چهارشنبه 20 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مهم ترين زن روشنفکر کشور آقای موسوی؟ شکوه ميرزادگی

شکوه ميرزادگی
تا امروز، من به عنوان يک ايرانی به ادعاهای مکرر آقای موسوی و خانم رهنورد، مبنی بر روشنفکر بودن شان، اهميت چندانی نمی دادم و با نگاه شان به خودشان کاری نداشتم. اما می بينم که سکوت خيلی ها درباره اين "ادعاها" کار را به جايی رسانده که آقای موسوی خانم رهنورد را "مهم ترين زن روشنفکر ايران" می نامد... ببينيم آيا خانم رهنورد اصلاً می توانند در جايگاه روشنفکری قرار بگيرند تا بعد بتوانيم به اين ادعا که ايشان مهم ترين زن روشنفکر ايران هستند نيز رسيدگی کنيم؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


به نظر من، درد اصلی ما اين است که با استقرار نظام اسلامی در ايران، هويت ساکنان اصلی اين سزرمين، از سوی گردانندگان اين حکومت، محدود شده به بخشی از جمعيت ايران که مسلمان هستند ـ آن هم مسلمانی معتقد به جمهوری اسلامی و حاکميت ولايت فقيه. بقيه، در عمل، ساکنان اصلی ايران محسوب نمی شوند.
هر کدام از مسئولين دولتی، از رييس جمهورها گرفته تا امام جمعه ها و شهرداران حتی شهرهای کوچک، وقتی می خواهند مردم را مورد خطاب قرار دهند می گويند: «ملت مسلمان ايران» يا وقتی می خواهند از انرژی هسته ای سخن بگويند اينگونه بيان می کنند که: «انرژی هسته ای حق ملت مسلمان ايران است»، و يا وقتی می خواهند مخالفت يا موافقت خود را با کشوری بيان کنند باز پای «ملت مسلمان ايران» را به کار می کشند. به اين ترتيب، اين «ملت مسلمان ايران» کليتی است که بقيه ی مردمان ساکن در جغرافيای بزرگ ايران و آنها که به خارج از ايران رفته اند در آن جايی ندارند و نه تنها در حقوق و امتيازات انسانی و شهروندی خود با مسلمانان مورد خطاب حکمرانان مساوی نيستند، بلکه حتی مورد اشاره ی دولتمردان اين حکومت قرار می نمی گيرند و، در واقع، بود و نبودشان اهميتی ندارد. در ارائه ی آمار و ارقام و رأی های مربوط به هر انتخاباتی نيز، با اين که از همه ی مردمان خواسته می شود تا در آن شرکت کنند، اين «ملت مسلمان ايران» است که سخن گفته، اظهار رای و عقيده کرده و «سرنوشت کشور خود را رقم زده» است.
و هفته ی گذشته شاهد نمونه ی روشنی از اين گونه نگاه بوديم ـ از جانب يکی از کانديداهای اصلاح طلب و در ارتباط با زنان ايران.
در مناظره ی تلويزيونی آقايان موسوی و احمدی نژاد، و در پی سخنان آقای احمدی نژاد در ارتباط با خانم رهنورد، همسر آقای موسوی، که البته به شيوه ی هميشگی احمدی نژاد غيراصولی و غيرانسانی بود، آقای موسوی، ضمن دفاع از همسر و همراه انتخاباتی خود جمله ای را بر زبان راندند که به راستی حيرت انگيز بود. آقای موسوی، در معرفی خانم رهنورد، گفتند: «ايشان مهمترين زن روشنفکر کشور است».
اگر از اين واقعيت بگذريم که آقای موسوی و خانم رهنورد عادت دارند که، چه به عنوان دو همراه انتخاباتی و چه به عنوان يک زوج، همه جا به خودشان مدال روشنفکری بدهند و هميشه خود را با عبارت «ما هنرمندان» و «ما روشنفکران» مطرح می کنند (و اين حرف را آنقدر تکرار کرده اند که امر به خودشان و خيلی های ديگر مشتبه شده که «اين ها واقعا روشنفکر هستند») ـ اين عبارت «مهمترين زن روشنفکر کشور» هم به خوبی نشان می دهد که آقای موسوی، در مرحله ی نخست، معتقدند که ايران يعنی همان جايی که ساکنانش مسلمان و معتقد به جمهوری اسلامی اند و زن هم اگر در آن وجود دارد زن مسلمان است و، در عين حال، در ميان آن همه زن مسلمان و معتقد به حکومت اسلامی که در احزاب و نهادهای حکومتی مشغول فعاليت های علمی و اجتماعی هستند نيز خانم رهنورد مهمترين روشنفکرشان محسوب می شود.
