چهارشنبه 25 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آن روز که مردم درهای دانشگاه را گشودند، محمد ملکی

محمد ملکی
روز ۲۳ دی ماه استادان و مردم در کنار آيت‎الله طالقانی وارد دانشگاه شدند و به اين ترتيب دانشگاه بار ديگر بازگشايی شد. ورود ده‎ها هزار زن و مرد به دانشگاه چنان رعب و وحشتی در حاکمان بوجود آورد که شاه ۳ روز بعد (۲۶ دی) از ايران فرار کرد و کمتر از يک ماه نگذشت که نظام شاهی سقوط کرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


بسم‏الحق
با نام آزادی، آگاهی و برابری

پيرمرد با هر مشکلی بود ساعت ۱۲ روز ۱۷ آذر ماه سال ۸۷ خود را به خيابان ۱۶ آذر رساند. آن روز قرار بود دانشجويان در دانشگاه تهران ياد و خاطره آن ۳ آذر اهورايی که روز ۱۶ آذر سال ۳۲ بدست آدمکشان در ساختمان دانشکده فنی شهيد شدند را گرامی بدارند و ياد آن روز را که «روز دانشجو» نام گرفت، چون ۵۵ سال گذشته در خاطره ها زنده کنند. پيرمرد وقتی وارد خيابان ۱۶ آذر شد و خيل عظيم نيروهای نظامی که با تمام تجهيزات دانشگاه را محاصره کرده بودند و در کنار آنها لباس شخصی‎ها که کپه کپه در گوشه و کنار خيابان ايستاده بودند و نقشه‎ی حمله به دانشجويان را ميکشيدند را ديد، نگران شد برای بچه ها، اما وقتی ديد آنها دست خالی در برابر نيروهای انتظامی مانند شير می‏غرند و با شکستن يکی از دربهای دانشگاه زير مشت و لگد وارد دانشگاه می‎شوند و آنهمه نيرو و تجهيزات را به هيچ می‎گيرند و خود را به دريای دانشجويان داخل دانشگاه می‎رسانند، خستگی و بيماری را از ياد برد و درحاليکه به بهانه‎ی استراحت به ديوار تکيه داده بود، با مشاهده شور و هيجان دانشجويان اشک شوق می‎ريخت و در خاطراتی که از خيابان ۱۶ آذر و دانشگاه داشت، فرو رفت، زيرا او بيش از ۵۰ سال در دانشگاه تهران با دانشجويان زندگی کرده بود. می‎دانست به ديوار ساختمانی تکيه داده است که سالها محل گارد دانشگاه بود و از همانجا رفت و آمد دانشجويان و استادان در خيابان‎ها و صحن دانشگاه را نظاره می‎کردند و در مواقعی آنها را زير نظر ميگرفتند و گاه گاه در حمله به دانشجويان و در محاصره و بستن دانشگاه به روی دانشجويان و استادان شرکت داشتند. می‎دانست بلافاصله بعد از فاجعه‎ی حمله به دانشکده فنی و کشتار دانشجويان از سوی نظاميان شاه، مردم اين خيابان را ۱۶ آذر نام نهادند. پيرمرد روبروی دری که نام در دانشکده فنی بر ان نهاده اند، نشسته بود و به دانشجويانيکه در خيابان جنوبی دانشکده فنی جمع شده بودند و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده می‎شد می‎نگريست. پيرمرد درحاليکه به نيروهای انتظامی و لباس شخصی ها که سراسر خيابان را اشغال کرده بودند نگاه ميکرد، چند صحنه از حوادثی که شاهد آن بوده از جمله تحصن ۲۵ روزه استادان در دبيرخانه دانشگاه پيش از انقلاب (۲۹ آذر تا ۲۳ دی ماه ۵۷) و حمله حزب‎اللهی ها به دانشگاه و اشغال آن و زد و خورد و کشته و مجروح شدن تعدادی از مردم و به تصرف درآوردن دانشگاه و بالاخره بسته شدن دانشگاه برای چند سال به بهانه‏ی اسلامی کردن دانشگاهها و حوادث بوجود آمده در نتيجه‎ی اين کودتای فرهنگی پس از انقلاب را بياد آورد. پيرمرد به ياد آورد دولت از دانشجويان خواسته بود تا پايان روز دوشنبه اول ارديهشت ۵۹ دفترهای خود را تخليه کنند، اما قبل از پايان مهلت، صبح دوشنبه به دانشگاه و دفتر يکی از گروههای دانشجويی «دفتر پيشگام» که در سمت غربی خيابان ۱۶ آذر بالای دبيرخانه قرار داشت، حمله شد و کشت و کشتار به راه افتاد و باصطلاح خودشان دولت بر دانشگاه مسلط شد تا هر گونه که می‎خواهد بر دانشگاه حکومت کند. ببندد، باز کند، دانشجويان و استادان را زير تيغ شکنجه و اعدام بفرستد با اين پندار که صدای مخالفی از دانشگاه برنخيزد.
