جمعه 16 آذر 1386

جنبش دانشجويی، ديروز، امروز، فردا، علی رضا خادمی

علی رضا خادمی
وقتی بيان مطالبات جنبش از طريق مسالمت آميز و قانونی به بن بست منجر شود و حتی حاکميت سرکوب صدای منتقدين جنبش را در دستور کار خويش قرار دهد به طور قطع جنبش را به سمت و سوی رفتارهای افراطی و غير منطقی سوق خواهد داد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

از ميان قشر نخبه ی جامعه، دانشجويان به فراخور سن و فضای علمی و پژوهشی دانشگاه و ويژگی های منحصر به فرد که باعث تمايز آنها از ديگر نخبگان و دانش آموختگان جامعه می شود پيشروترين گروه تلقی می شوند. اين وجه تمايز همانی است که بعضا باعث گسست دانشجويان از جامعه ی نخبگان می شود چرا که دانشجويان خود را علم دار آزاديخواهی و دفاع از حقوق دانشجويی خود و در مراتب بعدی دفاع از حقوق توده های ناآگاه و منفعل جامعه می دانند و نسبتی که با ديگر گروه های نخبه دارند از سرهمين نزديکی و گاهی اشتراک عقيدتی و سياسی است . حال آنکه نوع نگاه حاکميت به جنبش نخبگان و فرهيختگان جامعه و به طور خاص جنبش دانشجويی چگونه است و جنبش دانشجويی از بدو پيروزی انقلاب اسلامی چه نقشی در به ثمر رساندن منيات نيروهای انقلاب داشته و نوع روابط فی ما بين آنها در سطور ذيل خواهد آمد.

پيروزی انقلاب ۵۷ حاصل رشادت ها و مجاهدت های نيروهای انقلابی بود که جنبش دانشجويی در صدر مبارزات قرار داشت پس از پيروزی انقلاب هم جنبش دانشجويی خود را توجيه گر رفتار حاکميت تعريف کرد و از وظيفه ی گذشته ی خود که همانا استکبار ستيزی بود غفلت ورزيد، اينجا بود که اولين اشتباه جنبش حادث شد جنبشی که بايد بر سر اصول آزادی خواهانه خود می ماند و به عنوان بخشی از قشر نخبه ی جامعه سعی در تعامل با نيروهای مخالف نظام می کرد وعمل به مفاد قانون اساسی را به حاکميت گوشزد می کرد خود جزيی از حاکميت قانون گريز گشت . حتی تحصيل در علوم جديد هم نتوانست عده ای از نيروهای جنبش را قانع به پذيرش دگر باشی و تکثر آرا و تحمل آرای ديگر گروه های اجتماعی سازد. نيروهای نخبه جامعه اعمم از روشنفکران و نويسندگان و اساتيد دانشگاهی هم که هنوز بلای تصفيه ی انقلاب فرهنگی به جانشان نخورده بود حساب خود را با جنبش دانشجويی جدا کردند و مستقل از اين گروه پيشرو به فعاليت های خود در حوزه های فرهنگی سياسی و اجتماعی ادامه دادند البته به استثنای عده ای معدودی از روشنفکران که از ترس از مرگ خودکشی کردند و با نوشتن و ابراز عقيده بدرود گفتند و کمی عافيت انديشی پيشه کردند.

اما با پيدايش موج دوم خرداد ۷۶ درهای قفس گشوده شد و روشنفکرانی که تا پيش از اين گوشه ی عزلت اختيار کرده بودند پر پرواز گشودند و جنبش دانشجويی هم که به فراخور زمان دستخوش تغييرات به غايت اساسی گشته بود وعامل اصلی به قدرت رسيدن محمد خاتمی چهره ی محبوب اصلاح طلبی شده بود خود را همداستان با روشنفکران ديد و تصميم به نزديک شدن به روشنفکران از سويی و از سوی ديگر اصلاح طلبان دولتی گرفت که اين خود اقدامی مبارک و شايسته ی تقدير بود اما به همين ميزان که نزديک شدن به اين دو بيشتر می شد شکاف بين جنبش دانشجويی با حاکميت نظام سياسی افزايش می يافت اما نکته اول اين جا بود که جنبش از لحاظ تئوريک چندان قدرتمند نبود. نحله های مختلف فکری از مذهبی تا غير مذهبی از سنتی تا مدرن هر کدام به تنهايی سنگ جنبش را به سينه می زدند و اين بدنه ی جنبش بود که حيران به اين سو و آن سو با هر تئوری دست و پنجه نرم می کرد. نکته دوم اين بود که بعضا روشنفکران ماهيت و معنای حقيقی شعارهای دولتيان را افشا می کردند اين افشا گری ها و نگاه کاملا آکادميک ( بخوانيد نگاه رئاليستی ) به حضور در قدرت و نو رفرميست ها باعث پيدايی شکاف بين جنبش و دولتيان گشت شايان ذکر است که خود اصلاح طلبان هم به گسترش اختلافات کمک کردند آنجايی که به حمايت از دانشجويان در بند و بازداشتی در دولت اصلاح طلب نشتافتند به غير از معدودی که خود از جنبش به قدرت رسيده بودند که همان ها هم بعد از واگذاری سرير قدرت و اخراج گسترده ی اصلاح طلبان از حاکميت تاوان حمايت های خود را پرداخت کردند.

دانشجويانی که آزادی بيان و انديشه را سرلوحه ی رفتارهای سياسی خود قرار دادند و در جهت گسترش دمکراسی و فضای جامعه ی مدنی کوشش کردند و در اين راه هزينه ی سنگينی پرداخت نمودند. شعارهای که دولت اصلاح طلب همواره سر می داد و هيچگاه حاضر به حمايت جدی از فعالين جنبش نشد تا جايی که حتی در زمان دستگيری يکی از سران جنبش بازجوی وی در ندامتگاه حکم دستگيری او را با امضای شخص رئيس دولت اصلاح طلب پيش روی وی گذاشته بود.

حال خالی از لطف نيست اگر به نقش حاکميت در مصمم کردن فعالين جنبش در ادامه ی راهشان بپردازم حاکميتی که خودش مصوب تمام اين رفتارهای به زعم او افراطی و باز هم به زعم او بر عليه نظام مقدس وخلاف قانون اساسی وادار می کرد. وقتی بيان مطالبات جنبش از طريق مسالمت آميز و قانونی به بن بست منجر شود و حتی حاکميت سرکوب صدای منتقدين جنبش را در دستور کار خويش قرار دهد به طور قطع جنبش را به سمت وسوی رفتار های افراطی وغير منطقی سوق خواهد داد .

اتفاقی که در جنبش دانشجويی ايران همواره تکرار می شد چه در ۱۶ آذر ماه ۱۳۳۲ و چه در سالروز واقعه ی ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸ چه دراين نظام و چه در نظام پيشين که هنوز هم مورد لعن و نفرين جناح حاکم واقع می شود.
حالا ديگر جنبش دانشجويی بسياری از کج فکری ها و اختلافات خويش را با ديگر گروه های نخبه ی جامعه کنار گذاشته است و همسنگر با ديگر جنبش ها يک صدا فرياد واحدی را سر می دهند آن هم تنها يک کلمه است آن " دمکراسی"است.

علی رضا خادمی
عضو سازمان دانش آموختگان ايران

[email protected]
www.tajzeyeh.blogfa.com

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جنبش دانشجويی، ديروز، امروز، فردا، علی رضا خادمی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016