جمعه 5 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه سرگشاده به سيد علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، گلمراد مرادی

اگر من با خودم رو راست باشم و ايمان دارم که رو راست هستم، بايد بگويم، شرم دارم که اين نامه خطاب به شخص شما است. شرم دارم که با آدمهای تزويرگر و متقلب و فرصت طلب، قلمی روبرو می شوم. زيرا کسانی که بامن مکاتبه دارند و من بمقام ها و شخصيتهای مملکتی، چه خصوصی و چه علنی نامه ای می نويسم و آنها را به دلايلی مورد پرسش قرار می دهم و يا مسائلی عمومی را مطرح می کنم، حتا با مخالفان سر سخت ايدئولوژيک ام، انسانهای پايبند به اصول انسانی اند و مانند شما دو روی و دو زبان نيستند. من اين سومين نامه سر گشاده است که در مدت زمان حدود ده سال گذشته، به عنوان شما منتشر می کنم و هر سه نامه به دلايل کثافتکاری ها و جناياتی هستند که در مملکت محل تولد من و زيرفرمان شما و تحت لوای اسلام محمدی انجام گرفته و می گيرد. يکی در رابطه با کثافتکاريها و بزن و ببندهای پسر واعظ طبسی بود که ميليونها تومان سر بانکهای ايران و بويژه سر بانک صادرات کلاه گذاشته بود و دومين نامه در رابطه با شهرام جزايری و رشوه دهی اين جوان ۲۷ ساله بستنی فروش دوره گرد و بعد ميلياردر، به همه مقامات کشوری و حتا دفتر مخصوص خود شما بود و نهايتا اين نامه در رابطه با تقلبهای انتخاباتی و صحه گذاشتن شما بر آن است، که من می نويسم. گرچه من اين افشاگری را بيشتر برای آن پاک دلان مؤمنی می نگارم که نا آگاهانه به شما دل بسته و باور دارند که در خدمت اسلامشان هستی که واقعيت ندارد. من بدون هيچگونه چشم داشتی مايلم، آنها به اين حقيقت پی ببرند، چون احتمالا شما گوشتان به روکردن اين کثافتکاريهای، به سبک اسلامی خودتان، بدهکار نيست. واقعا من کسر شأن خود می دانم که عنوان نامه به شخصی است که اگر به فرض مسلمان بودم و جلسه روضه خوانی از قبيل سفره ابوالفضل و فاطمه زهرا و رقيه و غيره پهن می کردم شمارا فقط لايق آن می دانستم که برای به گريه انداختن مردم، همانگونه که اين روزها در نماز جمعه مردم را به گريه می اندازی، با پانصد تومان آن زمان دعوت به روضه خوانی کنم و نه بيشتر. شرم دارد کسی که ازگاو چرانی وخياطی و مکانيکی و آرايشگری و گروهبانی به مقام استادی دانشگاههای معروف جهان رسيده، شهروند کشوری باشد که شما روضه خوان دست چندم نه مؤمن، بلکه شريک متقلبان، رهبر آن شده ايد و برای حفظ جاه و مقامتان مانند خلف خود از هيچ دروغ و سفسطه و بر گرداندن حرفهايتان ابائی نداريد. مگر آقای آيت الله خمينی در پاريس همين قول و قرار هارا با انقلابيون نگذاشت و نگفت: "در جمهوری اسلامی کمونيست‌ها نيز در بيان عقايد خود آزادند." [۴]- صحيفه نور، ج۹، ص۳۷۲ و ادامه داد: "اما شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اينکه متکی به آرای اکثريت است." [۱۱]- سخنرانی در جمع حکام شرع دادگاهها ۶۱/۱۱/۱۸؛ صحيفه نور، ج ۱۷، ص ۱۷۹. البته نه ايشان و نه شما به چيزی که احترام نمی گذاشته و نمی گذاريد، رأی مردم بوده و هست. او گفته است: "من در آينده [پس از پيروزی انقلاب] همين نقشی که الان دارم خواهم داشت. نقش هدايت و راهنمايی، و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام می کنم... لکن من در خود دولت نقشی ندارم"[۱۹]- سخنرانی در کنگره قدس،صبح آزادگان، ۱۹/۵/۵۹. خلف شما در ادامه گفته است:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


"علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجريان امور می‌باشند.اين حکومت در همه‌مراتب خود متکی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزيابی و انتقاد عمومی خواهد بود." [۲۱]- پيام به مناسبت روز قدس، سروش، شماره ۶۳، ۲۵ مرداد ۵۹،ص ۶ اکنون می بينيم از بالاترين مقام مملکتی تا حتا رئيس خانه های عفاف شما ساخته، همه عمامه بسر اند.
