بنام خدا
هموطنان عزيزم
نخست از بحران اتمی با شما سخن می گويم که خائنان به ايران ساخته اند . دولتی که منتخب مردم و خدمتگزار مردم باشد، مسئله نمی سازد. مسئله را بدل به بحران و بحران را تشديد نمی کند تا زيانهای بزرگ ببار نياورد و سرانجام ناگزير نشود، جام زهر سرکشد. تا امروز که قرار بر گفتگو است، شما مردم ايران هيچ از «برنامه اتمی» نمی دانيد. چه اندازه هزينه برده است، در دوران بحران، کدام شمار استعداد و چه ميزان سرمايه از ايران گريخته است؟ اين بحران تا کجا مانع سرمايه گذاری در توليد فرآورده های مورد نياز جامعه شده و در بکار افتادن سرمايه ها در سوداگری و رانت خواری، چه اندازه اثر گذارده است؟ انزوای ايران و مجازاتهای اقتصادی، کدام اثر را بر روان مردمی گذاشته است که در طول رژيم کنونی، در محاصره اقتصادی يا تهديد به محاصره و جنگ و يا تهديد به جنگ زيسته اند؟ جو خشونت –گرانی زندگی يکی از اشکال خشونت است – را چه اندازه سنگين تر کرده است؟ و آيا زمان آن شده است که حاکمان ادامه دادن به بحران را بی فايده يافته و برآن شده باشند بدان پايان بدهند؟ شما مردم ايران تنها از چند و چون فشار طاقت شکنی آگاهيد که اين بحران و بحرانهای پيش و همزمان با آن، بر شما وارد کرده اند و می کنند. «وزير» اين حکومت می گويد: تورم تا ۴۹ درصد عادی است. اين سخن را وزير حکومت مدعی عدالت گستری می گويد. آيا او نمی داند که تورم، برداشت از درآمدهای قشرهای ميانه و فقير جامعه بسود حاکمان ثروت اندوز است؟ آيا در اين رژيم و در ميان روحانيان در خدمت دولت کسی نيست که بداند عمل به رهنمود قرآن در باره ربا، نيازمند اجرای همآهنگ تدابير اقتصادی و سياسی و اجتماعی و فرهنگی است؟ ثابت نگه داشتن ارزش پول و به صفر متمايل کردن رجحان نقدينه تنها دو تدبير از تدبيرهای اقتصادی هستند؟ وعدالت اجتماعی به اجرای مجموع تدابير تحقق پيدا می کند؟ شما هيچگاه از حاکمان خودکامه پرسيده ايد، چرا آن زمان که تدابير اقتصادی به اجرا درآمدند و توزيع درآمدها را عادلانه کردند بطوری که در شهرها و روستاها، ميزان درآمد خانوارها از هزينه آنها بيشتر شد، به استناد اين قول که « اقتصاد مال خر است»، آن تدابير را بلااجرا کردند و شما را از جمله گرفتار تورم مزمن، انواع خشونتهای مزمن و فقر مزمن گرداندند؟
اگر زبان به پرسيدن باز کنيد و همه روز بپرسيد و در هر جمع که هستيد بپرسيد، ولوپاسخ نشنويد، بر امر مهمی آگاه می شويد: شما خود می بايد تغيير کنيد تا بتوانيد صاحب سرنوشت خويش شويد. از نخستين تغيير کردن ها، واکنش بحران سازی های داخلی و خارجی نشدن است. چنانکه در قلمرو بحران اتمی، هر اندازه رفتار شما مردم بر جهانيان آشکار تر کند که در باره هر حقی از حقوق ملی، تصميم گيرنده شما هستيد، هم حاکمان را از ادامه دادن به بحران تا شکست، باز می داريد و هم خطر تجاوز نظامی به کشور خود را کاهش می دهيد و هم کشور خود را در انزوا و خود را در محاصره اقتصادی قرار نمی دهيد و هم جهانيان را مطمئن می کنيد که ملتی زنده و مستقل و آزاد هستيد که حق تصميم در باره حقوق ملی خويش را خود اعمال می کنيد. بحران سازان بايد بدانند شما به دليل اين و آن بحران خارجی يا داخلی که می سازند، دست از مطالبه « ولايت جمهور مردم » و الغای ولايت فقيه و استقرارد دولت مردم سالار بر نمی داريد. بحران سازان بايد بدانند با بحران سازی، نمی توانند شما را از بازيافت آزادی و حقوقی که هر انسان دارد، باز دارند. حاکمان بحران ساز بايد بدانند ديگر نمی توانند با بحران سازی شما را از مطالبه يک اقتصاد سالم بر ميزان عدالت اجتماعی، منصرف کنند. شما زندگی در خور انسان، کار در جامعه ای باز و تحول پذير می خواهيد. شما هم بعنوان انسان و هم بمثابه يک ملت بزرگ تاريخ مند استقلال و آزادی می خواهيد . اين رژيم با بحران سازی بر سر پا است. پيروزی شما در بی اثر کردن مسئله و بحران سازيهای رژيم ، تحول به سوی هدفی را که برگزيده ايد، شتاب می بخشد.
