شنبه 2 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کانون نويسندگان ايران؛ کانون ستيز با سانسور (بخش نخست)، مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
نهاد پادشاهی و نهاد مذهب به عنوان اصلی ترين ارگان های کنترل و حذف مطالب مکتوب، و گاه شفاهی، شناخته شده اند. اينان البته به حذف کلام و سخن، و حبس نويسنده و گوينده بسنده نکرده اند، گاه نويسنده و گوينده را پوست کنده اند، گاه زبان شان بريده اند، گاه دهان آنان دوخته اند، و گاه جان شان ربوده اند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به مناسبت ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور

پيشگفتار
در تاريخ ميهنمان دو نهاد ,نهاد مذهب و نهاد پادشاهی ,به عنوان اصلی ترين ارگان های کنترل و حذف مطالب مکتوب , و گاه شفاهی , شناخته شده اند. اين دو نهاد , که نهادهای تبليغ و ترويج "حذف" اند , هزاران سال است هر آنجا که کلامی مغاير و خلاف باورها ,ومنافع مالی و معنوی شان نوشته و يا گفته شده, با سلاح حذف به سراغ اش رفته اند. اينان البته به حذف کلام وسخن, وحبس وشکنجه ی نويسنده و گوينده بسنده نکرده اند, گاه نويسنده و گوينده را پوست کنده اند , گاه زبان شان بريده اند , گاه دهان آنان دوخته اند , و گاه جان شان ربوده اند. اين دست نمونه ها در ننگين برگ های تاريخ ميهن مان به وفور يافت می شوند , چه پيش از حمله ی اعراب و اشغال مذهبی ايران و چه پس از آن . نگاهی به حذف کلام و سخن و تصوير در همين يکی دو قرن اخيرمصداق"مشت نمونه ی خروار " است .
گفته می شود واژه سانسور ( مميزی ) ياحذف کلام و سخن, از زمان ناصرالدين شاه و توسط اعتماد السلطنه به زبان فارسی راه يافت و مورد استفاده قرار گرفت. پيش از آن که اين واژه در ميان واژگان فارسی جا باز کند, حذف کلام تحت عنوان مميزی به بهانه ی حفظ حرمت " اخلاق و شريعت " در قانون اساسی حکومت مشروطه جا داده شد : " تمامه مطبوعات , غير از کتب ضلال و مواد مضره به دين مبين , آزاد و مميزی در آن ها ممنوع است و هر گاه چيزی مخالف قانون مطبوعات در آن ها مشاهده شود نشر دهنده يا نويسنده بر طبق قانون مطبوعات مجازات می شود. اگر نويسنده معروف و مقيم ايران باشد ناشر و طابع و موزع از تعرض مصون هستند." و کتب ضلال هم شامل " آثاری که با دين مباينت دارند" و مواد مضره به دين مبين هم " آثاری که در انتقاد از دين و مراسم و سنن دينی باشد " تعريف شدند. در قانون مطبوعات (۲۵ محرم ۱۳۳۶ قمری) بر کتب ضلال و مواد مضره به دين مبين , " صور قبيحه" و مطالب منافی با " عفت و عصمت عمومی " نيز اضافه شدند. و بدين ترتيب بيش از پيش بسياری از روزنامه ها , کتاب ها و تصاوير قربانی تيغ سانسور شدند و اهل قلم و خالقان اش مورد انواع " تنبيهات" قرار گرفتند.البته تيغ سانسوردر حد تاراج کلام و تصاوير باقی نماند و چون گذشته به دريدن " حرف" و " سخن " نيز روی آورد. برای نمونه در سال ۱۲۸۶ ه.ش نخستين قانون مميزی به سانسور دولتی اينگونه رسميت داد :"... کسی که کتابی انتشار دهد که بر ضد مذهب يا دولت يا ملت باشد از پنج ماه تا پنج سال حبس خواهد شد....کسی که جسارت نموده و بر ضد پادشاه اعلانات و نوشته جات در کوچه ها بچسباند, هر کس بوده باشد....ازيک ماه تا پنج سال حبس خواهد شد.....کسی که بر خلاف پادشاه و يا خانواده سلطنت حرف بزند....تحريک بد در نظر داشته باشد, بعد از تحقيق و ثبوت, از يک سال الی پنج سال به درجه تقصيرات با زنجير محبوس خواهد شد....کسی که کنکاش و خيالات تحريک بد در حق دولت بکند و يا افترا و تهمت تحريرا"و تقريرا"به دولت بزند, بعد از ثبوت تقصير او, بر حسب حدود و تقصيرات , از يک سال الی پانزده سال محبوس خواهد شد ....."
