جمعه 12 خرداد 1385

هر چیز زمان خود را دارد، الاهه بقراط، کيهان لندن

به نقل از کيهان لندن ۱ ژوئن ۲۰۰۶

www.alefbe.com

می گويند يکی از نشانه های بلاهت آن است که انسان عملی را در شرايطی ثابت تکرار کند و هر بار انتظار داشته باشد از همان عمل در همان شرايط نتيجه ديگری حاصل شود! عين اين بلاهت را می توان نزد کسانی ديد که هنوز اعتقاد به «اصلاح» اين رژيم دارند، بدون آنکه توانسته باشند نظام را اندکی در جهت مثبت متحول سازند. دوم خرداد که بر اساس شکاف عميق بين مردم و حکومت در سال ۱۳۷۶ شکل گرفت، نه «حماسه» و نه «فاجعه» بود. واکنشی اميدوار از سوی زنان و جوانان برای تغييرات بنيادين بود که به دليل سرسپردگی و بی لياقتی «اصلاح طلبان» به شکست انجاميد. «اصلاح طلبان» که هشت سال تصمين امنيتی رژيم بودند، هنوز اميدوارند «رهبر» و ديگر زمامداران رژيم به اين نقش آنها پی ببرند. از همين رو دل خويش را با خيال «انتخابات» مجلس هشتم و رياست جمهوری دهم خوش کرده اند. ولی آيا اصلا آن زمان خواهد رسيد؟ آيا نشانه های واکنشی ديگر از سوی مردم ديده نمی شود؟ آيا نا آرامی های قومی و دانشجويی چيزی جز بازتاب نارضايتی همه ايرانيان ازهر قوم و مذهب اعم از زن و مرد، پير و جوان، دانشجو و کارگر و کارمند است؟ آيا جمهوری اسلامی سی ساله خواهد شد؟ يا عمرش همراه با فرسودگی بنيانگذاران و زمامدارانش بسر خواهد رسيد؟

