گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
8 فروردین» ائتلاف اگر در متن اجتماع نباشد هيچ ارزشی ندارد، گفتگوی دويچه وله با عباس عبدی27 بهمن» من در زندان نبودم، اصلاحطلبان زندانی بودند، مصائب اصلاح طلبی در گفتگوی رضا خجسته رحيمی با عباس عبدی، اعتماد ملی 19 بهمن» کسی نمی تواند با اسم اصلاح طلب وارد عرصه شود، عباس عبدی، اعتماد 14 بهمن» خواست مردم هيچ قيدی را نمیپذيرد، گفتوگوی ايلنا با عباس عبدی 5 بهمن» نشست شورای سياستگذاری ستاد انتخابات مهدی کروبی با حضور عبدی و کرباسچی برگزار شد، ايلنا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اين دست مخملين، در باره پيام نوروزی اوباما،عباس عبدیدولت ايران به خوبی میداند که موضوعات مورد اختلاف را اگر بخواهد در چارچوب قواعد نظام بينالملل حل کند، بازنده است و اگر نخواهد اين قواعد را بپذيرد، رسماً در برابر نظام بينالملل ايستاده است و به نوعی اقدامات عليه خود را مشروعيت داده است. بنابراين بهترين راه، گريز از گفتوگوستپيام باراک اوباما تا حدی غافلگيرانه بود. اما من نمیدانم که دولت آمريکا زمان ارسال اين پيام را با دقت انتخاب کرده بود يا خير؟ چرا که از يک سو ارسال پيام به مناسبت آغاز سال نو، جذابيتهای روانی خاص خود را داشت، اما تعطيل بودن ايران میتواند انعکاسهای پيام را کاهش دهد و از همه مهمتر اينکه صرفاً به واکنش رسمی در برابر اين پيام بسنده شود و امکان بحث و گفتوگو درباره آن فراهم نشود و بعد از تعطيلات هم با وجود موضع گيری رسمی زمينه برای بحث آزاد کمتر فراهم خواهد شد. جدا از اين نکته، آيا پيام اوباما را میتوان تغيير سياست دانست؟ اگر بلی، آيا دولت ايران میتواند واکنشی مناسب به اين تغيير سياست نشان دهد؟ در هر حال پاسخ رهبری به اين پيام را چگونه میتوان ديد؟ به نظر من پيام اوباما از يک زاويه تغيير سياست ايالات متحده نسبت به دولت ايران تلقی میشود، اما اگر از زاويه ديگر نگاه شود، تغييری محسوب نمیگردد. تمايز اين دو زاويه در فهم آنچه که رخ داده و واکنش ايران مهم است. اگر ادبيات بوش عليه ايران را در کنار اين پيام بگذاريم، بیترديد میتوان گفت که يک تحول جدی در نگاه کاخ سفيد نسبت به ايران ديده میشود. لحن آرام و حتی مشفقانه و نيز خطاب قرار دادن دولت و رهبری ايران نکته بسيار جديدی بود که از کاخ سفيد شنيده شد. اين تغير لحن حتی اگر با هيچ تغييری هم همراه نباشد، مهم و مؤثر است. اما تغيير لحن را میتوان معرف تغيير راهبرد نيز دانست. اگر بوش به طور ضمنی درصدد براندازی يا اطلاق محور شرارت بر ايران بود، از پيام اوباما طبعاً چنين راهبردی نتيجه گرفته نمیشود. از اين حيث بايد نتيجه گرفت که اين پيام معرف تغيير سياست و حتی راهبرد (حداقل مقدمه تغيير راهبرد) نيز هست بدين معنا که اوباما بر خلاف بوش امکان تعامل سازنده با ايران را منتفی ندانسته است. اما از منظر ديگر هم میتوان به مسأله نگاه کرد. چالش ميان ايران و ايالات متحده در چه حوزههايی است؟ چند مسأله محوری و برخی موارد حاشيهای ميان دو دولت وجود دارد. مسأله فلسطين، حماس، حزبالله، هستهای، حقوق بشر، عراق، افغانستان و... هرکدام میتواند منشأ اختلاف جدی دوطرف باشند. حمايت از حماس و حزبالله از سوی آمريکايیها به تروريسم تعبير میشود و مسأله هستهای هم دستيابی به سلاحهای کشتار جمعی و.... اما فراموش نکنيم که اين موارد اختلاف در جزئيات و مصاديق، ريشه در يک اختلاف اساسیتر دارد. عدم پذيرش نظام بينالملل و هژمونی ايالات متحده از سوی ايران منشاء اين اختلافات و تا حدودی غير قابل حل شدن آنها است. نظام بينالملل