دوشنبه 18 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مراسم بزرگداشت دانشجويان دانشگاه قزوين و انتشار بيانيه تشکل اصلاح طلب به مناسبت روز دانشجو، خبرنامه بوعلی سينا

خبرنامه بوعلی سينا: يکشنبه ۱۷ آذرماه ۸۷ تشکل دانشجويان اصلاح طلب با صدور بيانيه ای ضمن گراميداشت روز دانشجو و پخش تيزری با مضمون جنبش های دانشجويی و فاجعه ۱۸ تير و پخش فيلم اعتراض و نشريه کوير انديشه ويژه روز دانشجو، اعتراض خود را نسبت به وضع موجود در دانشگاه ها اعلام نمود. اين بيانيه که پيش از پخش فيلم "اعتراض" در آمفی تئاتر دانشکده فنی دانشگاه در جمع انبوه دانشجويان قرائت و توزيع شد به اين شرح است:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


۱۶ آذر روز ماست!

فصل پيوستن ما نزديک است
بايد آماده شويم
سفری در پيش است
بايد از صحراهائی-همه خار-
بايد از خارهائی-همه سنگ-
رود می بود و گذشت
بايد آماده شويم... بايد آماده شويم. . .
اينک ۱۶آذری ديگر، عهد می بنديم که راديکال تر از قبل ادامه خواهيم داد، دريغا که هر روز بی عمل تر از گذشته و سر در لاک خويش فرو رفته روزگار می گذرانيم و هر چه بيشتر می شويم مصداق اين کليشه که «هر چه پيش آيد خوش آيد»! اين بيانيه ايست عليه تمامی چارچوب ها، عليه تمامی مسخ شدگان و عليه تمامی مستبدان.
وضع موجود غير قابل تحمل است، مناسبات موجود از وضع معيشتی گرفته تا اقتدار و ديکتاتوری حاکم بر دانشگاه ها، چنان ابعاد وسيعی به خود گرفته که آدمی ترجيح می دهد برای راحتی فکر و روان خويش هم که شده دست کم از ذکر فهرست اين همه انباشت تهوع آور مصايب نا تمام، بپرهيزد. انديشمندان اجتماعی برآنند که چنين وضعيتی به ايجاد انگيزه های وسيع در افکار عمومی برای به حرکت درآوردن موتور تحولات و تغييرات منجر خواهد شد؛ اما آيا براستی چنين است؟
به ۳ سالی که گذشت نگاه کنيم، واقعا ديگر چه اتفاقی بايد می افتاد تا افکار عمومی مجاب شود که بايد حرکتی را آغاز کرد؟ سرکوب های متعدد دانشجويان و محکوميت های بی دليل آنان، اعمال فجيع ترين شکنجه ها بر روی ايشان، محروميت از تحصيل و ستاره دار شدن، سرکوب جنبش کارگری، محکوميت رهبران جنبش کارگری به زندان های طولانی مدت، سرکوب جنبش زنان و صدور حکم های سنگين برای فعالان مدنی، بسته شدن مطبوعات، بازنشسته کردن اساتيد دانشگاه، تورم فزاينده ۳۰ درصدی، سرکوب های خيابانی گشت ارشاد و تجاوز به حقوق مدنی شهروندان، جدا سازی های جنسيتی گسترده از دانشگاه تا اماکن عمومی همچون پارک، ولخرجی بی حساب کتاب پول نفت و عدم پاسخ گويی دولت، بحران های متعدد بين المللی از تحريم ها گرفته تا قطعنامه های صادر شده عليه ايران، شکل گيری اجماع جهانی عليه ايران، نابودی صنايع داخلی و به خاک سياه نشستن کشاورزان، روی کار آمدن وزرای بی لياقت وعدم ثبات در ساختار دولت و تعويض متعدد وزرا، افزايش بی کاری، فحشا، خودکشی های اقتصادی و...
می توان صدها صفحه در اين باره نوشت و از لايه های پنهان فجايع ناشی از چنين اقداماتی پرده برداشت. اما چه سود؟ مگر کم نوشته شد در اين سالها؟ باری، گويی واقعيت سنگين تر از آن چيزی است که تصور می کرديم:
«وقتی جنايت بعد وسيعی پيدا کند، از نظرها پنهان می ماند. هنگامی که رنج ها تحمل ناپذير شود آدمی ديگر فريادها را نمی شنود. انسانی را حقير می کنند، انسانی را کتک می زنند، انسانی را گردن می زنند و با ديدن چنين صحنه هايی تنها از هوش می رويم. باری، گويی بايد آن جمله معروف را چنين تغيير داد که: هر آنکس با هر آنچه سخت است برخورد کند دود می شود و به هوا می رود!»
اکنون وضع چنين است. چگونه می توان با آن مقابله کرد؟ آيا راهی هست که مانع از بسته شدن چشم انسانها به روی فجايع شود؟ از کجا بايد آغاز کرد؟ اگر اين همه گواهی باشد بر اين تئوری که «بدون به راه افتادن موتور کوچک، موتور بزرگ کاری نمی تواند بکند.» و حلقه ی مفقوده ی اين انفعال، همچنان دانشگاه است، آنگاه بايد از کلی گويی های آوانگارديسم پرهيز کرد و مستقيما به سراغ تاکتيک ها رفت.
