شنبه 14 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

يادداشت‌های وزير بيت رهبری (۲)، طنزنوشته ای از امين الله رهبر

مقدمه
اين يادداشت‌ها از سوی وزير بيت رهبری در اختيار ما قرار گرفته است. وی که پس از خواندن يادداشت‌های اسدالله علم به شدت تحت تأثير نقش وی در دربار (بيت رهبری طاغوت) قرار گرفت، مصمم شد تا هر شب ديده‌ها و شنيده‌های خود را به ويژه در بيت رهبری به رشته تحرير در آورد.
بر خلاف اسدالله علم که يادداشت‌های‌اش را در يکی از کشورهای خارجی به امانت گذاشت تا سالها پس از آنکه کار از کار گذشت، منتشر شود، اين معتمد بيت رهبری تصميم گرفته آنها را «لايف» در اينترنت در اختيار همگان قرار دهد تا امروزيان و آيندگان بر او خُرده نگيرند که چرا آنها را از حال و احوال رهبری بی‌خبر گذاشتند. اين وزير کاملا متعهد و مکتبی با ابراز تأسف شديد از اينکه چرا زودتر از اينها نوشتن اين يادداشت‌ها را شروع نکرده است، در عين حال نگرانی خود را پنهان نمی‌دارد که مبادا خوانندگان اين يادداشت‌ها درست مانند خوانندگان يادداشت‌های علم به اين نتيجه برسند که چطور سرنوشت آنها و يک کشور به سادگی و بلاهت رقم خورده و می‌خورد. با اين همه وی تأکيد می‌نمايد که تکليف دينی واسلامی خود می‌داند تا اعلام دارد که راست و حسينی، درون و بيرون و پشت و رويش، درست مانند يادداشت‌های علم، همين است که می‌خوانيد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


تلاش می‌کنيم اگر اوقات وزير بيت رهبری اجازه دهد و حالشان خوش باشد، اين يادداشت‌ها را هر شنبه يا يکشنبه يا يکی ديگر از روزهای هفته در اختيار علاقمندان قرار دهيم. ايشان در نظر دارند اگر قيمت نفت بالا رفت و يک فرد کاملا متعمد پيدا کردند، يک وبلاگ برای خودشان درست کنند که يادداشت‌ها را هر شب در آنجا ديکته بفرمايند تا مرقوم شود. ولی حالا کو تا بالارفتن قيمت نفت و پيدا کردن فرد معتمد...

بسمه تعالی
سه شنبه ۲ محرم ۱۴۳۰
صبح پس از نماز صبح به حضور رسيدم. مقام معظم رهبری تا مرا ديدند بی مقدمه فرمودند درست است که عربها به ما کاری ندارند ولی نمی‌توانند انتظار داشته باشند که ما هم به آنها کاری نداشته باشيم. عرض کردم به قول ملک الشعرای بهار آنها يک دين حسابی به ما دادند،
گرچه عرب زد، چه حرامی به ما
داد يکی دين گرامی به ما
بعد گفتم ولی از قرار معلوم خودشان عرضه ندارند از اين دينشان مراقبت‌های لازم را به عمل بياورند. فرمودند صحيح است، اين ما هستيم که اين دين را بزرگ نگه داشته‌ايم وگرنه اين خاک برسرها تا حالا معلوم نبود يا ترسا شده بودند و جهود يا گبر. بعد با عصبانيت فرمودند پس اين تظاهرات سفارت‌ها چه شد؟ به عرض رساندم که در دست تدارکات و اجراست. فرمودند چه تدارکاتی؟ فقط بلدند حرفش را بزنند، اما سفارت انگليسی‌ها را فعلا مسکوت بگذاريد.
ناهار اندرونی آقا مجتبی صرف شد. مقام معظم رهبری از مصاحبه‌های عروس امام (ره) عصبانی هستند. فرمودند اين چه عکس‌هايی است که از ايشان منتشر می‌شود؟ عرض کردم اينها که همه‌اش قديمی است. فرمودند با اين همه تذکرات را لازم بدهيد. ماشاءالله عروس امام (ره) از نسوان نازنين هستند از من هم خوششان نمی‌آيد، طبيعی هم هست. من خيلی به مقام معظم رهبری نزديک هستم و خيلی‌ها از من خوششان نمی‌آيد. ولی مصلحت اسلام حکم می‌کند پيه همه اين چيزها را به تنم بمالم و نگذارم گزندی به مقام ولايت فقيه برسد و چيزی خيال مبارکشان را ناراحت کند. امت اسلامی ما بدون ايشان چه کند؟ عرض کردم صبيه را می‌فرستم خانه‌شان شايد... حرفم را قطع فرمودند و فرمودند حتما صبيه‌تان را به خانه صبيه برادر حجت‌الاسلام رفسنجانی هم بفرستيد. صبيه ايشان هم اين اواخر اظهار لحيه فرموده‌اند، مگر اينها قصد نداشتند در همان کشورهای غربی بمانند؟ عرض کردم آن هم که قديمی است. نمی‌دانم چه کسی اين نشريات کهنه را به بيت رهبری قاچاق می‌کند. ولی گاهی حوصله‌شان سر می‌رود و خواندن اين چيزها سرشان را گرم می‌کند، مهم نيست.
بقيه روز به بررسی قيمت نفت گذشت. مقام معظم رهبری اصرار داشتند يک پرس و جو از حسن‌آقا نفتی محله‌ بکنم. هر چه خواستم ايشان را قانع کنم قيمت نفت از دست حسن‌آقا خارج است، به گوش مبارکشان نرفت.

