شنبه 30 شهریور 1387

عبدالله نوری؛ کانديدای تحريم يا تحميل؟ روزبه ميرابراهيمی

روزبه ميرابراهيمی
دوستان اصلاح طلب خيلی زود همه چيز را فراموش می کنند. در همه چندين دوره انتخابات رياست جمهوری اخير شعاری که مردم را جذب کرد نه "توسعه سياسی" در دوم خرداد بود و نه "پول نفت بر سفره" در سال ۸۴. در تمام اين دوره ها گرايش مردم به "تغيير" بود. خصوصيت غالب رای دهندگان ايرانی "تغيير خواهی" است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

[email protected]
www.shabnameha.com

اين روزها که بازار رقابت های سياسی برای انتخابات دور آينده رياست جمهوری داغ شده است سوژه ها برای ما که دستی به قلم داريم سر ريز شده است.
«عبدالله نوری» يکی از سوژه های اين روزها در محافل سياسی و مطبوعاتی است که پس از سال ها به شکلی جدی بر سر زبان ها افتاده است. هر چند خواب و رويای بسياری که روزی دستی در صندلی های قدرت داشته اند «سيد محمد خاتمی» است که به قول شان آسان ترين لقمه برای چشيدن دوباره طعم کيک قدرت ( حتی همان چند درصد ناقابلش) است و آرزوی عده ای ديگر که همان زمان هم دستشان کمی از قدرت دور مانده بود اما سخت خواهانش بوده و هستند و حسرت به دل مانده اند «مهدی کروبی» است. در اين بين عده ای هم هستند که نه می خواهند با آن يکی (خاتمی) باشند و نه با اين يکی(کروبی). اولی را «امتحان پس داده» می دانند و دومی را دور از اهداف دموکراسی خواهانه.
اين عده به طور مشخص بخشی از نيروهايی را شامل می شود که در سال های اخير به هر دليلی «آگاهانه» از دادن «رای»خود داری کرده اند. همانگونه که دو دسته اول برای بيان نظراتشان صاحب حق هستند و بسيار محترم که با هر توجيهی در هر شرايطی به خواسته های بجا و نابجای نهادهای حکومت تن دهند و مشارکت جويند برای دسته سوم نيز اين حق محفوظ است تا از مشارکت و تن دادن به «هر خواسته ای» اجتناب ورزند بخصوص آنکه در بسياری مواقع خواسته ها با پايه ای ترين اصول و معيارهای اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی در تضاد بودند.
اما در اين روزها که همين جريان سعی در وارد کردن نامزدی موجه برای پيشبرد بنيادی برنامه های اصلاحی در فرصت انتخابات رياست جمهوری دارد پيش از اقتدارگرايان بخشی از اصلاح طلبان سازهای منفی کوک کرده اند.
می گويند:«اين گروه با وارد کردن نامزدی چون «عبدالله نوری» قصد دارند بهانه ای برای تحريم انتخابات داشته باشند.»
در اين فرصت می خواهم به همين موضوع بپردازم که اصولا آيا «نوری» نامزدی برای «تحريم »است يا نامزدی برای «تحميل»
در دموکراسی ها «رای» دادن به همان اندازه ارزشمند است که «رای ندادن» ارزش دارد. اما اين گذاره وقتی در يک دموکراسی اهميت واقعی خود را می يابد که مبتنی بر «آگاهی» باشد. به تعبيری «رای دادن نا آگاهانه» همانقدر بی ارزش است که «رای ندادن نا آگانه»
با همين تحليل جامعه «مشارکت جوی» ايرانی را نيز می توان دسته بندی کرد.در سال های اخير و در انتخابات دوره های متفاوت به راستی ميزان آرای آگاهانه چند درصد از آرای رای دهندگان بوده است. اگر با خودمان صادق باشيم بايد بگويم درصد بالايی از مشارکت ها و عدم مشارکت ها کاملا «نا آگاهانه» است. به تعبيری درصد قابل توجه ای يا رای دادن شان دلايل بسيار سطحی دارد و يا رای ندادن شان از روی «بی نظری» است.
در اين جاست که بايد بی نظری و «با نظری» را برای رشد دموکراسی در نظر گرفت. بايد آنقدر تلاش کرد و دليری بخرج داد تا هرچه بيشتر درصد «مشارکت» ها و «عدم مشارکت»های «آگاهانه» بالا برود. اين اشاره نچندان کوتاه را نوشتم تا ياد آور شوم «عدم مشارکت» امثال نگارنده در رای دادن ( در چندين سال اخير) از جنس آگاهانه آن بود نه از روی بی تفاوتی يا به قولی برخی بهانه جويی و.... به شخصه اين تصميم را حتی در فضای دوره گذشته انتخابات رياست جمهوری بر «روسپيگری سياسی » ارجح می دانم و هرگز از آن پشيمان نبوده و نيستم.
اما امروز از جمله کسانی هستم که به ميدان آوردن شخصی چون «عبدالله نوری» را مفيد برای پيشبرد اصلاحات در سيستم سخت جمهوری اسلامی می دانم.اما آيا اين اتهام برخی دوستان اصلاح طلب که همراهان اين ايده (آوردن نوری) به دنبال بهانه ای برای تحريم انتخابات هستند بحق است يا به ناحق؟
در اين فرصت می خواهم به همين موضوع بپردازم . از نگاه صاحب اين قلم نه تنها « نوری» نامزدی برای «تحريم» نيست بلکه « نامزدی» برای «تحميل» است.
