در سال های در قدرت بودن اصلاح طلبان و تحولات آن روزها از جمله نقاط عطف آن تاريخ ماجرای های تلخ قتل های زنجيره ای بود.داستان کشتار دگر انديشان منتقد در داخل و کشتار مخالفان در خارج از کشور.
آن داستان حقيقی را بايد تلخ ترين و واقعی ترين روی سکه ای دانست که بويی از مدنيت نبرده بود آنجا سلاخی و کشتار انسان ها تنها به دليل غير بودن موجه می گرديد.
در دوران اصلاحات و حضور رسانه ها در عصر طلايی آن روزها، روشنفکرانی بودند که برای نور تاباندن به گوشه های تاريک يک سيستم در مسير گذار به دموکراسی، مسيری را طی کردند. دهشتناکی اين تاريکی بيشتر به آن بود که سيستم امنيتی يک نظام به آفتی بنيان کن خو گرفته بود و بروز فوران غده های چرکينش بوی مشمئز کننده ای به راه انداخته بود.
شايد آن اعتراف سيستم امنيتی در بعهده گرفتن آن جنايات را بايد در دنيا بی نظير دانست اما آن ماجرا هرگز اراده ای مصمم برای ريشه کنی به خود نديد. به گونه ای که هر از چند گاهی در بازی های سياسی کسی پيدا می شود و دوباره اين پرونده را هم می زند تا....
در هفته های اخير نيز يک جدال نسبتا شخصی (بين عبدالله شهبازی و روح الله حسينيان) آن داستان پر رمز و راز و نا مکشوف را دوباره زنده کرده است. حقيقت آن ماجرا شايد هرگز به طور کامل افشا نشود اما آنچه هرگز سايه اش از اين پرونده ملی برداشته نخواهد شد پرسش های بسياری است که هرگز اراده ای برای شفاف سازی اش پيدا نشد.
در طول کش و قوس های رسانه ای و علنی اين ماجرا بيشترين تلاش از سوی هر دو جريان انتساب آن به جريان مقابل بوده است. در برهه ای برخی از محافظه کاران آن روز و اصولگرايان امروز قتل ها را به گردن جريان دوم خرداد انداختند و همزمان نيز همه قرائن ارسال شده از سوی جريان دوم خرداد سوی ديگر را نشانه می رفت.
اما به راستی حقيقت آن ماجرا چه بود؟ داستان داستان خودسرها بود يا داستانی ضابطه مند؟ ماجرا تسويه حساب های شخصی بود يا بالا و پايين رفتن باندهای قدرت در سيستم حياتی يک نظام؟
در اين زمينه اسناد و مدارک مختلفی تاکنون منتشر شده و مدارک بسياری نيز هرگز منتشر نشده است. در اين فرصت بدون آنکه قضاوتی در مورد آنچه در ادامه می آيد داشته باشم تکه هايی از رواياتی در اين زمينه را منتشر می کنم. تحليل و رازگشايی از حقايق شايد به نسل های کنونی نرسد اما آنچه در پی می آيد تکه هايی از يک پژوهش است که در موردش نکات مطروح در آن می توان بحث کرد.به دلايلی از ذکر منبع در اين فرصت خودداری می کنم تا بعد.
برای اين پرونده تاکنون بازيگران زيادی به افکار عمومی معرفی شده است. برخی سعيد اسلامی را همه کاره ماجرا می دانند و برخی مصطفی کاظمی(موسوی) را.برخی صادق عاليخانی را عنصر اصلی خوانده اند و برخی به بالاترها رفته اند.در اين ميان نام علی فلاحيان،و دری نجف ابادی نيز در لفافه و با ادا و اشاره به ميان آمده است.يادم هست وقتی در اواخر مجلس ششم با برخی دوستان به ديدار يکی از مقامات کميسيون امنيت ملی مجلس رفته بوديم و سوال کرديم که چرا بر سر پرونده قتل های زنجيره ای معامله کرديد؟ پاسخ جالبی شنيديم که بماند. اما روايت زير را بمانند پازل موشکافی کنيد در کنار داشته های پيشين در مورد اين پرونده. جملات مقابل هر اسم نقل قول مستقيم است.
