خانم شيرين عبادی درروز۱۶ فروردين در ماهنامه گفتمان نودرمصاحبه ای نظراتی درباره راه حل برطرف کردن مشکل مليت ها ابراز کرده اند، که من به چند جنبه آن اشاراتی ميکنم.
راجع به ملت و مليت ها نظردادن کارساده ای نيست، واگرانسان جنبه های مختلف آن - يعنی ريشه های تاريخی وچگونگی تصرف سرزمين های مسکونی وبخصوص درکشوری که ساکنان آن ازقوميت ها وحتی نژادهای متفاوتی با فرهنگ های مستقل از يکديگر تشکيل گشته اند - را موردمداقه قرار
ندهد به تضاد گفتاردچارميگردد. مصاحبه گردرابتدابا زيرکی خاصی ازايشان درموردحوزه های متفاوت حقوق بشرسوال کرده وناگهان سوال رامتوجه مليت ها ميکند وصابون لزجی زيرپای حامل جايزه نوبلمان انداخته.
«همان طور که می دانيد ايران با توجه به تکثر اقوام و مذاهب مختلف به لحاظ قانونی در ظرفيت قانون اساسی بخشهايی تعبيه شده مثلتدريس زبان محلی در کنار زبان فارسی يا موارد مشابه. شما اين نقض راچگونه ارزيابی میکنيد و تبعيض آشکاری که در قانون داريم و آنچه در عمل داريم شما در مورد قوميتها چه ديدگاهی داريد،
منظورم قوميتهااز نظر حقوق بشری و آنچه در قوانين اساسی و داخلی وجود دارد است.»
جواب: ببنيد قانون اساسی يک ظرفيت هايی دارد که هنوز اجرا نشده است و يک نواقصی هم دارد که زمانی بايد رفع شود. يکی از ظرفيت های قانون اساسی که هنوز اجرا نشده مسالهی شوراهاست، مساله ی شوراها سالها معوق میماند
تااينکه در زمان آقای خاتمی تا حدودی اجرا شد چرا تا حدودی چون شورای استان نداريد. اگر اين قسمت از قانون
اساسی به درستی و کاملاً اجرا شود دراين صورت مسالهی قوميت ها به مقدار زيادی حل ميشود.)
دراينجامصاحبه گرسوال را به سوی نقض حقوق بشرميکشاند که جواب داده ميشودوبلافاصله سوال مصاحبه گردگربار درحول قوميت ها مطرح ميگردد.
"معمولاً جواب حکومتها هم به قوميت ها و مذاهب ديگر همين است که قانون اساسی ظرفيت های اجرايی فراوانی دارد و پروه های آقای خاتمی هم اجرای همين ظرفيتی بود که ديد قابل اجرا شدن نيست اما تمام ظرفيتی که برای قوميتها در قانون اساسی وجود دارد به قول شما همين شوراها، يا آموزش زبان در کنار زبان فارسی است که آن را حکومت میتواند با دو واحد دانشگاهی درهر دانشگاه آزاد فلان روستايی سروته اش را هم بياورد و بگويد اجرا کردم سؤال از فعالان حقوق بشر از جمله شما خانم عبادی اين است که شما چطور چنين پيشنهادی میدهيد که بياييم ما اين را امتحان کنيم ببنيم آيا ميشود اگرنشد بياييم کار ديگر کنيم مگر قوميتها آزمايشگاه حکومتی برای قوم مسلط است و برفرض که نشد حالا فعلاًبه اين صورت به اين مساله نگاه نکنيد.»
جواب: در ايران خوشبختانه اقوام متعددی با زبانهای متعدد زندگی ميکنند آيا برای ماامکان دارد که چند زبان رسمی داشته باشيم مثلاً ۱۵ زبان رسمی داشته باشيم؟ نه يک زبان رسمی داريم. شما وقتی که به يک بچه ی کرد زبان، يا ترک زبان فقط فارسی ياد دهيد اين ترکی يا کردی را فقط از طريق حرف زدن با پدر و مادر بلد است و ديگر نميتواند بخواند و بنويسد به تدريج چند نسل که بگذرد اصلاً زبان از دست ميرود و اين يک تبعيض فرهنگی است که درست نيست، در عين حال هم نميتوانيم از زبان فارسی دست بکشيم. چون زبان فارسی زبان مشترک همه ی ماست زبان فارسی بايد باشد از ابتدا هم در مناطقی که اقوام غير فارس زبان زندگی ميکنند از ابتدا بايد تدريس زبان محلی داشته باشند. اين کودکان وقتی که به مدرسه ميروند ۷۰% کمتر از فارس زبانان (فارسی را ميفهمند) به همين دليل افت بچه های مناطق محلی در سطح اول دبستان خيلی زياد است، بچه هايی که تا ۷ سالگی تمام مدت در خانه ترکی حرف زده وقتی ميخواهد برود مدرسه تازه بايد ياد بگيرد که به آب ميگويند آب بعد هم چطور مينويسند و چگونه ميخوانند اما بچه ی فارس زبان نصف راه آمده چون ميداند اين آب است حالا بعد فقط بايد ياد بگيرد خواندن و نوشتن را. خوب خيلی طبيعی است اين برای يک
بچه ی۷ ساله ی بار سنگينی است. چون آن زبان را بلد است بعد بتدريج از سال دوم و سوم که زبانش قوی شد کتابهای فارسی زبان را و از دبيرستان کتابهای زبان فارسی. زبان فارسی، زبان ادارات، زبان قانون، زبان رسمی همه بصورت فارسی است اما در نقاطی که اکثريت غير فارس زبان هستند ميتوان مترجم درهراداره ای گذاشت.