بسمه تعالی
۳ محرم ۱۴۳۰
هر وقت باران می‌آيد مقام رهبری به شدت افسرده می‌شوند. می‌فرمايند دلمان می‌گيرد. به ايشان عرض می‌کنم باران برای ايران اسلامی ما خوب است، کشور اسلامی ما خشک است. ولی امروز هم دست راستشان را با عصبانيت تکان دادند و فرمودند خشکتر از عربستان که نيست. بعد زدند زير گريه. ماشاءالله آنقدر طبع حساسی دارند. برای اينکه خوشحالشان کنم گزارش هواشناسی را عرض کردم که برف و باران قطع می‌شود، عرض کردم اجازه بدهيد ترتيبی بدهم تا شب جمعه به جمکران برويم. چشمشان از شادی برق زد. فرمودند حتما اين کار را بکنيد مدتهاست به زيارت نرفته‌ايم.
بعد در حالی که بغض گلويشان را گرفته بود امر فرمودند همين شنبه سفير روسيه را بخواه و بگو که نسبت به اين مسائل ما نگرانی عميق داريم. بگو ما نمی‌گذاريم اين دمکراسی آمريکايی که با توپ و تفنگ آمده است در عراق و افغانستان پيش برود. به روسها بگوييد اگر نتوانند به ما کمکی بکنند آنوقت اين ايران اسلامی ما ديگر آن زمين سفتی نيست که روسها بتوانند در آن بشاشند. خواستم تذکر عرض کنم که يک وقت از اين حرف‌ها در پيامها و نماز جمعه نزنند، ترسيدم اوقاتشان تلخ بشود و نگفتم. ماشاءالله حواسشان خيلی جمع است. مختصری ناهار و شام در همان محضر ولايت فقيه صرف شد. اجازه خواستم امشب زودتر به خانه بيايم تا بلکه بتوانم ترتيب ملاقات با سفرا را بدهم. مرخص فرمودند و الان که ساعت يک نصفه شب است دارم اين يادداشت‌ها را می‌نويسم که نکند يادم برود.

