پنجشنبه 3 مرداد 1387

جنبش دانشجويی و چالش های آن، ژاله وفا

ژاله وفا
ويژگی و خصيصه خاص و بارز جنبش دانشجويی ايران ساختارشکنی انقلا‌بی، آزاديخواهی، عدالت‌طلبی و هدف‌گرا بودن است. ماهيت اصلی اين جنبش خلق رهبری است که تنها قوه تعديل کننده استبداد نباشد بلکه نيروهای محرکه و دولت را به مهار جامعه ملی درآورد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

متن سخنرانی خانم ژاله وفا در کانون دفاع از حقوق بشر در ايران شهر هانور، به مناسبت بزرگداشت سالگرد ۱۸ تير بتاريخ ۲۹ تير ماه ۸۷


قبل از پرداختن به چند و چون جنبش دانشجويی ايران بايستی خدمت حضار محترم عرض کنم که جنبش movement از آن سنخ واژه هايی است که در ظاهر همه آ نرا درک ميکنند ولی تعريف مشخصی از آن نميتوان بدست داد . بلکه ميتوان از کارکرد و و يژه گيهای آن سخن به ميان آورد. اگر به واژه دولتstate در فرهنگ غرب نظر افکنيم ،مشاهده ميکنيم که از status لاتين ريشه گرفته است ,و آن از مصدرsto به معنای ايستادن است. بنا بر اين دولت در فرهنگ غربی در لفظ هم با ايستادگی گره خورده است . اما جنبش را فاقد ويژه گی ايستايی ميداند. اما اگر نخواهيم نهاد و حرکت را در ديد دوآليستی دو مقوله متضاد با هم بدانيم ، بايستی گفت که هر نهادی خواه نهادی سياسی چون دولت و يا نهاد اجتماعی و نيز هر جنبشی ويژه گی ايستايی و يا پويای خود را از انديشه و اصول راهنما ی خود و هدف و روش متناسب بآ ان هدف بدست می آورد.چنانچه جنبشی انديشه راهنما را آزادی قرار ندهد و هدف و روش خشونت زدای متناسب با تحقق آزادی را پيش نگيرد در محدوده روابط قوا ايستا ميگردد. و بر عکس چنانچه جنبشی اصول راهنما و اهداف و روش خود را متناسب با آزادی اتخاذ و تعريف نمايد بدل به حرکت مدامی ميشود رها از روابط قوا که جلوه گاه بالندگی نيروهای پويای جامعه است و مرزهای سياست را نيز در می نوردد. پويايی د ر يافتن بيان آزادی و تحقق آن چه در سطح فردی يعنی کنشگران جنبش و چه در سطح جامعه.

حضار محترم مستحضرند که تلقی های مختلفی در خصوص شکل گيری ،نوع کارکرد وفعاليت های دانشجويی وجود دارد،عده ای بر اين نظرند که شکل گيری جريان دانشجويی محصول شرايط بسته ودر نتيجه نبود احزاب وگروههای سياسی کار آمد در جامعه است. و معتقدند در نظامهای دموکرات غربی به ميزانی که اوضاع سياسی سامان مند شده است، جنبشهای دانشجويی دچار افول گرديده اند و نيازی بوجودشان حس نمی شود . و عده ای بر اين باورند که جريان دانشجويی در هر جامعه ای فارغ از نوع نظام سياسی کارکرد خاص خودش را داردواستمرار می يابد، برخی معتقدند جنبش دانشجويی هويت مستقل ندارد حاصل تلاش جمعی يک سری جوان پرانرژی با تفکر مستقل حتی از مختصات مبارزات يک کشور هستند که صرفا خواسته های صنفی دانشجويی را دنبال می کنند . برخی ديگر جنبش دانشجويی را پياده نظام احزاب و تشکل های سياسی می شناسند.

