جمعه 5 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نکاتی در باره تجمعات اعتراضی ايرانيان در خارج از کشور، آ. ت

دوستان عزيز، هم ميهنان،
اتفاقات پس از انتخابات همه را غافلگير کرد. اما شدت فاجعه به حدی بود که در سراسر جهان حرکات خود جوش مردمی برای احقاق حق شکل گرفت. اين اقدامات احساسی در نوع خود بسيار تاثير گذارو قابل احترام بوده و هست. در اينجا بايد از کسانی که اين تضاهرات، راه پيمايی ها ... را برنامه ريزی کرده اند، بسيار تشکر نمود.
اما آيا وقت آن نرسيده است که با نگاهی انتقادی به اين تجمعات و اعتراضات اشاره ای کنيم تا در آينده کارآيی چنين حرکاتی را بيش از پيش نماييم؟

در ابتدا بايد پرسيد هدف از اين تظاهرات چيست؟

چند فاکت: خيابان های کشور با خون آبياری می شود، زندان ها مملو از انسان های شريفی شده که تنها گناهشان دفاع از حق و رسيدن به يک جامعه آزاد است، روزی نيست که ندايی در خون نغلتد و ...

دولتيان به جای انعکاس صدای ملت، سانسور و جعل خبر در رسانه های ملی می گسترانند. فيلم برداری از خيابان های تهران را برای خبرنگاران خارجی، جز از مراسم نماز تقلب و تهديد، ممنوع می کنند. خبرنگار خارجی اخراج و روزنامه نگار داخلی احضار می کنند. هدف شان بستن چشم مردم ايران و جهان است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


امروز هر ندای ايرانی و هر يار و همراه او، با دوربين تلفن همراهش هشيارترين خبرنگار داخلی و خارجی برای ثبت لحظه هاست. اين جوانان غيور که قلب شان را در دست گرفته اند برای ثبت لحظه های تاريخی (در خون غلطيدن جوانان کشور در تظاهرات مسالمت آميز، تصويرهای ويرانگری و ناامنی توسط ماموران نظم و امنيت و ...) از جان مايه می گذارند.آری، آنها برای فرستادن خبر، از تنها سرمايه موجودشان، يعنی از جسم و روح و جان شان مايه می گذارند. آری نزديک به دو هفته بعد از کودتا، مردم ايران، بخصوص جوانان کشور، هم صدای اعتراض مسالمت آميزشان به رهزنی آرا بلند است، هم بدن شان پذيرای ضربه باتوم ها، قمه ها و تيرهای ماموران حکومتی است.

بخشی از نامه دوستی از ايران را با هم بخوانيم: "ما همه در يک محبس بی حصاريم! صدای ضخيم و دردمندمون هم به هيچ جا نمی رسه. تو رو خدا برامون دعا کنين! شماها که خارج از ايرانين و محدوديت های مارو ندارين، صدای ما (ندای ما) هستين. تو رو خدا خاموش نشين! اينجا تلفن ها اکثرن شنود داره، تمام شبکه های خبری معتبر رو با پارازيت های بسيار قوی مختل کردن! خلاصه که تقريبن راه های ارتباط خارج از اين زندان مسدوده. شما صدای اين همه محروميت و معصوميت باشين. دنيا بايد بفهمه که اين جا چه خبره!"

اما ما ايرانيان خارج از کشور با اين اخبار چه می کنيم؟
عده ای، "با دلی پر از درد" هيچ گونه خللی در زندگی روزمره شان پيش نيامده و به خانه و کارشان چسبيده اند. البته "با دلی پر از درد".
عده ديگری که وابستگی سياسی دارند، بر طبق رهنمود روسا و فرماندهان شان فرصت را غنيمت شمرده وسعی می کنند که از اين حرکت مردمی بهره برده و آن را به نام خود ثبت کنند.
اما اکثريت ايرانيان با تمام قوا بسيج شده اند تا افشاگری کنند. و روی صحبت من نيز با اين دسته از ايرانيان، بخصوص برگزار کنندگان تضاهرات، اعتصابات ... است.

