شنبه 21 آبان 1384

طرحی مقدماتی بر نمودارهای آسیب شناختی بحران اپوزیسیون داخل و خارج از کشور (۲)، فرج سرکوهي

[بخش نخست مقاله]

غیبت چهره یا چهره های شاخص

غیبت چهره یا چهره هایی که از محبوبیت و مقبولیت نسبی در میان بخش قابل توجهی از مردم برخوردار باشند از دیگر نمودارهای آسیب شناختی بحران اپوزیسیون ایرانی است.

شهرت و محبوبیت اغلب چهره های مهم اپوزیسیون داخل و خارج، چون نهادهای آن، از محدوده تنگ روشنفکری فراتر نرفته و گذشته سیاسی آنان، (دست آوردها، خطاها و اشتباهات جدی) هنوز در بوته نقد صریح و در بحث های آزاد علنی بی پرده به سنجش در نیامده است. اگر کارنامه چهره های سیاسی اپوزیسیون داخل و خارج از کشور را، به شیوه رایج در دموکراسی های اروپای غربی ، نه با معیارهای عاطفی زندان و مقاومت و مظلومیت که با تحلیل عقلانی دست آوردهای نظری و عملی، نتایج عینی سیاست های گذشته، توانایی فکری، قدرت رهبری و سازمان دهی بسنجند، اگر هاله مظلومیتی که سرکوب خشن نظام تولید کرده است کنار رفته و رهبران اپوزیسیون بر پایه عملکرد سیاسی خود به صراحت نقد شوند حاصل با تصویر ها و تصورهای امروزی تفاوت بسیار خواهد داشت.
با این همه اپوزیسیون داخل کشور از چهره هایی بالقوه شاخص خالی نیست. جایزه صلح نوبل، زن بودن و پیشینه فعالیت های حقوق بشری برای خانم شیرین عبادی شهرت مردمی ، محبوبیت ، اعتبار داخلی و خارجی و موقعیتی طلایی را به ارمغان آورد. حمایت گه گاهی او از آقای خاتمی، به هنگامی که محبوبیت او رو به کاهش داشت، پرهیز تا کنونی او از فعالیت های اپوزیسیونی اما او را از دست رس اپوزیسیون خارج کرده است. خانم عبادی اما هنوز بخت تبدیل شدن به یک چهره مردمی را دارد. آقای امیر انتظام، با تکیه بر مقاومت درخشان در سال های طولانی حبس، شهرت در رسانه ها و محافل حقوق بشری جهان، مواضع رادیکال، مخالفت پی گیر و قاطع با ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی از پذیرش بخش مهمی از اپوزیسیون داخل و خارج برخوردار است و امکان متحد کردن طیف گسترده ای از اپوزیسیون را دارد. بسته بودن فضای سیاسی داخل کشور، محرومیت او از رسانه های جمعی داخلی، میراثی از پراکندگی، تضادهای سیاسی و گروه گرایی های رایج ، نداشتن برنامه ای فراتر از کلیات پذیرفته شده رایج و ناشناخته ماندن در میان لایه های گسترده مردم عادی راه تحقق این امکان را، تا کنون، بر او بسته است. شهرت و محبوبیت مردمی خانم سیمین بهبهانی مدیون مواضع مستقل و رادیکال و شعرهای او است که به میان مردم راه یافته است. شهرت و محبوبیت خانم ها عبادی و بهبهانی و آقای امیر انتظام، به نسبت های متفاوت، از مرز محافل روشنفکری فراتر رفته و بخت آزمودن این پشتوانه برای اپوزیسیون باقی است. دیگر چهره های اپوزیسیون روشنفکری که به دلیل زندانی شدن در صفوف اپوزیسیون و در میان روشنفکران شهرت و محبوبیت نسبی دارند، حتا آنان که در زندان از امکان انتشار متن های تند و رادیکال برخور دارند، تا بدل شدن به چهره شاخص سیاسی در میان مردم راه درازی در پیش دارند. در این گروه آقای گنجی به دلیل مواضع صریح و مقاومت خود در زندان از شهرت و محبوبیت بالایی در محافل خبری و در میان روشنفکران برخوردار است اما آوازه او هنوز از این محافل فراتر نرفته است. مقبولیت در میان لایه های غیر روشنفکری جامعه، تبدیل شدن به چهره ایی مورد اعتماد و محبوب در میان لایه های گسترده مردم به استلزاماتی چون کارنامه ای فراتر از ارزش های عاطفی زندان و مقاومت، طرح مفاهیم کارگشا، مواضع موثر و راهگشا، توان ذهنی و عینی رهبری و سازمان دهی نیازمند است.

