چهارشنبه 10 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعصار ظلمانی: شکست؟! پس نشستن؟! خاموشی؟! اکبر گنجی

اکبر گنجی
این داوری قطعاً نادرست است که سلطان خودکامه و سرکوبگر را پیروز به شمار آوریم. پیروز اخلاقی مردمی هستند که با آرامش و سکوت اعتراض خود را به تقلب به نمایش گذاردند. شجاعتی که مردم مسالمت جو در برابر گلوله ها از خود بروز دادند، تصاویری که همان ها از شجاعت خود و به خون غلتیدن عزیزانشان گرفتند و از این طریق مردم جهان را به خیابان ها و میدان های پایتخت ایران آوردند، تا شاهد پیروزی فضیلت بر رذیلت باشند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دعوت به گفت و گوی همگانی برای عمل جمعی

۱- طرح مسأله: شرايط دشواری در ايران آغاز شده است. وقتی چند ميليون تن از مردم ايران در اعتراض به انتصاب مجدد محمود احمدی نژاد به رياست جمهوری از سوی سلطان(آقای خامنه ای)،به خيابان ها آمدند تا با سکوتی سرشار از معنا نشان دهند که می دانند حقيقت چيست؟، ايرانيان مقيم اروپا و آمريکا و کانادا،با شور فزاينده و تجمعات متعدد پشتيبانی خود را از مطالبات مردم ايران اعلام کردند.

پاسخ سلطان به "سکوت" پرمعنای مردم، فرمان بازداشت و شکنجه، ضرب و شتم، و گلوله و کشتار بود. صدها تن از فعالان سياسی بازداشت گرديدند،امکانات رسانه ای اصلاح طلبان قطع گرديد،رهبران و شرکت کنندگان در اجتماعات به ارتباط با غرب متهم گرديدند،بازداشت شدگان تحت فشارهای شديد فيزيکی - روحی- روانی قرار گرفته اند تا به سناريوهای طراحی شده از سوی سلطان در مقابل تلويزيون اعتراف کنند،موسوی و کروبی و ديگران به صراحت به بغی و محاربه و قتل متهم گرديده اند و...

واقعيت اين است که در حال حاضر، با توجه به سرکوب خونبار رژيم، ادامه ی تظاهرات آرام خيابانی امکان پذير نيست. مردم بايد راه های تازه ای برای ادامه ی اعتراض مسالمت آميز خود بيابند. اگر سلطان در عملی ساختن پروژه اش موفق گردد،حکومت رعب و وحشت و دهشت به راه خواهد انداخت. پروژه ی سلطان همان چيزی است که روزنامه های کيهان و جوان(متعلق به سپاه)، خبرگزاری فارس،سايت رجا نيوز، احمد خاتمی و... می گويند. آنان که اينک در زندان ها تحت شديدترين فشارها قرار دارند، به کمک همه ی ما نيازمند اند. سلول های انفرادی وزارت اطلاعات(بند ۲۰۹) و سپاه(بند ۲ الف)،و بازجويانی که تنها وظيفه شان مجبور کردن متهم به اعتراف به جرائم ناکرده است،در حال آماده کردن شوهای تلويزيونی اند.

۲- شکست جنبش مردم: در شرايط کنونی ممکن است اين مدعا در اذهان شکل بگيرد که حرکت مردمی شکست خورده است. مبارزه ی با نظام سلطانی نتيجه بخش نيست و کاری نمی توان کرد. اما اين ارزيابی دقيقی نيست. برای اينکه:

۱-۲- برای اولين بار در يکصد سال گذشته مردم حول يک مطالبه ی مشخص به حرکت در آمدند. خواست آنها اين بود که با توجه به تقلب بزرگ(معجزه ی سلطانی)، انتخابات ابطال شود و انتخابات مجددی برگزار گردد. راديکاليزه شدن شعارها و ترجيحات، معلول مواضع رسمی خامنه ای و فرمان سرکوبی بود.

۲-۲ - سلطان به عنوان آمر تقلب، فرمان سرکوب مردم و بازداشت فعالان سياسی را صادر کرد. با اين همه نتوانست با چند سخنرانی و سرکوب به ماجرا پايان بخشد. او مجبور گرديد تا زمان را کش دهد، هیأت ميانجی گری درست کند، بازشماری ۱۰ درصد صندوق ها را پيشنهاد کرد، خودش با موسوی ملاقات کرد، وزير اطلاعاتش را به منزل موسوی فرستاد تا او را وادار به عقب نشينی کند، به رئيس مجلس سلطانی اش اجازه داد تا از تلويزيون ضمن انتقاد از شورای نگهبان بگويد کاش اعضای شورای نگهبان در دوره ی انتخابات رسمآ به حمايت از احمدی نژاد نمی پرداختند . اين فرايند را بايد پيروزی تلقی کرد.

۳-۲ - مردم از نظر اخلاقی پيروز گرديدند، اما شکست اخلاقی نصيب سلطان شد. اين داوری قطعاً نادرست است که سلطان خودکامه و سرکوبگر را پيروز به شمار آوريم. پيروز اخلاقی مردمی هستند که با آرامش و سکوت اعتراض خود را به تقلب به نمايش گذاردند. شجاعتی که مردم مسالمت جو در برابر گلوله ها از خود بروز دادند، تصاويری که همان ها از شجاعت خود و به خون غلتيدن عزيزانشان گرفتند و از اين طريق مردم جهان را به خيابان ها و ميدان های پايتخت ايران آوردند، تا شاهد پيروزی فضيلت بر رذيلت باشند. اين پيروزی را نبايد دست کم گرفت.

