خانم فرح پهلوي
گمان مي کنم خود شما هم دوست داريد که چنين ناميده شويد ولي واقعا نمي دانم آيا صفت شهبانو يا علياحضرت را از ته دل نفي مي کنيد يا خير. البته اين نفي يا تاييد چيزي را در جامعه امروز ما تغيير نمي دهد ولي بيانگر ديدگاه شما به اين جامعه ي دردکشيده است. مي دانم اخبار ايران را به طور مستقيم و با علاقه پيگيري مي کنيد و با آن چه که در کشورتان مي گذرد به خوبي آشنا هستيد. در اين نيز ترديد ندارم که شما هم به مانند ما تحت تاثير محيط اطراف و نظر بستگان و اطرافيان قرار داريد و قضاوت شما در مورد ايران ِ امروز قضاوتي صرفا فردي نيست. بازتاب اين تاثير را در کتاب خاطرات تان و گفت وگوئي که با مرتضي رئيسي داشته ايد مي توان مشاهده کرد. همين گفت و گو باعث شد تا اين چند خط را خطاب به شما بنويسم.
خانم پهلوي
در گفت و گوي تان با رئيسي فرموده ايد گاه در صحبت ها به اين نتيجه مي رسيد که گذشته ها گذشته. به عنوان اولين نکته مي خواستم خدمت تان عرض کنم که اتفاقا گذشته ها به هيچ وجه نگذشته است؛ نه از نظر شما، و نه از نظر ما. شما همان طور که از کتاب "کهن ديارا" و از مصاحبه هاي تان پيداست، هنوز در گذشته سير مي کنيد. گفت و گوي شما با راديو آمريکا و يک لحظه برافروخته شدن شما موقع پاسخ دادن به يک هموطن – که بر خلاف انتظار و رفتار هميشگي تان بود – به خوبي نشان مي دهد که سطح انتقادات شما از گذشته جزئي است و وزن تائيد بيش از تکذيب است. جايي که در گفت و گوي اخيرتان مي فرماييد: "اگر احزاب سياسي موافق متشکل تر بودند، يک مقدار چيزي که هميشه شاه فقيد مي خواست، يک آزادي هاي بيشتري از لحاظ سياسي داده شود، زودتر داده مي شد شايد گروه هاي متشکل معتقد سياسي بيشتري بودند که مي توانستند در برابر گروه هايي که مخالف بودند و متشکل بودند و از خارج هم کمک مي گرفتند جوابگو باشند. آن وقت باز مي شد گفت که به اينجا نمي رسيديم" به خوبي مويد اين نظر من است و البته ايرادي بر شما وارد نيست چرا که شما و خانواده تان "ناغافل" از عرش به فرش کشيده شده ايد و سال هاست به دنبال دليل اين سقوط "ناگهاني"، از نظر شما، و "محتوم" از نظر ما هستيد.
خانم پهلوي
رسم است که نويسندگان و منتقدين سياسي، به اهل سياست مي گويند چه بکنند و چه نکنند. من هم تقاضاهايي از شما دارم. مثلا انتشار جلد دوم کهن ديارا که در آن پشت پرده ي تصميمات سياسي ِ دربار انعکاس يافته باشد؛ چيزي شبيه به کتاب خاطرات علم. ولي مي دانم به خاطر حفظ موقعيت امروزتان نمي توانيد به اين خواست و تقاضا ترتيب اثر بدهيد و به همين لحاظ اين تقاضا را مطرح نمي کنم. اما از شما به عنوان يک ايراني ِ اهل قلم مي خواهم قضاوت خودتان را در مورد خود و خاندان و حکومت پهلوي، بر اساس نظر ِ مثبت ِ امروز ميان سالان و سالخوردگان ايراني پايه ريزي نکنيد. اين تائيد وتکذيب هاي مبتني بر احساسات و قياس ِ بد و بدتر است که روزگار ما را چنين سياه کرده است.