فعلی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و نيم قرن بعد هم با سقوط اتحاد جماهير شوروی تا حدی متحول شد، به دلايل خاصی مورد پذيرش دولت ايران نيست. بهترين مصداق آن نيز بیتفاوت بودن نسبت به قطعنامههايی عليه خود با اتفاق آرای شورای امنيت است که مهمترين رکن در نظام موجود بينالملل است. اگر اين ذهيت و تحليل را بپذيريم، به ناچار دو دولت ايران و ايالات متحده در اکثر موارد در برابر هم قرار میگيرند و حتی در مواردی هم که اشتراک منافع پيدا میکنند، به دليل اين تقابل قادر به هماهنگی لازم و مناسب و بهره برداری مشترک نيستند. در نتيجه دو طرف همواره در يک تقابل بنيادی و نه مصداقی با هم قرار دارند و حل موارد مصداقی دو طرف منوط به تنازل يا کوتاه آمدن طرفين از اين تقابل بنيادی است. از اين منظر پيام اوباما واجد هيچ تغيير راهبردی نيست، زيرا در اين پيام به وضوح خواهان حضور ايران در جايگاه مناسبی در جامعه و نظام بينالملل شده که حق و تکليف آنرا همزمان بايد دارا باشد و در عين حال مسأله ترور و دسترسی به جنگافزار را برای رسيدن به اين جايگاه نفی کرده است. اين پيام روشنی است. به عبارت ديگر اوباما بر خلاف بوش اختلاف طرفين را از کليت خود خارج کرده و بحث درباره مصاديق را به ميان آورده است. اما روشن است که ايران در وضعی نيست که درباره حل مصاديق مورد اختلاف بخواهد گفتوگو کند، زيرا گفتوگو درباره مصاديق نيازمند پايهای مشترک است و از نظر ايالات متحده اين پايه مشترک قواعد موجود در نظام بينالملل است. بر اساس اين قواعد و مصوبات سازمان ملل، اسرائيل در چارچوب مرزهای ۱۹۴۸، کشوری مشروع و قانونی است، اقدامات حماس و... تروريستی محسوب میشود، غنیسازی ايران بايد متوقف شود و حقوق بشر بايد مطابق معيارهای جهانی رعايت گردد و... تحريمها و ديگر فشارهای اقتصادی و سياسی نيز به دليل حل نشدن اين موارد و بر اساس قطعنامه های موجود کماکان برقرار خواهد بود و تعليق آنها مشروط به انجام اقداماتی جدی از سوی ايران است و روشن است که دولت ايران نسبت به همين قواعد اعتراض دارد. اين نکتهای است که رهبری در پاسخ خود به اوباما متذکر شد و از آن به پنهان کردن دستی چدنی با پوششی مخملی تعبير کرد. اين پاسخ نشان میدهد که گفتگو ميان طرفين در شرايط کنونی زمينهای قوی ندارد، زيرا شروع هر نوع گفتگوی صادقانه مستلزم نوعی پذيرش اوليه و حداقل در سطح کلان برای کوتاه آمدن و تفاهم است، مگر آنکه قصد در تنگنا قرار دادن يکديگر را داشته باشند. دولت ايران به خوبی میداند که موضوعات مورد اختلاف را اگر بخواهد در چارچوب قواعد نظام بينالملل حل کند، بازنده است و اگر نخواهد اين قواعد را بپذيرد، رسماً در برابر نظام بينالملل ايستاده است و به نوعی اقدامات عليه خود را مشروعيت داده است. بنابراين بهترين راه، گريز از گفتوگوست. تا هنگامی که يکی از دو طرف از نگاه کلان خود نسبت به حق يا ناحق بودن نظام بينالملل عقبنشينی نکند، انتظار اينکه روابط طرفين بهبود يابد و گفتگوهای سازنده شکل گيرد، خيالی خام بيش نيست. پاسخ سريع آقای خامنهای هم در همين چارچوب قابل فهم است، اما مشکل دولت ايران اينجاست که حتی اگر واقعيت سخنان اوباما از جنس چدن باشد، اما افکار عمومی جهانی و حتی داخلی، پوشش مخملی آن را ديدهاند و بر اساس آن قضاوت می کنند و از اين منظر توپ در زمين ايران است. آيا ايران توانايی اين را دارد که با برداشتن اين پوشش مخملی، تصور خود را از ماهيت چدنی اين "دست مخملين" به جهان يا مردم خود نشان دهد؟ تصور نمیکنم که کار سادهای باشد. برگرفته از [آينده، وبلاگ عباس عبدی] Copyright: gooya.com 2016
|