تا چندي ديگر حضور هشت ساله سيد محمد خاتمي در راس هرم دستگاه اجرايي كشور پايان مييابد و با روي كار آمدن محمود احمدي نژاد فصل تازهاي در مناسبات سياسي ايران آغاز ميشود.
در مورد عملكرد خاتمي در طي اين دوره بحث و جدلهاي فراواني صورت گرفته و موافقان و مخالفان بسياري در مورد او به اظهار نظر پرداختهاند.
مخالفان اعتقاد دارند كه در دوره خاتمي اگرچه تحولاتي صورت گرفته اما ميزان آن بسيار ناچيزتر از حدي است كه راي دهندگان از او انتظار داشتند در حاليكه موافقان تحولات صورت گرفته را با توجه به وضعيت زماني و مكاني و اختيارات محدودي كه در اختيار قوه اجرايي قرار دارد، كافي ميدانند و آن را مثبت ارزيابي ميكنند.
در بين هر دو گروه طيفهايي با گرايشهاي گوناگون وجود دارند. گروهي از مخالفان كه سالها دور از وطن بوده و با واقعيتهاي موجود درجامعه ايراني كاملاًً بيگانه هستند، روي كار آمدن خاتمي را صرفاً يك برنامه سازماندهي شده از طرف رژيم براي سرگرم كردن مردم و حفظ موجوديت خود عنوان ميكنند. اينان نماينده همان ديدگاه افراط گرايانهاي هستند كه تا آخرين لحظات شمارش آراي انتخابات رياست جمهوري در حاليكه پيروزي محمود احمدينژاد كاملاً قطعي مينمود، همچنان بر ادعاي خود مبني بر روي كار آمدن حتمي و گزيرناپذير هاشمي رفسنجاني پاي ميفشردند. ويژگي نظريات اين گروه آن است كه معمولاً دير يا زود بي اساس بودن آن براي همگان روشن ميشود. اكنون پس از هشت سال با روي كار آوردن يك رئيس جمهور به شدت تندرو و افراطي كه هيچگونه شباهتي با محمد خاتمي ندارد بي پايه بودن آن ادعا اثبات ميشود.
در مقابل اين گروه، يك گروه افراطي نيز در جبهه موافقان و طرفدارن خاتمي ديده ميشود. اين عده گاهي خاتمي را در حد يك قهرمان و اسطوره ستايش ميكنند و انتقادات وارده بر او را يكسره مردود ميدانند. به عقيده اينان همين كه خاتمي خوني با دست خود نريخت و به چپاول ثروتهاي ملي نپرداخت براي قهرمان بودن او كفايت ميكند!
در ميان اين هر دو طيف، تفكرات ميانهاي نيز مشاهده ميشود كه هر كدام براي خود دلايلي دارند.
واقعيت آن است كه دولت خاتمي دستاوردهايي در حوزههاي فرهنگي-اجتماعي و سياست خارجي داشته است لكن بر خلاف تصور برخي از طرفداران افراطي او كه اغلب جزو اصلاح طلبان داخلي و نزديكان وي هستند، اين دستاوردها به ويژه در سطح داخلي چندان قابل توجه نيست. اما اين كه همين تحولات اندك را هم به حساب عملكرد او بگذاريم، بسيار دور از انصاف است. اين پيشرفتها بيش از آنكه مديون عملكرد محافظهكارانه و قانونمدارانه خاتمي باشد، مرهون تلاش و انديشه روشنگرانه متفكران و انديشمنداني است كه با مرگ، آوارگي و زندان بهاي روشنگري خويش را پرداختند. آنان نهالي را كاشتند كه آراي بيست و چند ميليوني خاتمي ميوه آن بود و خاتمي تنها خوشهچين اين باغ بود. اين نكتهاي است كه اغلب از ذهن تحليلگران دور ميماند و پشتوانهاي كه خاتمي با اتكا به آن روي كار آمد را ناديده ميگيرند. گويي كه خاتمي بر ما منتي دارد يا اينكه خودش، خودش را رئيس جمهور كرده است. پس عهدي كه با ملت داشت چه ميشود؟ آيا عهد ما با او نكشتن و ندزديدن بود؟ آيا به او راي داديم كه از كشتن و غارتمان اجتناب كند؟! آيا سطح توقعات ما از يك رئيس جمهور تنها در رعايت ادب و متانت محدود ميشود؟
خاتمي انسان پاك و متشخصي است اما تعهدي نسبت به مردم كشورش داشت كه به آن وفادار نبود. او با پشتوانه و زمينه سازي كساني به مقام رياست جمهوري رسيد كه هر گاه خواستند به او اتكاء كنند، پشتشان را خالي كرد. چه بسيار افرادي كه با خيال پشت گرمي او روانه زندان و غربت شدند!
...و اكنون ميشنويم كه خاتمي در آخرين اظهارنظر سياسي خود "اكبر گنجي" را "اين آقا" خواند و او را مقصر در وضعيت ناگوار پيش آمده براي خود دانست. اظهار نظر او در مورد "شيرين عبادي" پس از دريافت جايزه صلح نوبل را از ياد نبردهايم كه حرف خامنهاي و نزديكانش را تكرار كرد و آن جايزه را بي اهميت و داراي انگيزههاي سياسي قلمداد كرد. هر چه كه از زمان رياست جمهوري خاتمي گذشت گفتار، كردار و ادبياتش بيش از پيش به اقتدارگرايان حاكم شبيه شد تا حدي كه گاهي ترديد ميكرديم كه آيا اين همان خاتمي است كه ما در سال 76 به او راي داديم يا شخص ديگري است كه نقاب او را بر چهره دارد؟ اين تغيير چهره تدريجي ناقض ادعاي آنهاست كه مشكل خاتمي را اطرافيان او ذكر ميكنند. مشكل او اطرفيانش نبودند. اساساً يكي از خواص رژيم اسلامي آن است كه هر كس را كه به درون آن وارد شود در خود حل ميكند و با القائات خود به گونهاي ذهنيت افراد را تغيير ميدهد كه گويي حاكمان جمهوري اسلامي در يك دنيا زندگي ميكنند و ساير مردمان در دنياي ديگري. اين رفتار مشابه همان رفتاري است كه بازجويان اطلاعات موازي با متهمين سياسي انجام ميدهند و آنها را با استفاده از آن وادار به توبه نامه نويسي و اقرار مينمايند و البته گونهاي از آن نيز در طي اين 27 سال در مورد توده مردم ايران صورت گرفته است و آنها را در هالهاي از توهماتي غرق كرده كه دنياي آنان را تبديل به دنيايي مجزا و متفاوت از آنچه كه ساير جهانيان در آن زندگي ميكنند، ساخته است. حال اگر فردي در زمره كساني باشد كه پيشاپيش حفظ نظام را اوجب واجبات و مصلحت آن را مقدم بر همه مصالح ميدانند و در عين حال يك نوع ترس و محافظه كاري ذاتي هم در درون خود داشته باشد با سرعت بيشتري در اين پروسه هضم خواهد شد. خاتمي هم يك چنين فردي بود. ظرفيت او همين قدر بود و خيلي زود راه خود را گم كرد. اشتباه از جانب ما بود كه روي چنين فردي سرمايهگذاري كرديم.
از اين رو هم آنان كه به خاطر علاقه به شخصيت آرام و كاريزماتيك او بر خطاهايش چشم ميپوشند و هم آنها كه بيپرده او را دشنام ميدهند و خائنش ميخوانند، هر دو در اشتباه هستند.