اصولا عدم شرکت در انتخابات نيازی به اين بهانه ها ندارد.مگر در چندين انتخابات گذشته اين تصميم بهانه لازم داشت؟ عدم شرکت بخاطر آن بود که برای چنين تحليل و نظری نماينده ای يافت نمی شد که به او اعتماد کنيم و اميد ببنديم.
وقتی کسانی به راحتی در هجمه های هر روزه آن روزهای جريان اقتدارگرا حتی اعتقادات خود را زير پا گذاشتند و فراموش کردند که چرا آمده بودند به چه بايد چنگ می زديم؟ زمانی که راهبران و حاملان اميد من و تو حتی جسارت بيان اعتقادات و باورهای عميق خود را نواشتند و ندارند و قادر به دفاع از خود هم نيستند چگونه بايد اميدمان را به آنها می بستيم؟
برای « نه» گفتن به تکرار دوباره همان «اصلاحات تاريخ مصرف گذشته» صدها دليل ريز و درشت می توان ليست کرد که در حال حاضر حاشيه ای های خواهد داشت که شايد بيشتر به سود اقتدارگرايان باشد.
اما چرا می گويم کانديدای «تحميل»؟
هر سيستمی در مقابل اصلاح مقاومت نشان می دهد و حاضر به پذيرش ضرورت اصلاح نيست و اصولا همين «چشم بستن ها» است که سيستم ها را به فروپاشی می رساند. تاريخ تحولات سياسی اجتماعی در دنيا نشان داده است که سيستم هايی با دوام و مستقر هستند که قدرت اصلاح و پذيرش بموقع آن را داشته باشند. اين درک درست البته زمان دارد به گونه ای که دير تن دادن به برخی اصلاحات گاهی بجای دوام بخشيدن به سيستم های موجود فروپاشی سيستم را در پی دارد. و چه درست گفته بود روزگاری يکی از متفکران غرب که «بزرگ ترين اشتباه حکومت های بد اين است که دير تن به اصلاح بدهند».
پس اصولا تا زمانی که تحميلی نباشد هيچ حکومتی در دل رضايت به تحول و تغيير در قدرت اش ندارد. سال ۷۶ و انتخاب «خاتمی» نيز يک تحميل به سيستم بود که نظر به ديگری داشت.
اما آن تحميل با سهل انگاری حاملان رفته به قدرت ناکام ماند.«سيستم سخت» مشکل فرعی بود. اصل مشکل خود ما(اصلاح طلبان) بوديم.راهبران اصلاحات بودند که در عمل «ناباوری» خود به آنچه گفته بودند را به تک تک ما به اثبات رساندند. هر روز که گذشت آنها از آرمان ها و اهداف خود دورتر شدند. آنقدر دور که امروز وقتی می خواهند به التماس «خاتمی» برای آمدن بپردازند می گويند «انتظارات مان ( از خاتمی) بسيار کمتر از روزهای دوم خرداد است!!!».
آری! برای دوستان حامل اين تحليل همين که پست ها و مقام های «مديران خيابانی» به آنها بازگردانده شود کفايت می کند. «گور بابای آن همه شعارهای روشنفکرانه! ....».
دوستان اصلاح طلب خيلی زود همه چيز را فراموش می کنند. در همه چندين دوره انتخابات رياست جمهوری اخير شعاری که مردم را جذب کرد نه «توسعه سياسی» در دوم خرداد بود و نه « پول نفت بر سفره» در سال ۸۴. در تمام اين دوره ها گرايش مردم به «تغيير» بود. خصوصيت غالب رای دهندگان ايرانی «تغيير خواهی» است. در سال ۷۶ نماد اين تغيير «خاتمی» بود و در سال ۸۴ نماد تغيير «محمود احمدی نژاد». حال تفاوت اين دو از زمين تا آسمان است برای درصد بالايی از کليت سی يا چهل ميليونی واجد رای دادن فرع قضيه است. درست يا غلط اين موضوع واقعيت جامعه ايران است.
آيا باور نداريد که مواضع «خاتمی» سال ۷۶ همان قدر عليه «وضع موجود» بود که مواضع «احمدی نژاد» در سال ۸۴ عليه وضع موجود. روزی «ناطق نوری» نماد وضعيت موجود بود و روزی ديگر «هاشمی رفسنجانی»
حال با اين تفاصيل چند نکته لازم به توجه است:
- کانديدای اصلاح طلبان نمی تواند «حافظ وضع موجود» باشد.
- کانديدای اصلاح طلبان نبايد «ملاحظه کار» باشد چون اصولا اصلاح تحميل کردنی است و استقامت و شفافيت می طلبد نه ملاحظه کاری.
- کانديدای اصلاح طلبان بايد نماد «تغيير خواهی» باشد.
- کانديدای اصلاح طلبان بايد کارنامه قابل اعتمادی برای قرار گرفتن در سمت ليدری جريانی داشته باشد که مشخصات ذکر شده بالا در او قابل جمع بندی باشد.کاری سخت اما شدنی در پيش است.
در پايان دوباره به همان مطلع اين يادداشت باز می گرديم که عبدالله نوری نه نامزدی برای «تحريم» که نامزدی برای «تحميل» است. آن هم تحميل «اصلاحات بنيادی» به سيستم با همراهی دنه جامعه و نهادهای مدنی معتقد به دموکراسی و حقوق بشر.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'عبدالله نوری؛ کانديدای تحريم يا تحميل؟ روزبه ميرابراهيمی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016