ميخواهيم برويم فرمانداری يک مترجم کرد يا ترک يا لر، يک نفر که بلد نيست آن مترجم ها جای آنان حرف بزنند و آنهم که درس خوانده مدرسه رفته طبيعتاً فارسی را بلد است زبان رسمی مملکت را بلد است. در اين جا هم ملاک يکپارچگی ما يعنی ايران حفظ شده و هم زبان فارسی را حفظ کرديم ضمن اينکه زبان اقوام فرهنگی را هم از بين
نبرده ايم. اما اين که شما ميگوييد که بله با دو واحد زبان در دانشگاه سروته اش را هم بياورند بله، ولی اين اجرای کامل قانون نيست، اجرای صحيح قانون نيست. احترام به زبان های بومی غيرفارسی ايران نيست.
«شما میفرماييد زبان فارسی فصل مشترک ماست اولاً در تعريف اين فصل مشترک من عرب شرکت نداشتم من هرگز نخواستم زبان فارسی فصل مشترک من و تو باشد شايد من ميخواهم فصل مشترک من، فلان چيز ديگرباشد و اين نشان دهندهی نقض حقوق بشر از دير باز تا حالا بوده و فعالين حقوق بشر چون خود فارس زبان هستند اين را راحت دور ميزنند. صحبت در مورد اصالت يا عدم اصالت کردها محور گفتمان ما نيست اصالت و عدم اصالت يا اصيل بودن معنا ندارد اتهامی که کردها هميشه با آن مواجه هستند مسالهی تجزيهطلبی است. شما گفتيد شما خودتان را جدا نکنيد به همهی ما تبعيض میشود. مثل اين است که من به خانم عبادی بگويم شما خودتان را از جامعه جدا نکنيد دفاع از حقوق زنان به معنای جدا کردن زنان نيست و دفاع از حقوق قوميتها به معنان جداکردن آن ها از جامعه نيست آنها بخشی از جامعه هستند که تضعيف مضاعف میشوند ولی شما جواب ما را اينطور داديد. مثلاً حق تعيين سرنوشت يکی ازاساسیترين حق هاست. ...ولی خوب منافع ما منافع با سياسی فعالان سياسی فارس ممکن است در تضاد باشد، اينجا را ما چکار کنيم طبق قانون...»
جواب: من دلم ميخواهد بچه ام ترکی حرف زدن فقط بلد نباشد ترکی را بتواند بنويسد و بخواند و طبيعتاً فارسی راهم بايد بلد باشد و بخواند و اينطوری است که قومی زنده میماند و وحدت خود را هم حفظ میکند چون قرار نيست ايران به تعداد اقوامی که دارد تکه تکه شود و صحيح نيست بنابراين خواستيم با هم جمع شويم ومانند اعضای يک خانواده با هم زندگی کنيم. درفضای خانواده يک زبان مشترک دارند مثلاً يک ترک و يک لر و يک عرب و يک کرد که بخواهند با هم مینشيند به چه زبانی حرف میزنند خوب اگر فارسی حرف بزنند همه می فهمند اينکه ميگويم زبان مشترک يعنی در حقيقت ريشه ی وحدتی ماست، ما را به هم می پيوندد.
درسوال دومی که مضمونش: مگر قوميت ها آزمايشگاه حکومتی برای قوم مسلط است، جواب خانم عبادی اينست که منبا همبستگی ماست واگراين فرض صادق است، چگونه شما به کودک مثلا آذری که بقول شما ۷ سال درکنارپدرومادرش بسربرده وزبانش به زبان شيرين آذری روان شده ميخواهيداول به زبان آذری و درکنارش هم فارسی بياموزيد. خوب اين کودک که به زبان آذری ۷ سال صحبت کرده و با زبان فارسی هم تقريبا اصطکاکی نداشته، چگونه ميخواهد اين زبان راکه زبان همبستگی ماست بياموزد؟
تدريس بايستی ازاول بايد به صورت ۲ زبانه باشد، يعنی معلم بايد قادرباشد درموقع تدريسِ مثلا کلمه آب به شاگرد توضيح دهد که اين واژه به معنای همان (سو) درزبان آذريست که شاگردهم قادرباشد پس ازترک مدرسه هم به زبان مادری بنويسد وبخواند و هم به فارسی. ضمنا اين سيستم درمورد کودکانی که مدرسه را درسطح ابتدائی (که متاسفانه اکثرشاگردان مدارس راتشکيل ميدهند، کاربرد ندارد).