شکست اصلاح
«اصلاح» مورد ادعای «اصلاح طلبان» در آغاز کار، چه بسا بدون آنکه بدانند، مضمونی جز تغييرات «انقلابی» نداشت. مردم هم به همين دليل به پشتيبانی ميليونی از اين «اصلاحات» پرداختند. برخی از آن «اصلاح طلبان» خيلی زود دچار فراموشی شده و امروز هم تکرار می کنند که هرگز چنين وعده هايی از سوی آنان داده نشد. حال آنکه خوشبختانه صنعت چاپ و فيلم سخنان همه را ثبت کرده است.
همان زمان به بحث «اصلاح يا انقلاب» در سطحی کاملا عاميانه همراه با تحريف و مفاهيم جعلی دامن زده شد. «انقلاب» مترادف خشونت و خونريزی گشت و «اصلاح» معادل تغييرات تدريجی که حتی ساختار سياسی ولايت فقيه را هم می تواند متحول، و يا به زبان جعل و تحريف که در جمهوری اسلامی رايج شده است، دست کم «مشروطه» سازد. بگذريم از اينکه «اصلاح طلبانی» که نظام شان با انقلاب به قدرت رسيد، هر سال همراه با «محافظه کاران» سالگرد انقلاب خودشان را جشن می گيرند و هر روز درباره دستاوردهای انقلاب داد سخن می دهند.
امروز در اصرار کسانی که هنوز از «اصلاح» رژيم سخن می گويند، احتمالا بايد در جستجوی دلايل ديگری غير از اعتقاد به «اصلاح» رژيم بود. وگرنه چرا اينان فکر می کنند با تکرار «اصلاح» در يک شرايط ثابت می توان به نتيجه ديگری غير از شکست و احمدی نژاد رسيد؟
پس از مدتی مضمون و اهداف اصلاحاتی که «اصلاح طلبان» در نظر داشتند با آنچه رأی دهندگان تصور می کردند، متفاوت از آب در آمد. در حالی که «اصلاح طلبان» بر اساس انقلاب اسلامی خواهان يک اصلاحات اسلامی بودند و هدف حفظ و تضمين امنيتی نظام را دنبال می کردند و موفق هم شدند، رأی دهندگان خواهان تغييرات بنيادين بودند و شکست خوردند. اگر گمان مردم واقعيت می يافت و قوای مقننه و مجريه می توانستند در برابر آن اصول قانون اساسی که اختيارات آنها را محدود يا نقض می کرد بايستند، آنگاه می شد تصور کرد که بر اثر اين ايستادگی به تدريج اصولی از قانون اساسی تغيير يافته و ساختار سياسی در جهت تأمين حاکميت ملت متحول شود. آيا اين تغيير و تحول نهايتا معنايی جز تغيير نظام جمهوری اسلامی می داشت؟ بهترين شکل تغيير نظام نيز چيزی جز تحقق اين رؤيا نمی بود. رؤيايی که حتی اروپا و آمريکا را به دفاع از «اصلاحات» کشاند. ليکن هم مردم و هم کشورهای خارجی منتظر دستاورد عملی بودند. بازی موش و گربه بين لوايح و طرح های رييس جمهوری و مجلس با شورای نگهبان و حذف و گزينش در «انتخابات» نمی توانست تا ابد ادامه يابد و ترديد همگان را درباره امکان موفقيت «اصلاحات» برنيانگيزد.
خيلی زود سخنان مدعيان اصلاحات تغيير جهت داد. تغيير قانون اساسی از سوی رييس جمهوری اصلاحات «خيانت» ناميده شد و «اصلاح طلبان» هر بار سرسپردگی خود را به قانون اساسی متناقض و ولی فقيه مستبد اعلام کردند. به اين ترتيب منطقا شمار کسانی که «انتخابات» مجلس هفتم و رياست جمهوری هشتم را تحريم کردند به شدت افزايش يافت و در «انتخابات» رياست جمهوری نهم به اوج خود رسيد. اين تحريم هم نه «حماسه» و نه «فاجعه» بود. يک واکنش منطقی و پيش بينی پذير بود. بدون مردم، از کوه «اصلاحات» موشی به نام احمدی نژاد زاييده شد.