اما عليرغم تهديدها و تعزير ها و بگير و ببند ها و کشتار ها, اهل قلم و سخن به کار خود ادامه دادند, و آنچه درست می پنداشتند نوشتند و گفتند , نمونه اش اعتراض روزنامه صور اسرافيل ميرزا جهانگير خان بود, که در ۱۰ خرداد ۱۲۸۶ ه.ش نوشت :"... قلمی را که خدا در قران مجيد بدان قسم خورده نمی توان اسير سلاسل و اغلال يک اداره مستبده کرد و مقيد به قيود و نظارت مميزی مستبدين و ظالمين نمود. خداوند هيچ ملک و فرشته را نگماشته که پيش از وقت اعمال صادره از انسان, انسان را تفتيش کند.....تا چه رسد به موکل نمودن شياطين...."
از ميان ده ها نمونه از ستمگری اربابان سانسور و حذف - از آغازمشروطيت تا حکومت رضا شاه - می توان به نمونه هايی چون تعطيلی روزنامه ميرزا حسين خان سپهسالار( که مقام های " وزارت عدليه , سپاه سالاری لشکر و صدر اعظمی " نيز داشت), و صور اسرافيل و حبل المتين , و نيز قتل بی رحمانه روزنامه نگارانی چون خبيرالملک, شيخ احمد روحی, آقاخان کرمانی ,جهانگير خان صور اسرافيل , ملک المتکلمين و روح القدس سلطان العلما اشاره کرد . خلاف نيت و هدف حذف کنندگان , اين دست ستمگری های اهل قلم و سخن را به يکديگر و به " جمع " شدن نزديک تر کرد :".....در تير ماه ۱۲۸۶ شمسی,هنگامی که محافل ارتجاعی چاپ روزنامه های مترقی " حبل المتين" و " صور اسرافيل" را قدغن کردند, کار گران همه مطبعه های تهران همراه کار کنان آن روزنامه ها , اعتصاب چهار روزه اعلام کردند....."
در زمان رضا شاه نيز تيغ سانسور در دست " نظميه" و اداره مخصوص نظارت بر مطبوعات اش , و اداره اطلاعات شهربانی و شعبه هايی ديگر, و ماموران و " بررس" هايی به مانند "شميم" و " شش انگشتی " و" محرمعلی خان " قرار گرفت تا با "روا" و " نا روا" ناميدن کلام و سخنی که نمی پسنديدند به حذف کلام و سخن مشغول شوند. هنوز چند ماهی از حکومت رضا شاهی نگذشته بود که فلسفی مدير حيات جاويد, هاشم مافی مدير وطن ,حسين خان صبا مدير ستاره ايران , ملک الشعرای بهار , فرخی يزدی مدير طوفان و بسياری از روزنامه نگاران به زندان افتادند. در اين دوره نيز تنها به حذف کلام و سخن , و زندانی کردن اهل قلم بسنده نشد , و حذف نويسندگان و سخنوران نيز در کار بود , که ميرزاده عشقی , فرخی يزدی و واعظ قزوينی نمونه اند . نامه به رياست مجلس شورای ملی از طرف مديران جرايد وابسته به" دسته اقليت" در مجلس در رابطه با قتل عشقی از اسناد افشاگرانه ی اعمال سانسور و حذف در اين دوره است : "........ نظر به وضعيات غير عادی و سوء قصدی که اخيرا" به يکی از نويسندگان و طرفداران حزب اقليت به وقوع پيوسته و نظر به انواع تهديدات ديگری که نسبت به مديران جرايد طرفدار اقليت به عمل می آيدامضا کنندگان ذيل از نقطه نظر عدم امنيت جانی در مجلس شورای ملی تحصن اختيار می نمايند و ضمنا" خاطر محترم را متذکر می شوند که تحصن مزبور فقط برای احتزار از وقوع در معرض سوء قصد های محتمله نبوده زيرا در آن صورت وسايل ديگری که عبارت از نگفتن و ننوشتن حقايق باشد دردست بوده ..........."
