۲۲بهمن و مروری برچند آموزه آن
انقلاب،حتی هنگامی که هم چون انقلاب ۲۲ بهمن شکست خورده باشند،دارای چنان پی آمدهايی مهمی درزندگی،تصورات وآرايش نيروها هست،که هيچ کس صرفنظرازآن که موافق ويا مخالف آن باشد،نمی تواند خود را بفراموشی زده و بی اعتنا ازکنارآن بگذرد.بخصوص اگرحکومتی هارومافوق ارتجاعی هم چون جمهوری اسلامی ميراث بر آن باشد که با هرلحظه تداوم حياتش،جامعه تيرکشيدن دردی کشنده را دراندام خوداحساس کند.ازاين رو به موازات تشديد وخامت بحران،مساله ماندن و يانماندن چنين حکومتی آهسته آهسته ازپستوی ذهن شمارروزافزونی ازمردم به روی صحنه می آيد.انقلاب وشرايط برپائی مجدد آن مستلزم فراهم آمدن چنان پيش شرط هائی هست که جمع شدن مجدد آنها در کنارهم،معمولا با فاصله زمانی کوتاه امکان پذيرنيست وتکرارآن بويژه وقتی انقلاب پيشين به حاکميت بلافصل ضدانقلاب نيرومند ودارای پايگاه توده ای منجرشده باشد،نيازمندگذشت زمان وفراهم شدن شرايط برآمدجديد ونيروی محرکه نوين است. ازعوامل حياتی تکوين چنين فراشدی می توان به به همزمانی تشديد تضادهای درونی ضدانقلاب،به آشکارشدن ناتوانی آن درمقياس توده ای درانجام اقدامات اصلاحی درحوزه های سياسی واقتصادی و اجتماعی،تشديد شکاف های طبقاتی وافزايش فقر وفلاکت عمومی،وبالاخره جوانه زدن جنبش های اعتراضی توده ای توسط نسل جديداشاره کرد.باين ترتيب است که تعيين تکليف باتجربه وعملکردسه دهه وپی گيری اهداف ناکام مانده انقلاب-آزادی وبرابری اجتماعی- هرلحظه و هرلحظه فريادکنندگان تازه ای را درميان نسل جديد می يابد وسبب آن می شود تا خاطره انقلاب ازيک يادبود صرف وبی ارتباط با آن ها،به مقوله ای قابل انديشيدن وکنکاش درآموزه های مثبت ومنفی آن وبالأخره چگونگی تعيين تکليف با ضدانقلاب هاری که برسرنوشت او چنگ انداخته،تبديل شود.وباين ترتيب اخگری بدرون بوته زارهای خارگون افکنده شده وبادهای مساعدی درحال وزيدن است. آيا شعله فراگيرخواهد شد؟ آيا سرکوب به مثابه تنها حربه دشمن برای حفظ موجوديت خود ازکارآئی لازم برخوردارخواهد بود؟ پيش بينی را به عهده پيشگويان وانهيم وبه چندفقره ازآموزه های انقلاب بهمن بسنده کنيم:
-وقتی ازشکست انقلاب بهمن صحبت می شود،نبايد فراموش کنيم که اين شکست ازدرون صورت گرفت.درواقع انقلاب بهمن توانست درطی يک سال مملواز اعتراضات روبگسترش توده ای ودرطی سه روزقيام عمومی طوماردشمن رودرروی خود را به آسانی درهم به پيچيد.آنچه که انقلاب بهمن را ناکام گذاشت،شکست ازدرون بود ونه ازروبرو.همين مساله است که برپی آمدهای منفی آن وپيچيدگی برخورد با آن افزوده و پس ازگذشت نزديک به ۳۰ سال هنوزهم تعيين تکليف با آن را به بازبينی خود وتعيين تکليف باآرايش اردوی خود تبديل کرده است.ازاين رو به جرائت می توان گفت که سرنوشت انقلاب آتی تاحدزيادی به آن گره خورده است.شايد تصورکنيم که وقتی مردم امروز به ماهيت ارتجاعی وچهره نفرت انگيزجمهوری اسلامی که درمقطع انقلاب بهمن به صورت دشمنی ناشناس دراردوی مردمی جاخوش کرده بود پی برده باشند،تعيين تکليف صورت گرفته است.