در صداقت و راست کرداری شخص آقای نوری شکی نيست و قطعا وی می تواند گزينه ای بسيار مناسب برای رياست جمهوری باشد اما برای اينکه مشخص شود که وی از ديد تحريميان يک کانديدای واقعی است يا کاذب، کافی است از حاميان وی بخواهيم به پرسش های زير پاسخ دهند: ۱- تحريميانی که از پايان عصر انتخابات و پايان پارلمانتاريسم سخن می گفتند، آيا عقيده خود را تغيير داده و فکر می کنند همچنان شرکت در انتخابات مفيد است؟ ايشان که زمانی معتقد به اصلاح ساختار حقوقی بودند آيا به اين نتيجه رسيده اند که در همين ساختار حقوقی می توان به معرفی کانديدا، انجام فعاليت و رقابت انتخاباتی و انتخاب رييس جمهور مطلوب اقدام نمود؟ اگر چنين است آيا عدم حمايتشان از دکتر معين در دوره پيشين انتخابات رياست جمهوری اشتباه بوده است يا خير و يا شرايطی جديد باعث تغيير استراتژی ايشان شده است؟ ۲- آيا فکر می کنند که بتوان اجماعی ميان تمام نيروهای دموکراسی خواه و اصلاح طلب برای حمايت از نوری ايجاد کرد؟ اگر خاتمی کانديدا شود آيا نوری قصد رقابت با وی را دارد و يا به نفع وی کنار خواهد رفت؟ در صورت عدم اجماع و وجود چند کانديدا آيا نوری توان کسب رای لازم را خواهد داشت؟ آيا اساسا نوری تاييد صلاحيت می شود و اگر نشود آيا دوباره عصر انتخابات به پايان خواهد رسيد؟
اينگونه به نظر می رسد که در ميان تحريميان هيچگونه تغيير استراتژی صورت نگرفته است. آن ها همچنان موافق پايان عصر انتخابات و فعاليت پارلمانتاريستی هستند. همچنان معتقدند در اين ساختار حقوقی نمی توان به صورت رسمی دست به سياست ورزی زد. برای آن ها ردصلاحيت عبدالله نوری نه تنها ضايعه نيست که حتی موهبتی بزرگ است. به همين دليل است که اجماع نيروهای سياسی را نه برای جمع آوری رای برای انتخاب نوری به عنوان رئيس جمهور که برای تحريم انتخابات در صورت رد صلاحيت وی می خواهند. در حقيقت استراتژی تحريم انتخابات تغيير نکرده است و تنها تاکتيک ايشان از تحريم انتزاعی به تحريم عملی با اجماع حول يک کانديدای کاذب تغيير يافته است. کانديدايی که می توان در اعتراض به رد صلاحيتش دست به تحريم انتخابات زد.
تا به اينجا شايد همه برنامه ها دقيق و حساب شده به نظر رسد اما يک مسئله همچنان حل نشده باقی است. يک مانع جدی که می تواند همه برنامه ها، استراتژی ها و تئوری های تحريميان را يک شبه برهم ريزد. آن مانع چيزی نيست جز اعلام کانديداتوری سيد محمد خاتمی در انتخابات.
معمای حضور خاتمی
به نظر می رسد که اعلام کانديداتوری سيد محمد خاتمی بيش از آنکه محافظه کاران تندرو را به هراس انداخته باشد، تحريميان را دچار بحران و بن بست عملی کرده باشد. محافظه کاران تندرو تا اين زمان تنها به ذکر چند جمله تهديدآميز درباره رد صلاحيت خاتمی بسنده کرده اند؛ تحريميان اما تا کنون ده ها و صد ها مقاله و يادداشت سياسی، فرهنگی، جامعه شناسی و فلسفی در مضار حضور خاتمی در انتخابات نوشته اند. چه رازی در آمدن خاتمی نهفته است که اين چنين مخالفان را به هراس افکنده است؟
اگر «حضور» خاتمی می تواند تا به اين اندازه تندرو های درون و بيرون حاکميت را دچار بحران کند، در عوض تحريميان معتقدند که «عدم حضور» خاتمی نيز اصلاح طلبان را دچار يک بحران و بن بست تاريخی می سازد. آن ها معتقدند در چنين بن بستی بخشی از اصلاح طلبان در کنار تحريميان قرار گرفته و گزينه عدم شرکت در انتخابات (ونه تحريم) را انتخاب خواهند کرد و بخشی ديگر نيز حول کانديداهايی جمع خواهد شد که شکستشان از پيش قطعی است. فارغ از اينکه اين دو ادعا تا چه حد به واقعيت نزديک باشد، مشاهده می شود که چگونه حضور و يا عدم حضور خاتمی در انتخابات به يک معمای پيچيده تبديل شده است که می تواند گروه هايی را از بن بست خارج سازد و گروه هايی ديگر را به بن بست بکشاند. خاتمی يک مثال نقض تاريخی برای تئوری هايی است که نقش ساختارها را در شکل دهی به تاريخ تعيين کننده و نقش افراد را درعوض بسيار ناچيز می شمارند.
