دوشنبه 12 بهمن 1383

نجيب‌زادگي امري‌ست شريف، نامه‌اي از ايران، در رابطه با نظرات ابراهيم نبوي پيرامون پرونده وبلاگ‌نويسان، امضا محفوظ

نظرات شما را پيرامون چگونگي برخورد با دوستاني كه به تازگي از عملكرد خود ابراز پشيماني كرده و آزاد شده‌اند را خواندم، اما در پس متن دروغين ندامت‌نامه‌ها حقايقي وجود دارد. حقايقي كه آن‌قدر در زندگي روزمره‌ي ما جاري‌ست كه غالبا ديده نمي‌شوند.

قبل از هر چيز بايستي بگويم كه من نيز در آن رژيم كمتر، و در اين يكي بيشتر (شش الي هفت سال) طعم تلخ بازداشت، انفرادي، اتاق‌هاي دربسته و بندهاي عمومي را در اوين، قزلحصار و گوهردشت چشيده‌ام و كمابيش با موضوع درگير بوده و تجربه‌هايي دارم.

ناگزيرم چند نكته را بدون تفصيل عنوان كنم كه شايد با يكديگر خيلي مرتبط نباشند، اما در انتها سعي مي‌كنم ارتباطشان را توضيح دهم.

1- روحيه‌اي كه سال‌هاست به زعم من بعنوان مهمترين معضل فرهنگي بخصوص در اين 25 سال اخير شدت يافته، روحيه كاسبكارانه و معامله‌گرانه ايست كه حكومت، مردم و روشنفكران ما را يكسره به كام خود كشيده است.

همه هر روز صبح كه از خواب برمي‌خيزيم بخشي از خود را با تحمل تحقيرهايي ساده به فروش مي‌گذاريم. با بي‌احترامي‌ها، بي‌توجهي‌ها، بي‌مسؤليتي‌ها، حق‌كشي‌ها، ... ذره ذره خرد مي‌شويم و رنج مي‌بريم. سپس به تدريج به آن عادت مي‌كنيم. كوتاه مي‌آييم، تحمل مي‌كنيم، خودمان را مي‌خوريم و مدام در روزمره‌گي‌ها فرامي‌گيريم كه ديگر حتي رنج هم نبريم و بگذرانيم. ديگر از فروش شعارهاي سياسي‌مان در راهپيمايي‌ها و انتخابات فرمايشي چيزي نمي‌گويم. بازي كاسبكارانه‌اي كه به تدريج آنقدر بديهي شده كه هيچ قبحي ندارد. چيزي به نام عزت نفس انگار وجود خارجي ندارد.

روشنفكران نيز مانند هميشه پيشگامان انديشه‌هاي اجتماعي‌اند اما اين‌بار كاسبكاري را تئوريزه مي‌كنند. خيلي ذكاوت نمي‌خواهد مصداق تئوري‌هايشان را در ميان مخفي‌كاران سياسي و يا فعالين علني بيابيم. معاملات سياسي‌اي با توجيهاتي به نام مصلحت سازماني-تشكيلاتي يا تساهل، وحدت و جبهه كم نيستند.

اين روحيه را هرگز در بررسي موضوعات اجتماعي دست‌كم نگيريد كه مادر تمام بي‌تفاوتي‌ها نسبت به هم‌نوع و عدم همسرنوشتي است.

2- در سابقه‌ي موضوع كه مي‌نگرم تا آن‌جا كه خاطرم است در رژيم شاه نيز توبه نامه مي‌نوشتند. يكي همين رجايي بود كه ندامت‌نامه نوشت و آزاد شد ولي مثلا لاجوردي ننوشت و زندان كشيد. و در دوران شصت تا هفتاد هم رجوي رندانه خط تواب مصلحتي را داد تا خيل عظيم هواداران را كه دسته دسته در زندان تواب مي‌شدند را مانند روغن ريخته نظر امام‌زاده كنند و از ريزش سازماني جلوگيري نمايد. او هوشيارانه هم اجازه داد كه نيروهايش هر طور كه مي‌توانند زندان را تحمل كنند هم بعنوان نقطه ضعف در آينده بر عليه‌شان استفاده نمايد. كسي كه يكبار در مقابل رژيم توبه مي‌كند چه دليلي دارد كه در مقابل سازمانش اين‌كار را نكند. او به آن‌ها اطمينان داد كه اين آخر راه نيست و آن‌ها در زندان آن‌قدر پيش‌رفتند كه گوي سبقت را در مراحلي از بازجويان هم ربودند. رئيس بند شدند، دار و دسته تشكيل دادند، تصفيه حساب شخصي كردند، شلاق زدند و در جوخه‌هاي اعدام با رژيم همكاري كردند و در آخر كار نيز آن‌هايي كه آزاد شدند توبه كردند.

البته وضع ديگر گروه‌ها به نسبت كمتري كمابيش همين‌گونه بود با اين تفاوت كه مجوز تشكيلاتي از جانب رهبرانشان نداشتند و قبح تواب شدن در ميان‌شان نريخته بود.