بسمه تعالی
۴ محرم ۱۴۳۰
صبح به حضور مقام معظم رهبری رسيدم. چهارم ماه عزيز محرم مطابق با شب سال جديد عيسوی بود. فرمودند شما که کمی زبان خارجی‌ها را می‌دانيد ببينيد در اخبارشان جهت اين همه جنايات صهيونيست‌ها چه می‌گويند. همينطور که دنبال کانال می‌گشتم مقام معظم رهبری فرمودند همينجا نگهداريد! نگهداريد! يک رقص شيطانی بود که به آن الباليه می‌گويند، گروهی مرد جوان با بالاتنه لخت و شلوارهای تنگ سياه با يک موسيقی گوشخراش حرکات نامناسبی می‌کردند. نيم ساعتی به تماشای اين حرکات مستهجن و تف و لعنت بر آنها گذشت. بعد مقام معظم رهبری فرمودند پرس و جو کنيد که آيا نمی‌شود از اينها برای جشن‌های دهه فجر دعوت کرد که با رعايت شئونات اسلامی در اينجا نيز برنامه‌ای با نوحه برادران اجرا کنند. من چيزی عرض نکردم. در کانال‌ها همه مشغول بزن و بکوب بودند. برای اينکه حواس مبارکشان را پرت کنم عرض کردم مقدمات زيارت جمکران آماده شده است. فرمودند ميل داريم شب را در آنجا اطراق کنيم. عرض کردم همه چيز روبراه است و پس از نماز ظهر راه می‌افتيم و نماز عشاء در آنجا خواهيم بود. خواستند دست‌های مبارک را از خوشحالی به هم بمالند که موفق نشدند به جايش فرمودند آمريکای جنايتکار در حال افول است، پايش همه جا گير است ولی ما بايد حواسمان جمع باشد که در عراق و افغانستان و لبنان و سرزمين‌های مقدس فلسطين دستگاه‌ها را زير نفوذ خودمان نگهداريم. من چيزی نگفتم. برای ناهار چند تن از ائمه جمعه از کردستان و بلوچستان با زنک و زنبيل آمده بودند. بعضی از آنها مانند رييس قوه قضاييه محترم که خدا عمرشان بدهد از معاندان عراقی هستند. اسلام و ايران را ماشاءالله خيلی دوست دارند. وجودشان مفيد است. آنها را به هم معرفی کردم. ائمه جمعه شرق و غرب کشور! زکی!
باز جرأت نکردم از مقام معظم رهبری بپرسم منظورشان از پسره که چند روز پيش گفتند چيست. اگر موضوعی باشد خودشان حتما خواهند گفت. به عرض اطلاع رساندم که آقازاده مجتبی صورت اموال خود را می‌خواهند، اوقاتشان تلخ شد. دستور فرمودند به هيچوجه نقل و انتقالی صورت نگيرد. بعد از ظهر ماندم و کار کردم. مقام معظم رهبری برای نماز و خواب قيلوله به اندرونی تشريف بردند. قرار بود درباره اوپک گازی مسائلی را به عرض برسانم. ولی فردا هم روز خداست.
اينها را هم در هتل جمکران و در جوار چاه مبارک حضرت (عج) می‌نويسم. مقام معظم رهبری ساعت‌ها در کنار چاه خلوت کردند و با حضرت (عج) به راز و نياز پرداختند. فرمودند هيچ کس دور و برشان نباشد و همه را مرخص فرمودند حتی با همه لطف و مرحمتی که نسبت به من دارند به حقير هم با دست چپشان اشاره کردند که دورتر بايستم. وقتی زيارتشان تمام شد برای صرف شام به هتل برگشتيم. خيلی ابراز رضايت فرمودند از امکانات آنجا بخصوص از چاه.