حضور خاتمی به معنای اجماع نيروهای اصلاح طلب برای معرفی يک کانديدا، کاهش احتمال رد صلاحيت کانديدا و افزايش احتمال پيروزی در انتخابات است و اين برای اصلاح طلبان يعنی همه چيز. تحريميان در صورت حضور خاتمی توانايی جذب بسياری از نيروها را حول تحريم يا عدم شرکت در انتخابات از دست خواهند داد و حتی نمی توانند به صورت علنی و رسمی به تحريم انتخابات بپردازند. تمام تئوری های ايشان مبنی بر بن بست اصلاح طلبی و پايان عصر انتخابات زير سوال خواهد رفت. تحريميان که همواره آمار شرکت نکردگان در انتخابات را به حساب پايگاه اجتماعی خود گذاشته اند در صورت کانديداتوری خاتمی و شکل گيری رقابت دوقطبی و افزايش شرکت کنندگان در انتخابات، پايگاه اجتماعی خود را نيز دچارآسيب پذيری و فروپاشی خواهند يافت. چنين وضعيتی برای تحريميان يعنی از دست دادن همه چيز.
از ديگر سو عدم حضور خاتمی وضعيت را ۱۸۰ درجه تغيير خواهد داد. اصلاح طلبان قطعا به اجماع حول يک کانديدا نخواهند رسيد و در نتيجه احتمال پيروزی هر يک از کانديداها بسيار کاهش خواهد يافت. در صورت وجود چند کانديدا انتخابات از وضعيت دو قطبی خارج شده و انگيزه مردم نيز برای شرکت در انتخابات کاهش خواهد يافت. هم زمان با کاهش پايگاه اجتماعی اصلاح طلبان، تحريميان می توانند ادعا کنند که پايگاه اجتماعی ايشان متشکل از مردمی که در انتخابات شرکت نکرده اند افزايش يافته است. در صورت عدم حضور خاتمی نيروهای سياسی بيشتری حول کانديداتوری عبدالله نوری به اجماع خواهند رسيد و تحريميان محوريت جريان سياسی خارج از حاکميت را در دست خواهند گرفت. با ردصلاحيت نوری جريان تحريم تقويت و انتخاب احمدی نژاد به عنوان رئيس جمهور آينده قطعی خواهد شد. در نتيجه محافظه کاران تندرو در درون حاکميت و تحريميان تندرو در خارج حاکميت هر دو به اهداف خود خواهند رسيد و هردو پيروز ميدان خواهند بود. اين يعنی قدرت يافتن راديکاليسم و دوقطبی جنگ و خشونت.
ائتلاف کبوترها در برابر بازها
در تئوری های گذار به دموکراسی به وضعيتی بر می خوريم که چه در درون و چه در بيرون حاکميت ميان تندروها و ميانه روها شکاف و مرزبندی ايجاد می شود. در درون حاکميت عده ای تندرو و عده ای معتدل و ميانه رو به شمار می آيند و در بيرون از حاکميت و در ميان اپوزيسيون نيز عده ای تندرو و راديکال و عده ای ديگر معتدل و اصلاح طلب محسوب می شوند. دقيقا درچنين شرايطی است که گفته می شود ائتلاف و توافق نيروهای معتدل درون و بيرون حاکميت (کبوترها) در برابر و در تضاد با نيروهای تندروی درون و بيرون حاکميت (بازها) می تواند اولين گام موثر برای گذار به دموکراسی تلقی شود.