در میان اپوزیسیون خارج از کشور هوش و خرد سیاسی، توانایی رهبری، شهرت مردمی، کارنامه مثبت سیاسی و مواضع آخرین نخست وزیر شاه، آقای «شاهپور بختیار» می توانست او را به چهره آلترناتیو بدل کند. دریغ.

مشهورترین چهره اپوزیسیون در خارج از کشور، آقای رضا پهلوی، به بزرگ ترین مشکل هواداران بازگشت سلطنت بدل شده است.هواداران بازگشت سلطنت نمی توانند آقای رضا پهلوی را با رهبر دیگری جایگزین کنند. او نیز تمایلی به بازگشت دشوار ندارد. ( این جمله از اخر پاراگراف به این جا منتقل شود. لایه هایی از جامعه ایرانی در داخل و خارج از کشور رویای بازگشت دوران پهلوی دوم را در سر دارند. بخش هایی از جوانان خاندان پهلوی را نماد آزادی های اجتماعی، رفاه و زندگی غربی می پندارند. پیش از انقلاب، مخالفت با استبداد از سویی و مطلق نگری و سنت گرایی از دیگر سو به نفی یک جانبه و مطلق کارنامه پهلوی اول و دوم و دولت مردان این دو پادشاه منجر شد. نقد و بازنگری تاریخ معاصر نفی مطلق را به داوری های متعادل بدل کرده است. بخشی از مردم ایران، به غلط یا درست، دو نظام سلطنتی و اسلامی را با هم می سنجند و به زیان جمهوری اسلامی رای می دهند.آقای رضا پهلوی، میراث بر اعتبار و محبوبیت واقعی یا مجازی پدر و پدر بزرگ خویش و تنها وارث مشروع و غیر قابل تعویض تخت و تاج شاهی است اما تا کنون هیچ گام واقعی و جدی برای تحقق خواست های هواداران خود برنداشته و برای بازگشت به ایران از وقت، توان، اعتبار و امکانات مالی خود سرمایه گذاری نکرده است. رفاه و زندگی آسوده، تجربه پدر و پدر بزرگی که، به غلط یا به درست، در میان نفرت مردم بدرقه شدند، تربیت لیبرالی و ترس از ترور جمهوری اسلامی شاید تمایل به پذیرش ریسک های بزرگ را در او کشته است. ادعا می کند که شخصیتی «دموکرات» و «فراجناحی» است. اما انبوه طرفداران آقای رضا پهلوی ، به ویژه توده های داخل کشور، سلطانی مقتدر را انتظار می کشند که رفاه و آزادی های اجتماعی دوران پهلوی دوم را احیاء کند. شخصیت «فراجناحی» شخصیتی است که به دلیل کارنامه سیاسی و فکری خود از پذیرش جناح های متضاد برخوردار است. اما اعتبار و محبوبیت آقای رضا پهلوی نه دست آورد شخصی او در عرصه سیاست که میراث خاندان او است. شاهی لیبرال، شاهی که سلطنت کند نه حکومت، بر اریکه قدرت شاهی جذاب تر است تا در غربت تبعید.

آقای «رضا پهلوی» با شرکت فعال در مبارزه دموکراسی خواهی، با سرمایه گذاری از ثروت، اعتبار و محبوبیت خود و مهم تر از همه با سازمان دهی کارای مخالفان می تواند به محوری جدی برای هواداران بازگشت سلطنت بدل شود. اما روش ها و مواضع گاه متناقض تا کنونی او از پرهیز یا ناتوانی او در تولید مفاهیم جذاب، سازمان دهی و رهبری حکایت دارد. به مثل مدعی تاج و تخت پادشاهی اعتبار خود را به طرح رفراندم وام داد که مبتکران و امضاء کنندگان بیانیه اول آن اغلب جمهوری خواه بودند. با شکست طرح فرض پذیرفته شده اتوریته او در میان مردم نیز با تردید های جدی رو به رو شد. نشست او با برخی هواداران طرح رفراندم برای دعوت به اتحاد در برلین خام تر از آن بود که جدی گرفته شود.