اما به زعم اينجانب تاريخچه نوع عملکرد جنبش دانشجويی ايران خود گواه بر اين است که گرچه اين جنبش هم در تعريف و انتخاب اصول راهنما هم در تشخيص هدف و خصوصا روش جنبش در طول تاريخ ۷۳ ساله خود دچار کم و کاستی و ابهام ها و لغزشهای مقطعی گرديده است اما اصل راهنمای آزادی و هدف و روش خشونت زدا ی مناسب با آن و تطا بق مدام خود را با اصول استقلال و آزادی خواهی جنبش عمومی ميهن را در کليت خود از دست نداده است .

ويژگی و خصيصه خاص و بارز جنبش دانشجويی ايران ساختارشکنی انقلا‌بی ، آزاديخواهی، عدالت‌طلبی و هدف‌گرا بودن است. ماهيت اصلی اين جنبش خلق رهبری است که تنها قوه تعديل کننده استبداد نباشد بلکه نيروهای محرکه و دولت را به مهار جامعه ملی درآورد.چرا که در حقيقت، حيات ملی ناممکن می‏شود اگر جامعه نتواند رهبری نيروهای محرکه خود را تصدی کند. جامعه‏ای که نيروهای محرکه‏اش را دولت زورمدار و بيگانه بتواند از او بستاند ، خويشتن را در معرض انحلال قرار ميدهد. از اين رو، هدف جنبشهای ايرانيان خصوصا جنبش دانشجويی نجات و ادامه حيات ملی در رشد و بنا بر اين، بدست آوردن مهار نيروهای محرکه و سپردن تصدی دولت به آن رهبری بوده‏است که محل ظهور و عملش خود جامعه باشد و بتواند دولت را به نمايندگی از جامعه ملی اداره کند.و ولايت جمهور مردم تحقق يابد.

درايران در سال ۱۳۱۳ وقتی رضاخان پهلوی وارد دانشگاه تهران شد دعا کرد خداوند دانشگاه را برای پايداری نظام پهلوی محکم و استوار بدارد؛ دعايی که هيچ گاه مستجاب نشد ويک سال بعد از اين دعا يعنی در سال ۱۳۱۴ اولين حرکت های اعتراضی دانشگاه تهران آغاز شد. آنچه در سال ۱۳۱۴ رخ داد اعتراض و جوششی صرفا صنفی محسوب می شد اما آنچه در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه ها اتفاق افتاد به چنان حدی از رشد و بالندگی سياسی رسيده بود که ۱۶ آذر را به پاس چشم بيدار دانشجو، "روز دانشجو" ناميدند از آن زمان تا ۱۸ تير ۱۳۷۸ که دو نقطه عطف در جنبش دانشجويان ايران بشمار ميرود و تا امروز که به مناسبت بزرگداشت ۱۸تير دور هم گرد آمده ايم ،جنبش دانشجويی به روايت ايرانی اش سرشار از تجاربی است که در طی بيش از نيم قرن تکاپوی سياسی – فرهنگی خود و عبور از مراحل بسيار ويژه تاريخ ايران کسب کرده است ووظيفه ی بلند نگه داشتن عَلَم آرمانها ی جنبش عمومی مردم سالاری مهين را هيچ گاه بدست فراموشی نسپرده است. با نگاهی گذرا به مقطع بعد از انقلاب می‌بينيم که دفتر تحکيم وحدت بعنوان بزرگترين تشکل دانشجويی و عضوی از جنبش دانشجويی ( بدون اينکه مرتکب اين خطا شويم که اين تشکل ر ا مترادف با کل جنبش دانشجويی فرض کنيم ) پس از آنکه از نقش ابزار قدرت حاکم در داخل دانشگاه در دو دهه‌ اول انقلاب فاصله گرفت و در دوران اصلاحات در يک مقطع با شرکت و حمايت از ائتلاف‌های سياسی و "انتخابات‌ها"، خاصيت شبه‌ حزبی سياسی بخود گرفت اما به محض اينکه با درس گرفتن از تجربه ، شعارهايی چون «دوری از قدرت» و «جنبش دانشجويی؛ همراه ملت، نقاد قدرت» را به عنوان استراتژی آينده اتحاديه در دستور کار خود قرار داد و در مهر ماه ۸۳ بيانيه استقلال مالی اين اتحاديه را از منابع دولتی صادر و به قطع بند ناف وابستگی سياسی- مالی خود از حاکميت و قدرت همت گمارد، مورد بی مهری و حملات تند "اصلاح طلبان" حکومتی قرار گرفت. شکست اصلاحات در محدوده رژيم، نا ممکن بودن نشو و نمای رهبری جامعه ملی در محدوده دولتی را آشکار کرد که نسبت به اين جامعه، خارجی و بيگانه شده‏است. حتی اگر دولت از جامعه ملی بيگانه نشده بود، دولت محل نشو و نمای رهبری جامعه ملی نمی تواند بگردد.بلکه نسل جوان ايران است که در صف اول رهبری جنبش مردم سالاری ايران قرار ميگيرد. چرا که خاستگاه اجتماعی دانشجويان از پايين ترين لايه‌های اجتماعی تا بالاترين آن را در بر می‌گيرد و اين پراکندگی پايگاه اجتماعی – اقتصادی دانشجويان، آنها را در برابر نيازها و مطالبات قشرهای متفاوت مردم قرار داده وهمانگونه که جامعه انتظار دارد مطالبات تاريخی خويش را با زبانی گويا از زبان دانشجويان مطرح شوند، حاملان جنبش دانشجويی همواره با انتقال آگاهی به خاستگاههای اجتماعی خويش، وظيفه اقناع لايه‌های مختلف اجتماع را درخصوص امکان برآورده شدن مطالباتشان از طريق تغيير روابط بين مردم و دولت در تحقق آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی برعهده دارند .