همين آيت الله خمينی بعد از انقلاب و تحکيم قدرت اش، صفحه را بر گرداند و گفت:
"به آنها که از دموکراسی حرف ميزنند گوش ندهيد. آنها با اسلام مخالفند. ميخواهند ملت را از مسير خودش منحرف کنند. ما قلمهای مسموم، آنهايی را که صحبت ملی و دمکراتيک و اينها را می‌کنند می‌شکنيم." [۳]- سخنرانی مورخه ۲۲ اسفند ۱۳۵۷، قم
"ملی‌گرايی مخالف اسلام است." [۱۷]- سخنرانی در جمع دانشجويان و طلاب، جمهوری اسلامی،۵/۳/۵۹. ملی گرايی بر خلاف اسلام است اين بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجيد است." [۱۸]- سخنرانی ۳/۳/۵۹، صحيفه نور ج۱۲،صفحه ۱۱۰. "ملی‌گرايی اساس بدبختی مسلمين است" [۱۹]- سخنرانی در کنگره قدس،صبح آزادگان، ۱۹/۵/۵۹. "ما از اين ملی‌ها هيچ نديديم جز خرابکاری" [۲۰]- جمهوری اسلامی، ۵/۳/۵۹. علاوه بر رد دمکراسی و مليتها و ملی گرائی و غيره او با بيان اين جملات زير آب پاکی روی دست همه ريخت و گفت: "ما می‌خواهيم اسلام را پياده کنيم. پس ممکن است ديروز من يک حرفی زده باشم و امروز حرف ديگری را و فردا حرف ديگری را. اين معنا ندارد که من بگويم چون ديروز حرفی زده‌ام بايد روی همان حرف باقی بمانم." [۲۴]- سخنرانی ۲۰/۹/۶۲، صحيفه‌نور،ج۱۸،ص ۱۷۸. اين است که گويند: آخوند ها حيله گر و روباه صفت اند. بدين منوال شکی در آن نيست که شما نيز همان حجت الاسلام سيد علی خامنه ای هستيد که اين جملات را گفته است: "شاه گناهش همين بود که می گفت: آنچه من می گويم، نه آنچه ملت می خواهد. امروز هر کس اين منش را تکرار کند، کاری مطرود و محکوم را انجام داده است". کيهان، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، حجت الاسلام خامنه ای.
پس شما همانند خلف خود حيله زده ايد. آن روز با تأکيد آنگونه گفته ايد و امروز که سر قدرت هستيد، بر اين که احمدی نژاد رئيس جمهور بماند ديگر کار مطرود و محکومی نيست و بايد حرفتان عملی شود!! هر انسانی از خود می پرسد؛ در اين زمينه، فرق بين شاه و شما چيست؟! چرا زير عبای مؤمن بودن و اسلام، شيره سر مردم می ماليد؟ خواجه حافظ شيرازی هم می داند که در انتخابات ۲۲ خرداد تقلب انجام گرفته و رهبر دينی ايران هم بر آن تقلب صحه گذاشته است. آيا فکر نمی کنيد عمر جمهوری اسلامی با عمر شما اين گونه دارد به پايانش نزديک می شود؟!