سيد محمد خاتمی بی شک در جريان انتخابات سال جاری سمبل ائتلاف و توافق معتدلين درون و بيرون حاکميت خواهد بود. منظور از توافق اين نيست که بخشی از محافظه کاران نيز از خاتمی حمايت خواهند کرد بلکه دقيقا منظور اين است که اصلاح طلبان بر سر وی به اجماع رسيده و محافظه کاران معتدل نيز حضور وی در انتخابات را به عنوان يک رقيب پذيرفته و با رد صلاحيت وی مخالفت خواهند کرد. اين توافق فارغ از اينکه به پيروزی محمد خاتمی در انتخابات بيانجامد يا نيانجامد، خود موجب تفوق و برتری کبوترها بر بازها است و موجبات گذار مسالمت آميز به دموکراسی را تا حدودی فراهم خواهد آورد.
عدم حضور خاتمی در انتخابات اما جريان را معکوس کرده و برتری بازها (تندروهای درون و بيرون حاکميت) را به همراه خواهد داشت. همانطور که پيش از اين گفته شد، هم جريان تحريم با محوريت کانديداتوری عبدالله نوری تقويت خواهد شد و هم جريان حامی احمدی نژاد قدرت خود را برای پيروزی در انتخابات باز خواهد يافت. به همين دليل است که تندروهای درون و بيرون حاکميت هردو بر سر عدم کانديداتوری سيد محمد خاتمی به توافق کامل رسيده اند. (البته تندروهای درون و بيرون حاکميت همواره و از ابتدا بر سر حذف اصلاح طلبان توافق داشته اند و در اين راه هم عقيده و همسو بوده اند.)
تصميم خاتمی
تصميم خاتمی يک تصميم ساده نخواهد بود. وی می تواند انتخاب کند که با حضور در انتخابات به تقويت کبوترهای ايران دامن زند و يا با عدم حضورش بازهای ايران را در رسيدن به اهدافشان ياری رساند. تصميم خاتمی دارای وزنی تعيين کننده است که می تواند سرنوشت بسياری از جريانات سياسی را تعيين کند. همچنين می تواند انتخاب کند که محوريت جريانات سياسی دموکراسی خواه در دست اصلاح طلبان باشد و يا در دستان تندرو ها. از اين زاويه ديد رای آوردن و رای نياوردن او چندان تغييری در ماجرا ايجاد نمی کند.
«اگر» خاتمی نيايد شايد همان بهتر باشد که اصلاح طلبان به سراغ گزينه هايی چون عبدالله نوری يا محمد رضا خاتمی بروند تا هم با حضور در انتخابات برنامه ها و انتقادات خود را به گوش مردم برسانند و هم در صورت ردصلاحيت احتمالی آن ها دليلی قابل توجيه برای عدم شرکت در انتخابات داشته باشند. اما اتخاذ اين تاکتيک بستگی به همان «اگر» دارد که حضور خاتمی را منتفی می سازد. اين کاملا با تاکتيک کسانی که از همين ابتدا عبدالله نوری را پيش از خاتمی مطرح می کنند، زمين تا آسمان تفاوت دارد. تفاوت ميان حمايت از نوری از ابتدای امر و حمايت از وی پس از خاتمی مانند تفاوت ميان «تحريم انتخابات از ابتدا» و «عدم شرکت در انتخابات به دليل رد صلاحيت کانديدای مطلوب در انتها» است. اين ها دو تاکتيک متفاوت برای دو نوع استراتژی متفاوت اند و به زمينه های نظری و همچنين به مواضع سياسی هر يک از دو طيف اصلاح طلبان و تحريميان باز می گردند. تحريميان شايد از ابتدا حضور در انتخابات را با هدف تحريم آن بخواهند و در اين راه کانديدايی کاذب معرفی نمايند. اصلاح طلبی اما حکم می کند که حضور در انتخابات با هدف شرکت در انتخابات صورت پذيرد مگر آنکه موانع غيردموکراتيک راه را به سمت عدم شرکت سوق دهند. در اين روش عدم شرکت گزينه ای شرطی و در واکنش به موانع برگزاری يک انتخابات آزاد خواهد بود و نه گزينه ای از پيش تعيين شده. پس اگر فرايند انتخابات در ذهن تندورهای تحريمی تنها دارای يک مرحله يعنی تحريم انتخابات باشد، اين فرايند برای اصلاح طلبانی که حضور در انتخابات را نه با هدف ورود به قدرت بلکه با هدف تقويت فرايند دموکراسی در ايران دنبال می کنند می تواند سه مرحله داشته باشد: خاتمی، نوری و ديگر هيچ...