***
# فهيمه دری نوگورانی(همسر سعيد امامی): در مصاحبه مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
«...در اين مدت (بين دستگيری تا فوت سعيد اسلامی) .... برای آقا نامه نوشته بودم و همان اول دستگيری "سعيد" من نامه ای را برای آقای "دری" نوشتم و برايشان نوشتم شما بهتر از هر کسی می دانيد که "سعيد" در اين جريانات هيچ دخل و نقشی نداشته و در آخرش هم نوشتم شما را به وجدان خودتان واگذار می کنم.که اين نامه را من توسط يکی از آقايان داده بودم ببرند وزارت. وقتی فردايش آمده بود گفت: آقای "دری" آنقدر گريه کرده بود که چشمهايش قرمز بود و گفت ايشان ( دری) هيچ جوابی برای شما ندادند.... با آقای "معين" که رئيس دفتر اقای "يونسی" بودند، من صحبت کرده بودم و ايشان چيزی که خودشان به من گفتند سی مورد از صحبت های من را ... نوشته بودند و بعد گفتند که من صحبت های شما را به آقای "نيازی" هم گفتم و اقای "نيازی" گفتند که جز يکی دو مورد تمام صحبت های ايشان بله حق است. درست می گويند.فقط بگوييد که در مورد آقای "دری" صحبت نکنند. اين بحثی بود که از همان موقع ايشان مطرح کرده بودند.فقط در مورد اقای "دری" صحبت نشود چون من گفته بودم که آقای "دری" اگر کاری هم شده بهترين کسی بوده که در جريان کار قرار داشتند چون از زمانی که ايشان آمده بودند ماموريت ها را طوری کرده بودند که هر کسی در هر لحظه هر جا ماموريتی برايش پيش می آمد می خواست حتما به اطلاع وزير برسد... ايشان گفته بود هر جايی بايد هر کسی به دستور من ماموريت را انجام بدهد و من اطلاع داشته باشم و من در همان نامه هم برای آقای" معين" گفته بودم...همان موقع اقای "شفيعی" ( قائم مقام وزير) برگشتند به من گفتند که اقای "دری" ... پرونده اين چهار نفر را خواستند چون من خودم اسم "فروهر" را از اول انقلاب هميشه می شناختم ولی "مختاری" و "پوينده" اينها را در روزنامه ها اسم ها را خوانده بودم و هيچ آشنايی نداشتم با اين افراد.اقای" شفيعی" به من گفتند پرونده اين چهار نفر را آقای "دری" خواسته بوده و اين پرونده ها به حدی کثيف بوده و بد بوده که پرونده ها را پرت کرده بودند يک طرف و گفته بودند که چهار تا آدم پيدا نمی شود که اينها را سر جای خودشان بنشاند و حساب اينها را برسند. اين را جلوی آقای "شفيعی" گفته بودند و بعد از قتل ها هم آقای "شفيعی" گفتند اقای "دری" گفتند يک ساعت و خرده ای با من صحبت کردند و سعی کردند من را قانع کنند که در جريان قتل ها نبودند ولی من به ايشان گفتم که من دينم را به دنيايم نمی فروشم و نمی توانم قبول کنم شما در جريان نبوديد و از واقعيت خبر دارم و کتمان نمی کنم. منتهايش به من درآمدند گفتند من نمی دانم آن دنيا آقای "دری" جواب خدا را چی می خواهد بدهد.... و خود "سعيد" هم به من گفته بود؛ اگر در همان زمان دستگيری آقای "موسوی" ، "سعيد" به من گفته بود که آقای "دری" مسئوليت کار را می پذيرفت، خب جريان به اين صورت در نمی آمد.به هر صورت وزير بوده دستور وزير بوده مراحل بعدی مسايلی که اتفاق می افتاد حل می شد و...»
# پياده شده سخنرانی مصطفی پور محمدی: آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
«....داستان رسانه ای اوج گرفت تا اينکه "دری" مرا خواست و گفت: "عاليخانی" و "موسوی" آمده اند و اعتراف کرده اند و من شنبه به آقا گفتم و دوشنبه به "خاتمی" گفتم و سه شنبه به من ....