خانم پهلوي
گذشته ها هيچ گاه نمي گذرد و تاريخ امروز هميشه بر پايه هاي گذشته بنا مي شود. اگر امروز کشور ما به اين تيره روزي افتاده، بخش عمده ي آن به خاطر گذشته اي بوده که حکومت پهلوي باني اش بوده است. همه ي تقصيرها به گردن ِ خميني و خامنه اي و اصول گرايان و تماميت خواهان و خشکه مذهبي ها و حجتيه اي ها و جنتي ها نيست. همه ي بدي ها از ذوالقدر و صفوي و سربازان گمنام امام زمان و شکنجه گران قضايي و اطلاعاتي نيست. اوين امروز، همان است که حکومت پهلوي براي زندانيان سياسي درست کرد. اگر مفتخريد که از نظر کميت زندانيان سياسي و کيفيت شکنجه در رده ي پايين تر از حکومت اسلامي قرار داريد حق داريد و من هم حق را به شما مي دهم ولي مبناي مردمي بودن را بر کميت ِ سرکوب و شکنجه نمي گذارند چه اين خط قرمزي است که اگر حتي يک نفر به طور قانوني و تحت حمايت فرادستان از آن عبور کند، ديکتاتوري بر يک سرزمين حاکم مي گردد. شما هنوز باور نکرده ايد که در زمان شما ديکتاتوري بر اين سرزمين حاکم بود و هر دليلي براي توجيه آن اقامه کنيد هيچ از بار آن کاسته نخواهد شد. شما باور نمي کنيد نظر اعلي حضرت نسبت به ايران ديروز، غير از آن چيزي است که شما امروز "تصور" مي کنيد و گفت و گوها و مصاحبه هاي ايشان را پاک از صفحه ي ذهن تان شسته ايد. يک نمونه که من شخصا خيلي خوب به خاطرم مانده است کتاب "شير و خورشيد" ايشان است که مصاحبه اي است با يک خبرنگار که در زمان خودش ترجمه ي آن به زبان فارسي ممنوع بود – هر چند مصاحبه ي اعلي حضرت بود – و من آن را به زبان فرانسه خواندم.
خانم پهلوي
گذشته ها هيچ گاه نمي گذرد و جنايت – حتي اگر در مورد يک نفر باشد – مشمول مرور زمان نمي شود. هنوز سازمان هاي اطلاعاتي کليميان در به در به دنبال شکار جنايتکاران نازي هستند و به پيرهاي هشتاد نود ساله هم رحم نمي کنند. من طرفدار انتقام و مجازات کور نيستم اما طرفدار جزاي قانوني و در چارچوب حقوق بشرم. براي من به عنوان يک نويسنده و منتقد ايراني، اصل شخص نيست بلکه نظام است ولي نقش ِ شخص را در چارچوب نظام، نفي نمي توان کرد. به اين لحاظ است که عرض مي کنم گذشته ها نگذشته و هيچ گاه نيز نخواهد گذشت. شما گمان نکنيد که آقاي خامنه اي شخصا آدم بدي است؛ خير. او نيز به مانند اعلي حضرت کتاب بسيار خوانده است (گيرم از نوع ديگر) و شعر خوب مي شناسد و فارسي خوب مي داند و زبان فارسي را ارج مي نهد و به ايران – خارج از چهارچوب هاي اسلامي – ارزش مي نهد، و به ارزش هاي ملي بيش از ملاهاي ديگر بها مي دهد و اهل ورزش است و سخت کار مي کند و در طول ربع قرن در پست هاي مختلف سياسي تجربه اندوخته است و زاهد است و از مال دنيا شخصا چيز زيادي نمي خواهد و با باراني ِ مشهورش گاه به طور ناشناس به مردم بينوا و بخصوص خانواده ي شهدا سرکشي مي کند. اما اينها در محکمه ي فردا، روزي که سيستم ِ ولايت فقيه ِ آيت الله سيد علي خامنه اي به محاکمه کشيده خواهد شد هيچ يک به او کمک نخواهد کرد.