اميد تغيير
اشتباه مردم در مورد «اصلاحات» اين بود که انتظار داشتند دست اندرکاران خود رژيم دست به تغيير آن بزنند. هم رأی دهندگان و هم شمار کمی از چهره های شناخته شده «اصلاحات» بر اين گمان بودند که می توانند اين تغييرات را به گونه ای قانونی از جمله با تصويب لايحه و طرح به انجام رسانند. آنها در آغاز واقعيت شورای نگهبان و اساسا ساختار دينی و خودکامه نظام را که از يک سو حاکميت الهی را از حاکميت مردم برتر می شمارد و از سوی ديگر اختيارات ولی فقيه را از اختيارات ديگر نهادها بيشتر قرار داده است، نديدند. يا ديدند و به روی خود نياوردند. بعد هم که در عمل مجبور به اعتراف چنين تناقضی شدند، حاضر نبودند برای از ميان برداشتن اين تناقض ايستادگی کنند. «اصلاح طلبان» به درستی دريافته بودند حل اين تناقض به سود مردم يعنی ايستادگی در برابر ولی نعمتان خود، يعنی تغيير قانون اساسی، يعنی تغيير ساختار سياسی و حقوقی، يعنی تغيير نظام! آنها اما به اين حکومت دينی و خودکامه از نظر خانوادگی وابسته تر و از نظر اقتصادی سرسپرده تر از آن بودند که بتوانند چنين شهامتی به خرج دهند.
امروز شعار «اصلاح» نخ نما شده و افراد سرشناس آن در آزمون سياست و کارزار مبارزه برای تأمين حقوق ملت رفوزه شده اند. مردم ديده اند «اصلاح طلبان» در انتخاب بين منافع حکومت و منافع مردم، جانب حکومت را می گيرند. برای مردم چاره ای جز تغيير اين شرايط ناعادلانه و حقارت بار باقی نمانده است. تغيير اين شرايط اما جز با تشديد فعاليت متحد و هدفمند نيروهای دمکرات و مخالف رژيم در داخل و خارج کشور و پشتيبانی کشورهای خارجی امکان پذير نيست.
آنهايی که عوام فريبانه عدم امکان تغيير رژيم را مطرح می کنند و با کشيدن شکل مار تکرار می کنند: «بيست و هفت سال است می خواهند رژيم را تغيير دهند و نمی توانند!» به سادگی دروغ می گويند! در تمام اين سالها هرگز اقدامی برای تغيير رژيم صورت نگرفته است. «تغيير رژيم» همواره يک «نظر» بوده است که بر خلاف «اصلاحات» که بر «تأييد رژيم» تکيه داشت، اساس آن بر «نفی رژيم» قرار دارد و تا به امروز در بوته آزمايش قرار نگرفته است. اين در حاليست که «اصلاحات» بيش از هشت سال آزمايش شده و قاطعانه شکست خورده است. اگر هشت سال «استحاله» رژيم در دوران رفسنجانی را که پيش درآمد «اصلاحات» به شمار می رود، به آن اضافه کنيم، آنگاه اين رژيم تقريبا دو دهه يعنی بيش از نيمی از عمر خود را مشغول «استحاله» و «اصلاح» بوده و نه تنها به جايی نرسيده، بلکه دور زده و از «بازگشت به انقلاب» سر در آورده است!
بر اساس تجربه شکست «اصلاحات» و شرايط نابسامان کشور و خطرهای در کمين است که «تغيير رژيم» به موضوع روز تبديل می شود. آيا عاقلانه نيست «تغيير» را نيز مانند «اصلاح» به آزمايش گذاشت؟ اصلاح رژيم علاوه بر پشتيبانی داخلی، از حمايت رسانه های بين المللی، جامعه جهانی و کشورهای قدرتمند برخوردار بود. عين همين شرايط را بايد برای «تغيير رژيم» به وجود آورد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

در حمايت مردم از تغيير رژيم حتی خود نظام هم ترديدی ندارد و به همين دليل از بيگانگان «تضمين امنيتی» می خواهد. جمهوری اسلامی و کشورهای خارجی از جمله آمريکا طوری از «تضمين امنيتی» حرف می زنند که گويی ايران خالی از سکنه است و در آن از مردم که مهم ترين تضمين امنيتی يک حکومت به شمار می روند، خبری نيست! اگر مردم حکومتی را نخواهند، آمريکا که سهل است، تضمين امنيتی از سوی همه جهان هم پشيزی نمی ارزد.
حمايت رسانه های بين المللی، جامعه جهانی و کشورهای قدرتمند را طرفداران تغيير رژيم نه با زد و بند و يا اعلام سرسپردگی، بلکه با تبديل شدن به يک نيروی جايگزين بايد به آنها تحميل کنند. اين نيروی جايگزين جز با پشتيبانی و اتحاد و ائتلاف نيروهای آزادی خواه و دمکرات و هم چنين ارائه يک رهبری معين شکل نخواهد گرفت. لزوم اتحاد و ضرورت رهبری را نمی توان دور زد و با عناوين «پارلمان» و «دولت» و «کنگره» و غيره به کلی گويی ادامه داد. اگرچه هر چيز زمان خود را دارد، ليکن اين زمان همواره محدود است که به آن «فرصت» می گويند و می تواند از دست برود. زمان يا فرصت «اصلاح» رسيد و از دست رفت. اکنون زمان يا فرصت «تغيير» از راه می رسد.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هر چیز زمان خود را دارد، الاهه بقراط، کيهان لندن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016