ما وارثان سه دهه مقاومت های بی ثمر تشکيلاتی-حزبی، صنفی، پارلمانتاريستی، اصلاح طلبی و در نهايت پراکنده و نامستمر هستيم. از نخستين تجمع سياسی زنان در روز جهانی زن در اسفند ۵۷ گرفته تا ۱۸ تير ۱۳۷۸ چرا علی رغم کميت قابل توجه معترضين، خواسته هايشان تحقق نيافته است؟
اگر امروز در دانشگاه، اکثريت با دانشجويان سر به زير و بی تفاوتی است که به مقررات شبه نظامی آکادمی تن داده اند و الگوی دانشجوی «نمونه» را پيش روی خود قرار داده اند و همگام با توده های مستحيل در متن واقعيت دلقک وار به دنبال ارزش های سخيفی چون مدرک، شغل، تشکيل خانواده، درآمد مکفی و... می دوند، تنها راه برون رفت از بن بست یأس و بی تفاوتی به يک معنا «عمومی کردن مشکلات» است. اگر زمانی اين تئوری تجويز می شد که بايد مبارزه را از داخل دانشگاه به فضای عمومی منتقل کرد ما می گوييم که بر عکس؛ بايد پای همگان را به دانشگاه کشيد. صحنه ی نبرد اينجاست. دانشگاه ماحصل استبداد نهفته در جامعه است؛ از توده هايش گرفته تا حاکمان. اگر دانشگاه موتور کوچک مبارزه عليه وضع موجود است، متقابلا موتور کوچک استبداد و ديکتاتوری حاکم بر جامعه هم هست. پس اگر اين موتور کوچک سرکوب از کار بيفتد يقيناً می توان گفت موتور بزرگ خود به خود خاموش می شود.
اينک ما بايد توليد کننده ی دور جديدی از تئوری های مبارزاتی باشيم که مشخصا به مقابله با سياست های پدرسالارانه محيط آکادمی برمی خيزد. و اين تئوری مشخصا بايد از درون دانشگاه -جايی که صحنه ی اصلی مبارزه است- بيرون آيد و نه از حاشيه ی روشنفکر نشين و محافظه کار رفورميست. همان محافظه کارانی که پس از رخداد دوم خرداد، جنبش دانشجويی را بارها و بارها متهم به بدمستی کردند و از آنها می خواستند که اندازه نگه دارند. جامعه ی مدنی ايران بايد بداند که يگانه «راه رهايی» از بند زور و سرکوب و دروغ و تزوير، متوقف کردن چرخه ی توليد «شهروند بی آزار» در دانشگاه است. اگر اين گفته ی فيدل کاسترو را باور داشته باشيم که «دانشجويان پارتيزان های جديد عرصه ی فرهنگ اند» آنگاه مشخص است که اين پارتيزان های نوظهور نيازمند مهمات و نيروی پشتيبانی اند. و اين نيرو همان جامعه ی مدنی و افکار عمومی است که بايد ندای دعوت ما را جدی بگيرند و به درون عرصه ی نبرد -دانشگاه- وارد شوند.
نقل است که در فرانسه قرن ۱۹ بازجويی از «آگوست بلانکی» شورشی پرسيد: «شغل تو چيست؟» او جواب داد: «پرولتاريا» و جواب شنيد: «پرولتاريا که شغل نيست». بلانکی پاسخ داد: «پرولتاريا شغل اکثريت مردمی است که از حقوق سياسی شان محروم شدند». به اين معنی پرولتاريا نامی بود برای همه کس. اگر «پرولتاريا» در آن روزگار واجد سياسی ترين معانی بود، اينک و در شرايط سياست گريزی جامعه ی ما هر مخالف وضع نفرت انگيز فعلی که خواستار درهم شکستن چارچوب های از پيش تعيين شده جامعه -اعم از اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی- است، از هر طبقه ای و در هر جايگاهی بايد باور داشته باشدکه تنها يک شغل دارد و آن شغل «دانشجو»است. «دانشجو» اينک ناميست برای همه کس. نامی که اعلام می دارد: «من در حال نبردم». اگر هر يک از افراد جامعه به اين باور برسد که «دانشجو» است نه به معنی «دانش»«جو» بلکه سرهم و واجد بار سياسی و اجتماعی، آنگاه حس «تعهد» در برابر واقعيت به وجود می آيد و ديگر نمی توان از سر هر صحنه ای بی تفاوت رد شد.
تشکل اسلامی دانشجويان اصلاح طلب با اعلام همبستگی در اين روز -۱۶آذر- با تمامی فعالان مدنی، مبارزان و آحاد معترض جامعه از ايشان می خواهد که بيش از پيش مبارزه در عرصه ی دانشگاه را جدی بگيرند و در اين راستا پيش از همه دست اساتيد آگاه و مستقل را می فشارد. بياييد همگام باهم فرياد بزنيم: «۱۶ آذر،روز ماست».

تشکل اسلامی دانشجويان اصلاح طلب





















Copyright: gooya.com 2016