جوانی من با اشعار شاملو گره خورده است. بسیاری از آنها را از بر بودم و هنوز برخی در گوشه و کنار ذهنم جا خوش کرده اند. وقتی خواندم سنگ آرامگاه او را برای چندمین بار خراب کرده اند و پسرش، سیروس شاملو اعلام کرد دیگر سنگی بر آن گور نخواهد گذاشت تا پدرش را آسوده بگذارند، بندی از «سرود برای مرد روشن که به سایه رفت» دوباره در خاطرم نشست که شاملو آن را حدود چهل سال پیش گویی درست برای چنین شرایطی در شعر خود جای داده بود: «خرخاکی ها در جنازه ات به سوء ظن می نگرند»... همین!
سه دلقک
در هفته های گذشته سه دلقک، آن هم در مقام ریاست دولت (دو رییس جمهور و یک نخست وزیر) اخبار و افکار جهان را به خود جلب کردند. الکساندر لوکاشنکو رییس جمهور روسیه سفید که در یک انتخابات همراه با تهدید و سرکوب برای سومین بار رییس جمهور ماند. سیلویو برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا که گرچه با شماری اندک به رقیب خود رومانو پرودی باخت، لیکن واقعا دلقک وار حاضر نبود نتایج انتخابات را بپذیرد. و محمود احمدی نژاد که هر روز با یک «خبر خوش» جنگ را مژده می دهد. البته من از دلقک های راستین که با شیرین کاری های شان مردم را شاد می کنند، پوزش می خواهم ولی چه می شود کرد که اصطلاح «دلقک بازی» مصداق عمل کسانی شده است که مسئولیتی جدی را به مسخره خاص و عام تبدیل می کنند.
اگرچه با وصل کردن سه نقطه روی نقشه جغرافیا می توان از روسیه سفید و ایتالیا و ایران یک مثلث ساخت، لیکن شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنها زمین تا آسمان با هم تفاوت دارد. از جمله، روسیه سفید را آخرین دژ دیکتاتوری در اروپا می خوانند، در حالیکه ایتالیا کشوری است با ساختار دمکراتیک که گرچه فساد دولتی و نابسامانی های اقتصادی در آن به ویژه در دوران برلوسکونی به اوج خود رسید، لیکن آن را نمی توان با روسیه سفید مقایسه کرد. هیچ کدام از این دو را هم نمی توان با ایرانی مقایسه کرد که جمهوری اسلامی بر آن حاکم است.
در شکل و شمایل این دلقکها هم هیچ وجه اشتراکی نمی توان یافت. در حالیکه لوکاشنکو چهره خشک و مصمم یک سیاستمدار آشتی ناپذیر را به نمایش می گذارد، برلوسکونی بیشتر به مردهای خوشگذران شبیه است. دو سال پیش بود که مدتی کسی چهره او را بر صفحه تلویزیون نمی دید. در حالی که برلوسکونی از آن سیاستمدارانی است که دوست دارد همواره از او صحبت شود حتی اگر بدگویی باشد! پس از مدتی معلوم شد داده پوست صورتش را بکشند تا جوانتر به نظر برسد. در انتخابات اخیر هم با خیال راحت کسانی را که به او رأی ندادند «یک عده احمق» نامید! جالب نیست که آدم موافقان خود را «دانا» و مخالفانش را «احمق» بداند؟! ولی عالی ترین مرجع حقوقی ایتالیا تشخیص داد که حق با آن «یک عده احمق» است و برلوسکونی در انتخابات اکثریت را به دست نیاورده است. احمدی نژاد اما نه چهره خشک و مصمم لوکاشنکو را دارد و نه نشانی از خوشگذرانی مردانه می توان در چهره اش یافت. دلقک بودن وی بیش از آن دو در چهره اش مشخص است. دیدید در کنفرانس مطبوعاتی با چه چهره خندانی درباره یکی از خطرناکترین بحران های بین المللی که سرانجام آوارش بر سر ایران خراب خواهد شد، حرف می زد؟ این تناقض بین خطوط چهره و حرکات دست و مضمون گفتار از کجا می آید؟ چه کسی جز یک دلقک سیاسی می تواند با ابروهای بالارفته از شادی و لبخندی گشاد، از جنگ و تحریم و اتم سخن بگوید؟
از این سه دلقک، یکی کمونیست و دیگری محافظه کار و مدافع سرسخت سرمایه داری لجام گسیخته است. این یکی هم که کشور ما به آن گرفتار شده است، معجونی است که نمی توان آن را در چهارچوبی قرار دارد و یا نامی بر آن گذاشت زیراهمه چیز هست و هیچ نیست. درست همین نکته است که دلقک ما را خطرناک می کند. می دانید «عقده ناپلئون» چیست؟ لطفا خودتان زحمت بکشید و به فرهنگ نامه رجوع کنید. آن وقت خواهید دید این «عقده» به سیاستمداران و دولتمردان هم محدود نیست و گاه گریبان به اصطلاح روشنفکران را هم می گیرد.