رضا شاه دگرانديشانی که به گروه ۵۳ نفرمعروف شده اند, و تعدادی از آنان نيز اهل قلم بودند را تحمل نکرد و به زندان انداخت . در ميان اين جمع دکتر تقی ارانی، نويسنده و متفکربه سلول يک بيمار تيفوسی انداخته شد , و در آن سلول جان داد.رضا شاه حتا ملک الشعرای بهار را نتوانست تحمل کند و اگر وساطت محمد علی فروغی نمی بود و بهار نيز "التزام نامه خودداری از کارهای سياسی" نمی داد که «... جداً از هر قسم رفتار و رويه سياسی احتراز جويد و از معاشرت و اختلاط با هر جمعی که مربوط به سياست بوده اند و از هر قسم اجتماعات پرهيز کند» و نيز اگر قصيده "ديروز، امروز، فردا" را نمی سرود، يا جانش گرفته می شد و يا در تبعيد دق می کرد.رضا شاه البته پيش از آن که ملک الشعرا "التزام نامه" بدهد قصد جان او را کرده بود اما گفته شده است آدم کشان رضا خان، از جمله حاج رحيم آقا و طهماسبی به جای ملک الشعرای بهار اشتباهاً حاج واعظ قزوينی مدير "روزنامه نصيحت و رعد" را به قتل رساندند. «حاج واعظ قزوينی برای رفع توقيف جريده اش به تهران آمده بود و چون از حيث قواره و شکل صورت به ملک الشعرا شبيه بود مقتول می شود». آدم کشان رضا خان به حاج واعظ قزوينی شليک می کنند؛ «گلوله به گردن واعظ می خورد. واعظ به طرف مسجد سپهسالار می دود، خونيان از پی اش دويده در جلو خان مسجد به او می رسند. واعظ آن جا به زمين می خورد، پهلوانان ملی! بر سرش می ريزند و چند چاقو به قلب واعظ می زنند و سرش را با کارد می برند. رئيس دولت (رضا خان) در سفارت فرانسه مهمان بود، به ايشان راپورت فوری داده شده که "ملت" ملک الشعرای بهار را کشته اند، ايشان هم به يکی دو نفر از وزرا اين خبر مهم را می دهند و می فرمايند، ملت فلانی (بهار) را به قتل آوردند!»
فاصله سال های ۱۳۳۲-۱۳۲۰ ,در کنار بحران های سياسی و اقتصادی در جامعه , آزادی هايی نسبی در عرصه های مختلف فعاليت های سياسی و فرهنگی پديد آمد. سانسور سايه ی شومش را برای مدتی از فراز قلم و سخن کنار کشيده بود. در اين دوره برگزاری " نخسين کنگره نويسندگان " در تير ماه ۱۳۲۵, به عنوان يک رويداد فرهنگی و هنری (ادبی) پر اهميت بود. اگر چه در اين ميان دولت اتحاد جماهير شوروی و دولت قوام به تحکيم روابط سياسی خود می انديشيدند, و حزب توده نيز جدا از "خير خواهی فرهنگی و هنری" به اين مساله نيز توجه داشت , با اينحال اين رويداد فرهنگی و هنری (ادبی) رخدادی ارزشمند در عرصه فرهنگ و هنر کشور بود.در اين کنگره – شايد به دليل شرايط سياسی و فرهنگی - به مساله سانسور و مميزی پرداخته نشد و حتی" بهار" به حمايت " دين و دولت و در بار " از اهالی قلم اشاره داشت , و کنگره نيز تنها به رهنمود های ادبی و حمايت اهل ادب از " صلح جهانی و افکار بشر دوستی و دموکراسی حقيقی برای ترقی و تعالی ايران " بسنده کرد. با اين حال از نکات مثبت اين کنگره پيشنهاد طرح تشکيل " ... يک کميسيون تشکيلات موقتی که بنياد اتحاديه گويندگان و نويسندگان ايران را پی ريزی کند " بود , طرحی که شکل گيری کانون نويسندگان ايران را در بطن خود پرورش داد.
