شنبه 28 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خلق فلسطين در دام حماس و رژيم تهران، رضا علوی

غزه در خون و آتش

ديشب تا سحرگاهان ـ (دهم ژانويه) ـ غزه همچنان در خون و آتش غرق بود. لحظه ای صدای خمپاره و انفجار قطع نمی شد. آوای جغد شوم مرگ بر بام خانه های نوار غزه به گوش می رسيد. صدای ضجه و ناله، کوچه پس کوچه های تاريک شهر را پر هياهو کرده بود.
سحرگاه ديروز، کابينه اسرائيل و فرماندهان ارتش در نشست مهمی که برگزار کردند، خواهان افزايش حملات شدند. ساعاتی بعد اسرائيلی ها با پخش اعلاميه و برقراری تماس های تلفنی با اهالی شهر، خواهان آن شدند که به مقر و پايگاه حماس نزديک نشوند و هشدار دادند که "مرحله سوم" عمليات، به زودی آغاز خواهد شد و سپس در شامگاه ديشب، ۶۰ بار، غزه را مورد حمله هوايی قرار دادند.
ارتش و سازمان امنيت اسرائيل، خواهان تهاجم بيشتر است و دولت اسرائيل را به تعلل و مدارا متهم می کند و قصد آن دارد که نيروهای وسيع تری به داخل مناطق پر جمعيت و متراکم غزه اعزام کند چون معتقد است که "حماسيون" در خانه های مردم لانه کرده اند. آنان برای دسترسی به حماس مردم بيگناه غزه را قربانی می کنند و حماسيون بر اين اعتقادند که کودکان و جوانان نوار غزه شهيدان اسلام هستند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در حالی که کودکان و مردمان غزه همچون برگ خزان به زمين ريخته می شوند، خالد مشعل رهبر حماس، نابخردانه، هوار سر می دهد که ما صلح نمی کنيم و می گويد: "... بخت صلح از بين رفت ... و شانس دستيابی به هرگونه توافق با اسرائيل وجود ندارد..."

اختلافات الفتح و حماس

محمود عباس رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين و جنبش فتح، خواهان آرامش هستند. آنان صلح می خواهند و برای برقراری آتش بس و صلح تقاضای اعزام نيروهای سازمان ملل به منطقه را دارند، اما در اين اوضاع وانفسا خالد مشعل رهبر حماس می گويد که نيروهای اعزامی توسط سازمان ملل را به عنوان اشغالگر تلقی خواهيم کرد. و با استقرار نيروهای بين المللی حافظ صلح مخالفت می کند.
در روز نهم ژانويه، فلسطينيان ساکن رام الله، پرچم های حماس را از بين بردند و در ميدان المناره فرياد زدند "اتحاد ـ اتحاد". در يک چنين روزی يعنی نهم ژانويه، دوره چهار ساله ی رياست محمود عباس بر تشکيلات خودگردان فلسطين به پايان رسيد. و فلسطين بی سرپرست در دامن خالد مشعل هر روز بيشتر به عمق فلاکت و نابودی کشيده می شود. عباس معتقد است که در نوزدهم دسامبر اخير پس از اتمام دوره ۶ ماهه آتش بس، حماس می بايست آتش بس را تمديد می کرد ولی با حرکتهای "احمقانه" و "کودکانه" و پرتاب راکت به اسرائيل باعث شد که ارتش اسرائيل "هار" شود و به نوار غزه حمله کند. حماس می گويد، از روز ۹ ژانويه عباس هيچ گونه مسئوليت قانونی ندارد و رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين نمی باشد..."
جورج گياکامن تحليل گر دانشگاه رام الله می گويد: "...حمله اسرائيل به غزه بيش از پيش باعث تضعيف تشکيلات خودگردان فلسطين شده است و نمی دانند که چه کاری بايد انجام دهند..." در اين ميان مردم غزه اند که قربانی ميشوند ، گرچه حماس آنان را شهيد می خواند.
اختلافات بين حماس و الفتح هر روز شديدتر و عميق تر و پيچيده تر می شود؛ محمود عباس خواهان اين است که تا سال ۲۰۱۰ در قدرت باقی بماند. (سال ۲۰۱۰ زمان برگزاری انتخابات شورای قانونگذاری يا قانون اساسی فلسطينيان است) اما حماس هيچگونه زير بار اين امر نخواهد رفت و به قول خالد مشعل "زيربار اين ذلت و خفت نمی رود".
اکنون، تعدادی از اعضای حماس در زندانهای تشکيلات خودگردان فلسطين دوران حبس خود را می گذرانند.
رفيق حسينی مسئول دفتر محمود عباس، معتقد است که حماس "ابلهانه و چپ روانه" عمل می کند، ولی مردم فلسطين می فهمند. وی ميگويد: "... البته که ساکنان کرانه غربی رود اردن با مردم غزه هستند، اما همچنين می خواهند به حماس بگويند دست از بهانه دادن به اسرائيل با شليک راکت بردارند... مردم چه در غزه و چه در کرانه غربی اين را می فهمند..."
با اين دعوا و مرافعه های بين حماس و الفتح آيا آتش بس و صلح، چشم انداز روشنی دارد؟ آيا الفتح و محمود عباس تشکيلات بيهوده ای در جنگ نوار غزه خواهند بود؟