سازمان مجاهدین کوشیده است تا با رهبر و رئیس جمهوری خود خوانده شخصیت های کاذبی برای چنبش اپوزیسیون تولید کند. استبداد حاکم نیز می کوشد تا به شیوه حکومت های توتالیتر کمونیستی، غیبت شخصیت جذاب و چهره های شاخص را با شخصیت سازی کاذب از آقای خامنه ای بپوشاند. هر دو تلاش از همان آغاز مهر شکست بر پیشانی داشتند.

بخشی از اپوزیسیون سیاسی می کوشد تا غیبت چهره های برخوردار از محبوبیت و شهرت مردمی را با نهادها و رهبری جمعی جبران کند. شیوه ای که به روح دموکراسی نزدیک و امکان موفقیت آن در موقعیت کنونی از دیگر راه حل ها بیش تر است. این تلاش را تمایل پر رنگ بخش دیگر اپوزیسیون به تخریب چهره های رقیب خنثا می کند.

در دموکراسی های پیشرفته نهادهای سیاسی ( احزاب و اتحادیه ووو) بر شخصیت ها تفوق و اولویت دارند. شخصیت ها نیز در جذب یا دفع آراء نقش های متفاوتی ایفاء می کنند. در برخی جوامع چون ایران شخصیت های سیاسی چون مصدق و خمینی نقش های مهمی ایفاء کرده اند. بحث در باره شخصیت ها و نهادها در این مقال نمی گنجد اما اگر اپوزیسیون ایرانی بتواند سنت شخصیت گرایی و فرد پرستی را منحل و نهادهای سیاسی را جایگزین آن کند گامی مهم در تحول فرهنگی سیاسی ایران برداشته است.

گریز از نقد گذشته سیاسی

پرهیز از نقد گذشته ، گریز از پذیرش مسئولیت اشتباهات و خطاهای سیاسی و فرار از پاسخ گویی از دیگر نمودارهای بحران اپوزیسیون سیاسی است.
مسئولیت ناپذیری سیاست مداران و رهبران مادام العمر از شاخص های مهم استبداد است و پاسخ گویی ، گردش مسئولیت ها و مقام ها و پذیرش مسئولیت خطاها و اشتباهات از شاخص های دموکراسی. در استبداد اشتباهات و خطاها لاپوشانی، انکار، توجیه و فراموش می شوند. در دموکراسی اشتباهات سیاسی به عذر خواهی آشکار و علنی و خطاها به کناره گیری از سمت ها منجر می شود. اگر سیاست مداران ایرانی چون سیاست مداران دموکراسی های غربی، مسئولیت اشتباهات و خطاهای خود را می پذیرفتند و در برابر مردم پاسخ گو بودند یک تن از آنان نیز اکنون در صحنه سیاست حضور نداشت. حتا در میان رادیکال ترین اصلاح طلبان مذهبی که از دموکراسی، حکومت قانون و پاسخ گویی در برابر مردم دم می زنند، به ندرت، به چهره ای بر می خوریم که به صراحت خطاها و اشتباهات آشکار خود را پذیرفته و دست کم از قربانیان سیاست های نادرست گذشته خود عذرخواهی کند. اغلب چهره های مهم اصلاح طلبان مذهبی، همدوش محافظه کاران بنیادگرا، در بیش تر کشتارها و سرکوب های سه دهه اخیر، از جمله در سازمان دهی نهادهای سرکوب امنیتی و نظامی، اعدام های سال های اول انقلاب، انقلاب فرهنگی، بازداشت ها و سرکوب های سال 60 و کشتار 67 دست داشته اند. نجیب ترین آن ها در مقامات سیاسی مهم سرکوب ها را تائید کرده اند. برخی در مشاغل مهم مدیریتی اقتصاد کشور را به بحران کشانده اند وووو و اکنون از اشاره به این حوادث و نقش خود اجتناب کرده و به تکرار عبارات کلی «اشتباهات گذشته » و «ضرورت های زمانه» و «نیت های خیر» اکتفاء کرده و آن جا که پای بررسی خطاها در کار است اغلب از فعل مجهول بهره می گیرند.