با کودتای " سيا" ساخته ی مرداد ماه سال ۱۳۳۲ تيغ سانسور برنده تر از پيش به حذف کلام و سخن , و قلم و اهل قلم , بکار افتاد. حکومت کودتا بلافاصله امتياز بسياری از روزنامه ها را لغو کرد.و سال ۱۳۳۴نيز محمد رضا شاه سياست مطبوعاتی اش را با عنوان " قانون مطبوعات" روشن تر کرد . شرايط امتياز روزنامه گرفتن برای نشر روزنامه تغيير کرد : " داشتن ليسانس , سن بالای سی سال , داشتن سرمايه انتشار و سپردن معادل سه ماه هزينه انتشار روزنامه به بانک , و نيز تاييد صلاحيت شخص در خواست کننده از جانب مقامات انتظامی .... اعلام شد". هنوز اندوه قلع و قمع روزنامه ها و کتاب ها و اهل قلم , وسوگ احمد کسروی و محمد مسعود و احمد دهقان وحسين فاطمی و کريم پور شيرازی و مرتضی کيوان برجسم و جان اهل قلم سنگينی می کرد که ساواک هم با " دايره مطبوعات " اش به جمع سانسورچيانی که حتی ازاجير شدگان سازمان های نظامی نيز بودند , پيوست, و چنان شرايطی فراهم شد که تنها روزنامه های وابسته و دولتی و روزنامه نگارانی چون عباس مسعودی , عبدالرحمن فرامرزی (و مصباح زاده ), فضل الله رشتی , عباس شاهنده اميرانی , و کتاب ها و نويسندگان مورد تاييد و جان بدر برده از زير تيغ سانسور جواز انتشار و حيات داشتند. تنها در يک قلم از تلاش های اهالی سانسور , به پيشنهاد آقای جهانگير تفضلی وزير مشاور و سرپرست انتشارات و راديو در سال ۱۳۴۱, به بهانه های گوناگون " امتياز ۷۶ روزنامه و مجله لغو شد". در اين سال ها برخی نشريات و کتاب های فرهنگی و هنری ای که قلمزنان اش زبان استعاره و ايما برمی گزيدند و به طور مستقيم در گير مسايل سياسی نمی شدند از گزند سانسور در امان ماندند.
گفته شده است امير عباس هويدا , که در سال ۱۳۴۳ به نخست وزيری منصوب شد , به دليل داشتن " روحيه ای نسبتا" دموکراتيک "و ارتباط اش با اهل قلم و علاقه اش به شعر و سخن, تلاش کرد تغييراتی در عرصه فعاليت های مطبوعاتی و نشر کتاب ايجاد, و ارتباط اش را با اهل فرهنگ وهنر نزديک تر کند . اين تلاش ها اما نه تنها تغييری در اعمال سانسور کلام و سخن و تصوير ايجاد نکرد , حتی ابعاد و دامنه امر سانسور را عميق تر و گسترده تر کرد . در سال ۱۳۴۵ دولت به تمام ناشران دستور داد که کتاب را پس از چاپ و پيش از انتشار برای کسب مجوز به اداره سانسور وزارت فرهنگ و هنر نشان دهند.ترفندی که سبب شد کمتر ناشر و چاپخانه ای به سراغ نشريات و کتاب هايی که احتمال " خمير شدن" شان می رفت , بروند. همين امر سبب تعطيل تعدادی از چاپخانه ها و بيکاری کارگران آن , و به زيان بسياری از ناشران شد . در اين سال در محافل ادبی زمزمه ی شکل دهی تشکل اهل قلم , تشکلی که مبارزه با سانسور نيز از وظايف اش باشد ,بالا گرفت . گروهی از اهالی قلم که در مطب دکتر غلامحسين ساعدی ( دلگشا) گرد می آمدند, تصميم گرفتند با آقای اميرعباس هويدا ملاقاتی داشته باشند و نگرانی و اعتراض خود را نسبت به وجود و گسترش سانسور اعلام کنند تا شايد دولت و نخست وزير مدعی فرهنگ دوستی و فرهنگ ورزی تيغ سانسور غلاف کنند . اين ديدار و اعتراض بی نتيجه ماند.