حماس؛ ماری در آستين رژيم تهران

گفتم و نوشتم که "حماس و خالد مشعل" و "حزب الله لبنان و حسن نصرالله" دو بازوی مسلح و دو اهرم قدرت حاکمان اسلامی و اصول گرايان و شريعت مداران رژيم تهران می باشند. آنان برای توسعه حاکميت سياسی خود در منطقه و اعمال امپراتوری اسلامی و گوشمالی غرب و دشمنان اسلام به اين دو بازو نياز مبرم دارند. اگر حکومت اسلامی ايران نبود هرگز، حسن نصرالله در لبنان شمشير را از رو نمی بست و خالد مشعل و حماس آب به آسياب اسرائيل تجاوزگر نمی ريخت. حکومت اسلامی ايران به اين جنگ نيازمند است، يک نياز استراتژيکی و تاکتيکی: تاکتيکی بدين منظور که ساير کشورهای عربی منطقه را همچون مصر و اردن به انزوا کشانده و الفتح را به گوشه نشينی مجبور کند و حماس را به عنوان نماينده برحق فلسطينيان به خورد آنان دهد و محمود عباس و تشکيلات خودگردان را از معرکه به دور سازد و اهالی کشورهای عربی را حول و حوش حسن نصرالله گرد آورد. و استراتژيک که در نهايت بتواند امپراتوری اسلامی خود را از آفريقا تا صحرای چين گسترش دهد و مردم اين منطقه را زير سلطه خود قرار دهد. حاکمان تهران نابخردتر از آن هستند که درک عميقی از مسايل جهانی داشته باشند و بفهمند که در اين معادله، مردم هم به حساب می آيند؟ پس تکليف دمکراسی و آزادی و صلح در اين کشورهای اسلامی چه خواهد شد؟ و چگونه می توانند مشکلات عقيدتی تشيع و تسنن را در اين کشورها حل کنند؟ آيا حاکمان تهران می دانند که همين حماس دست پرورده خودشان چه اختلافات عميق عقيدتی شيعه و سنی با آنان دارند؟ به چند نمونه که در روزهای اخير به وقوع پيوسته است اشاره می کنم:
در هفته گذشته که عاشورا و تاسوعای حسينی بود و شيعيان ايران زنجيرزنان، گاه گل به سر خود می ماليدند و فغان حسين و زينب و عباس سر می دادند، در چنين روزی، يکی از رهبران حماس در گفت وگو با شبکه الجزيره (قطر) گفت: "بر اسرائيل پيروز خواهيم شد همچون پيروزی يزيد بر حسين!" پس در اين معادله حماسيون يزيدی هستند و صهيونيست های اسرائيلی حسينی! شيعيان حاکم بر ايران جواب اين معادله را چگونه خواهند داد؟
از لحاظ بينش مذهبی، حماس به گروه سلفيون عربستان سعودی وابستگی عقيدتی دارد. گروه سلفيون، اسلام گرايان تندرويی هستند که خاندان آل علی و ۱۴ معصوم را خائنين به اسلام می دانند و مخالفان جدی شيعيان می باشند و از شعله ور سازان آتش تنور جنگ شيعه و سنی در عراق هستند.
نظر حاکمان ايران و خليفه تهران در مورد "ابو مصعب زرقاوی" رهبر القاعده و گروه القاعده چيست؟ آيا خليفه تهران می داند که پس از به هلاکت رسيدن زرقاوی حماس برای وی مجلس ختم گرفته است؟ آيا حاکمان تهران می دانند که حماس چند گروه فدايی و انتحاری را راهی پايگاه آنان به منظور حمايت از القاعده کرده است، بلکه به جناب زرقاوی (قبل از هلاکت) مدد و ياری برسانند؟
آيا رژيم تهران به ياد دارد که در روز ده محرم سال ۲۰۰۴ در انفجارهايی که در کربلا صورت گرفت، انتحاريون حماس شرکت فعالانه داشته اند؟ آيا حاکمان ايران می دانند که در انفجار مسجد "براتا" در سال ۲۰۰۶ حماسيون نقش برجسته ای داشته اند؟ آيا رژيم تهران با صدام ۸ سال نجنگيد و هزاران هزار جوان بی گناه ايرانی و عراقی قربانی اين جنگ نشدند و فلاکت و نکبت برای مردم شريف ايران و عراق به بار نياوردند؟ پس چرا رهبران حماس پس از اعدام صدام به او لقب سيدالشهدا دادند و برای او سه روز عزای عمومی اعلام کردند. و حتی برای پسران صدام عدی و قصی، مجلس ختم و بزرگداشت برپا کردند. مطمئنا خليفه تهران، گروه حماس و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نيز تاييد می کند که تمام حقايق اشاره شده واقعيت دارد و بيشتر از اينها می دانند اما سر خود را همچون کبک به زير برف کرده اند چون منافع توسعه امپراتوری اسلامی از واجبات است. رژيم تهران بداند و آگاه باشد که خالد مشعل و ساير رهبران حماس فرزندان خلف شيخ ياسين و سيد فضل الله می باشند و در کنار "عبدالعزيز العمری" آموزش ديده اند، پس از کانال زمان بگذريم و به سالها قبل نظری بيفکنيم؛ و تاريخ جهاد اسلامی را در سالهای قبل بازنگری کنيم، تا بنگريم که "زرقاوی" ها و "خالد مشعل" ها در کجا آموزش و آب ديده شده اند!