بسمه تعالی
جمعه ۵ محرم ۱۴۳۰
اول وقت در اتاقشان به حضور مقام معظم رهبری رسيدم. عصبانی تشريف داشتند. فرمودند اين پوتين پدرسگ چه می‌گويد؟ عرض کردم منظورتان مدوديف است؟ فرمودند سگ زرد برادر شغال است. چرا حاضر نمی‌شوند به ما کمک کنند تا پوزه آمريکای جنايتکار را به خاک بماليم؟ نمی‌دانم آنوقت صبح آن هم در جمکران کدام بی‌پدرومادر خاطر مبارک را با چنين اخبار قديمی عصبانی کرده بود. به روی خودم نياوردم که اينها مال چند ماه پيش است، عرض کردم گمان نکنم بتوانند عليه ما کاری بکنند، همين ديروز سفير روسيه اجازه حضور خواسته است. اگر اجازه بدهيد فردا خدمت برسد و شما هم گوشش را بکشيد که اگر در اوپک گازی با ما تعامل نکنند و ما نتوانيم اجماع جهانی بين جمهوری اسلامی ايران و کشورهای کمونيستی برقرار کنيم، کلاه خودشان پس معرکه است. با تعجب فرمودند چطور مگر؟ عرض کردم تهديدشان می‌کنيم که با چين و هند وارد معامله می‌شويم. روسها هم مثل آمريکاييها از همين می‌ترسند. حضرت رهبری ماشاءالله ماشاءالله از ته دل خنديدند طوری که به سکسکه افتادند بعد فرمودند بيخود نيست که ما شما را به وزارت بيت رهبری منصوب کرديم. ماشاءالله هوش و حواستان خوب جمع است.
با اينکه از اين تمجيد که حضرت ولی فقيه به ندرت در مورد کسی انجام می‌دهند خيلی خوشحال شدم ولی موقعيت را مناسب نيافتم تا درباره کاهش قيمت نفت که مثل بند تنبان شل شده صحبتی بکنم. ماشاءالله آنقدر اسلام را دوست دارند که حاضر نيستند کلمه‌ای درباره پايين آمدن قيمت نفت اسلامی ما بشنوند. اوقاتشان خيلی تلخ می‌شود. فرمودند ببينيد اين ائمه جمعه امروز که «روز خشم» برادران فلسطينی است چه می‌گويند، ما هم از همين جا با نماز جمعه قم مشارکت می‌کنيم. از اينکه در هتل هنوز ماهواره نيست ابراز نارضايتی فرمودند. قربانشان بروم يک حالت اعتياد پيدا کرده‌اند، باز بهتر از کارهای ديگر است که سر و صدای بيت رهبری را در می‌آورد.
بعد از ظهر راه افتاديم. فکر می‌کردم امروز روز خوشی است ولی شش ساعت در راه معطل شديم چون يکی دو تا پرايد در جاده آتش گرفته بود. تا اجساد را بيرون بکشند ما در کنار جاده با برادران محافظ اطراق کرديم و من درباره خطبه‌های ائمه جمعه گزارش عرض کردم. فرمودند برادر حجت‌الاسلام رفسنجانی خيلی خوب دفاع کردند از برادران دينی ما در غزه ولی کم بود، ايشان بايد مستقيما عربها را مخاطب قرار می‌دادند. اينکه بايد از مردم غزه حمايت سياسی، مالی، تبليغاتی و تسليحاتی شود کافی نيست. کی بايد اين کمکها را بکند؟ ما؟ سوريها؟ ما که سالهاست داريم می‌دهيم و تا عمر داريم خواهيم داد، آن هم با اين اوضاع خودمان که بسيار تنگ است. عربستان که روی نفت خوابيده چرا کونش را تکان نمی‌دهد. عرض کردم وهابيون می‌گويند خود فلسطينی‌ها تقصير دارند. فرمودند اينها که هميشه ماتحت آمريکا را می‌ليسند، و بلافاصله دچار افسردگی شدند و فرمودند خودروی ما چيست؟ انشاءالله پرايد نباشد. به عرض رساندم خيالتان جمع باشد، ساخت برادران آلمانی است، مرسدس بنز است آتشش هم بزنيد آتش نمی‌گيرد. فرمودند با اين همه دفعه بعد از چرخبال... ولی ادامه ندادند. مقام معظم رهبری هم از پرواز هم از سقوط می‌ترسند. بعد لبخندی فرمودند که کمی دلم باز شد. اصلا نمی‌توانم ناراحتی مقام معظم رهبری را تحمل کنم. جانم آتش می‌گيرد وقتی می‌بينم ايشان افسرده هستند و يا از چيزی ناراحت هستند. باز فرمودند اين جمکران هم عجب رشد کرده است، بخصوص چاهش.
نصف شب رسيديم تهران و من ساعت يک و نيم منزل بودم.

اولين يادداشت‌ها را اينجا بخوانيد:
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081668.php





















Copyright: gooya.com 2016