بعد از اين ماجرا از اينکه "موسوی" اين کار را کرده بود و دوم خردادی بود ، خيالمان راحت تر شد.جلسه ای گرفتيم و او را دعوت کرديم. آمد و گارد گرفت و گفت يا حل شود و الا...! ما هم گفتيم نه. بنابر حل داريم. بيا.
- کار شما بود؟
-بله
- با اجازه بود؟
- بله
- با اجازه کی؟
- "دری"
- که در جريان بود؟"اسلامی"؟
- نه.. به هيچ وجه در جريان نبود.حتی شايد خبردار هم نشد.
- برای چه اين کار را کردی؟
- ما ديديم ضد انقلاب با جبهه دوم خرداد پيوند می خورد و چون جوانان جذب دوم خرداد می شوند، جوان ها متاثر از آنها می شوند و جلوی نظام می ايستند و ما به جنگ خيابانی می رسيم با آنها مثل حادثه سال ۶۰. برای اينکه ثابت کنيم دوم خردادی ها هم مثل سوم خردادی هاست ما پيش دستی کرديم و بی ضررتر مثل فروهر ذليل می شود تا ديگران هم تکليف خود را بدانند.»
# صادق مهدوی:
«من بعد از دستگيری، در تاريخ ۱۲/۱۰/۱۳۷۷ با عنوان مشارکت در قتل ... تفهيم اتهام شدم.در۱۲/۲/۱۳۷۸ با همان عنوان اول قرارم تمديد شد...در ۱۲/۶/۱۳۷۸ باز همين طور تفهيم شدم به مشارکت در قتل.درست وقتی که "عبدالکريم احمدی" شد قاضی .... به من تفهيم کردند آمريت.چه انگيزه ای بوده؟چرا جز در حکم آخر رسمی هيچ جای پرونده من آمر نيستم؟چون گند دوی خردادی ها در می آمد."سعيد" بنده خدا را که کشتند. آن همه شکنجه تعزيری با ربط و بی ربط هم که بود! "دری" هم که قرار بود از پرونده بيرون کشيده شود.پس خلا آمريت با "موسوی" پر شد..پس من هم بايد به "موسوی" گره می خوردم.»
# علی فلاحيان:
«در مورد سيد مصطفی موسوی از نظر حفاظت اطلاعاتی که نگاه گردد با توجه به شناختی که بنده از او دارم، بدون هماهنگی با مافوق اصولا کاری نمی کند و چون متشرع بود ولو هر گرايش سياسی داشته باشد، شديدا ضابطه مند عمل می کرد... من به دلايل مشخص معتقدم جريان اين قتل ها اصولا به سعيد اسلامی بر نمی گشت...»
# صادق مهدوی:
«در ۶/۱/۱۳۷۷ پنج ساعت و نيم با شخص آقای وزير (دری) صحبت کردم.در ارديبهشت همان سال "پيروز دوانی" به بنده پيشنهاد شد ..."موسوی" دوشنبه ۱۸/۸/۱۳۷۷ سرو کله اش پيدا شد که بيا بريم پيش وزير. به "موسوی" گفتم "حميد سرمدی" گفته که "صادق" با "دری" ملاقات نکن. ...پنج شنبه ۲۱/۸/۱۳۷۷ "موسوی" گفت ۹ صبح فردا بيا.جمعه ۲۲/۸/۱۳۷۷ به خانه "دری" رفتيم.البته "موسوی" می گفت چند جلسه ای قبل با "دری" داشته است. البته "دری" که زيرش زده است. در روز ۳۰/۸/۱۳۷۷ تا دقايقی قبل از قتل ؛ با تيم ها و امکانات بوديم.قرار هم ربايش و تزريق بود که يک دفعه گفتند "موسوی" دستور داده با چاقو و کارد بايد بخورد و به همراه زنش هم بايد بخورد.چون بچه های عمليات در سال ۱۳۷۵ هم روی زن "فروهر" مشابه کار می کردند و به دليل همراهی يک خانم ديگر با او موفق به اجرای کيس نشده بودند، عادی به نظر می آمد. ولی در عين حال سوال ايجاد کرد و تشکيک! که چرا با چاقو و چرا دقيقه نود با زنش!!»