شب نشينی تاريک انديشان

در اوايل دهه ۹۰ ميلادی، زمانی که رهبران کنونی حماس جوانک هايی بيش نبودند و مملو از شور و شعار و تهی از شعور بودند، در لبنان، ملای ۶۰ ساله ای بود که سر نخ حزب الله لبنان را در دست داشت و در مقام ولی فقيه لبنان، امر و نهی می کرد. نامش "سيد فضل الله" بود. نخستين بار "نبيه بری " دبيرکل سازمان اَمل لقب راسپوتين لبنان را به سيد فضل الله داد. اين ملای لبنانی که در نجف پابوسی آيت الله خويی را می کرد از زمانی که به لبنان بازگشت پدرخوانده حزب الله و مرشد سه چهار هزار تفنگچی که از تهران حقوق می گرفتند، شد.
سيد فضل الله، پس از اتمام تحصيلات فقهی در نجف، در بازگشت به لبنان، با لبنانی روبرو شد که "ترسا" و "محمدی" اش يکصدا مدح سيدموسی صدر را می کردند و شيعيان محروم و درمانده، از برکت تلاشهای خاضعانه موسی صدر به طايفه ای محترم و صلح دوست و اهل زندگی و کار و تلاش تبديل شده بودند.
از آنجا که موسی صدر اهميتی برای سيد فضل الله قايل نبود، لذا جناب سيد کوشيد با ايجاد پايگاهی برای خود، سری توی سرها در بياورد. در آن زمان صدام بر تخت خلافت بغداد آمرانه تکيه داده بود و حزب الوعده در عراق به رهبری باقر صدر به صورت يک تشکيلات مخفی و زيرزمينی فعاليت می کرد. سيد فضل الله با عنوان اينکه نماينده آيت الله باقر صدر است جمعی از شيوخ عراقی و لبنانی را دور خود جمع کرد و تشکيلاتی به نام "اتحاد دانشجويان و طلبه های مسلمان" راه انداخت.
با مفقود شدن امام موسی صدر و پيروزی (!) انقلاب اسلامی ايران، برای فضل الله و دار و دسته اش مجالی پيدا شد تا با طرح شعارهای انقلابی، و سپس سفر به تهران و دستبوسی آقا در جماران، بکوشند پرچم ولايت شيعيان را از چنگ مجلس اسلامی شيعيان لبنان به رهبری موسی صدر بيرون بياورند.
آمدن محتشمی به لبنان به عنوان سفير و آشنايی ديرينه وی با سيد فضل الله و حمله اسرائيل به لبنان، باعث شد، ميليونها دلار از بيت المال مسلمين ايران و خزانه ملت به جيب گشاد سيد فضل الله (راسپوتين لبنان) و شرکايش سرازير شود.