يعنی شما با اين کارتان مردم را نادان می دانيد و به رأی آنها هيچ وقعی نمی نهيد و امروز همان روشی را پيش گرفته ايد که شاه پيش گرفته بود و فقط آنچه خود می خواهيد بايد باشد؟! پس رأی ميليونها انسان هم وطن بنده کجا رفتند؟ به درستی شعار جوانان که به خيابانها می آيند و جان خودرا به خطر می اندازند، اين است: "رأی من کو؟" شما به خاطر مصلحت نظام و حفظ جمهوری اسلامی به هر قيمتی بر تقلب صحه می گذاريد؟ آيا بهتر نيست کمی عمقی بيانديشيد و بعد عمل کنيد؟ حالا ما اسلام دروغين شمارا کنار می گذاريم، حد اقل انسان بايد پای بند به انسانيت باشد و دروغ نگويد و تقلب نکند، دزدی و رشوه خواری و رشوه دهی را غير اخلاقی و غير انسانی بداند؟ اجازه ندهد دراين "اسلام علی" (گرچه بر اساس تزوير و نيرنگ هم استواراست) صادق محصولی ها وزير کشور دولت رئيس جمهور منتصب شما احمدی نژاد، خانه زاد و گوش به فرمان، در ده سال، به قول خودش ۱۶۰ ميليارد تومان (از راه حلال!) کسب کند؟! حالا شايد شما و اعوان وانصارتان بگوئيد اين مطلب وتقلبی بودن دکترای علی کردان وزير پيشين کشور درروزنامه ها زيادمطرح بوده و نياز به تکرار ندارد که بيش از اين آبروی حاکمان اسلام در ايران را ببريد. بنده باور دارم که اين لکه های ننگ را مکرر بايد آن قدر تکرار نمود که حتا فراموشکارترين مردمان وطنمان از يادشان نرود که چه گونه علی وار! مملکت اداره می شود؟ در کشوری که مزد ماهانه يک زن ۴۲ ساله با روزی حدود ده ساعت کار، برای کمک به شوهرش و پرداخت پول داروهای خودش، فقط هفتاد هزارتومان است، صادق محصولی (پاسدار ۲۴ ساله بی چيز اوايل انقلاب) در هر دقيقه (درست می خوانيد در هر دقيقه) حدودا ۲۹۴ هزار تومان در آمد داشته است. آيا اين است آن اسلام ناب محمدی که به مردم قولش را داده بوديد؟!
شما بايد بدانيد آخر عمرتان رسيده است و خوشبختانه بعداز شماها، آخوندهای تزوير گر و حتا اسلام شيعه در ايران شانس چندانی نخواهند داشت که پای بر جا بمانند و حتا مسلمانان معتقد روی شان نخواهد شد، نامی از اسلام شماها بياورند. مثلی است معروف که گويند: آش شله قلمکار شما، به آن اندازه شور است که آشپزهای خودتان صدايشان بالا آمده. درواقع شماها به آن اندازه جنايت کرده ايد که ديگر آبروئی برای اسلام در ايران به عنوان دينی در کشوری متمدن با مردمان نجيب، باقی نمانده است. از هرسه ايرانی دو نفر آنها درايران با نفرت خاصی به فرهنگ عربی که اسلام از آن برخاسته است نگاه می کند. ما شاهد بوديم که چگونه بسياری از پاسداران به قدرت رساننده شما ها مانند هاشم آغاجاريها، اکبر گنجی ها و عماد الدين باقی ها و از مغزهای متفکرتان، مانند سروشها و امثال درهر برهه اززمان که شما مرتکب جنايت بيشتر از حدی شده ايد، از حکومتتان فاصله گرفته اند. تصور کنيد، اگر آن شيخ صادق خلخالی، جانی قرن بيستم، امروز زنده می ماند و می ديد که چگونه دختر فهميده و متهورش قلم می زند، چه می گفت؟ آيا دست به خود کشی نمی زد؟ علاوه بر اينها ملاحظه می کنيم که سردار علی فضلی (جانباز) و به قولی ده نمکی که يک زمانی مهره مطمئن دست شما ها بودند و کماکان هستند، تحت تأثير وجدانشان قرار گرفته و از شماها فاصله می گيرند و يا به احتمال زياد اعتراف به اشتباهاتشان می کنند. اينها خود دلايل گوناگون می توانند داشته باشند که من در اين نامه وارد ريزه کاری آن نمی شوم. در هنگام نوشتن اين نامه به شما، تکذيب آن نامه از قول مسعود ده نمکی هم به دستم رسيد و خواندم که گويا آقای ده نمکی از اين نوشته فاصله گرفته است و ادعا کرده است که سايتش هک شده و مخالفان او آن را نوشته اند. اگر چه نيروهای مترقی ارزشی برای مهره های خود فروخته و بی شعور و شارلاتانی مانند الله کرم و ده نمکی و غيره قايل نيستند و حيف از وقت و کاغذی که صرف نوشتن حتا نام منحوس اين جانوران بشود، می دانند، اما کماکان ما به خاط خوانندگان اين کار را می کنيم. و ای چه بسا و شايد خود آقای ده نمکی يک آزمايشی کرده و خواسته است، نظر مردم را درباره خودش بداند. همانگونه که عوامل خود شما شيشه و پنجره اتومبيل ها و خانه های مردم را می شکنند و بگردن تظاهر کنندگان ناراضی از حکومت شما می اندازند و اين خود در ميان مردم احتمالا تأثير بدی برای تظاهر کنندگان بوجود می آورد. دراين ميان گمان می رود، آقای ده نمکی هم نظير اين را می خواسته انجام دهد، منتها با نتيجه عکس آن. حالا که حکومت شما را تق و لق ديد، مايل بوده، بداند وجائی درميان مردم برای آينده خويش رزرو کند. درهرصورت صحت يا سقم اين شايعه از نا مردمی و شخصيت خشن و افراطی ده نمکی به عنوان يک حربه کاری در دست رژيم درگذشته نمی تواند زياد بکاهد. بهر حال ما از شما به عنوان آمر همه جنايات و از هموطنان حق طلب مصرا می خواهيم، اين جملات اعتراف مانند ده نمکی را با دقت بخوانيد. اگر هم دروغ باشد و باصطلاح از زبان او گفته باشند، باز هم حقايقی در آن نهفته است که نه خود شما رهبر مذهبی شيعه ها و نه آقای ده نمکی به عنوان چماقدارتان نمی توانيد انکارش کنيد. زيرا ده نمکی ها و الله کرم ها با انصارحزب الله شان و غيره بسياری از جنايت ها را مرتکب شده اند که تکرار آنها در اينجا از وظيفه اين نامه خارج است:
"ندامت نامه ای از مسعود ده نمکی: چه سخت است که بخواهی ازننگ برپيشانی سخن بگويی اما واژه¬گان را کم داشته باشی. چه سخت است که بخواهی از ديروز صحبت کنی اما اين گمان را داشته باشی که چه زود دير شده است. چه سخت است که بخواهی از زرخريد شدن خود سخن به ميان آوری و قطرات شرم را بر پيشانی خود ببينی. هرگز عبدالحسين الله کرم را بخاطر دعوتش از من در تشکيل گروه انصار حزب الله و عضويت در کادر مرکزی آن که بعدها به گروه فشار در ميان عموم مردم شهره گشت، فراموش نمی¬کنم. در گام¬های نخست تأسيس و ديدار با رهبر معظم انقلاب اين گمان را داشتم که در مسيری علی¬وار ورود يافته¬ام. اما هنگامی که خون کشته¬شدگان حادثه کوی دانشگاه در ۱۸ تير را بر پيراهن خويش ديدم، مرحله