حاملان جنبش دانشجويی ايران بايستی توجه داشته باشند که حاکميت در برابر خواست تغيير روابط بين مردم و دولت، و به تبع آن تفوق دموکراسی بر استبداد فراگير مقاوم است و مسلما تنشها و بحرانهايی سخت را بدان تحميل مينمايد

به آمار تضييقات و فشارهای وارد آمده بر دانشجويان تنها در عرض يک سال گذشته از تيرماه ۸۶ تا تير ماه۸۷ که توسط فعالين ايرانی دفاع از حقوق بشر ، در اروپا و

آمريکای شمالی تهيه ديده شده توجه کنيم :

قتل دانشجوجان زندانی در بازداشتگاهها ۲ مورد ،بازجويی توسط نهاد های امنيتی ۵۰ مورد ،بازداشت ۱۴۹ مورد، احضار به داد گاه ۵۴ مورد ، محاکمه ۵۷ مورد ، احکام صادره ۴۰ مورد ،در مجموع ۴۸ سال زندان ، احضار به کميته های انضباطی دانشگاهها ۲۱۳ مورد، احکام صادره از کميته های انظباتی ۲۳۲ مورد ،اخراج ۱۷ مورد ،تعليق از تحصيل ۱۲۸ مورد ،جلوگيری از ورود به دانشگاه ۱۳۴ مورد ،

خود گواه بر ابعاد اين فشار ها و نيز بيانگر اين امر است که در جنبش دانشجويی ايران سلاح سرکوب کارگرنيست و آن را به انفعال وا نميدارد. خوشبختانه باور به اين امر است که پاد زهرِ زهر قدرت ،استقامت است و اين استقامت تنها زمانی کار ساز است که از موضع آزادی واستقلال و حقوق انسان بعمل آيد در بن تفکر جنبش دانشجويی ايران نشسته است. ولی صرف همين استقامت باعث ميشود که فتح اين سنگر مهمترين دلمشغولی نظام حاکم باشد : از زمانی که نظام ولايت فقيه در هدفهای خود شکست خورد و نخست دانشگاه و ﺁنگاه سازمانهای دانشجوئی از مهارش بدر رفتند، تلاشش برای سانسور شديد جريانهای انديشه و اطلاعات بقصد جلوگيری از گزينش بيان ﺁزادی بمثابه انديشه راهنما ، همراه گشته است با

۱-از ياد دانشجويان بردن گرانقدرترين تجربه های چند نسل دانشجوئی که در نظام شاهنشاهی با مردم رابطه جذب شدن و جذب کردن برقرار کردند و شيوه عمل خود را صرفا از راه مردم يافتند و بدان ، استبداد تاريخی شاهنشاهی را ريشه کن کردند

ب – قطع پيوند دانشگاه با جنبش يک قرنی مردم ايران برای بازيافت استقلال و ﺁزادی و تبديل دانشگاه به محل ترويج فکر راهنمای استبداد وابسته.

