از زمان تازش ِاعراب به ايران تا کنون ما بيش از هر از دست دادنی، هويت خودمان را زخمی و خونين پيکر ديديم.
زيرا اعراب آمده بودند تا با ويران کردن و تاراج بردن، زبان و هويت ما را در امت جهانی مستحيل کنند.
زيرا از آن بيم داشتند که ايرانيان با زبان بتوانند مردم را عليه ی متجاوزان بشورانند.
به همين سبب در همان آغاز هر جا به کتاب و کتابخانه و خط و زبان ايرانی برخوردند، با بی رحمی در خور تازيان به مخالفت برخواستند و کتاب و کتابخانه ها را سوزاندند.
نمونه اش در تاريخ، برخورد وحشيانه ی آنها با خط ِ خوارزمی است.
در آثار الباقيه نقل شده است که:
" وقتی قتيبته بن مسلم، سردار حجّاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاريخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تيغ بی دريغ در گذاشت و موبدان و هيربدان قوم را يکسر هلاک نمود و کتابهايشان همه بسوزانيد و تباه کرد تا آن که رفته رفته مردم امّی ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از ميان رفت. (۱)
يا آمده است:
" وقتی سعدبن ابی وقاص بر مدائن دست يافت در آنجا کتابهای بسيار ديد. نامه به عمربن خطاب نوشت و در باب اين کتابها دستوری خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست، سبب راهنمايی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماينده تر است و اگر در آن کتابها جز مايه ی گمراهی نيست، خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از اين سبب آن همه کتابها را در آب افکندند. (۲)
اين دو نمونه نشان می دهد که چگونه هويت ِ ايرانی ِ ما بيش از هر از دست دادنی لطمه و صدمه ديده است.
اما اين هويت زخمی و پاره پيکر در طی اين قرون درد و شکنج در گوشه و کنار، بوسيله ی اندک مردان تاريخ ساز حفظ شد تا به دوره ی پادشاهی ِ پهلوی رسيد.
دوران پهلوی در درازای تاريخ ِ ايران بعد از تازش ِ تازيان به اين سو بی گمان باز يابی هويت خويشتن ِ خويش است که در قرون اعصار گم شده بود و يا رگه های کمرنگی از آن باقی مانده بود.
اين بازيابی و گسترش آن در تار پود ِ ملی ِ ملت ايران، بيگانه پرستان و فرهنگ ستيزان را خوش نيامد و تازشی ديگر اينبار از موضع " مدرن تر" ( بخوان فرهنگ بيگانه پرستی ) بر هويت ِ ايرانی آوردند که عاقبت مليت ِ ايرانی را به پای امت اسلامی سر بريدند.
بر کسی پوشيده نيست که در اين سی سال آنچه را که در طی ۵۷ سال با خون و جگر در باز شناسی هويت ايرانی و فرهنگی ما کوشيده بوديم،سعی کردند و می کنند در اين تازش ِ جديد، همه ی آن دستاوردها را گام به گام در چاه ِ ويل ِ جمکران فرو ببرند و ايرانيان را از هويت خود تهی.
اما نمی دانند فرهنگ و تمدنی که با همه ی داغ و درفش و خنجر و خون بر پيکر، توانسته باشد که اينچنين راست قامت بايستاد و چشمان هر ناظری را چه اينحا و چه در دنيا خيره کند، بی گمان قادر است در اين زمانه ی عُسرت و درد بر اين بيداد و ستم و ظلم و دشمنی فايق آيد.
زيرا ما قبل از هرچيز و بيش از هر موضوعی ايرانی هستيم و هويت و مليت ما ايرانی است.
هر موضوع و يا مقوله ی ديگری به طبع ايرانی بودن ما فرهنگی است و اسلام هم با همه ی فراگير بودنش در ايران بخشی از هويت فرهنگی ما را تشکيل می دهد.
و جای بسی خوشحالی است که امروز جوانان ايرانزمين در جستجو و تکاپوی خويشتن ِ خويش ِ ايرانی شان هستند و می کوشند تاريخ پدران و معاصر را فرا گيرند و از اين خود بيگانگی و امت بودن بيرون بيايند و به هويت ملی خود که همانا ايرانی بودن است، آغوش بگشايند.
نمونه ی بارز اين خروج ِ از خود بيگانگی و امت بودن، برگزاری جشن های پدران باستانی در ابعاد گسترده تر در امروز است.