مشاهدات من از تضاهرات ايرانيان عليه رژيم کودتا:
۱. عده ای به صورت دايره روی زمين می نشينند.
۲. عده ديگری به صورت دايره دور آنها حلقه می زنند.
۳. آلمانی ها که از کنار اين جمع می گذرند تنها پشت اين جمعيت انبوه را می بيند. يه آلمانی از من می پرسه: "اون تو (تو دايره) چه خبره؟" بهش ميگم: "والا بيلميرم!".
۴. اما داخل دايره واقعن چه می گذرد؟ به زور ميريم اون تو. بی شباهت به روزهای عاشورا نيست. تنها فرقش اين است که جمعيت به جای "حسين حسين" آواز می خوانند: "يار دبستانی من" را می خوانند. –آلمانيه: اينها چی ميگن؟ -من: ياردبستانی من ... اين آهنگو نمی شناسی؟ - آلمانيه: "نه!" فکر می کنم که اين آلمانی ها چه قدر با فرهنگ ۲۵۳۰ ساله ما غريبه ان. پس از مدتی ترانه "دوباره می سازمت وطن" داريوش به گوش می رسد. – آلمانيه: "اين کيه داره می خونه؟" - من: داريوشه ديگه بابا." مرتيکه بی هنر! داريوش، اسطوره آواز ايرانو نمی شناسه. بعد همه بلند ميشن. آلمانيه: "تموم شد؟" من: "نه بابا! تازه می خوان سرود بخونن." جمعيت بدون رعايت کردن ريتم وملودی شروع به خواندن می کنند:"ای ايران ..."
۵. پس از خواندن سرود نگاه ترحم آميزی به تنها آلمانی داخل جمعيت ميکنن و يه دفعه، شايد به خاطر اين که دل آلمانيه رو به دست بيارن، شعار می دن: Hoch die internationale Solidarität (زنده باد همبستگی جهانی). آلمانيه که گمونم تا حالا فکر می کرد تو ميدون شوشه با شنيدن چند کلمه آلمانی و از اين که فهميده جاش امنه و تو آلمانه گل از گلش می شکفه. اما ناگهان جمعيت دوباره روی زمين می نشيند و با مشت های گره کرده شعار می دهد: "نترسيد نترسيد ما همه با هم هستيم". –آلمانيه: "اينا از چی می ترسن؟" تا ميام جوابشوبدم "يار دبستانی من" به کمکم مياد. مرد مسنی يک تکه کاغذ به دست آلمانيه ميده که روش با حروف لاتين نوشته شده: Yare dabestanye man … وبهش ميگه: singen singen. Solidarität gut.
۶. چند نفر پرچم سازمانی را به هوا ميگيرند. برگذارکنندگان برای پنجمين بار با صدايی خشمگين اعلام می کنند که ما به هيچ سازمان و گروهی وابسته نيستيم وتنها برای همبستگی با مردم ايران اينجا جمع شديم. لطفن پرچم تان را پايين بکشيد. اما آن چند نفر پرچم شان را بالا تر می برند.
۷. مراسم ۴ ساعت طول می کشد. در طی اين مدت ۲۵ بار "يار دبستانی ... "، ۱۷ بار "ای ايران ..."، دو بار "دوباره می سازمت وطن ..." و چندين شعار در ارتباط با اتحاد و نترسيد و رای گيری و... داده می شود و ۲۰ بار اعلام می شود که ما به هيچ سازمانی تعلق نداريم لطفن پرچم تونو بيارين پايين و ۲۱ بار پرچمها بالا تر می روند. چندين بار هم فحش هايی که به خواهران و مادران ربط دارد زير لب زمزمه می شود.
۸. از "دايره" که بيرون ميايم يک خانم آلمانی با دلسوزی به طرفم ميايد و می گويد: "اميدوارم هر چه زودتر جنگ تو افغانستان تموم بشه و شماها برگرديد به ميهنتون" و ۵۰ سنت ميذاره کف دستمو و ميره تو "دايره" پيش بقيه افغانها!