سال ۱۳۴۶ رژيم پادشاهی ای که فرمان سانسور آثار فرهنگی و هنری آزادانديشانه و آزاديخواهانه و "غير خودی" صادر می کرد , به ياری اهل قلم درباری دست به برپا يی نمايش " کنگره ای از نويسندگان و شعرا و مترجمان " برد, تا مردم فريبی ( و جهان فريبی) کند.گروهی از اهل قلم آزاد انديش و آزاديخواه که تا آن هنگام جمع ها ی خود را در خانه ها و کافه ها و مطب " دلگشا" بر پا می کردند با اعتراض و تحريم از اين کنگره" دربار"ی استقبال کردند و در بيانيه ی " در باره کنگره نويسندگان", که ۴۹ تن از شاعران , نويسندگان , مترجمان و پژوهشگران آن را امضا کردند, اعلام نمودند :
".......از نظر ما شرط مقدماتی چنين اجتماعی وجود آزادی های واقعی نشرو تبليغ و بيان افکار است, در حالی که دستگاه حکومت با دخالت های مستقيم و غيرمستقيم خود در کار مطبوعات و نشر کتاب و ديگر زمينه های فعاليت های فکری و فرهنگی ( که موارد بيرون از حد آن را به کمک اسناد و ارقام می توان ذکر کرد), آن آزادی ها را عملا " از ميان برده است. بنابراين ما وجود چنين کنگره ای را با فقدان شروط مقدماتی آن مفيد و ضروری نمی دانيم . از نظر ما , آن شرط مقدماتی با رعايت کامل اصول قانون اساسی در آزادی بيان و مطبوعات و مواد مربوط اعلاميه جهانی حقوق بشر فراهم خواهد شد..... برای آنکه چنين کنگره ای بتواند به صورت واقعی تشکيل شود و به وظايف خود عمل کند, پيش از آن بايستی اتحاديه ای آزاد و قانونی که نماينده و مدافع حقوق اهل قلم و بيان کننده آرای آن ها باشد وجود داشته باشد, و اين اتحاديه تشکيل دهنده چنان کنگره ای و نظارت کننده برآن و دعوت کنندگانش باشد نه دستگاه های رسمی حکومت.........بنابراين, اعلام می کنيم امضا کنندگان اين اعلاميه در هيچ اجتماعی که تامين کننده نظرات بالا نباشد , شرکت نخواهند کرد."
اين جمع در ارد يبهشت ماه سال ۱۳۴۷ با صدور بيانيه " در باره يک ضرورت" ميلاد کانون نويسندگان ايران را اعلام کردند .
