اين فلان ها و آن بهمان ها! حسين شريعتمداری، کيهان
«بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که جامعه ما هنوز که هنوز است متدين است و جامعه دينی است. جامعه ای که هم به لحاظ عقيدتی، احساسی و عاطفی و هم به لحاظ عملی دلمشغول دين و مذهب است و از سوی ديگر وقتی قصد داريم تا موجودی را تعليم و تربيت کنيم و به مجرای خاص سوق دهيم، بايد ميزان فهم و قبول مخاطب را در نظر بگيريم و چون مخاطبان ما مسلمان هستند، طبعاً بايد با آنها با ترمينولوژی دينی سخن گفت... به حدی که به نظرم می آيد اگر کسانی باطناً لائيک و غيردينی هستند بايد تا حد فراوانی مثل روشنفکران دينی و با ترمينولوژی روشنفکران دينی سخن بگويند، و الا توفيق و کارآيی نخواهند داشت.»
آقای «م-ک» که اينگونه به برخی از مدعيان اصلاحات درس نفاق می دهد و به آنها توصيه می کند، زبان به کام بکشند و مخالفت و ضديت خود با اسلام را آشکار نکنند، يکی از مدعيان اصلاحات و از طرفداران سينه چاک آقای خاتمی است که اين روزها به ايشان اصرار می ورزد «برای نجات کشور از شرايط کنونی» و «به خاطر دفاع از آزادی و دموکراسی» وارد ميدان شده و نامزدی خود برای انتخابات رياست جمهوری دهم را اعلام کند... آقای «م-ک» انکار نمی کند که منافق است و زبان و قلمی متفاوت با هويت واقعی خود دارد... به يقين آقای خاتمی با او فرق دارد. خاتمی هرچه هست و هر ديدگاه و سليقه ای که دارد، در حلقه مخالفان و دشمنان اسلام و انقلاب نيست، اگرچه برخی از ديدگاههای اسلامی و انقلابی او با آموزه های اسلام و امام همخوانی چندانی ندارد.
«مشکل اصلی ما اصلاح طلبان و مانع دموکراسی در کشورمان اين است که در ايران خدا نمرده و هنوز زنده است»!
آقای «ع-ع»- با آقای عباس عبدی اشتباه نشود- که با خيال راحت سفره دل خود را نزد يک نشريه اروپايی باز کرده و اعتقاد مردم ايران به خداوند تبارک و تعالی را مشکل اصلی اصلاحات و مانع بزرگ دموکراسی می داند کيست؟ او، يکی از مدعيان اصلاحات و از جمله کسانی است که اين روزها برای کانديداتوری آقای خاتمی يقه چاک می دهد و رگ گردن سيخ می کند که آقای خاتمی به خاطر نجات ايران بايد قدم به ميدان بگذارد و با غلبه بر ترديدها، مردم را از فاجعه- بخوانيد اعتقاد به خدا و اسلام و مقاومت در برابر غارتگران بين المللی- برهاند!
آقای «ع-ع» مفهوم واقعی «اصلاحات» را دور شدن مردم از اعتقاد به خدا و کناره گرفتن آنان از باورهای دينی می داند... اما، صدالبته که جناب خاتمی اينگونه نيست. چه کسی می تواند در خدا دوستی خاتمی ترديد کند، اگرچه به اعتقاد نگارنده برخی از مواضع ايشان بی آن که خود بداند يا بخواهد، خداپسندانه نيست!
«ترجيح می دهم درباره خاتمی صحبت نکنم مبادا که به او بربخورد. او با ما تفاوت داشت. خاتمی روحانی بود و گروه خونی اش بيشتر به مجمع روحانيون می خورد. حزب مشارکت ما هم با مجمع خيلی فرق دارد. هرچند خاتمی در بين اعضای مجمع بهترين است. مجمع روحانيون برترين خيلی دارد. ما از ابتدا می دانستيم خاتمی با ما فرق دارد. بين اجزای سيستم فکری او سازگاری وجود ندارد.»
آقای «س-ح» اين سخنان را اواخر خردادماه ۸۴ در يک مصاحبه بيان کرده است، او همان کسی است که برای اولين بار در روزنامه خود خاتمی را با گورباچف مقايسه کرد و نوشت، اگر خاتمی در پيشبرد اصلاحات بيش از اين تسامح به خرج دهد بايد جای او را با شخصی شبيه يلتسين عوض کنيم. اين نظريه متعلق به آقای «س-ح» نبود. دو هفته پيش از آن، خانم گيل لاپيداس، متخصص امور شوروی سابق در کنفرانس «آينده ايران» که در دانشگاه استنفورد آمريکا تشکيل شده بود خطاب به حاضران گفته بود. خاتمی شبيه گورباچف است که می خواهد اصلاحات را همراه با حفظ ارزش ها دنبال کند و حال آن که اصلاحات با ارزش های دينی همخوانی ندارد. گيل لاپيداس در آن همايش گفته بود، تنها راه اين است که اصلاح طلبان ايران، جای خاتمی را با يک «يلتسين» عوض کنند، تا بدون دغدغه دينی، جنبش اصلاحات! را ادامه بدهد...