شما روحانيان!
مرحومان آيات الله نائينی و بروجردی نسبت به « شعبه استبداد دينی که بدترين نوع استبدادها است» هشدار داده بودند. در مجلس خبرگان، مکرر به روحانيان عضو آن مجلس نسبت به خطر استبدادی هشدار دادم که ولايت فقيه برقراری آن را اجتناب ناپذير می کند. آن روز قدرت را ضد ارزش می دانستم و صرف وقت برای قدرتمدار شدن، را دون شأن خود می دانستم. ترديد نکنيد که پس ازگذراندن عمر در بازيافتن اسلام استقلال، اسلام آزادی، اسلام رشد بر ميزان عدالت، حاضر نيستم به حقارت قدرت طلبی تن دهم و بر اين باورم که ساعتی را صرف قدرتمداری کردن سوختن عمری کوشش در يافتن و ارائه کردن بيان آزادی است. علی (ع) فرمود: «هرکس استبداد پيشه کرد، هلاک شد» و نيک می دانيد که دين را وسيله قدرت کردن، يک بدعت ساده نيست، تباه کردن دين است. پس رهنمود پيامبر (ع) را به يادآوريد: بر عالم است اظهار علم و اگر نکرد، لعنت خداوند بر او باد.
سکوت را بشکنيد.
شما آقای خامنه ای و شما دستياران ولايت مطلقه فقيه!
فرض کنيم سنجش های افکار که در ايران انجام می گيرند و نيز سنجش هائی که سازمانهای سنجش افکار بين المللی در ايران انجام می دهند را قبول نداريد، چشمان خود را بر تحريم وسيع انتخابات فرمايشی نيز بسته ايد؟ شما می دانيد مردم ايران چرا رژيم ولايت فقيه را نمی خواهند. و نيز شما می دانيد چرا اين مردم مردم سالاری بر اصول راهنمای انقلاب ايران را می خواهند.
شما در کودتای خرداد ۶۰، برضد منتخب اول تاريخ ايران، شرکت داشتيد. از آن زمان تا امروز، به گمان خود او را در سانسور قرار داده ايد. مقرر کرده ايد که نام بردن از او، بشرط ناسزا گفتن و بهتان زدن به او مجاز است. در يک سال اخير، جنون آميز، منتخب آزاد اين ملت را به رگبار ناسزا و دروغ و بهتان بسته ايد. در کشور، تنها او است که سانسور می شود و تنها او است که زير چنين رگباری قرار دارد. آيا شما می توانيد به مردم ايران بگوئيد دليل اين عمل شما چيست؟ نه. اما آيا گمان می کنيد مردم ايران از علت کار شما بی اطلاع هستند؟ و يا از اثر کار خود بر جامعه آگاه هستيد اما گمان می بريد با اين عمل، ترس را تشديد می کنيد تا کسی نام او را نبرد و به ياد مردم سالاری بر اصول راهنمای انقلاب ايران نيز نيفتد.