کانون نويسندگان وسانسور در رژيم پهلوی
کانون نويسندگان ايران فعاليت اش را با صدور بيانيه " در باره يک ضرورت " آغاز کرد ,بيانيه ای که در بخشی از آن آمده است:
".....در دنيايی که از طريق روزنامه و کتاب و فيلم و راديو و تلويزيون , سيل انديشه ها و مفاهيم گوناگون از فراز ديوار مرزها و مقررات در وجدان مردم جهان سر ريز می کند, هر ملتی موظف است که با آگاهی و بينش و اراده ی ازاد غذای روح خود را از اين ميان انتخاب کندو به کوشش فرزندان مبتکر و آزادانديش خود ديگران را بر سفره رنگين خود بنشاند. و اين جز با ارج گذاشتن به انديشه های نو و احترام به ازادی فکر و بيان و تامين بی خدشه وسايل مادی نشر و تبادل آزادانه افکار و آثار ممکن نيست ....ازادی انديشه و بيان در فطرت آدمی است و هيچ جبر و تحکمی قادر بر محو آن نيست. آزادی انديشه و بيان تجمل نيست , ضرورت است , ضرورت رشد آينده فرد و اجتماع ما. بر اساس همين ضرورت است که کانون نويسندگان ايران....فعاليت خود را بر پايه دو اصل زيرين آغاز می کند:
".....۱- دفاع از آزادی بيان با توجه و تکيه بر قوانين اساسی ايران – اصل۲۰ و اصل۲۱ متمم قانون اساسی – و اعلاميه جهانی حقوق بشر – ماده ۱۸ و ماده ۱۹, ......وهرکسی حق دارد به هر نحوی که بخواهد آثار و انديشه های خود را رقم زند و به چاپ برساند و پخش کند.....۲ - دفاع از منافع صنفی اهل قلم ...."
و کانون از همان آغاز بخش اعظم فعاليت های اش را در دفاع از آزادی بيان و قلم و مبارزه با سانسور متمرکز کرد . اين ويژگی را در رابطه با مناسبات و در گيری های کانون با رژيم و دولتی که اجازه ثبت وفعاليت به کانون نمی داد ,و نيز تمامی فعاليت های کانون و سخنرانی ها وشعر خوانی ها , و انتشارات کانون تا هنگام تعطيل يا تعليق اجباری فعاليت های اش به سال ۱۳۴۹ می توان ديد, تعطيلی و تعليقی که " فشار دستگاه اختناق" همراه با مانع تراشی برای برگزاری جلسات کانون و مشکلات درونی کانون سبب ساز اش شدند. اين ها نمونه ای ار "فشار دستگاه احتناق " اند: فريدون تنکا بنی از فعالين کانون را به بهانه ی انتشار يکی از کتاب های اش ( يادداشت های شهر شلوغ ) دستگير کردند. در رابطه با اعتراض به اين دستگيری داريوش آشوری , بهرام بيضايی و غلامحسين ساعدی به ساواک احضار شدند , " ساعدی دو بار احضار شد و بار دوم کتک مفصلی هم نوش جان کرد " . محمد علی سپانلو,ناصر رحمانی نژاد , سعيد سلطانپور و به. آذين نيز دستگير شدند.
پس از اين رويدادها کانونيان در محافل و گروه های ادبی , و يا در همکاری با برخی نشريات ادبی به فعاليت خود ادامه دادند. اين سال ها( سال های ۴۹ تا ۵۴ ) , سال های يکه تازی شاه بود , سال های "قلدری " و " دموکراسی تک حزب رستاخيز" ی , سال هايی که رژيم پهلوی بی پروا تر از پيش به سانسور و حذف کلام و سخن و تصوير ادامه داد و بسياری از نويسندگان و شاعران و روزنامه نگاران را روانه زندان و شکنجه گاه کرد. و اين دوره را به دوره ی " مطبوعات بی خون و رمق " ," کتاب های ممنوعه "," کلمه های ممنوعه " و " شاعران و نويسندگان ممنوع القلم " بدل کرد . اين فقط دو رخداد از نمونه " شاه " کار های رژيم پهلوی ست : سال ۱۳۵۰ " ... ماموران دولتی به تمام کتابخانه ها يورش بردند و بيش از ۶۰ ناشر و کتابفروش را توقيف کردند....." , سال ۱۳۵۲ گروه ای از روزنامه نگاران و هنرمندان دستگير و دو تن از آنان خسرو گلسرخی ( شاعر , روزنامه نگار و منتقد) و کرامت الله دانشيان , با تاييد محمد رضا شاه به جوخه اعدام سپرده شدند ,و تعدادی نيز محکوم به حبس ابد و حبس های طويل المدت شدند.