سوای اين برگزاری و کردار نيک، فراگيری آموزه های زرتشت بزرگ است که سبب شده است آخوندهای حاکم را بر خود و درخود بلرزاند.
بطوريکه يکی از همين آخوندها ناله سر داده بود که:
امروز
خطر مسيحيت نيست.
خطر مذهب سنی نيست.
خطر دين يهود نيست.
بلکه ترس و خطر در اين است که جوانهای " شيعه " بروند زرتشتی بشوند.
آری درست خوانديد. اين افاضات ِ يکی از اين تاريک انديشان است که در سراسر دنيا پخش شده است.
حال بياييد قانون ارتداد وضع کنيد و با ترس و رعب مانع شويد که جوانان به دين پدرانشان و به اصل خويش برگردند.
اما نمی دانيد که امروز هر ايرانی يک زرتشتی است.
آه ه ه
چه تلخ دورانی بر نياکانمان عبور کرد
آنانی که پاک بودند و بر پاکی ستايش می کردند و احترام
در بارانروزان، در خانه زندانی بودند
که مبادا
سرگين بَدَنان را پاکيزه کنند
ريختند
و با هجومی نور بيزار
خاموش کردند، آتش ِ آتشکده ها را
تاريکی باريدند هر جا روشنايی بود
و ظلمت گويی پادشاه
اما
تاريکی باوران
ناتوان از اين درک
که در دل ِ هر ايرانی ِ زرتشتی
آتشکده ای است، همواره پايدار
و امروز
افتخارا
که هر ايرانی
يک زرتشتی است
چنين است که امروز جوانان ما با اين بازگشت، ميراث فرهنگی و تمدنی پدرانشان را با حساسيت بالا قدر می شناسند و از آن پاسداری می کنند و فرهنگ ستيزان و ويرانگران ِ تمدن ايرانی را در همه سويش رسوا.
نمونه اش شکستن سر سرباز هخامنشی بود که جهانی از ايرانيان را به فرياد در آورد و اين رسوايی ضد تمدن و ميراث ِ ايرانی را در همه ی جهان افشا کردند.
چنين بود که اين قلم از حلقوم همه ی باورمندان به فرهنگ و تمدن ايرانی سروده و نوشته بود:
" ديروز وقتی که جمجمه ِ شکسته ِ سرباز ِ وطن ِ باستانی ام را ديدم
دلم تَرَک برداشت
جگرم ز خون پر شد
و سرشک
از درياچه ِ چشمانم جاری گشت
تنم لرزيد
و التهاب
خواب را
از من
دريغ
دست ِ خودم نبود زيرا خود سالهاست که خونين جگرم
و درد
در دل ِ دگرگونم
انبار
و غم
در درونم
تلنبار
سالها ست که به مظلوميت ِ فرهنگ ِ گوهر آفرين و تمدن ِ سالارِ فخرگسترين ِ نياکانمان، با ديدهء تر می نگرم که در دست ِ بی رحم ِ بی مروتان ِ جهل سالاران ِ بی وطن، روزگار سياه و تباهی را می گذرانند.
يک روز ارّهء جهل، ستون پايدار ِ تاريخ ِ تخت جمشيد را گردن می بُرّد.
روزی سدّی، فنا کنندهء تاريخ، بر تنگه بلاغی، اين هويت ِ تاريخ ِ درخشان ِ هخامنشی می بندند تا تمامی ِ ميراث ِ غرور انگيز و سرور آفرين ِ به جای مانده از نياکانمان را زير آب ببرند.
و روزی ديگر، ساختمانی بی قواره، در برابر ميدان ِ نقش ِ جهان بنا می کنند تا از شکوه وعظمت آن بکاهند و يا تونلی در بناگوش آن حفر می کَننَد تا آن را فرو ريزانند.
و هر روز از پی ِ روز ديگر، چشمان ِ تَرَمان بر جنايت تاريخی ِ ديگری باز می شود که بيل وکلنگ ِ جهالت، بر فرق ِ ميراثمان فرود می آيد."
بی گمان در اين بيداری و روشنگری ِ نسل ِ امروز کميته ی نجات پاسارگاد نقش برجسته ای داشت و دارد.
دکتر احمد پناهنده
[email protected]
[email protected]
(۱) بر گرفته از کتاب دوقرن سکوت اثر دکتر عبدالحسين زرين کوب صفحه ی ۱۱۵ و ۱۱۶
(۲) همانجا صفحه ی ۱۱۷ و ۱۱۸