آقای «س-ح» يکی از مدعيان اصلاحات است. او اين روزها با همه توان خواستار نامزدی آقای خاتمی در انتخابات دهم رياست جمهوری است او که روحانی بودن آقای خاتمی را نشانه همخون نبودن او با اصلاحات می دانست، امروزه از روحانی بودن خاتمی به عنوان يک امتياز ياد می کند و برای نجات کشور از دست اصولگرايان-بخوانيد نجات آمريکا از استقامت اصولگرايان- خاتمی را ترغيب به کانديدا شدن می کند.
بديهی است که منظور آقای خاتمی از اصلاحات، کنار گذاشتن ارزش های اسلامی و جاده صاف کنی برای آمريکا و متحدانش نيست. هرچند در مواردی بی آنکه بخواهد يا متوجه باشد، به جاده صاف کن ها ميدان داده است.
آقای فلان که شهادت را خشونت طلبی می دانست! آقای بهمان که اسلام را عامل عقب افتادگی معرفی می کرد، آقای... آقای... و دهها فلان و بهمان ديگر از همين قماش امروزه در صف حاميان سينه چاک نامزدی آقای خاتمی هستند و آقای خاتمی به يقين با هيچکدام از آنها همدل نيست، اگرچه خاتمی ناهمدل با اين طيف، بارها-البته و انشاءالله ناخودآگاه- همراهی کرده است...
اين موارد و دهها نمونه مستند ديگر - که شرح همه آنها مثنوی هفتاد من کاغذ است و مجال ديگری می طلبد- از يکسو نشان دهنده چرايی حمايت دشمنان بيرونی از نامزد اصلی اصلاح طلبان است و از سوی ديگر علت مخالفت طرفداران اسلام و انقلاب و مردم دوستان اين مرز و بوم با رياست جمهوری آقای خاتمی را می نماياند.
و اما، جريانات به ظاهر سينه چاک آقای خاتمی يعنی همان فلان فلان ها و بهمان بهمان ها- و نه همه آنها- برای سرپوش نهادن بر اين واقعيت ساز جديدی کوک کرده و ناشيانه در اين شيپور فريب می دمند که اصولگرايان يعنی پيروان گفتمان امام و انقلاب و توده های وفادار به اسلام و نظام، از کانديدا شدن خاتمی وحشت دارند!! و اين روزها اظهارنظر برادری که در دلسوزی و انقلابی بودن او ترديدی نيست ولی کمترين نقشی در تصميم سازی اصولگرايان ندارد را بهانه ای برای تبليغ ترفند ياد شده کرده اند اين در حالی است که اصولگرايان بدون استثناء آقای خاتمی را در صورت کانديداتوری بازنده انتخابات می دانند و البته درباره حضور و رقابت خاتمی دو نظر متفاوت دارند. بسياری از اصولگرايان به شدت از حضور خاتمی در انتخابات استقبال می کنند و با توجه به شکست قطعی ايشان، حضور وی را برای «وزن کشی» اصلاح طلبان و آشکار شدن بيش از پيش بی اعتمادی مردم به اين جبهه ضروری تلقی می کنند.
و اما برخی ديگر از اصولگرايان، با اشاره به شخصيت آقای خاتمی و با توجه به سوءاستفاده طيف بدنام- و سابق الذکر- از ايشان، حاضر به شکسته شدن شخصيت آقای خاتمی نيستند و از سر دلسوزی برای ايشان ترجيح می دهند خاتمی همان رئيس جمهور دو دوره سابق باقی بماند و سابقه شکست و ناکامی در انتخابات دهم رياست جمهوری در کارنامه ايشان نباشد.
و بالاخره دراين باره- و فقط در اين باره- دو نکته ديگر نيز گفتنی است اول آن که وقتی آمريکا و متحدانش با بهره گيری از همه توان و هزينه کردن سرمايه های هنگفت و کلان از تغيير ساختار نظام اسلامی و تبديل آن به نظام دلخواه خود درمانده و ناتوان بوده و هستند، بديهی است که آرزوی ساختارشکنی مدعيان اصلاحات فقط خنده دار است! چه رسد به آن که برای اصولگرايان ترسناک باشد!
و نکته دوم پيشنهادی است به آقای خاتمی. و آن، اين که مگر حضرتعالی در هويت ضدانقلابی و غيردينی برخی از مدعيان سينه چاک خود شک داريد؟ اگر نداريد- که با توجه به شواهد و اسناد فراوان موجود نبايد کمترين ترديدی داشته باشيد- چرا به صراحت با آنها مرزبندی نمی کنيد؟! خيروصلاح شما در آن است که چنانچه قصد کانديداتوری داريد با يک مرزبندی صريح و روشن حساب خود را از اين فلان ها و آن بهمان ها جدا کنيد.
حسين شريعتمداری