تا امروز، من به عنوان يک ايرانی به ادعاهای مکرر آقای موسوی و خانم رهنورد، مبنی بر روشنفکر بودن شان، اهميت چندانی نمی دادم و با نگاه شان به خودشان کاری نداشتم. اما می بينم که سکوت خيلی ها درباره ی اين «ادعاها» کار را به جايی رسانده که آقای موسوی خانم رهنورد را «مهمترين زن روشنفکر ايران» می نامد و حتماً بزودی خانم رهنورد هم آقای موسوی را «مهمترين مرد روشنفکر ايران» خواهد خواند، و اگر هم نتيجه ی انتخابات به نفع ايشان باشد مجبور خواهيم بود آنها را نه به عنوان سياست مداران خادم مردم، که در هيات زوج نمونه ی دانش و هنر و «مهمترين روشنفکران ايران» تحمل کنيم. پس، فکر می کنم هم اکنون وقت آن رسيده است که ببينيم آيا خانم رهنورد اصلاً می توانند در جايگاه روشنفکری قرار بگيرند تا بعد بتوانيم به اين ادعا که ايشان مهمترين زن روشنفکر ايران هستند نيز رسيدگی کنيم.
در اين مقاله قصد من آن نيست که، به شيوه ی معمول، به شرح اين موضوع بپردازم که روشنفکر کيست؛ اما شايد نوشتن توضيح کوتاهی بی ضرر باشد. مفهوم روشنفکر و روشنفکری (که ابتدا در دوران مشروطيت در لباس «منورالفکر» به سرزمين ما آمد و سپس تبديل به «روشنفکر» شد) در واقع برآمده از غرب و مربوط به دوران رنسانس و سپس جنبش های روشنفکرانه ی اواخر قرن نوزدهم است. بخصوص رايج شدن اصطلاح «اينتلکتوئل» در ارتباط با ماجرای گرفتار شدن شخصی به نام «دريفوس» و اعتراض ۳۰۰ دانشمند و نويسنده و هنرمند فرانسوی به گرفتار شدن او گره خورده است. و از آن پس هم اين اصطلاح در مورد کسانی به کار رفته که پايه های ديد و جهان بينی شان بر خرد و عقل، انسان محوری و مسئوليت در قبال ديگران استوار است، پديده های جهان را در چارچوب خرد و با منطق دانش علمی تحليل می کنند، و به هر آن چه تخيلی، توهمی، و بيرون از چارچوب آزمايش و تکرار علمی است يا کاری ندارند و يا آنها را به ديده ی ترديد می نگرند. در عين حال، روشنفکر کسی است که کرامت انسان را پاس می دارد و، در چارچوب عشق به او، و خواستاری رفاه و آرامش او وظايف اجتماعی ديگری را هم بر عهده می گيرد. در کنار اين همه، ويژگی های ديگر روشنفکر داشتن شناخت، آگاهی، نو گرايی، مخالفت با هر نوع تبعيض و خواستاری برابری و عدالت، و احترام به حقوق انسانی هر فرد، بدون هيچ قيد و شرط و برکنار از هر مذهب و مرام و عقيده و سليقه ای است.
خود بخود، اين تعاريف موجب می شود که عنوان «روشنفکر» را نتوان در مورد فردی که می خواهد در چارچوب مذهب (هر مذهبی فرقی نمی کند) جهان را تعريف کند بکار برد؛ زيرا که چنين کسی همه ی امور عالم را با عينک مذهب اش می بيند و به ناچار حقوق مردم را نيز با محک مذهب می سنجد و، در نتيجه، به صورتی ناگزير عامل تبعيض و نابرابری (براساس مسلمان و غير مسلمان. مسيحی و غير مسيحی و يا...) می شوند. می دانم که هم اصطلاح «روشنفکران مذهبی» را داريم و هم برخی از متفکرين و انديشمندان و نوانديشان مذهبی خود را با اين اصطلاح مشخص می کنند. اما آنها برای اين کار بايد هم تاريخ و هم نحوه ی شکل گيری اين مفهوم را بازنويسی کنند ـ امری که از موضوع اين مقاله خارج است.
