جمعه 5 مهر 1387

آيا در بازگشت جهان به دوران جنگ جهانی اول يا آغاز جنگ سرد به سر می بريم؟ ناصر مستشار

براستی جهان در کدام دوره تاريخی حساس بسر می برد، برگشت جهان به دوران جنگ جهانی اول يا پايان جنگ جهانی دوم؟او ضاع اقتصادی جهان بسيار نگران کننده است و می واند عامل روياروئی های بزرگ جهان کردد. شايد همه شکست های اقتصادی در نقطه ائی از جهان سرشکن گردد تا بارديگر به شريانهای سرمايه داری خون تازه ائی وارد گردد.روزگاری سرمايه د اری جهانی هر ۲۵ سال يک جنگ را پشت سر می گذاشت تا سکان سرمايه داری حفظ گردد.هيتلر موقعی به اريکه قدرت رسيد که اقتصاد آلمان در ۱۹۲۸ ميلادی در هرج و مرج بسر می برد و قدرت اقتصادی آلمان برای خريد يک دلار امريکائی يک تريليون مارک آلمانی بود .فراموش نگردد نادرشاه افشار نيزپس از به قدرت رسيدن با خزانه خالی خاندن فرتوت صفويه روبرو گرديد که او ناچار به هندوستان لشگر کشيد تا با طلا و جواهرات بدست آمده خزانه خود را سامان بخشد تا به سپاهيان خود مواجب پزداخت نمايد!سئوال اساسی اينک در اينجاست ،اينبار خزانه کدام کشور بايد غارت گردد تا وضعيت اقتصادی سرمايه داری جهانی بهبود يابد ؟اوباما از مک کين تقاضا نموده است تا در برابر جمهوری اسلامی موضع مشترک با فشار همگان شده دست يابند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