ولی چنين نيست. چرا که وجوددشمنی هم چون روحانيت کمين کرده درصف انقلاب،به معنی آن است ک دشمن يادشمنان (وازجمله قدرت های امپرياليستی) همواره قادرند که با سوارشدن برموج اعتراضات وپنهان کردن چهره واقعی خود،سکان هدايت انقلاب را ربوده وازچنگ مردم خارج کنند.بنابراين مساله تعيين تکليف با انقلاب بهمن تبديل به آن می شود که ازخود بپرسيم که چگونه چنين دشمنی پليد،توانست برقلب ومغز توده های ميليونی ما مسلط شود؟.وچگونه می توان ازتکرارچنين خطای بزرگی ممانعت به عمل آورد؟. بنابراين مساله اصلی نه فقط کشف يک دشمن بلکه اسلوبی برای دشمن شناسی است وچون اين دشمن بدست خود وسواربردوش ما به سوی قدرت پرتاب شد، پس نيارمند خودشناسی ماست. وازهمين جا اساس بزرگترين آموزه انقلاب بهمن پايه گذاری می شود:مبارزه فقط بين دونيروی خيروشر که دربرابرهم صف آرائی کرده اند و درشکل مقابله مردم با دشمن رودروی خود جاری نيست.بلکه علاوه برآن وبه موازات آن با دشمنان جاخوش کرده دراردوی انقلاب و يا درکنارآن ومتظاهر به همسوئی با آن ومهمترازآن به مبارزه باباورها وفرهنگ های واپس گرای متحد وياهمسوبا دشمن دردرون خودما ، ودرتصورات ما وبعضا دربديهياتی که بااشکال بت واره شده به حيات خود ادامه می دهند،نيزهست.
-وقتی ازدلايل شکست انقلاب صحبت می شود، معمولا به نقش رهبری ارتجاعی آن هم اشاره می شود.بی شک نقش رهبری ارتجاعی درجای خود بسيارمهم است.اما گفته نمی شود که چگونه می توان ازتکرارآن جلوگيری کرد.اگرمراد ازاين تأکيد آن باشد که گويا اگريک "رهبری انقلابی" بتوان يافت که انقلاب را هدايت کند،مشکل حل خواهد شد وانقلاب به فرجام خود خواهد رسيد،دراينصورت براه خطا رفته ايم و درسی ازآموزه های انقلاب فرانگرفته ايم. چرا که مساله اصلی نه برسروجود اين يا آن رهبری بلکه برسرخود اصل رهبری است. جنبش عظيم ضداستبدادی انقلاب بهمن،ازآن موقع تهی گشت که بدنبال رهبری رفت وزمام خويشتن را به دست "رهبری فرهمند"که عکسش را درماه جستجومی کرد،سپرد.ازهمان موقع اين جنبش،خويشتن را تفويض کرد، ازخود بيگانه شد وبه ابزاری درخدمت ديگران و اميال و منافع طبقه ديگر تبديل شد.عروج ولايت فقيه بردوش مردم، اوج کامل اين ازخودبيگانگی بود و برهمين پايه بجای ديو فرارکرده،هيولای تازه نفسی توانست سلطه شوم خود را مستقرکرده وازهمان لحظه به سرکوب مظاهردموکراسی،بازسازی مناسبات سرمايه داری و قلع وقمع شوراها وجوانه های خودگردانی بپردازد.بنابراين اگرجنبش محکم برپای خود،برمطالبات شفاف خود وبرتشکل های مستقل خود نايستد و اگرزمام خود را بدست خود نگيرد،ويکدم ازخودگردانی وخودحکومتی خويش غفلت کند،ازهمان لحظه نطفه فاجعه بسته شده است. چرا که کار او با هيچ رهبرفرهمند وخوش نيت –حال ازهرنوعی که ميخواهدباشد- به فرجام نخواهد رسيد. جزبدست خود نخواهيم توانست زنجيرهای خود را بگشائيم.
پس بايد بجای تأکيد برجايگزينی يک رهبری انقلابی وصالح به جای يک رهبری فاسد،وطرح آلترناتيوهای بيرون ازمردم وبيرون ازمتن جنبش آنها،به آلترناتيوبودن خودجنبش وخودحکومتی آن وارگانهای اقتدارتوده ای آن به مثابه حاکميت اکثريت عظيم برخود تأکيد کنيم وتمامی تلاش خود را برای بارورساختن اين آلترناتيو بکارگيريم.