در اواخر سال ۱۹۹۳ ياسر عرفات رئيس شبه دولت فلسطين طی سخنانی با اشاره به نقش حکومت اسلامی ايران در آشوب ها و درگيری هايی که بين نيروهای امنيتی سازمان آزاديبخش فلسطين و گروه حماس در غزه رخ داده بود، اعلام کرد: "... من دست آنهايی را که بخواهند مانع تحقق يافتن آرزوی ملت فلسطين، در برپايی دولت مستقل شوند، قطع خواهم کرد و اجازه نخواهم داد، چهار تا و نصفی آخوند از خدا بی خبر در قم و تهران برای ملت من تعيين تکليف کنند..."
در آن زمان گروه حماس، سازمان مذهبی بود که به رهبری "عبدالعزيز العمری" عليه سازمان آزاديبخش فلسطين فعاليت می کرد و رابطه ی حسنه ای با رژيم تهران داشت.
ياسر عرفات به گروه حماس و جهاد اسلامی هشدار داد که:"...اگر بخواهيد با گرفتن دستمزد از حکام تهران، در اينجا آشوب و خونريزی و برادرکشی برپا کنيد، لحظه ای شما را تحمل نخواهم کرد..."
سرچشمه ی حماس و القاعده و سلفيون و حزب الله حسن نصرالله و غيره از "اخوان المسلمين" می باشد. همان اخوان المسلمين که در سال ۱۹۵۳، نواب صفوی را روی دوش های خود در خيابانهای قاهره گرداند و در سال ۱۹۶۶ به کمک دکتر شريعتی، دکتر ابراهيم يزدی را مکلف کردند که اتحاديه دانشجويان مسلمان را در آمريکا برپا کند.
همان اخوان المسلمينی که در سال ۱۹۷۸ و هنگام بالا گرفتن انقلاب ايران تصوير خمينی را روی جلد مهمترين نشريه شان الوعده چاپ کردند و زير آن نوشتند: "خمينی آرزوی ملت ايران است."
سپس گروههايی همچون "الجهاد"،"التکفير" و "الجماعه" از زهدان اخوان المسلمين بيرون زده شدند و با ياری "نهضت اسلامی" در تونس و "جبهه اسلامی و قومی حسن الترابی" در سودان و"گروه سلفيون" در سعودی و جماعت اسلامی پاکستان راهی افغانستان شدند و القاعده همچون اژدهايی قد علم کرد.
ای کاش، رهبران کشورهای عربی، سالهای قبل از همين ياسر عرفات مثلا پر از عيب و پاپتی، راه مقابله با شريعتمداران رياکار را ياد می گرفتند که در همين ولايت در بسته غزه بی واهمه از انتقاد خرده گيران توی سر "حماسيون" و جهاد اسلامی های حقوق بگير تهران می زد تا آن سازمان آزاديبخش فلسطين را حفظ کنند.

تگزاس ـ ۱۱ ژانويه ۲۰۰۹
[email protected]





















Copyright: gooya.com 2016