نقد انتقام جویی ، کینه کشی و تسویه حساب فردی و سیاسی نیست. انتقام جویی و کینه کشی جز به تکرار چرخه خشونت نمی انجامد. نقد طرح مسائل خصوصی و زندگی نامه فردی نیز نیست. زندگی کردن در گذشته و نادیده گرفتن تحولات آدمی نیز نشانه تحجر فکری است . پای شخصیت فردی گوینده را در مباحث نظری و تحلیلی به میان کشیدن و گذشته و خصوصیات فردی صاحب نظر را معیار ارزیابی نظر او قرار دادن نیز جز به خلط مبحث نمی انجامد اما در سیاست نه فقط نظر، مفهوم و برنامه که شخصیت و گذشته اجتماعی ــ سیاسی ، و نه شخصی و فردی ، نیز در کار است چرا که سیاست عرصه مدیریت و اجرا نیز هست. اختیار و قدرتی که با مسئولیت و پاسخ گویی همراه نباشد راه را بر استبداد باز می کند. در دموکراسی های غربی گذشته سیاسی، و نه شخصی، سیاست مداران را تا نوجوانی آنان پی می گیرند. کارنامه سیاسی، شکست ها و موفقیت ها، صواب ها و خطاها با دقت بررسی شده و اشتباهات و خظاها، دست کم با عذرخواهی و استعفا، جبران می شوند. در ایران اما آن جا که پای رقبا و مخالفان در کار است معیارهای اخلاق سنتی مطلق شده و زندگی شخصی و خصوصیات فردی بی ارتباط با سیاست سنجه داوری است و آن جا که پای دوستان و متحدان در میان است، پوشاندن خطاهای سیاسی را با تساهل و بلند نطری توجیه می کنند.

رهبران اپوزیسیون ایرانی با بهره گیری از ستم ها که بر آنان رفته است، با ردیف کردن تنگناهایی که استبداد بر آنان آوار کرده است، با یادآوری ارزش های عاطفی مقاومت و رزمندگی خود و همرزمان خود و با سود جستن از روان شناسی مظلوم پسند ایرانی و پرهیز منتقدان از صراحت، از نقد گذشته و پذیرش مسئولیت خطاهای خود سر باز می زنند. کدام یک از رهبران ، تحلیل گران، سیاست گذاران و حامیان استراتژی و تاکتیک های نادرست گذشته در صفوف اپوزسیون سیاسی از قربانیان فاجعه های دردناکی که رهبری آنان به بار آورده است، به صراحت، عذرخواهی کرده و مسئولیت خطاهای خود را با کناره گیری پذیرفته اند ؟ با کارنامه هایی که اغلب جز چند دهه خطا و اشتباهات پی در پی ، و گاه دغل کاری های وحشتناک ، نیست کباده رهبری و ادعای رهنمود دادن را رها نکرده اند. اغلب منتقدان نیز به کلی گویی اکتفا کرده و از ذکر نام و موارد مشخص می پرهیزند. رهبران مادام العمر اپوزیسیون از این منظر به رهبران مادام العمر حکومت شباهت می برند.

لایه های کم سواد و عامی همه جوامع بخشی از اوقات فراغت خود را با کنجکاوی در باره زندگی خصوصی شخصیت های مشهور پر می کنند. در جوامع استبداد زده پچ پچ و غیبت و در پسله حرف زدن در باره زندگی خصوصی مشاهیر از سرگرمی های افشار کم فرهنگ است. از پس انقلاب های خونین اغلب دورانی از انتقام گیری ، کینه کشی و خشونت فرا می رسد که خود زمینه ساز خشونت های بعدی است. .نظام های توتالیتر با طرح خبرهای راست و دورغ در باره زندگی شخصی منتقدان مشهور خود می کوشند تا آنان را از نظر اخلاقی و سیاسی بی اعتبار کنند. اپوزیسیون جوامع استبداد زده نیز زندگی خصوصی رقبا، منتقدان و مخالفان خود را بر معیارهای اخلاق سنتی می سنجد. و در این میان رهبران و سیاست گذاران خطاکار با تمهیدهای گوناگون از نقد و طرح کارنامه سیاسی خود در بحث های جدی انتقادی گریخته و مسئولیت کارنامه سیاسی خود را بر گردن نمی گیرند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

حافظه جمعی مردم ایران چندان قوی نیست اما روان شناسی جمعی مردم به سختی فراموش می کند و مسئولیت ناپذیری، گریز از پاسخ گویی ، پرهیز از نقد صریح رهبران را با بی اعتنایی و بی اعتمادی به چهره های مادام العمر اپوزیسیون مجازات می کند.

پراکندگی

پراکندگی و تضادهایی که بحران را به کلافی سر در گم بدل کرده است از دیگر نمودارهای بحران اپوزیسیون سیاسی است. تنوع و همکاری ، وحدت همراه با حفظ هویت از مشخصه های دموکراسی است و گروه بندی های قدرت از ویژگی های استبداد. پراکندگی، تضادهای تعریف نشده ، مرز بندی های مبهم، گروه گرایی های خود محور بینانه و تداوم تعارضات گذشته اپوزیسیون داخل و خارج را به ده ها گرایش و سازمان ریز و درشت تقسیم کرده است که گاه از تعریف تفاوت ها و اشتراکات خود نیز ناتوان اند.