گذشته ها براي اين ملاي ِ فارسي دان ِ اهل ِ شعر هيچ گاه نخواهد گذشت و بايد تاوان آسيب هاي هنگفتي که به اين ملک و مردم زده است پس بدهد. شخص سيد علي خامنه اي ابدا مهم نيست چنان که ميلوشويچ ِ جانور، ذاتا ارزشي ندارد؛ مهم سيستمي است که تحت رهبري آنها انسان و انسانيت و بلکه بشريت را به خطر انداخته است.
خانم پهلوي
گذشته ها هيچ گاه نمي گذرد هر چند اعلي حضرت تمام وجودش ايران بود. تمام فکرش پيشرفت ايران و ايراني بود. هرچند روزي دوازده تا هجده ساعت کار مي کرد. هر چند اولين چيزي که به محض بيدار شدن دنبال مي کرد ميزان بارندگي بود. هر چند با گرفتن امتياز از روس و آمريکا و انگليس خوشحال مي شد و با کج نشستن فلان خمپاره در فلان مانور نظامي، خلقش تنگ مي گشت. هر چند خود من شخصا در جبهه هاي جنگ با عراق، چهار پنج سال بعد از سقوط حکومت شاه، هنوز با مهماتي که عکس تاج ِ پهلوي بر آن نقش بسته بود و اسلحه هايي که در زمان شما درست شده بود با عراقي ها مي جنگيدم و شکر مي گفتم به خاطر چيفتن هايي که اعلي حضرت خريده بودند و عراقي ها با شنيدن صداي موتور آنها مو بر تن شان راست مي شد و اف 14 هايي که در تمام جهان فقط ما و آمريکايي ها صاحب آن بوديم و در آسمان خوزستان مدام در حال رهگيري هواپيماهاي دشمن بودند. هر چند در همان جنگ و در همان خوزستان و بعد در شهر و روستا و داخل و خارج با هر که - از چپ و راست و با سواد و بي سواد - به صحبت نشستم مستقيم و غير مستقيم و آشکار و نهان شنيدم که "نور به قبر اعلي حضرت ببارد". هر چند در منطقه اي دور افتاده، در جايي که تا چشم کار مي کرد کوير بود و کوير، پيرمردي را ديدم در نهايت فقر که در اتاقکي گلي بر حصيري خشک نشسته بود و خيره به افق دوردست، شما و اعلي حضرت را دعا مي کرد و لعنت مي فرستاد به جماعت ِ آخوند. هرچند من هم امروز خدا را شکر مي کنم که شما به عنوان شهبانوي ايران بوديد - و هنوز هستيد - که وقتي به خارج سفر مي کنم، لااقل مردم عادي آنجا با ديدن ما، غير از تروريست ِ ريشو و آدم کش و قاچاق فروش و دزد و خرابکار، تصوير ِ مثبت و دوست داشتني ِ فرح ديبا – همان ملکه ي افسانه اي انسان دوست و هنرپرور که تصاويرش زينت بخش جلد مجلات اروپايي است - جلوي چشم شان مي آيد و به خاطر وجود شما، ما را کمي متمدن و مدرن به حساب مي آورند. هر چند تصاوير شما را در ميان جذاميان و مطرودين جامعه هرگز فراموش نخواهم کرد و هنردوستي شما را تا ابد ارج خواهم نهاد. ولي هيچ يک از اينها باعث نمي شود که گذشته ها بگذرد و از ميان رفتن ِ حقوق انساني يا جان يک نفر – آري يک نفر – با حمايت قانون و فرادستان توجيه شود.
خانم پهلوي
بياييد گذشته را به مانند امروز نقد کنيد. خودتان و آن چه که اعلي حضرت کردند را نقد کنيد. با نقد خود جلوي نفي را بگيريد. بگذاريد آزادگي در بزرگان را نيز تجربه کنيم. گمان نمي کنم خواست غير معقولي باشد.