یک دروغ
در چنبره حکومت دلقکها و دروغ های شبانه روزی که به خورد همگان داده می شود، محمدرضا خاتمی رییس حزب مشارکت در آخرین روزهای سال 84 در جلسه گفتگوی این حزب که در خبرنامه داخلی آن منتشر شده است پرده از دروغ «اصلاحات» بر می دارد. او ابتدا می گوید: «بنده معتقدم که مجلس و دولت اصلاحات در مجموع موفق بود. اینکه در یک انتخابات شکست خوردیم به این معنا نیست که همه چیز را از دست داده ایم. در انتخابات هم اشتباه ما بیشتر محاسباتی و تاکتیکی بود.» آیا هیچ کشوری را سراغ دارید که در آن مجلس و دولتی موفق باشد ولی در انتخابات رأی نیاورد؟! در حالی که عکس آن ممکن است. آیا رأی نیاوردن جریانی که دولت و مجلس را در دست داشته است، به این معنی نیست که یا موفق نبوده و یا آن انتخابات اشکال دارد؟ این در حالیست که «اصلاح طلبان» هر دو را رد می کنند. یعنی هم خودشان را موفق می دانند و هم احمدی نژاد را «رییس جمهوری منتخب» می شمارند.
خاتمی در همان جلسه یادآوری می کند: «اینکه گفته می شود اصلاح طلبان ناکارآمد هستند باید شامل یک تعریف مقدماتی هم باشد که اصلا اصلاح طلبان چه کسانی هستند، اصلاحات چیست و اصلاح طلبی یعنی چه. آن وقت اگر دیدیم که با هم می توانیم به یک تعریف مشترک برسیم، حالا باید دنبال مقصر بگردیم که چه کسی کم کاری کرد... وقتی یک اجماع فکری واضح و روشنی روی اصلاح طلبی وجود ندارد که همه دور آن مفهوم مشترک جمع شوند طبیعی است که اختلافاتی را هم به همراه خواهد داشت».
پس از این همه سال که این همه «فعال سیاسی» در داخل و خارج برای «اصلاحات» یقه دراندند، تازه معلوم می شود هنوز یک «تعریف مقدماتی» درباره اصلاحات وجود ندارد! پس آن «مهندس کشاورزی» بر اساس کدام «اجماع فکری واضح و روشنی روی اصلاح طلبی» خود را از واشنگتن نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرد تا از معین و رفسنجانی و احمدی نژاد یکجا جلو بزند و دست جمهوری اسلامی را در دست آمریکا بگذارد؟! پس فلان روزنامه نگار و بهمان طنز نویس (به قول شاملو: طناز!) و این همه «فعال سیاسی» که همچنان «اصلاحات» را تنها راه نجات ایران می شمارند، دلشان را به چه خوش کرده اند؟ به چیزی که کسی نمی داند «چیست» و «یعنی چه» و «اصلا اصلاح طلبان چه کسانی هستند»؟!
می دانید مشکل کار کجاست؟ نه در تعریف از اصلاح طلبی است و نه در اشتباهات «محاسباتی و تاکتیکی» در انتخابات. مشکل در نظری است که محمد رضا خاتمی همانجا آن را چنین خلاصه می کند: «معتقدم که در همین قانون اساسی هم می توان فعالیت کرد. اصلاحات هم در درون این ساختار باید انجام شود و این صحبت همیشگی ما است» ما هم همیشه همین را می گفتیم و نتیجه می گرفتیم که نمی شود! تجربه هم نشان داد که نمی شود. آنچه شدنی بود، همانی بود که احمدی نژاد توانست: یعنی همین موقعیتی که امروز جمهوری اسلامی در آن گرفتار است.
از این گذشته، چگونه این مدافع اصلاحات که همین چند جمله بالا به این نتیجه رسیده بود که یک تعریف مقدماتی از اصلاحات وجود ندارد، چند لحظه بعد نتیجه می گیرد آن اصلاحات «در درون این ساختار باید انجام شود»؟ کدام اصلاحات؟ همان اصلاحاتی که هنوز تعریفی ندارد تا بر روی آن «اجماع» شود؟!
محمدرضا خاتمی ادعای با مزه دیگری هم مطرح کرده است. او می گوید: «برای ما مسئله دمکراسی اهمیت دارد و بیشتر طرفدار سوسیال دمکراسی هستیم»! البته اعلام سوسیال دمکرات بودن مشارکتی ها، هنگامی که هر مفهوم سیاسی از بار واقعی خود تهی شده باشد، به جایی بر نمی خورد. احمدی نژاد هم با «انتخابات» رییس «جمهوری» «مردمسالاری» دینی در ایران شده است! آیا هیچ سوسیال دمکراتی در جهان آن «انتخابات» و این «جمهوری» و این «مردمسالاری» را می تواند تأیید کند؟ حجت الاسلام «رییس جمهوری اصلاحات» هم در تأیید سخنان برادر خویش در آخرین سخنان خود گفت باید «تبار اصلاحات» را شناخت.
دلقلک سیاسی در این مملکت یکی دو تا نیست. حرف آن خاتمی و این خاتمی را باید در کنار «خبر خوش» احمدی نژاد و دانش پراکنی خامنه ای قرار داد که می خواهد «دانش هسته ای» را به کشورهای دیگر از جمله سودان صادر کند، تا معنای این سروده شاملو را در نظام خرخاکی ها بیش از پیش دریافت:
دروغ/ استوار نشسته است/ بر سکوی عظیم سنگ/ و از کنج دهانش/ تُفخنده رضایت/ بر چانه می دود...