در داخل کشور استبداد، همکاری گرایش های گوناگون را دشوار کرده است. در خارج از کشور یک پادشاه، یک رئیس جمهور منتخب معزول در پاریس، یک رهبر و یک رئیس جمهور خود خوانده در پاریس و عراق ، دو اتحادیه جمهوری خواهی، چندین نهاد جبهه ملی، بیش از ده ها سازمان و گروه و سکت کم جمعیت چپ، ملی و لیبرال و البته چهره هایی که مقام رهبری جنبش دموکراسی خواهی را به خود هدیه داده اند، و انبوهی از منفردین ابعاد گسترده پراکندگی را نشان می دهند.

فقر فلسفه سیاسی

فقر فلسفه سیاسی در ایران نموداری است از بحران فرهنگی ــ سیاسی و نشانه ای است از فقر فلسفه. تاریخ و فرهنگ سیاسی معاصر ایران تا انقلاب اسلامی جز در مواردی اندک شمار چون تلاش های طلیعه داران لائیک و مذهبی مشروطه، کوشش بنیادگرایان هوادار مشروعه، نظریه ولایت فقیه، بحث های نظری کم مایه لیبرال های ملی، تلاش های ناکام هواداران سلطنت در تولید دیالکتیک انقلاب سفید و تدوین نظریه نظام شاهنشاهی ، مفاهیم بر ساخته خلیل ملکی و امیر پرویز پویان، الگوهای متناقض بازرگان و مجاهدین دهه های 40 و 50 و مفاهیم تلفیقی شریعتی با فلسفه سیاسی بی گانه بود. این تلاش ها نیز، جز در مورد نظریه ولایت فقیه و مردم سالاری دینی، اغلب به طرح اغلب متناقض ، کم مایه و بی رنگ برخی مفاهیم کلی محدود بود. چپ سنتی و لیبرال های ملی نیز به ترجمه یا گرته برداری متون روسی و اروپای غربی دل خوش داشتند.

در انقلاب اسلامی و به ویژه پس از پیروزی روحانیت نظریه ولایت فقیه در لایه های گوناگون جامعه مطرح و مفاهیمی چون خط امام ، اسلام راستین، حکومت مستضعفان ووو از آن استنتاج شد. رفرمیست های مذهبی نهضت آزادی با تکرار مفاهیم سپری شده میدان مبارزه نظری را به طرفداران تازه نفس ولایت فقیه و خط امام باختند که مفاهیم تازه ای را در تفسیر متون مرجع اسلامی مطرح می کردند. موج سوم رفرمیست های مذهبی با بهره گیری از تلاش های نظری دکتر سروش در زمینه شناخت شناسی در فلسفه سیاسی از نقد ولایت فقیه آغاز و به مردم سالاری دینی رسیدند.

بیگانگی با روشنفکران

خلاقیت نظری و هنری حاصل تلاش های مستقل فردی است. اما گرایش های سازمان یافته سیاسی با جذب هواداری و همکاری آزادانه متفکران، متخصصان، نویسندگان و هنرمندان ، با توجه به مباحث علمی ، فکری و هنری و با فراهم آوردن امکان کار تخصصی و فرهنگی بر دامنه برد و نفوذ خود در جامعه می افزایند و خود را ارتقاء می دهند. اغلب گرایش ها و سازمان های اپوزیسیون سیاسی داخل و خارج از کشور اما در طرد، حذف و منزوی کردن متفکران، روشنفکران و هنرمندان ، در بی توجهی به نظریات متخصصان و نظریه پردازان مستقل و در بی اعتنایی به رشد فرهنگی شهره اند.

نمودارهایی که در این متن آمده است را می توان ادامه داد. تحلیل نمودارها می تواند بحث های عمیق تری را به دنبال داشته باشد چرا که فرهنگ ما به دوران کنونی به نقد سنت های ملی و مذهبی، به نقد همه جانبه خود نیازمند است و اپوزیسیون سیاسی ما در بستر این نقد به نقد خود.

این متن در مجله تلاش 24 به چاپ رسیده است.

[بازگشت به بخش نخست مقاله]

Copyright: gooya.com 2016