ج- سعی در بدل کردن دانشگاه محل جريان ﺁزاد دانشها بحث ﺁزاد بين انديشه ها ، به دانشگاه محل سانسور علم و انديشه و بنابر اين ، عامل مهار فکری جامعه بسود استبداد

د - ايجاد تشتت در بين تشکلهای دانشجويی از راه ترتيب دادن انشعابهای پی در پی ،

ه – جلوگيری از نمايندگی جستن سازمانهای دانشجوئی از سوی دانشجويان از راه

ز– شدت بخشيدن به سرکوب و القای شک نسبت به اصالت هر سازمان دانشجوئی که بيان ﺁزادی را انتخاب می کند و به مبارزه با استبداد بر می خيزد و وارد کردن اتهام وابستگی آنها به بيگانگان (همانند دو نمونه اخير بازداشت دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت و اتهامات وارده به خانم بهاره هدايت و آقای هاشمی)

علاوه بر اينهمه در جو خفقان سياسی -فکری حاکم برجامعه که انديشمندان مستقل و آزاده و مروجان بيان آزادی در سانسور کامل قرار دارند ،نظام ولايت فقيه دانشگاه را محل خود نمايی و عرض اندام آن سری از به "روشنفکرانی" همانند آقای مرتضی مرديها قرار داده و بدانها سمت استادی عطا کرده که ميزان فهم و بضاعت فکر او از روابط سلطه-زيرسلطه در سطح زير است ( مصاحبه با روزنامه روز ۸ خرداد ۱۳۸۵ :"

"در آفريقا يا آمريکای جنوبی يا خاورميانه ای که به لحاظ فقر و فلاکت و بيچارگی مستعد حرکت های خشن است، بی‌تفاوتی غرب ممکن است در درازمدت به ضرر خود آنها و به زيان کل دنيا باشد؛ خوب با چنين تحليلی می‌آيند کمک می‌کنند، اين بد است؟ دنيای شمال می آيد به افغانستان و جاهای ديگر کمک می کند، به خاطر اينکه از آسيب درازمدتی که اينها ممکن است به صلح بزنند ايمن باشند. عيبش کجاست؟ يا کارخانه می‌آورند محض منافع خودشان، سهم شما هم ميشود کاهش نرخ بيکاری. عيبش کجاست؟ برای شما از اين چاه نان در می‌آيد و برای او هم آب و نان و هر چه. کشورهای فقير چی داشتند که کسی بدزدد؟.!! اگر سلطه به معنای اين است که از کشوری کمک بگيريم و تا حدودی تحت هدايت های فکری آن قرار بگيريم، چه اشکالی دارد؟ به فرض اينکه آمريکا به نيت تامين درازمدت انرژی برای خودش تلاش کند کشورهای خاورميانه دموکرات شوند. اين کجا به ضرر خاورميانه است؟! "

و يا شخصی چون آقای تاج زاده عضو حزب مشارکت که با بهره گيری از رانتهای قدرت تشکيل و ادامه حيات يافت،که ذهنيتش به حدی به قدرت خو کرده است که عاجز از فهم ويژه گيهای جنبش دانشجويی ايران در جشنواره‌ی تابستانی دانشگاه صنعتی اميرکبير ( ۲۰ مرداد ۸۳) به دانشجويان توصيه کند :"زنهار به دليل نزديک بودن حوزه‌ی دولت به عرصه‌ی عمومی، ميزان اعتماد به دولت با ميزان اعتماد به عرصه‌ی عمومی برابر است، بر همين اساس در جامعه‌ی ما اگر کسی از عرصه‌ی قدرت حذف شود، از عرصه‌ی عمومی هم حذف می‌شود !"