من البته در اين که خانم زهرا رهنورد يک زن تحصيل کرده و يک زن کوشنده ی مدنی ـ مذهبی، و حتی يک متفکر مذهبی است ترديدی ندارم؛ اما دادن اصطلاح «روشنفکر» (فعلاً با «مهمترين» اش کاری ندارم) برای شخصيتی که حدود چهل سال است در چارچوب مذهب فکر و عمل کرده و هنوز هم معتقد به راه و روش خويش است به هيچ وجه درست نيست. يک مرور کوتاه به فعاليت های ايشان، اعم از تحصيل، تحقيق، فعاليت اجتماعی و سياسی در مورد مسايل مربوط به حکومت اسلامی يا زنان و حتی مسايل هنری، نشان می دهد که ايشان از سال ۱۳۴۸ تا کنون همواره صرفاً بر اساس باورهای مذهبی خود (و نه اصول جهان شمول علمی روشنفکری) گام برداشته و ديدشان ديدی کاملا مذهبی (آن هم از نوع شرعی و فقهی) است. به گوشه ای از افکار و فعاليت های ايشان توجه کنيم:
ايشان به جهان و جامعه و انسان نگاهی عميقاً مذهبی (آن هم نه اسلامی بلکه برآمده از تشيع دوازده امامی) دارند. بگذاريد از بحث مخلوط کردن سياست و مذهب آغاز کنم که همه ی درد امروز ما از آن سرچشمه دارد.
خانم رهنورد سياست را به طور کلی با مذهب يکی و، به نوعی، آنها را لازم و ملزوم يکديگر می دانند. ديدگاه ايشان در مورد دين و سياست از ابتدای انقلاب (يا بهتر است بگويم دو سه سال قبل از انقلاب) تا کنون تغييری نکرده است.
ايشان، در ارتباط با مسايل سياسی، دو کتاب دارند که يکی :«موضع گيری طبقات اجتماعی با فرايند انحطاط يک جامعه در قرآن» است که در سال ۱۳۷۵ منتشر شده، و ديگری ـ که در واقع پايان نامه دکترای ايشان است «دولت اسلامی با الهام از انديشه امام خمينی» نام دارد که در سال ۱۳۷۴ نوشته شده. به عبارت ديگر، ايشان يکی از تئوريسين های حکومت اسلامی (که در کلام آقای خمينی همان «ولايت فقيه» است) بشمار می روند.
ايشان البته با دکتر شريعتی و مکتب آخوند زدايی او شروع کرده و هنوز هم به صلابت و پايداری تفکرات او باور دارند و افکار دکتر شريعتی را حتی برای آينده نيز مناسب تدريس در دانشگاه ها می دانند و می گويند: «جمهوری اسلامی در دوره‌های مختلف نسبت به دکتر شريعتی موضع‌گيری های مختلفی داشته است؛ از موضع‌گيری دفعی تا موضع‌‌گيری جذبی. الان فکر می‌کنم اگر دانشگاه ها بخواهند جوان مسلمان را با انديشه ی زيبای اسلام و با زبان و بيانی متفاوت آشنا کنند حتماً دانشگاه خودش برای دکتر شريعتی دعوتنامه می‌فرستاد.»
اما، در همان حال، ايشان، در بيان سير تفکر خود، نشان می دهند که سيری کاملاً قهقرايی و متضاد داشته و از شريعتی به آخوندهايی رسيده اند که شريعتی را خارج از دين می ديدند. ايشان، در تازه ترين مصاحبه خود با «چلچراغ» می گويند: «دکتر شريعتی و شهيد مطهری و آيت‌الله طالقانی مرا جذب خودشان کردند. و ديری نگذشت که امام خمينی (ره) را شناختم...»
و بالاخره ايشان نگاه خود به يک «حکومت ايده آل اسلامی» را در گفتگو با يک خبرنگار اين گونه بازگو می کنند:
رهنورد: «برای من ترک دنيای آزادی هنر، فرهنگی و روشنفکری سخت است و در هيچ شرايطی آن را ترک نخواهم کرد و تلاش می‌کنم، و موسوی هم بر آن است که دولت فرهنگی ايجاد کند اما اگر سياست را هنر بدانيم مساله فرق می‌کند».
خبرنگار: «ولی سياست را هنر نمی‌دانيم. همانطور که می‌دانيد سياست خيلی وقت‌ها با توطئه و تزوير همراه بوده است».
رهنورد: «سياست، چنان که گفتيد، گاهی همراه با تزوير و توطئه است و اين در کنتراست زيادی با هنر قرار می‌گيرد که سراسر زلالی و پاکی است. هنر نمی‌تواند توطئه را بپذيرد، در حالی که در سياست قدم به قدم بايد توطئه بچينی. به عبارتی مبتنی بر "گيم تئوری" يا تئوری بازی است. در نتيجه سياست و هنر معمولاً در تقابل با يکديگر قرار می‌گيرند، مگر آن که سياست هم به پاکی هنر شود.