ترديد را در خويش باز يافتم. ماجرای قتل عام درمانی تيم سعيد امامی و انقلاب فرهنگی و هنری و سياسی او همه شبهات ذهنی¬ام را از اين که، من يک فاشيست تمام عيار شده¬ام زدود. نمی¬دانم شايد اين ساعت ديوانگی من است که اين سطور را می¬نگارم. در مصاحبه با کريستين امانی¬پور من به صراحت از عملکرد فضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران و ماشين آدمکشی آن به طرز وقيحانه¬ای حمايت نمودم. کاش هرگز زاييده نمی¬شدم تا شاهد شليک مرگبار مهدی صفری تبار به چشم و جمجمه ابراهيم عزت¬نژاد در حادثه کوی دانشگاه باشم. کاش از مادر، بی¬دست متولد می¬گشتم تا توان حمل زنجير و قمه نمی¬يافتم و از اين رو ضربات غيرانسانی بر بدن فرزندان اين خاک و مرز و بوم نمی¬نواختم. کاش در همان روزنامه دگم و کج¬انديشانه يالثارات الحسين می¬ماندم و قصارات نگارشی خويش را ادامه می¬دادم. کاش هرگز فيلمساز نمی¬شدم تا چشم شيشه¬ای سينما اين چنين رسوايم سازد. خداوندا تو را به کرمت سوگند می¬دهم که روسياهم مساز. تو را به جمال واسعت قسم می¬دهم که دل شکسته¬ام را مرحم باش. در ازای گناه گذشته¬ام در اين زندگانی فانی، شماتت و عقوبتم کن تا سبکبالی روان و روح را حس نمايم. بنده مسعود ده نمکی در پيشگاه ملت سوگند ياد می کنم که حامی مظلومان و دل سوخته گان ايران زمين باشم و از عملکرد تيره و نابخردانه خويش در گذشته و همکاری و عضويت ام در گروه انصار حزب الله و فشار اعلام برائت و پشيمانی می نمايم و رفتار ديکتاتوری حاکمان امروز ايران را که با زبان دين و ائمه اطهار اقدام به دروغ پردازی می نمايند و کاخ های قارونی از جواهر برای خاندان خويش می سازند را محکوم می نمايم."
گرچه اين اعترافات تکذيب شده، اما همانطور که اشاره شد، حقايقی در آنها نهفته است که غير قابل انکار است. اين را خود شماهم بخوبی می دانيد که اين انصار حزب الله دست پرورده الله کرم و ده نمکی چه جنايتهائی در جامعه مرتکب شده است. اگر دستگيری سرتيپ فضلی به خاطر تمرد از امر شما حقيقت باشد، بايد آن را قدمی نزديک به پيشرفت شعور انسانی ايشان به حساب آورد که حد اقل اين جانباز فرمانده سپاه پاسداران سيد الا شهدا تهران را وا داشته که تحت تأثير وجدانش قرار گيرد و به خاطر مردم، تمرد امر رهبر نمايد و نخواسته است مردم بی گناه را به فرمان شما آقای خامنه ای به گلوله ببندد. اين را يک کار متهورانه بايد دانست. يعنی سرتيپ فضلی نخواسته است بهر قيمتی زندگی کند و حاضر شده زندان برود و احتمالا حتا کشته شود، اما نيروهای تحت فرمانش را عليه مردم به خيابان نياورد. اميدوارم شما و ديگر گردانندگان افراطی جمهوری اسلامی سر عقل بيائيد و اين لکه ننگ را از دامان خويش بزدائيد. به اميد آن روز که مليتهای ايران بر سرنوشت خويش در يک فضای آزاد و دمکراتيک حاکم باشند.

هايدلبرگ، آلمان فدرال ۲۵. ۶. ۲۰۰۹
دکتر گلمراد مرادی
Dr.GolmoradMoradi@t-online.de


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016