آيا اصلاح طلبان حکومتی اکنون که تا حد بسياری از عرصه قدرت حذف شده اند و باهنر زنده ماندن آنها را نيز مديون نظام ميداند ، از تجربه درست گرفته اند که عرصه عمومی را نبايد با دايره تنگ و بسته قدرت برابر دانست و با آن دانشجويان نقاد قدرت را نيز تهديد کرد؟!

اينها همه اززمره تلاشهايی است که نظام ولايت فقيه برای بدل کردن دانشگاه به محل ترويج فکر راهنمای استبداد وابسته به قدرت ، بکار ميبرد.

اما همانگونه که نظام ولايت فقيه برای حفظ خود نيازمند پاسدارن و ملتزمانی از جنس و سنخيت خود است ، جنبش مردم سالاری ايران نيز موجدان و حاميان و ديده بانانی از جنس خود را ميطلبد که تحقق و پايداريش نه در گرو ساحران و نخبگان وابسته به قدرت ، بلکه وابسته به عرصه عمومی و وجدان عمومی ملت است

لذا نياز مبرم جنبش دانشجويی نوعی نوزايی فکری درون خود است. و اين نوزايی نيازمند تدقيق مرتب انديشه راهنما و يافتن مفاهيمی شفاف وتجربه پذير ميباشد که بار ديگر جنبش دانشجويی را دچار وهم های ساخته حاکميت از قبيل "اصلاح پذير بودن نظام ولايت فقيه" نسازد تا دوتجربه جناح های درون حاکميت اعم از " اصلاح طلبان " و " اصول گرايان" بکار شان آمده نگذارد دانشگاه به دنيای ذهنی بريده از واقعيت جامعه ايران بدل شود.

در مقطع کنونی وظايف مبرم جنبش دانشجويی همانا :

۱- شناسائی واقعيات سياسی- اقتصادی –اجتماعی وطن و نيز يافتن پاسخ و راه حل برای معضلات اين سه عرصه است آنهم نه بر مبنای مجاز و گمان و وهم بلکه يافتن راه حل رشدی منطبق بر واقعيات

۲- غنی و شفاف کردن وجدان جمعی و ممکن کردن عمل در حوزه وجدان جمعی و کوشش در جلب حمايت مردم از فعاليتهای جنبش دانشجويی و يافتن عوامل قطع مقطعی اين ارتباط .

۳- مبارزه با سانسور جريانهای انديشه که به قصد جلوگيری از گزينش بيان آزادی به مثابه انديشه راهنما انجام ميگيرد و برقراری جريان اطلاعات و انديشه با برگزاری بحثهای آزاد در سطح دا نشگاه ها ، آنهم نه بحث آزادی که بريده ازواقعيات جامعه و معضلات گوناگون جامعه باشند و تنها در يک سری اعلام مواضع خلاصه شوند.چرا که مبارزه با بزرگترين اعتياد ،همانا اعتياد به زبان ابهام ،در محيط سياسی- علمی کشور نيازمند دعوت از صاحبنظران دارای تخصص علمی است و کوشش در ارتقاء سطح علمی خود و يافتن زبان چون و چرا و اجتناب از دعوت مکرر از عناصری که سمت " استادی " را يدک ميکشند ولی از علم بهره ای نبرده و تن به بيان شفاف نيز نمی دهند ،

۴-پالايش محيط دانشگاهی از ذهنيتهای وهم آلود غير علمی و مواد درسی ای که با واقعيت علمی جهانی که هر ۳ سال سطح علميش دو برابرميگردد، هيچ سنخيتی ندارد و اعتراض به تداوم آن ،

۵-شناسائی و عريان کردن ذهنيتهايی که " بی تفاوتی " و انفعال و عافيت طلبی را در سطح دانشجويان و جامعه دامن ميزنند و علت يابی هر يک از اين عوامل چنانچه دامنگير برخی از دانشجويان گردد ونفس خود را مکلف دانستن و نپذيرفتن هيچ بهانه ای از خود و ديگری از قبيل سانسور رژيم و گرفتاری به تحصيل معاش و بی رحمی رژيم در سرکوب برای توجيه وجود اين عوامل ،