اما آيا اين دوواقعيت را هم نمی بينيد؟:
نمی بينيد که اين کردار زشت ديگر ترس ايجاد نمی کند و شرائط چنان گشته اند که فرصت های ابراز شجاعت از راه اظهار حقيقت پديد آمده اند. شما، از کسانی که شجاعت اظهار حقيقت را يافته اند، بهتر و بيشتر از حقايق آگاهيد. اما از قرار نمی دانيد " تا مرگ دم از اظهار حقايق بستن عار دارد نه ابراز حقيقت". وای بر شما اگر می دانيد و به جای ابراز حقيقت، ديگران را نيز با تهديد از آن باز می داريد.
نمی بينيد اين امر واقع مستمر را : از نماد حق، علی (ع) تبليغات اموری هويتی دروغين ساخت و باوراند. تا «خلافت» عمربن عبدالعزير، بهنگام نمازگزاردن، نمازگزاران، در قنوت، بدو ناسزا می گفتند. مردم شام باور کرده بودند که او نخستين کافری بوده که بدست مسلمانان کشته شده است. شهادت زمان نماد حق را از نماد زور و ستم بازشناسند. درتاريخ وطن ما، کم نبوده اند شخصيتهائی که مورد غضب استبداديان شده اند. مصدق يکی از آنها است. شما دوران او را درک کرده ايد. شما از شاهدان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سانسور مصدق و انواع تصويرهای دروغی که استبداديان از او ساخته اند، بوده ايد. در دوران ولايت مطلقه فقيه نيز، استبداديان به پوشاندن نماد استقلال و آزادی با تصويرهای دروغ، ادامه داده اند. آيا نمی بينيد تصويرهای ساختگی از هم می درند و سيمای انسان آزاده و شجاع که او بود، نمايان و نمايان تر می شود؟ آيا از خود نمی پرسيد چرا به همان روش ادامه می دهيد که در حيات خود شما، ناکام گشته است؟ شايد از خود می پرسيد اما، در جريان انحلال، قدرت کور و کودن می شود و خود خويشتن را ويران می سازد. اين هشدار به شما جا دارد: نگوئيد «تقصير من نيست تقصير سيستم است»، چرا که انسان است که نظام م رامی سازد و خويشتن را آلت آن می کند. شما می توانيد خود را آزاد کنيد. ترديد نکنيد هيچ حقارتی با حقارت برده قدرت شدن برابر نيست.
شما در مهار کردن جنبشهای دانشجويان و دانشگاهيان و زنان و کارگران و معلمان و روحانيان ناتوان گشته ايد و باز از خود نمی پرسيد چرا به سرکوب گری ادامه می دهيد؟ ۱۸ تيری که مأموران شما ساختند از ۱۶ آذری که مأموران شاه ساختند، در شناعت و شقاوت، گوی سبقت ربود.
با بحران سازيها، مردم ايران را ميان دو سنگ آسياب قرار می داديد و هنوز می دهيد. اما باز از اين امر مستمر غافليد که سرانجام کار شما به جائی می رسد که خود ميان دو سنگ آسياب، يکی انزوای بين المللی و ديگری فشار جامعه به جان آمده از ستمی تا اين اندازه همه جانبه، گرفتار می شويد. رژيم شاه ميان اين دو سنگ آسياب قرار نگرفت. زيرا، در شرق و غرب جهان، حاميان پر قدرت داشت اما جنبش همگانی مردم ايران به هيچ قدرتی امکان مداخله به سود شاه و رژيمش را نداد. او می توانست با بازپس دادن حاکميت به مردم کشور، خود را گرفتار فرجامی که کرد، نکند. آيا نمی خواهيد از سرنوشت او و کاربستان رژيم او عبرت بگيريد؟ شما می دانيد که در نزاع با منتخب مردم ايران، در قدرت طلبی، تنها بوديد. نيک از وعده های آقای خمينی به او آگاهيد و می دانيد اگر او در طلب قدرت بود، محبوب آقای خمينی می شد و بر کار می ماند. تقابل جماعت شما با او، تقابل قدرت طلبی با استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت طلبی بود. بيراهه ای که شما رفته ايد، شما را در لب پرتگاه سقوط قرار داده است. چه بخواهيد و خواه نخواهيد سقوط می کنيد. بهتر نيست پيش از آن که کار از کار بگذرد، آزادی را باز يابيد؟
شما صاحبان گرايشهای گوناگون!