3- و باز يادم مي‌آيد كه بازجوهاي ساواك آدم‌هاي عصبي و بدون پايگاه ايدئولوژيك بودند اما در اين رژيم ما با كساني مواجه بوديم كه خوي حيواني خود را با انديشه‌هاي ايدئولوژيك منطبق كرده‌ بودند. در تجربه من او هربار كه به سراغ شلاق مي‌رفت با ژستي عارفانه وضو مي‌گرفت و وقتي تو را با چرك و خون رها مي‌كرد آياتي در مذمت روح ملحدت قرائت مي‌نمود.

او فكر نمي‌كرد شغل كثيفي دارد بلكه خود را سرباز گمنامي مي‌دانست كه چقدر از خود گذشته است و چه كار سخت و پيچيده‌اي دارد. دوست داشت كه تو را به حقارت بكشاند چون اساسا حقي برايت به عنوان يك انسان متصور نبود پس هر چه كه از تو بدست مي‌آورد (مصاحبه، نوشته، اعتراف، لو دادن دوستان) حال سوخته يا بدرد نخور (با همان ديد كاسبكارانه) برايش غنيمت بود.

هركس اين تجربه را دارد مي‌داند هر بار بعد از بازجويي، چه آن موقعي كه قپاني خوردي و آويزاني و چه آن‌هنگام كه در سلول انفرادي داري به زخم‌هاي جديدت نگاه مي‌كني، تنها به آن‌چه كه مابين تو و او گذشته مي‌انديشي و نه به چيز ديگر. اين‌كه اين‌بار تا چه اندازه توانسته‌اي سكوت كني، دروغ بگويي، درد را تحمل كني تا انسان بماني!

4- مي‌دانيد كه حكومت‌هاي ايدئولوژيك هر موضوع شخصي و خصوصي‌ات را سياسي مي‌كنند تا بتوانند به آن تعرض كنند. و درست برعكس در بند، هر زنداني به سرعت از فعال سياسي به خاكريز انسانيت عقب‌نشيني مي‌كند تا بتواند در جايگاهي كه قطعا مستحكم‌تر است خود را حفظ كند. خاكريزي كه از كودكي با آموزه‌هاي اجتماعي-فرهنگي و متناسب با غرايز طبيعي‌اي هركس شكل گرفته و خيلي از انديشه‌هاي سياسي‌اي كه مدام دستخوش ترديد‌اند قوي‌تر است.

خيلي زود بازجو تو را به آ‌ن‌جا مي‌رساند كه تكليفت را با اصول انساني‌ات روشن كني. او هر لحظه حمله مي‌كند و تو عقب نشيني!

دروغ مي‌گويي، مي‌فهمد! مي‌پيچاني، مي‌فهمد! سكوت مي‌كني،فشار مي‌آورد! سخن مي‌گويي، بيشتر مي‌خواهد و تو بالاخره مجبور مي‌شوي در يك نقطه، يعني در مرز انسان ماندن و نماندن، صبر كني. چون در پشت سرت تنها پرتگاه است. سقوط!

خيلي‌ها در آن‌جا تا ابد ايستادند و خيلي‌ها هم بودند كه همه‌ي خودشان را يكسره معامله كردند. اين جملات براي خيلي‌ها آشناست.

- جريان‌ت را قبول داري؟ نه!

- آزاد بشي چه مي‌كني؟ مي‌خوام فقط زندگي كنم!

- جمهوري اسلامي را قبول داري؟ با آن مخالفتي ندارم!

- كتبا مي‌نويسي؟ بله!

- همكاري مي‌كني؟ ... و اين‌جاست مرز انسانيت!

* * *

- حالا مي‌خواهم به موضوع ندامت‌نامه‌ها برگردم.

فكر مي‌كنم در رژيم‌هاي ايدئولوژيك اختلاف هر شهروند مخالف رژيم، قبل از آن‌كه سياسي باشد انساني‌ست. يعني ابتدا اختلاف برسر تعرض به حقوق انساني آدم‌هاست. حقوقي كه ارزش زندگي آدم‌ها و هويت‌شان بسته به آن است. ممكن است براي انديشه‌ي سياسي كه دو سال دوام نمي‌آورد، سه سال زندان كشيدن حماقت باشد اما شما نگفتيد حفظ ارزش‌هاي انساني چقدر مي‌ارزد؟ چيزي كه از قرار، روحيه‌ي كاسبكارانه‌ي ما اجازه توجه به آن را نمي‌دهد و همواره سربريده مي‌شود!