۶-سخنگوی بدنه اجتماعی خود در دانشگاه ها شدن جنبش دانشجويی ، لذا کوشش در بررسی مسائل بلافصل دانشجويان از قبيل: دست نکشيدن از خواست ارتقاء سطح ملی موسسات آموزش عالی و مشارکت در برنامه ريزی های آموزشی، پيگيری مدام خواسته خود در ارتقای نقش نظارتی دانشجويان در امور دانشگاه و تحميل آن به مديران ،پذيرش تکثر تشکيلاتی و سامان وتقويت همکاری جبهه ای تشکلهای دانشجويی در جهت تقويت دموکراسی ، بالا رفتن مشارکت دانشجويان در امور صنفی و مبارزه با انواع تبعيضات موجود در سطح دانشگاه و رفتار با دانشجويان خصوصا تضييع حقوق دانشجويان دختر و مسائل عمومی دانشجويان از قبيل موضوع افت سطح آموزشی، وجود گزينش، کمبود کادر علمی،وجود کميته های انظباتی و حضور وساير نياز های متنوع دانشجويان که جنبش دانشجويی بر روی هر بخشی متناسب با آن نياز ها می تواند و بايستی سرمايه گذاری و برنامه ريزی دقيق و يکپارچه نمايد.

اين امور بخشی از اهم اموريند که پيشاروی جنبش دانشجويی قرار دارد .هر گروه سياسی و عنصر ايرانی که خواهان تحقق آرمان مردم سالاری است ودانشگاه وجنبش دانشجويی را مظهر حيثيت معنوی و عدالت خواهی جامعه علمی ايران ميداند و جنبش دانشجويی را بيانگر وجدان همگانی ميخواهد ، به جای چوب لای چرخ آنان گذاردن ، بايستی تمام بضاعت فکری و علمی خود را در راستای تعالی اهداف و توفيق اجرای اهداف اين جنبش قرار دهد.

ناگفته پيداست که هيچ عاملی همچون حمايت و پشتيبانی سياسی- فکری عاطفی و اقتصادی بموقع اقشار مختلف مردم از فرزندان دانشجو و فکور وشجاع خود که به برای پاسداری از آرمانهای تاريخی ملت ايران از هستی خود مايه ميگذارند و با تضييقات و سرکوب وحشيانه نظام ولايت فقيه روبرويند، موثر نميباشد. ترديد و اهمال در اين حمايت در هيچ منطق و اخلاقی بخشودنی نيست.

حسن ختام اين صحبت را شعری گويا ومسئوليت ساز از آقای داريوش لعل رياحی که در ۱۴ تيرماه ۱۳۸۷ در حمايت از جنبش دانشجويی سروده است انتخاب کرده ام.

اين موج که می بينی، درياست صدايش کن
سرچشمه بيداری، آنجاست صدايش کن

دستی بده در دستش، تا بود شود هستش
همدوشی و همخوانی، زيباست صدايش کن

آزارِِ ِ تن و زندان ، صيقل زده روح و جان
صد پادشه خوبان ، اينجاست صدايش کن

چون بابک خرم دين ، سر می کشد از پايين
نور ِ شفق از پرچين ، پيداست صدايش کن

گوينده يا زهرا ، افتاده کنون از پا
در اوج ِ پشيمانی ، از ماست صدايش کن

در همهمه زندان ، جاريست صدای جان
هرکس که از اين ظلمت ، برخاست صدايش کن

در بستر اين جنبش ، روييده گل ارزش
امروز که دانشجو ، بر پاست صدايش کن

گر خويش کنی باور ، هر نقطه از اين پيکر
در وقت خروشيدن ، زاياست صدايش کن

jalehwafa@yahoo.de

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جنبش دانشجويی و چالش های آن، ژاله وفا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016