-وقتی خمينی ازهمه باهم صحبت می کرد،مزورانه منظورش جزهمراهی همه بامن و همراهی با آنچه که اونمايندگی اش می کرد نبود.اوبدنبال يک جنبش بدون سيمای مشخص،يکدست،سربراه وبه مثابه سياهی لشکر (خمينی عزيزم بگو تاخون بريزم بود)بود.وبهمين دليل بطورکامل دربرابريک جنبش متکثروپلوراليستی و مستقل و خودبنياد قرارداشت.بدون وجود يک چنين جنبشی که حاصل پيوند جبنشهای اجتماعی وطبقاتی گوناگون با يگديگر وايجاد يک جنبش سراسری است، پاگرفتن يک حرکت بزرگ وتاريخ ساز،آنچه که جامعه ما اکنون بدان نيازدارد، ناممکن است.
-وقتی ازآگاهی واهميت آن درجنبش انقلابی مردم صحبت می شود،بايد روشن گردد که انقلاب يک اقدام توده ای ميليونی است که درآن آگاهی وعمل تاريخی باهم تينده شده اند. اين آگاهی بيش ازآنکه يک آگاهی پسينی وباصطلاح مثبت باشد ازجهانی که هنوزوجود ندارد وبايد ساخته شود،يک آگاهی منفی ناشی ازبرخاستن عليه وضعيت موجود است وعليه مظاهرگوناگون اسارت آورآن. مهم آن است که اين آگاهی منفی توده ای ومعطوف به نفی مصداق های اسارت،باتوهم به مصداق های مشابه ديگری همراه نباشد.ازآن پس را خود حرکت وجستجوکردن درحين تغييرجهان ونقش آفرينی نيروهای آگاه براين بستر بدست خواهد داد.حرکت انقلابی وعزم تغييرجهان خودمهمترين بسترآگاهی است.
*******
اکنون در ۲۹نهمين سالگرد انقلاب بهمن،شاهد آنيم که جمهوری اسلامی وارد فارجديدی ازگنديدگی وانحطاط مفرط خودشده و بهمان ميزان بوی گنديدگی اش،مشام مردم رامی آزارد.جنبش های اجتماعی-طبقاتی کارگران،معلمان،زنان،دانشجويان واعتراضات معطوف به نافرمانی مدنی و.... عليرغم تشديد جو سرکوب وموانعی که دربرابرآن برافراشته می شود، به شکوفائی وافزودن دامنه خود ادامه می دهند. جوانه های تازه ای ازهمبستگی درميان اين جنبش ها مشهوداست.اکنون بيش ازهرزمانی آشکارشده که جهموری اسلامی دربرابرنسل سوم وآينده سازی که دردامن خود پرورانده، قرارگرفته است.
سردمداران نظام نيزغرق درمنازعات سنگين درونی حول تقسيم قدرت وغنائم ازيکسو وتشديد تنش های بين المللی حول برای حفظ قدرت خود و سهم خواهی درمنطقه ازسوی ديگرهستند. ماجراجوئی های هسته ای رژيم نيزبردامنه بحران آن افزوده وبه مثابه وسيله ای برای سهم خواهی وتشديد فضای رعب وسرکوب درونی بکارگرفته می شود.
درشرايطی که هم "اصلاح طلبی" وهم وعده "عدالت خواهی" ورنگين کردن سفره نان با شکست سخت و مفتضحانه ای مواجه شده، وکوس رسوائی آن دراقصی نقاط کشورشنيده می شود، وشکاف های عميق طبقاتی وفقروفلاکت بيدادمی کند،رژيم تنها راه بقای خود را درتشديد دامنه سرکوب وبستن شمشيرازرو می بيند.او اين کار را با مستمسک قراردادن تهديد براندازی ازخارج و پناه بردن به قوانين ضدبشری وعهده عتيق قوانين قضائی فقه و جزای اسلامی پيش می برد.رژيم هم چنين با شريک کردن فرماندهان وسرداران وسرکردگان نيروی سپاه درچپاول عظيم غنائم ملی وقدرت سياسی تلاش می کند که خود را برای روبروشدن با طوفان های محمتل آينده وبرخاسته از خيزش های توده ای آماده کند.
درچنين شرايطی است که ازانديشدن مجدد به انقلاب و چگونهی سرنگون کردن حاکمانی که گوششان به ندای رنج ودرد مردم بسته است گريزی نيست.
زنده باد انقلاب مردم ايران!
زنده باد آزادی! زنده باد سوسياليسم!
کميته مرکزی کارگران انقلابی ايران (راه کارگر)
۱۱.۱۱.۸۶-۱۱.۰۲.۲۰۰۸