پس از حدود ۶ سال "تعليق اجباری" وممنوعيت فعاليت علنی کانون , در زمستان سال ۱۳۵۵ تعدادی از اعضای قديمی کانون و تنی چند از نويسندگان و پژوهشگران در ديدارهايشان توافق کردند تا کانون نويسندگان را مجددا" فعال کنند.اين جمع در ديدارها يشان تصميم گرفتند تا نامه ای سر گشاده خطاب به نخست وزير وقت , آقای امير عباس هويدا ,تهيه کنند. نامه سرگشاده سرانجام در بيست و سوم خردادماه ۱۳۵۶ با امضای ۴۰ تن از اعضای قديمی کانون و اهل قلمی که با آن همکاری می کردند, منتشر شد.امضا کنندگان اين نامه ضرورت رعايت مواد قانون اساسی در رابطه با آزادی انديشه , بيان و قلم , و لزوم توجه به رشد و شکوفايی فرهنگی و خلاقيت های فکری در جامعه را خواستار شدند, و اين سر آغاز فعاليت علنی دوره دوم کانون نويسندگان ايران بود. سوم تير ماه سال ۱۳۵۶ نيز نامه سر گشاده ديگری با امضا ۹۰ نفر از شعرا , نويسندگان و پژوهشگران و مترجمان خطاب به نخست وزير وقت ,جمشيد آموزگار تهيه و منتشر شد,در اين نامه نيز عدم توجه و رعايت اصول قانون اساسی در باره آزادی انديشه و بيان و قلم از سوی حکومت به نخست وزير گوشزد شد. اين دو نامه بی جواب ماندند , اما در عوض آقای آموزگار از مشاور خود خواست تا در پاسخ به " ريچارد هوارد " رييس انجمن قلم امريکا که به حمايت از کانون نويسندگان ايران برخاسته بود , بگويد: ".....انجمنی که بدان اشاره کرده ايد هر گز به ثبت نرسيده است. ما نمی توانيم در حال حاضر از احيای آن سخنی برانيم.......تمام فعاليت های ادبی و فرهنگی در ايران آزاد است و دولت هيچ اقدامی در جهت جلوگيری از اين آزادی بعمل نياورده . ايران خود دارای انجمن قلمی است که وابسته به انجمن قلم بين المللی است...." کانون نويسندگان ايران بلافاصله در اعلاميه خود در سالروز مشروطيت با اعلام ليست نام تعدادی از اهل قلم و هنر زندانی در زندان های رژيم پهلوی , خواستار آزادی آنان شد تا آقای" ريچارد هوارد" نيز به معنای " تمام فعاليت های ادبی و فرهنگی در ايران آزاد است " در رژيم سلطنتی پی ببرد!.
در مهر ماه همين سال کانون نويسندگان " شب های شعر و سخن " در انستيتو گوته بر پا کرد. اين شب های پر شور و شعور که با استقبال غير قابل تصور مردم مواجه شد , به " ده شب " معروف شده است , شب هايی که ۶۰ نويسنده, شاعر , پژوهشگر و مترجم ( ۵۷ مرد و ۳ زن) از آزادی و عليه سانسور سخن گفتند . در همين شب ها به کتب ممنوعه که " از هزار نام" متجاوز بود ", اشاره شد و ليستی از نام نويسندگان ممنوع القلم اعلام شد و کلمات ممنوعه همچون " زمستان, شب , لاله , شقايق, جنگل, گل سرخ , چريک , پرچين , ببری خان و....) بر زبان آورده شد .شمس آل احمد بخشنامه محرمانه ای را که خطاب به مراکز آموزشی صادر شده بود, خواند. در اين بخشنامه از مسؤلين اين مراکز خواسته شده بود تا بسياری از کتاب های صادق هدايت , بزرگ علوی ,جلال آل احمد, م. ا.به. آذين , رضا براهنی , محمود دولت آبادی , علی شريعتی , علی اصغر حاج سيد جوادی ,فريدون تنکابنی , ,علی اشرف درويشيان , صمد بهرنگی , شفيعی کدکنی , احمد کسروی , مهندس بازرگان و..... را از رده کتاب های کتابخانه شان خارج و به دفتر حفاظت اداره ارسال نمايند.