جمهوری اسلامی از بحران اقتصادی امريکا در پوست خود نمی گنجد و خود را آسود خيال می داند چرا که می انديشد امريکا پولی بر جنگ و پرداخت به سپاهيانش ندارد تا به جمهوری اسلامی حمله برد !اما اين همان خيال خامی است که عواقب بحران اقتصاد جهانی را درک نمی کند!هرچه چقدر سرمايه داری زخم خورده تر باشد بنا بر طبيعتش درنده تر می شود؟ جهان در آستانه جنگهای مجددی است که بشريت از سر گذرانده يا اينکه انسان متمدن توانائی کنترل بر صلح جهانی را دارا می باشد؟جمهوری اسلامی از آغاز جنگ جهانی سوم خبر می دهد و خيلی خوشحال است که با شروع جنگ جهانی سوم،بخش وسيعی از دنيای اسلامی را به زير سلطه خود بکشاند! آنهائی که دوران جنگ سرد رابا چشم خود ديده اند ، بخش وسيعی از آنها به غلط شايد هميشه بر اين باور بوده اند که تضاد وقطب بندی های جهان تنها می توانست طبقاتی باشد. ازنظرآنها تنها بلوک سوسياليستی بخشی از جهان می توانست با امپرياليست تضاد داشته باشد اما اينک به وضوح می بينيم که عليرغم اينکه روسيه به دنيای سرمايه داری پيوسته است نيز نمی تواند با امپرياليست امريکا سرمايه داری به تفاهم برسد. در حال حاضر دنيا با تئوری تضاد جهان اسلام با تمدن غرب که برگشت به صدر اسلام را تبليغ می کند روبرو شده است! پس در دوران جنگ سرد نيز تنها تبليغ جبهه تضاد اردو گاه کار و سرمايه نمی توانسته است دليل اصلی قطب بندی های جهان سوسياليستی و امپرياليستی بوده باشد بلکه پارامتر های بيشماری در شکل گيری آن تضاد های به ظاهر آنتاگونيستی می توانسته اند نقش آفريده باشند که از جمله گسترش قلمرو وتصاحب منافع اقتصادی و کنترل گذر گاههای اصلی جهان که هريک از آنها می توانستند در شکل گيری قطب بندی ها نقش بسزائی داشته باشند! هر چقدر يلسين که هنگام انتخابش مورد حمايت امريکا نيز بود روسيه را به زبونی کشانيد اما پوتين مانند پطر کبير در صحنه سياسی روسيه ظاهر شده است تا بار ديگر روسيه را به قدرت طراز اول جهانی برساند. پوتين گرهارد شرودر صدر اعظم سابق آلمان را که بسيار ضد امريکائی بود در کنار خويش دارد شرودر کريدور سياسی و اقتصادی بسيار وسيعی را بين اروپای غربی و روسيه ايجاد کرده است !در سال ۱۹۸۹ ميلادی هنگام فرو پاشی اردو گاه سوسياليستی يک کمونيست مجاری نوشت که ما کمونيست ها همواره آموخته بوديم که گذار از سرمايه داری به سو سياليست را بياموزيم و آنرا ترويج کنيم اما گذار از مرحله سوسياليستی به سر مايه داری را هيچگاه نيا موخته و نمی توانستيم تصور و پيش بينی نمائيم!در روزنامه" دی ولت آلمانی" مقاله ائی با ترجمه خانم الهه بقراط مطالعه نمودم که در اشاره به وقايع گرجستان از خطرناک بودن کشور های ضعيف در ادوار تاريخی برای شکل گيری قطب بندی جهان فرمول هائی کاملا علمی و منطقی ارائه داده بود!آغاز جنگ جهانی اول با بهانه ترور پادشاه ضربستان آغاز گرديدد.روسيه تزاری با پروس قيصری در حال جنگ بود که انقلاب فوريه و اکتبر روسيه در عرض يکسال به وقوع پيوستند. لنين انقلاب فوريه را انقلاب بورژا دمکراتيک روسيه و انقلاب اکتبر را پس از هشت ماه سوسياليستی قلمداد نمود تا به دوره های گذار از متون اصلی و مشخصات انقلابات جهان به تئوری های کارل مارکس پاسخ مناسبی داده باشد تا معترضان سوسيال دمکرات روسيه را خاموش سازد. لنين در همان سالها تئوری فراروئی انقلاب بورژوا دمکراتيک فوريه درسال ۱۹۱۷ به سوسياليستی را در همان سال با لج بازی بی نظيری به کرسی نشاند. لنين چون می ديد مردم فقير روسيه به دليل جنگ طاقت فرسا به گرسنگی افتاده اند ، با هوشياری خاصی شعار" نان و صلح" را که کاملا دمکراتيک بود نه سوسياليستی برای مردم روسيه مطرح نمود که بسرعت در ميان اکثريت مردم روسيه به دلها نشست و لنين توانست رهبری انقلاب روسيه را در دست خود بگيرد. قيصر پروس فريدريش ويلهم دوم به لنين ياری رساند تا انقلاب روسيه کمر تزار روسيه را بشکند تا حکومت پروس پيروزی بدست آورد.لنين جنگ روسيه و پروس را ميهنی نمی دانست و آنرا يک جنگ امپرياليستی معرفی کرد.لنين به پيروزی رسيد اما فصل نوينی قطبی بندی های سياسی در جهان آنروز آغاز گرديد. اين بار نظام کمونيستی در اروپا در حال گسترش بود و آلمان را نيز تهديد می نمود که تما م فعل و انفعالات آن دوره باعث شد تا بلافاصله بعد از۲۲ سال جنگ جهانی ديگری آغاز گردد که روسيه کمونيستی را فاشيست هيتلری آآلمان تهديد نمود که اين بار متفقينی که دشمن دولت اتحاد شوروی بودند برای شکستن کمر فاشيست به ياری کمونيستها شوروی شتافتند ،عاقبت کمونيستها فاشيست آلمان را به زانو در آوردند.بعد از پايان جنگ ، جدال سرد بر سر تقسيم جهان آغاز گرديد . اينک نيز جدالی برای تقسيم جهان به سياق دوره های سابق پس از دو دهه که از فرو پاشی اردوگاه سوسياليست می گذرد آغاز شده است. ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ اولين شوک جهانی برای زمينه سازی اختلافات و تضادهای منافع اقتصادی و جنگ قلمرو محسوب می شود.امريکا که در پايان جنگ سرد از اروپا به خانه اش بازگشته بود نمی توانست شاهد اين واقعه تلخ باشد که چگونه اروپائی را که امريکا از دست فاشيست و کمونيست نجات داده است از طرف روسيه نو پا بلعيده می شود .امريکا در بعد از ۱۱ سپتامبر تصميم گرفت با ياری کشور های اروپای آزاد شد از يوغ روسيه بارديگر به شکل نظامی به اروپا بازگردد.اين تصميم اين بار ديگر در دوران ظهور دولت قدرتمند کمونيستی مانند پايان جنگ جهانی اول ودوم که سر بر آورده بود گرفته نشده است ،بلکه تقريبا کل جهان به بدست سرمايه داران امپرياليستی اداره می شود . در اين دوره شايد همان کشور های کوچک مانند گرجستان و استقرار موشکهای امريکائی به بهانه اتمی شدن جمهوری اسلامی در لهستان که سئوال اساسی و کليدی در اينجاست اگر آخوند ها به اشکال گوناگون از دست يابی به سلاح اتمی بازبمانند آيا عليرغم اينها بازهم امريکا در استقرار موشکهای خود در خاک لهستان اصرار خواهد ورزيد؟ اينگونه بنظر می رسد که امريکا برای استقرار موشکهايش در لهستان به اتمی شدن جمهوری اسلامی به شکل تلويحی پاسخ مثبت بدهد اما اين موضع را نمی تواند اتخاذ نمايد چرا که در برابر حفظ اسرائيل خود را هميشه مسئول و متعهد می داند.جمهوری اسلامی دائما زير گوش امريکا می خواند که اسرائيل ديگر از موقعيت استراژيکی دوران جنگ سرد برخوردار نيست و مخارج هنگفتی چه مادی ومعنوی برای امريکا دارد و بدين لحاظ بهتر است که امريکا جانب ايران را که از موقعيت سوق الجيشی عظيم و ذخائر نفت و گازی می باشد که اروپا بدان محتاج می باشد.همه اينها در حاليست که روسيه بخوبی می داند اگر گاز ايران که برای پانصد سال ذخيره دارد به اروپا برسد ،از موقعيت اقتصادی روسيع به شدت کاسته خواهد شد.روسيه برای اينکه موقعيت حساس خود را در قبال اروپا از دست ندهد ، موذيانه در حال تحريک و پشتيبانی نظامی از جمهوری اسلامی در برابر امريکا است و عملا روسيه خود را آنچنان در برابر جمهوری اسلامی متعهد کرده است که انگار ايران بخشی از قلمرو استثنائی روسيه به حساب می آيد! استقرار موشک های امريکائی در لهستان برابر است با رويا روئی روسيه و امريکا و تقسيم وقطب بندی جهان در زوايای ديگر که از هم اينک روسيه برای اولين بار در امريکای لاتين با کشور ونزئلا در نزديکی امريکا دست به مانور نظامی خواهند زد. پس بايد گفت که دوباره جهان به خاطر شايد کشورهای در ظاهر بی اهميت مثل ايران وگرجستان ولهستان زمينه ساز روياروئی قدرت های اصلی جهان بشود.

Copyright: gooya.com 2016