پاسخ دادن به كسي كه اصلن به او ربطي ندارد كه چه زندگي خصوصي‌اي داشته‌ايم و احيانا چه عشقي، تحقيرمان مي‌كند؟ اما انگار نه از آن روي كه به حوزه‌ي شخصي‌مان تعرض شده، بلكه كاسبكارانه مي‌انديشم نكند رسوا شويم. با دروغ‌گويي و تمجيد از آقايان به حقارت تن مي‌دهيم. دلايلي را براي آزادي‌مان مي‌تراشيم و محصل‌گرايي را توصيه مي‌كنيم. تئوريزه مي‌كنيم كه ديگر روشنفكران مي‌بايستي درك‌مان كنند، چون استدلال مي‌كنيم مردم اين حركت را مي‌فهمند و فراموش مي‌كنيم كه با درونمان چه كرده‌ايم و چگونه از عمق به سطح لغزيده‌ايم.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اما كمي هم از مردم بگويم. هربار كه مي‌خواهيم عقب‌نشيني كنيم اعمال مردم ملاك قضاوت روشنفكرانه ماست و هربار كه مي‌خواهيم انديشه‌هاي خود را به كرسي بنشانيم آن‌ها توده‌ي ناآگاهند. اما به زعم من اين موضوع و به خصوص اين موضوع اصلا ربطي به مردم ندارد و امري كاملا شخصي است. مگر مردم ما كيستند؟ آن‌ها هم همانگونه كه گفتم مدام در حال معامله‌اند منتها بدون توجيه براي ديگران و از آن‌جا كه جنس اعمالشان با حكومت و روشنفكران يكي‌ست، پس خيلي جانمي‌خورند. چند لحظه به اعترافات يك بريده‌ي سياسي مي‌نگرند و به سرعت فراموش مي‌كنند و مي‌دانند كه همه‌ي گفته‌هايشان دروغ است. آن‌ها رژيم را مي‌شناسند و با جنايت و فساد آن بدون توضيح من و شما سال‌هاست زندگي كرده‌اند و هيچ سناريوي‌ آن‌را باور ندارند. همانگونه كه خود اين نادمين را باور ندارند و به سرعت به باد فراموشي مي‌سپارند. اين ماييم كه برايمان مهم است. خودمان را گول نزنيم، چند نفر را مي‌شناسيد كه اصلا عباس عبدي را مي‌شناخته و يا حالا مي‌شناسد؟

- شما درست مي‌گوييد هركس حق دارد با آينده‌ي سياسي و حتي شخصيت انساني‌اش هر آن‌چه مي‌خواهد بكند؟ اما كسي حق ندارد اين اعمال شخصي را تئوريزه كرده و چك سفيد بدهد كه هر وقت دستگير شديد توبه كنيد و بيرون بياييد زيرا مبارزه ادامه دارد و اين عمل باعث خلع سلاح رژيم مي‌شود.

اين‌طور نيست؟ آقايان بازجوها هم مثل بقيه كاسبند. حداقل‌اش اين است كه مي‌گويند "مصاحبه گرفتن بهتر از نگرفتن است. ضرر كه نمي‌كنيم."

بهتر نيست كه بگذاريم عزيزان نادم كمي متاثر شوند و در تنهايي‌شان بارها و بارها اين دوره را بررسي كنند؟

بهتر نيست خيلي غم آقاياني از قبيل تاج‌زاده، نبوي، عبدي و ... و ديگر به اصطلاح فعالين علني اصلاحات را نداشته باشيم كه هم در گذشته و هم در آينده همچنان بر سر ميز معامله با هر فرد آلوده‌اي مي‌نشينند و اگر تاواني را مي‌دهند حتمن بهره‌اش را قبلا برده‌اند.

و بهتر نيست كمي به ياد بياوريم دانشجوياني را كه همين الان در شهرستان‌ها از 18 تير و سالگردش به بعد همچنان در سكوت وگمنامي بدون ندامت‌نامه‌اي در زندانند و كسي را و چيزي را به فروش نمي‌گذارند.

رجوي يك‌بار اين كار را كرد و مردم فراموش كردند. او در مرصاد بهره‌اش را برد و باز مردم فراموش كردند، اما او رجوي بود و يك خونخوار ولي شما چرا ساده‌انديشانه پيشنهاد معامله مي‌دهيد؟

- من هم مانند مردم، متن دروغين اين ندامت‌نامه‌ها را باور نمي‌كنم.

اما باور دارم كه بدون تلاش جمعي، روحيه‌ي كاسبكاري از زندگي ما دست بر نمي‌دارد!

باور دارم كه ارزش‌هاي انساني استوانه هر حركت سياسي پاك است!

باور دارم كه عميق بودن و پاسخ‌گويي به خود دروني مقدم است بر هر مسؤليت‌پذيري سياسي بيروني!

و از همه مهمتر باور دارم كه نجيب‌زادگي امري‌ست شريف كه جامعه‌ي ما به شدت به آن نيازمند است.

"بهمن ماه 83"

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/17668

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نجيب‌زادگي امري‌ست شريف، نامه‌اي از ايران، در رابطه با نظرات ابراهيم نبوي پيرامون پرونده وبلاگ‌نويسان، امضا محفوظ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016