در باره اين شب ها در بخشی از بيانيه شماره ۱۰ کانون آمده است : "............شب های شعر خوانی و سخنرانی که از ۱۷ تا ۲۷ مهرماه از سوی کانون نويسندگان بر گزار شد بی شک تجربه ای شور انگيز و حادثه ای پر معنا در زندگی فرهنگی و اجتماعی امروز ايران است. برای نخستين بار پس از سال ها خفقان , گروهی شاعر , نويسنده و انديشمند خطر کردندو ضمن افشای روش های ضد دموکراتيک حکومت در بستن و شکستن دهان و قلم آزاد , ضمن محکوم کردن خشونت برهنه و بی پروايی که به جای هر گونه منطق و بحث و برخورد آزاد عقايد در کشور ما به عنوان يک اصل حکومتی به کار گرفته می شود , گوشه ای از خواست های همگانی را به صراحت اعلام داشته و لغو سانسور و انحلال کليه سازمان ها و ادارات مجری آن را طلب کردند........"
۲۴ آبان ماه همين سال نيز قرارشد شب های شعر و سخن در رابطه آزادی بيان , انديشه و قلم در دانشگاه صنعتی برپا شود که مانع تراشی های مسؤلين دانشگاه و هجوم وحشيانه پليس و ماموران ساواک و رنجرهای ارتش شاهنشاهی به شرکت کنندگان , واقعه ۲۵ آبانماه " دانشگاه صنعتی " را بوجود آورد.
جمعه ۴ آذر ماه ۱۳۵۶ کانون نويسندگان ايران در بيانيه شماره ۱۱ خود اعلام کرد : "... در ۳۰ آبان ماه نعمت ميرزازاده و هما ناطق را مامورين شهربانی می ربايند و در خرابه ای پس از ضرب و شتم آنان , رهايشان می کنند....در سوم آذر به آذين و پسرش را دستگير می کنند.... احسان نراقی به تاکيد گفته است که اگر مجمع عمومی کانون رادتشکيل دهيد اوليای چماقدار دانشجويان آن را بر هم خواهند زد....يک هفته بعد ماموران شهر بانی دفتر مقدم مراغه ای را که محل تشکيل جلسات هييت دبيران هم هست بازرسی می کنند...پليس از آقای اعتماد زاده تعهد می گيرد که مجمع کانون را که قرار بود در روز جمعه ۲۳ دی ماه برگزار شود , تشکيل ندهند......" و ۱۱ اسفند ۱۳۵۶ شمس ال احمد به اتهام انتشار کتاب " غربزدگی" جلال آل احمد دستگير شد . چندی بعد نيز تعدادی از اعضا کانون از کار بر کنار شدند. ( منوچهر هزارخانی, اسلام کاظميه,ناصر پاکدامن , داريوش آشوری, جلال سرفراز , بزرگ پورجعفر و جواد طالعی ).
عليرغم مانع تراشی های رژيم پهلوی و اتخاذ سياست انتقام جويی و ارعاب و تهديد از سوی اين رژيم , کانون و کانونيان به دفاع از آزادی انديشه , بيان و قلم , و مبارزه عليه سانسور ادامه دادند. کانون و کانونيان تا انقلاب بهمن و برپايی حکومت اسلامی دفاع از حقوق دموکراتيک , قانونی و صنفی خود را سر لوحه فعاليت های شان قرار دادند , فعاليت هايی که اشکال گوناگون برگزاری جلسات درونی , سخنرانی و گفت و شنيد , شعر خوانی , انتشار بولتن , خبرنامه و اعلاميه,همکاری و دفاع ازتشکل های دموکراتيک و صنفی ديگر, به ويژه روزنامه نگاران و ديگر اعضای خانواده فرهنگ و هنر رادر بر می گرفت.

ادامه دارد





















Copyright: gooya.com 2016