تجربه ای از تجربه ها که در تاريخ، پی درپی انجام شده و امر واقع مستمری گشته است را به ياد شما می آورم: زير فشار استبداد شاه، آزاديخواهان چنين انديشيدند که «آزادی بر استقلال مقدم است» را شعار کردن و نام مصدق را بميان نياوردن، بسا فضای سياسی را به اندازه ای بازکند که امکان فعاليت را به جبهه ملی بدهد. نتيجه اين شد که نخست جنبشهای دانشجوئی و سپس جنبشهای مردم و سرانجام انقلاب ايران از صاحبان آن انديشه عبور کردند. اين تجربه، بعد از کودتای خرداد ۶۰ نيز تکرار شد. اگر بنا بر درس گرفتن از تجربه باشد، می بايد بطور شفاف آزادی را هدف و روش کنيد، از راه مردم عمل کنيد، ولايت را حق جمهور مردم بشناسيد و برآن شويد که مردم کشور بر اين واقعيت که استقرار دولت حقوقمدار و مردم سالاری بر اصول راهنمای انقلاب ايران، در گرو استقرار ولايت جمهور مردم است، وجدان جمعی شفافی بجويند.
شما دانشجويان و دانشگاهيان!
جنبش ۱۸ تير از سوی شما و سرکوب اين جنبش از سوی استبداديان، جای دانشجويان را بيرون رژيم و ميان مردم معين کرد. سرکوب جنبشهای زنان و معلمان و کارگران، جای آنها را نيز ميان مردم معين کرده است. پس آزادی را هدف و روش کنيد. به خود متکی باشيد و از راه مردم عمل کنيد. دست به دست يکديگر، بانيان جنبش همگانی برای بازيافتن استقلال و آزادی بگرديد. ديوار ترس را همچنان فروريزيد و در پيروزی خويش ترديد نکنيد.
و شما افراد نيروهای مسلح ايران!
از خود می پرسيد جايتان کجا است؟ برای يک ملت هيچ خفت آور تر از اين نيست که با فروش ثروت ملی خود «زندگی» کند. وضعيت و موقعيت شما بمراتب خفت آور تر است. چرا که آلت دست قدرت می شويد برای آنکه يک اقليت کوچک درآمد نفت را به جيب بزند و بدان نيز بسنده نکند و با حربه تورم قشرهای ميانه را نيز از هستی ساقط و بر انبوه مردم فقير بيافزايد. آلت قدرت می شويد که دين وسيله توجيه ستمگری و فساد بگردد. هرگاه شما از آلت استبداد شدن باز ايستيد، جای خود را تغيير دهيد و به ميان مردم بازگرديد ، نوعی از تحول را ممکن کرده ايد که پيروزی گل بر گلوله است. چرا که خشونت بی محل می شود و با استقرار ولايت جمهور مردم، حق به حقدار می رسد.
رفتارهای استبداديان گزارش می کنند که می دانند مردم ايران انتخاب خود را کرده اند. هرگاه آنها به عزم ملت گردن نهند، می توانند شاهد استفاده مردم ايران از فرصت برای رشد در استقلال و آزادی شوند، فرصتی را مردم ايران می توانند مغتنم شمارند که آنها دارند می سوزانند.
همه آنها را که با ترک استبداد از بندگی زور بدر می آيند و همه آنها را که محل فعاليت سياسيشان در ميان مردم است، به راست راه آزادی و استقلال می خوانم. به آنها خاطر نشان می کنم که قدرت (= زور) مداری نيست که بر آن، آشتی ملی تحقق يابد. اين در آزادی و استقلال است که آشتی ملی به انجام می رسد.
۱۸ تير ۱۳۸۷
ابوالحسن بنی صدر