# مصطفی کاظمی (موسوی):
«ما قتل ها را انجام داديم.چرا بين اين همه پرسنل ، آقای "دری" ۳۰/۹/۱۳۷۷ فقط من و صادق را خواسته بود. فرضا طبق دروغ اقای "دری" تا آن زمان در جريان نبوده، حال آنکه ۲۷/۹/۱۳۷۷ ما دو تا را در منزل پذيرفته است. من روز ۹/۹/۱۳۷۷ يک بار رفتم به او گزارش دادم.می خنديد و شنگول بود.اگر جز برای اين بحث بود، چرا من را پذيرفت؟ خوب ديگر خودش مگر نمی گويد ما ۳۰/۹/۱۳۷۷ که به او گفته بوديم اين هم اگر درست باشد و او حسابش پاک بود چرا آن روز يا فردايش به سازمان حفاظت يا به ديگران گزارش نکرده بود؟....»
# صادق مهدوی:
«من آمر نبودم....من خودسر و محفلی عمل نکردم. اگر می خواستم اين طور عمل کنم، انقدر نيرو و تشکيلات شبکه ای داشتم که نيازی نباشد سرو صدا کند و سه معاونت و ۷ اداره کل وزارت درگير بشوند.ولی احتمال پاسخگويی بعدی را هم نه من، حداقل خيلی ديگر از افراد نمی داديم چون با هماهنگی می دانستيم درسطح عالی خودش...!»
# صادق مهدوی:
«۲۷/۱۰/۱۳۷۷ يکشنبه "نيازی" با "دری" مواجهه حضوری می دهد ما متهمان را. ۲۸/۱۰/۱۳۷۷ "نيازی" دو نوار بازجويی از "دری" پر می کند. سه شنبه ۲۹/۱۰/۱۳۷۷ "نيازی" به من گفت اولين فردی هستی که دارم می گوييم به تو آقای "دری" گفت بچه ها با طناب من توی چاه رفتند...حتی ۳۰/۱۰/۱۳۷۷ آقای "دری" پيش بعضی از معاونان مسئوليت خودش را در کار اعلام کرد. "نيازی" در هفته بعد از آن نامه ای به "يونسی" می نويسد به اين مضمون که پيرو مذاکره قبلی حضوری به عنوان دادستان تهران، که با اطلاع قبلی وزير اطلاعات ۲ نوار از او ضبط شده است.جالب اينجاست که در گزارش "نيازی" هست اما روی پرونده نيست.سر همين اعتراف "دری" بود که "نيازی" آمد با من هماهنگ کرد که کيس درست بشود و بعد هم رفت با حرف های من مصاحبه رسمی کرد و.... من تا ۲۷/۱۱/۱۳۷۷ در پرونده حتی يک کلمه نگفته بودم... آقای "نيازی" هم که آمد قسم خورد در دادگاه و به "عقيقی" گفت و تکذيب کرد که خودش گفته "دری" اعتراف کرده و نگران نباش يک کيسی تعريف می کنيم. ولی خدا شاهد است با "نيازی" يک کيس تعريف کرديم که منبع من ۱۰۰ هزار دلار بگيرد چون ورودش در فرودگاه مهرآباد ثبت شده بود و بعد از زمان قتل ها هم خروج قابل پيگيری داشت.حتی از دفتر خود نيازی با تلفن ... که در دست منبع بود زنگ زدم و استندبای کردم او را. اينها که ديگر يک استعلام مخابرات است..... قرار بود محور محاکمه ما روی ماده ۲۲۶ برود و جمع شود برود.قتل بدون دادگاه و دادرسی.»
***
نکات و روايت های ديگری هم در اين باره وجود دارد که بخاطر عدم طولانی شدن به فرصت ديگری وا می نهم.
براستی ابهامات اين پرونده تاريخی چه زمانی برطرف خواهد شد؟