تصورم بر اين است که ايرانيان عزيز خارج از کشور"کمبود تضاهرات" دارند، "کمبود آواز خوندن دسته جمعی" و کمبودهايی از اين دست. و در وهله نخست مشغول خالی کردن عقده های خويشتن هستند. اگر می خواهيم آلمانی ها بفهمند در ايران چه می گذرد چه لزومی دارد که برايشان اين همه آواز ايرانی بخوانيم و شعارهايی به زبان فارسی بدهيم. مگرما در ميدان آزادی تهران تجمع کرده و نيروهای انتظامی با اسلحه دنبال مان کرده اند که شعار می دهيم: "نترسيد نترسيد ما همه با هم هستيم". بايد بين شعارهايی که مردم در ايران می دهند وشعارهای خارج از ايران تفاوت قايل شد. در غير اين صورت بايد شبها در شهرهای اروپا و آمريکا به پشت بام ها برويم و فرياد "الله اکبر" سر دهيم.
فراموش نکنيم که ما بايد ندای مردم ايران را به گوش جهانيان برسانيم.

چند توصيه:
۱. از تجمع در دايره بپرهيزيد!
۲. از پرگويی بپرهيزيد!
۳. از خواندن ترانه، سرود و شعار دادن به زبان فارسی بپرهيزيد!
۴. تشکيل خطوط ۱۰ نفره. کافيست چند نفر(حداکثر ۱۰ نفر) در يک خط بايستند وبا گرفتن تراکت هايی در دست، که مطالبات مردم ايران به زبان آلمانی، انگليسی، فرانسه و... روی آنها نوشته شده، خواست های مردم ايران را به گوش جهانيان برسانيم. اين خطوط ده نفره را می توان در نقاط مختلف محل تظاهرات مستقر کرد. هر خطی نيز يک خواسته را اعلام نمايد. يک بار ديگر تکرار می کنم: فراموش نشود که به زبان محلی نوشته شود. برای مثال خط اول: تقلب در انتخابات ايران. رای من کجاست؟ خط دوم: زندانيان سياسی ايران آزاد بايد گردند! خط سوم: نيروهای مسلح رژيم در خيابانها مردم ايران را سرکوب می کنند. خط چهارم: ما خواستار آزادی مطبوعات در ايرانيم! خط پنجم: به چه علت مردم بعد از انتخابات در ايران نمی توانند SMS بفرستند؟ خط ششم: چرا دولت ايران خبرنگاران خارجی را از ايران اخراج کرده؟ خط هفتم: می دانستيد که مردم ايران بعد از انتخابات ديگر نمی توانند با موبايل با هم تماس بگيرند؟ خط هشتم: در ايران کودتا شد! وهزاران شعار ديگر که حاوی پيام مردم ايران باشد.

آخر با "يار دبستانی ... ای ايران ... " چه چيز دستگير مردم جهان می شود؟
سينه ندای ايران را شکافتند. او سند مظلوميت مردمان و سبعيت حاکمان گشته است. او اکنون در دل خاک خفته، چشمانش اما با دنيا سخن می گويد. با من و تو. او از ما می خواهد که ندای ملت غرقه در خون ايران را به گوش جهانيان برسانيم. بياييد با همين عزم راسخی که تا کنون از خود نشان داده ايد، ثابت کنيد که او ندای ما در دنيا شده. بياييد با خبر رسانی منطقی و نه احساسی، ثابت کنيم که ندا زنده است وصدايش رساتر از هميشه.

يار دبستانی ۳۰ سال پيش. آ.ت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016