خبرنگار: «می‌شود؟»
رهنورد: «اگر حضرت علی (ع) بر مسند امور باشد، می‌شود».
خبرنگار: «فعلاً که حضرت بر مسند امور نيستند و شما هنرمندان می‌خواهيد امور را در دست بگيريد، پاسخ من چيست؟ می‌شود؟»
رهنورد: «ما هم به حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) تآسی می‌کنيم و از خداوند ياری می‌طلبيم که خطر لغزش به تزوير و ريا را از ما دور کند».
بدين ترتيب است که ايشان موقعيت خود به عنوان يکی از تئوريسين های حکومت اسلامی و ولايت فقيه را به موقعيت خود و همسزش بعنوان دو هنرمند (و در کلام خودشان، روشنفکر) پيوند می زنند و هنرشان را نيز مديون نگاه اسلامی (با همه ی آداب و ترتيب اش) می دانند. در جايی به کتابی از «بوکهارت» درباره ی اسلام اشاراه کرده و می گويند: «پايه‌های گرايش مذهبی من در واقع با آن کتاب معنا پيدا کرد. آنجا بود که ديدم که اسلام چه قلمروی گسترده‌ای دارد و چقدر پاسخ برای هر چيز را می‌شود در آن پيدا کرد. بعدها زيارت و دعا را هم تجربه کردم».
و همين «تجربه» راه را بر درک مذهبی ايشان از فرهنگ و هنر می گشايد. ايشان هنر و فرهنگ را نيز صرفاً از ديدگاه تعليمات اسلامی تبيين کرده در مصاحبه ای می گويند: «تعليمات اسلامی با روحيه ی هنری من همخوانی بيشتری داشت. شايد اگر هنرمند نبودم، نمی‌توانستم با اسلام آن رابطه ی پيچيده را پيدا کنم... بسيار خوشحالم و توصيه‌ام به همه اين است که مذهب را کشف کنند تا بتوانند از مذهبی بودن لذت ببرند... واقع فکر می‌کنم اين يک کليد طلايی بود که خداوند به قلب من سپرد؛ ابتدا ابعاد هنری اسلام را کشف کردم و بعدتر به ابعاد سياسی و اجتماعی آن پی بردم!»
مطالعات و نوشته های ايشان هم حاصل همين نگاه مقيد و مذهبی است. به فهرست آثارشان در اين مورد توجه کنيد: مطالعات و نوشته های ايشان در ارتباط با هنر هم همه در چارچوب با اسلام است. فقط نگاهی به تيتر اين کتاب ها به خوبی اين گرايش را نشان می دهد. حکمت هنر اسلامی، هنر معاصر ايران در جهان اسلام، زيبا شناسی در اسلام و مسيحيت و مارکسيسم، تصحيح کتاب و مقدمه بر کتاب خاتم، (۱۳۸۳)، و همگام با هجرت يوسف (از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی).
اما آنچه از نظر مسايل زنان ايران مهم است ـ بخصوص با توجه به اينکه ايشان وارد معرکه ی انتخابات شده اند تا نشان دهند که کابينه ی آقای موسوی به اين مسايل توجه خاص خواهد داشت ـ نظرات شخصی ايشان در مورد زنان است. نخست نظری بياندازيم به آثار ايشان در اين مورد: پيام زن مسلمان ـ «ريشه‌های استعماری کشف حجاب» و «زن در نظام ارزشی طاغوتی» و ««شورش زن بر شخصيت تاريخی خود» و نيز شرکت در تنظيم «قوانين در جهت احيای حقوق زن از ويژگی‌های ضداستعماری» در مجلس. اين کتاب ها و فعاليت ها همگی حاصل سال ۱۳۵۹ (يعنی، دو سال پس از انقلاب) است و نشان می دهد که ايشان در کار توجيه حجاب و مسايل حقوقی زنان پيشاهنگ فضايی بوده اند که دهه ی شصت ـ يعنی دوران حاکميت همسرشان ـ را به تلخ ترين دوران های سی ساله ی اخير بری زنان کشورمان مبدل کرد. ايشان تنها بيش از ده سال بعد به نوشتن کتابی به نام «پيام زن مسلمان» اقدام کرده اند که در انگلستان بوسيله ی انتشاراتی «هدی» که بوسيله ی حکومت اسلامی پشتيبانی می شد منتشر شده است. بدين ترتيب، ايشان بيست سالی می شود که در زمينه های نظريه پردازی برای مسايل زنان ـ حتی از ديد مذهبی ـ فعاليتی نداشته اند.