صدای فرياد «مرگ بر ديکتاتور»، «زنده باد آزادی»، «ما زن و مرد جنگيم بجنگ تا بجنگيم»، «هيهات من الذله»، ... که از درون دانشگاه برمی‎خواست، رشته افکار پيرمرد را گسست. مشتهای گره کرده‎ی دانشجويان و فرياد آزادی‎خواهی که پس از ۳۰ سال هنوز بر فضای دانشگاه سايه‎گستر بود، پرده‎ای از اشک در پيش چشمان پيرمرد ظاهر کرد. مامورين انتظامی مردمی را که در آن محل جمع شده بودند متفرق می‎کردند. پيرمرد از جا برخواست و به طرف دبيرخانه‎ی دانشگاه حرکت کرد. به نرده های دبيرخانه تکيه داد. شعارهای دانشجويان از دور به گوش می‎رسيد. خاطره‎ای ديگر در او زنده شد. تحصن ۲۵ روزه‎ی استادان در دبيرخانه‎ی دانشگاه و روز بزرگ بازگشايی دانشگاه به روی مردم (۲۳ دی)، پيرمرد در حاليکه به درب کوچک ورودی به محوطه‎ی باشگاه خيره شده بود، به ياد آورد روز ۲۸ آذر سال ۵۷ را که دانشگاه تحت محاصره شديد بود و از ورود دانشجويان جلوگيری می‏شد، اما استادان عضو سازمان ملی دانشگاهيان ايران حق داشتند از آن درب کوچک وارد باشگاه شوند. وقتی در آن روز از ورود استادان هم جلوگيری شد، آنها تصميم گرفتند به طبقه‎ی پنجم که محل استقرار مسئولين دانشگاه بود بروند و به ممانعت از ورود استادان و توهينی که به يکی از آنها شده بود اعتراض کنند و از رييس دانشگاه بخواهند که از استادان عذرخواهی کند و دانشگاه را به روی دانشجويان و استادان باز نمايد.
از آنجا که مقامات دانشگاهی به اين درخواستها پاسخ مثبت ندادند، تحصن ۲۵ روزه‎ی استادان آغاز شد که با پشتيبانی کم نظير مردم و گروههای اپوزسيون مواجه گرديد تا آنجا که روز ۲۳ دی ماه استادان و مردم در کنار آيت‎الله طالقانی وارد دانشگاه شدند و به اين ترتيب دانشگاه بار ديگر بازگشايی شد. ورود ده‎ها هزار زن و مرد به دانشگاه چنان رعب و وحشتی در حاکمان بوجود آورد که شاه ۳ روز بعد (۲۶ دی) از ايران فرار کرد و کمتر از يک ماه نگذشت که نظام شاهی سقوط کرد. پيرمرد بار ديگر بخود آمد. کف زدن ها و و فرياد دانشجويان از درون دانشگاه به گوش ميرسيد. دلش شور می‎زد، نگران بود. می‎دانست از فردای آن روز به جان دانشجويان می‎افتند و هزينه، اخراج و احضار و دستگيری و شکنجه و زندان را بر آنها تحميل می‎کنند. اما نگرانی اصلی پيرمرد از پراکندن تخم نفاق و دودستگی و چنددستگی بين آنها بود. عملی که در درازای تاريخ، حاکمان ستم پيشه به آن متوسل شده‎اند زيرا ميدانند تا همبستگی وجود دارد، قدرت دانشجويان و ديگر اقشار جامعه مافوق همه قدرتهاست. او بخاطر می‎آورد تشکيل سازمان ملی دانشگاهيان ايران را که بين استادان عضو آن مطلقا اعتقاد شخصی مطرح نبود و استادان مذهبی و غير مذهبی، مارکسيست های دو آتشه و مذهبی های سنتی، چپ و راست در کنار هم و همبسته و يکدل در برابر ديکتاتوری ايستادند و دانشگاه را که سنگر آزادی از سوی مردم نام گرفته بود به محل اعتراض گروههای مختلف عليه نظام تبديل کردند و در کنار دانشجويان مبارز و مجاهد نقش اساسی در پيروزی انقلاب بازی کردند. پيرمرد فکر ‎کرد وقت آن فرا رسيده که دانشجويان با هر انديشه و تفکری در يک سازمان ملی گرد آيند و با تشکيل «سازمان ملی دانشجويان ايران» که محل تجمع همه دانشجويان با هر گرايش فکری باشد، برای برقراری آزادی و برابری، يکدل و يک‎زبان تلاش نمايند.

گرامی باد سی‎امين سالگرد تحصن ۲۵ روزه‎ی استادان
سلام بر دانشگاهيان
در اهتزاز باد پرچم آزادی و برابری

دی ماه ۱۳۸۷
دکتر محمد ملکی





















Copyright: gooya.com 2016