"وقتي مردم با صدا و ديدگاههاي وي آشنا شدند به صورت اعتقادي عاشق وي شدند و حتي در بين مردم كساني بودند كه وقتي سخنان وي را ميشنيدند سعي ميكردند به وي نزديك شوند..." «حسن بيادي» عضو شوراي شهر
احمدي نژاد عزيزم،
صداي تو کار خودش را کرد و من عاشقت شدم. نه تنها من، که يک ملت عاشقت شد؛ عاشق که هيچ، کشته مرده ات شد. شنيدن صداي تو باعث مي شود مثل نوجوان هايي که در کنسرت خوانندگان شرکت مي کنند، خودم را بزنم و موهايم را بِکَنم و از خود بيخود شوم. اينها را من نمي گويم؛ همين آقاي بيادي مي گويد: "بعضي افراد پس از شنيدن صحبت هاي احمدي نژاد به وجد آمده و بعضا گريه مي کردند و به عنوان يک فرد معنوي و مقدس او را در آغوش مي گرفتند".
افسوس که نصيبم نشد تا تو را در آغوش بگيرم ولي مي توانم از همين جا موهايم را بکنم تا ببيني چقدر برايت مي ميرم! من اين آقاي بيادي را درست نمي فهمم و راستش در حرف هايش کمي خباثت مي بينم وقتي مي گويد "مردم عاشق وي شدند و حتي بين مردم کساني بودند که وقتي سخنان وي را مي شنيدند سعي مي کردند به وي نزديک شوند...". اين حرف ها يعني چه؟ آيا بيادي خودش مي فهمد که چه مي گويد؟ مردم براي چه مي خواستند به شما نزديک شوند؟
احمدي نژاد نازنينم،
من و ساير طنزنويسان همين طور بيکار نشسته ايم و داريم مگس مي پرانيم. کي مي خواهي کابينه ات را معرفي کني؟ ما مي خواهيم کابينه ات را استشمام کنيم، همان طور که مجلس هفتم را داريم استشمام مي کنيم. همين بيادي مي گويد "خوشبختانه با ورود اين دوستان به مجلس، هندسه ي مجلس هفتم به طور کلي عوض شد و ما رايحه ي خدمت را همانطور که از شوراي شهر استشمام مي کرديم تقريبا از مجلس نيز استشمام کرديم". عزيزم! ما منتظر رايحه هستيم! چرا عطرافشاني ات را زودتر آغاز نمي کني؟ فقط به اين بيادي بگو که استشمام به هندسه مربوط نمي شود؛ به شيمي مربوط مي شود.
فداي نگاه مقدست شوم،
مرا از اضطراب دوري ات نجات بده! بيادي مي گويد: "وقتي که مجلس هفتم تعطيل مي شود مردم نگران مي شوند و نسبت به اين امر اعتراض مي کنند". من از همين الان نگرانم و نمي دانم اگر تو و کابينه ات بخواهيد به مرخصي برويد چه بايد بکنم؟ بدان که بيمار خواهم شد؛ بدان که دست اهل و عيال را خواهم گرفت و به دنبالت هر کجا که باشي خواهم آمد. براي استراحت پشت کوه قاف هم بروي پيدايت خواهم کرد. من از هم اکنون نسبت به تعطيلي هاي کابينه ات اعتراض مي کنم.
احمدي نژاد خوبم،
جلوي اين بيادي ات را بگير. اين را از روي حسادت نمي گويم. او درست نمي فهمد که چه مي گويد و بعضي وقت ها بي آن که بخواهد به تو توهين مي کند. همو مي گويد "عده اي مطرح مي کنند که احمدي نژاد تيپ و قيافه اش به منصب رياست جمهوري نمي خورد در صورتي که مردم در حال حاضر رئيس جمهور نمي خواهند بلکه خادم جمهور مي خواهند..."
عزيز دل! عده اي مجردي دور هم جمع شده بودند و از هر دري سخن مي گفتند. حرف به زنان بد کاره کشيد. يکي از آقايان بي آن که فکر کند که چه مي گويد، رو به دوستش کرد و گفت: راستي صحبت از زن هاي بدکاره شد، حال خانمت چطوره؟! عزيز جان وقتي صحبت از قيافه تو مي شود، ربطش به خادم و نوکر چيست و چرا اينها تداعي مي شود؟ مگر قيافه ي قشنگ و ناز تو ربطي به خادم ها و نوکرها دارد که بيادي چنين مي گويد و دل ملتي را مي شکند؟ دل عاشق من که شکست؛ من هرگز او را نمي بخشم.
احمدي نژاد گلم،
تا عشقت کار دستم نداده نامه ام را به پايان ببرم. همسرم بالاي سرم ايستاده و دارد بدجوري به من نگاه مي کند. هر چه مي گويم اين عشق به لحاظ اعتقادي است و من مي خواهم رايحه ي خدمت استشمام کنم باورش نمي شود. هر چه مي گويم شمس را ديده ام و در مقابلش چون ذره اي گشته ام باورش نمي شود. چه باک!
اي آفتاب حُسن برون آ دمي ز ابر
کان چهره ي مشعشع ِ تابانم آرزوست
فداي تو
ف. م. سخن