ازآن گذشته اگرقرارباشد برحسب توصیه شما طوری شود که درادارات برای افرادغيرفارس مترجم گمارده شود، بايد فاتحه آن کشوريک پارچه و همبسته را خواند. اين مانند آنست که مثلا يک فارس زبان در قرقيزستان به يک اداره با مترجم مراجعه کند. ضمنا کدام قوم در اثر ناآشنائی به روش نوشتاری زبان مادری خود، تکلم زبان مادريش رافراموش کرده؟ مگرزبان نوشتاری مدرسه ای چندين سال است که درايران بصورت همه گيررايج شده است که اينهمه نقش والائی پيداکرده.
زبان مادری هيچ گاه ازياد کودکان نميرود به شرطی که با استمرار بکارگرفته شود، والا زمانی که والدين دراين دام افتادند که جواب بچه هايشان را به زبان خارجی بدهند وبخاطرآنکه زبان کشورساکن تکلمش برای بچه آسانتراست آن را زبان مکالمه وتعليم وتربيت خود قرار دهند کاراز کارميگذرد.
اصولا درکشورهای آمريکای شمالی واستراليا وکانادا که پایه ترکيب جمعيتيشان برمبنای مليت های رسيده اند. melting potمختلف است، برحسب تجربه به نتيجه قطعی تنها چند کشورکوچک اروپائی مانند سوئيس و بلژيک هستند که چند مليتی و چند زبانه هستند که معدل سطح سوادشان هم بالای ديپلم است و تازه دربلژيک مابين ملت فلامن که هلندی الاصل هستند و والون ها که فرانسوی هستندهموزهم اختلافات دست پائينی وجود دارد.
درکشورهای چند مليتی زبان رابط چه بصورت گفتاری وچه نوشتاری نهاد اصلی همبستگی مليت های آن کشوراست که ازآن مليتها يک ملت می سازد. نمونه های بسياری دراين زمينه موجوداست. ازجمله کشورهائی مانند تاجيکستان، ترکمنستان، قرقيزستان، آذربايجان شمالی وغيره تا ۱۶۰ سال قبل ايرانی بوده اند وتعداد زيادی ازبزرگان علم وادب ما مانند ابوعلی سينا، فا رابی، رازی وديگران ازآن ديارند، تمام اين مليت ها نه اينکه فارسی حرف ميزدند بل شاعری مثل فردوسی دردامن خودپروردند که شاهنامه اش درواقع پايه گذارفارسی مدرن است. اين اقوام که هزاران سال درکنارما ايرانيان زندگانی کرده بودند امروزفارسی نميدانند و حتی تاجيکان که زبانشان فارسی ميباشد به لهجه ای صحبت ميکنند که درکش آسان نيست. چرا؟ برای آنکه پس ازقراردادهای تحميلی گلستان وترکمانچای بدست روسها افتادند و بالاجبارزبان همبستگی ملی!آنان را آموختند و پس ازشکست شوروی دوباره فقط به زبان مادری خود صحبت کردند.
پس به اين نتيجه ميرسيم که يک کشورچند مليتی تازمانی زنده وپايداراست که مردمانش با هم رابطه استمراری داشته باشند وآن هم فقط ازطريق زبان ممکن است که: با هم رابطه اقتصادی برقرارکنند، وصلت کنند، جدل کنند، مماشات داشته باشند وغيره.
اگر به ترکيب ساختاری زبان يک ملت مثلا به خط نوشتاری يک ملت تغييری واردشود بازهم آن زبان دچارعارضه ميشود. اکنون کمتراز ۱۰۰ سال است که درزمان آتاترک خط کشورترکيه ازعربی به لاتين تغييرداده شد واين امرموجب تغييرات بسياری درترقی وفرهنگ اين کشورگرديد. آنها توانستند ازاينطريق خود را به اروپا وبازارآن نزديکترکنند، ولی ازطرف ديگرازتاريخ وفرهنگ خود جدا شدند، چون هنوز درصد خيلی کمی ازکتابهايشان که به خط عربی نوشته شده بود به زبان لاتين ترجمه شده اشت وآنها ازتاريخ خودشان تقريبا بی خبرند. ووقتی باآنها راجع به تاريخشان صحبت کرده وميشنوند که مثلا قسمت زيادی ازخاک کشورشان حدود ۹۰۰ سال پيش متعلق به ايران بوده، تعجب ميکنند وحتی دوستانی که مايل به ازدواج با زنی سنتی وبا حجابند ميگويند: من مايليم با يک زن عثمانی ازدواج کنيم.
پس خانم عبادی، ما درعين حال که به حامل جايزه نوبل ايرانی، آنهم زن که حقوقش در کشورمان پايمال ميشود افتخارميکنيم، ولی شما لازم نيست دربند سوال هر خبرنگاری گرفتارآمده ودرهرمورد اظهارنظرکرده که بعد هم مجبور به گردن گرفتن مسوليت حرف گفته بشويد.
دکتر خرّمشاهی
در اين زمينه:
[ابعاد غير سياسی حقوق بشر، گفتوگوی روزبه ميرابراهيمی با شيرين عبادی، گفتمان نو]