اما اکنون ايشان يک شبه به صحنه ی سياست سرزمين مان پرتاب شده و بازی کردن نقش حمايت از حقوق زنان را بر عهده گرفته اند و بد نيست با نظرات ايشان در مورد اين مسايل روز هم آشنا شويم:
ايشان، در مصاحبه ای، در ارتباط با کنوانسيون رفع تبعيض از زنان گفته است: «با ملاحظات خودمان و حق تحفظ به کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان می پيونديم». و در اين کلام دو عبارت «ملاحظات خودمان» و «حق تحفظ» به معنی رعايت «موازين اسلامی» است و بس و، در واقع، رعايت همان ملاحظاتی است که هم اکنون در قوانين جمهوری اسلامی وجود دارد.
همچنين، ايشان در جای ديگری می گويند که: «من فمينيست نيستم، اما فمينيست ها سه سوال دارنـد: "اينکه از زنان چه می‌دانيم؟ چرا وضع زنان چنين است؟ و چگونه زنان را خوشبخت کنيم؟" ولی هر فکر و انديشه‌ای در هر شرايطی با پارادايم‌های خاص خود يک جواب به اين سوال خواهد داد. اين سوال‌ها در کشور ما متفاوت از کشورهای ديگر جواب داده می‌شود».
توجه کنيد که ايشان درست بر ارتجاعی ترين موضع گيری در مورد مسايل فرهنگی و زنان ـ بصورت توأمان ـ دست گذاشته اند؛ چرا که کاملا روشن است که توجه به «تفاوت»، از ديد ايشان، همان کاری است که ارتجاعيون ديگر امروزه از آن با نام «نسبيت فرهنگی» ياد می کنند و معتقدند که يک فرهنگ می تواند زن را برابر مرد بداند و فرهنگی ديگر يکی را بر ديگری برتری دهد و اين امری طبيعی است. معنای اين حرف هم آن است که کسی همچون ايشان به ارزش های عام (يونيورسال) همچون حقوق بشر و رفع تبعيض اعتقاد ندارند چرا که آنها را با «شرع اسلامی» ی مورد اعتقادشان مغاير می يابند.
حال از شما می پرسم: به راستی آيا شما دردتان نمی آيد وقتی می بينيد که «رييس جمهور هنرمند و روشنفکر آينده» در زمانه ای چنين زنی را «مهمترين زن روشنفکر کشور» می داند که صدها زن تحصيل کرده و با ارزش در گوشه و کنار سرزمين مان شب و روز در تلاش برای حذف يکی از ده ها نابرابری ناشی از عملکرد امثال همين خانم و آقا هستند؟ ـ زنانی که رفع تبعيض را بدون هيچ قيد و شرطی می خواهند و، برای ذره ای آزادی و لحظه ای برابری، شب و روز می دوند؟
دردتان نمی آيد که ده ها زن وکيل درخشان و کم نظير پشت در مجلس و دادگستری نفس شان به شماره می افتد تا از تجاوز به هزارها دختر جوان (نه، بهتر است بگويم «هزارها کودک") جلوگيری کنند ـ تجاوزی که به خاطر همان «تحفظ» مورد تاکيد آقای موسوی و خانم رهنورد، به وسيله ی شوهران پيرو «قانون اسلامی» صورت می گيرد؟
دردتان نمی آيد وقتی می بينيد که ده ها زن نويسنده ی با ارزش در آن سرزمين برای اين که يک خط از کتاب هايشان منتشر شود سال ها پشت در ارشاد می ايستند، وقتی ده ها زن خبرنگار کوشنده برای هر خبر و خطی که می نويسند از ترس زندان «جمهوری اسلامی» و «دولت اسلامی» بر خود می لرزند، وقتی ده ها زن نقاش و مجسمه ساز به راستی هنرمند حتی جرأت ندارند که نقاشی هاشان را در نمايشگاهی نشان دهند، در حالی که مجسمه ی کار خانم رهنورد سال هاست چادر به سر، در ميدانی از شهر جولان می دهد و سمبل و نشانه ی زن بودن را بر همه ی زنانی که از زير آن مجمسه می گذرند تحميل می کند؟
وقتی که ... وقتی که...
و دردتان نمی آيد که «مهمترين زن روشنفکر کشور» خانمی باشد که اگر کشوری دموکرات و آزاد داشتيم ايشان حداکثر می توانست يکی از زنان پژوهشگر مذهبی باشند و استاد دانشکده ی علوم دينی.
آيا در آن جامعه اين همه زنی که اکنون در سايه قرار گرفته اند هر کدام نمی توانستند يکی از مهمترين زنان روشنفکر سرزمين مان باشند؟

[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016