۴-۲ - مبارزه ی با قدرت خودکامه، جهت گذار به دموکراسی، در جاده ای صورت نمی گيرد که آزاديخواهان در بالای جاده و خودکامه گان در پائين ان قرار داشته باشند. مبارزه ، بالا و پائين دارد. شکست و پيروزی دارد. مهم آن است که فرد از نظر اخلاقی خود را محکوم نداند، يا آزاديخواهان جهان او را محکوم به شمار نياورند. پيروزی اخلاقی محصول مبارزه ی مسالمت آميز برای آزادی و کاهش درد و رنج مردم است. مهم آن است که در طی مبارزه با جلادان ، از همان شيوه هايی استفاده نشود که خودکامگان استفاده می کنند.

جنبش اعتراض به تقلب در انتخابات و ناديده گرفتن رأی مردم نقطه ی عطفی در تاريخ معاصر ايران است و ما اينک وارد دوره ای جديد شده ايم که ديگر راهی برای بازگشت به قبل از ۲۲ خرداد وجود ندارد. مبارزه برای تحقق مطالبات دموکراتيک مردم،مبارزه ای طولانی است و دستاوردهای عظيم آن تا اين مرحله، پی بردن مردم به قدرت خود، همبستگی و احساس نزديکی به يکديگر و سرنوشت مشترکی است که به دست خود مردم و با فداکاری، درايت و صبر رقم خواهد خورد.

۵-۲ - بدون آنکه آمادگی قبلی وجود داشته باشد، و برای آن فکر شده باشد،مردم و کانديداها با نظامی مجهز به انواع و اقسام گروه های نظامی- انتظامی- اطلاعاتی- امنيتی و لباس شخصی ها روبرو شدند. مبارزه نيازمند سازماندهی،برنامه،رهبری، و چيزهای ديگر است. دموکراسی معلول جامعه ی قدرتمند است. درس بزرگ اين مواجهه اين بود که راهی جز قدرتمند کردن جامعه وجود ندارد.

کانديداها و حاميان اصلاح طلب آنها، به دو شرط خود را پيروز انتخابات معرفی می کردند:

اول- اگر آنان که با انتخابات قهر کرده اند- از جمله تحريميون- در انتخابات شرکت کنند. يعنی تعداد شرکت کنندگان بيش از ۷۵ درصد واجدين شرايط باشد.

دوم- اگر فاصله ی آرای کانديدای اصلاح طلبان با احمدی نژاد بيش از سه تا چهار ميليون باشد، نظام امکان تقلب نخواهد داشت.

بر اين مبنا هيچ يک از آنان کوچکترين فکری در اين خصوص نکرده بود که اگر بيش از ۸۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کنند و فاصله ی آرای کانديدای اصلاح طلبان با احمدی نژاد بيش از پنج تا شش ميليون باشد،و رژيم رأی مردم را به هيچ بگيرد، چه خواهند کرد؟

شرکت و عدم در انتخابات امری ايدئولوژيک و تابو نيست که تکليف آن يکسره و برای هميشه روشن باشد. شرکت و عدم شرکت مشروط به شروط است. اگر چه انتخابات ايران هيچگاه به انتقال قدرت منجر نمی شود، اما رژيم نتيجه ی همين انتخابات را هم تغيير می دهد. بدين ترتيب اگر قرار بر شرکت در انتخابات بود، بايد از پيش گفته می شد که اگر در نتيجه ی انتخابات تقلب صورت گيرد، ما در مقابل تقلب می ايستيم و مردم را به خيابان ها می آوريم. مانند داستان تقلب موگابه و حوادث پس از آن. اما با توجه به پيش فرض های اصلاح طلبان، نه چنان وضعی پديد می آمد، نه اصلاح طلبان هيچ گاه برنامه ای برای آوردن مردم به خيابان ها داشتند. وقتی پس از تقلب، سيل مردم در خيابان ها به حرکت در آمد، کانديداها و اصلاح طلبان را هم به دنبال خود برد. البته، موسوی و کروبی شجاعانه در مقابل پروژه ی متقلبانه ی رهبر ايستادند، اما اين موضوع هيچ تغييری در عدم آمادگی پيشين ايجاد نمی کند.

بايد به بازداشت گسترده ی فعالان سياسی فکر می شد،به قطع ارتباط رسانه ای کانديداها و اصلاح طلبان،به اينکه در نبود رسانه های ارتباطی در داخل چگونه از رسانه های خارج از ايران استفاده شود، به اينکه نمايندگانی برای پيگری اهداف مبارزه در خارج از کشور تعيين شود، به اينکه ....

اصلاح طلبان هر چه در توان داشتند،در چارچوب محدوديت های ساختاری نظام سلطانی، انجام دادند. شرکت در انتخابات، اگر از زاويه ی تحولات پس از ۲۲ خرداد نگريسته شود،پيامدهای بزرگی داشت که نبايد ناديده گرفته شوند. مشکلات ساختاری گذار به دموکراسی در چارچوب نظام، بر همگان عيان گشت. شرکت در انتخابات، با اين شرط که اگر تقلب صورت گيرد، در برابر نظام متقلب عملاً ايستادگی خواهيم کرد،کاملاً قابل دفاع است. يکی از دستاوردهای بزرگ انتخابات اخير، درک مشکلات واقعی نظام سلطانی ، و اصلاحات از بالا و در چارچوب نظام بود. به همين خاطر مهدی کروبی در نامه ی ۹/۴/۸۸ خطاب به مردم نوشته است:

"لازم می ‌دانم ابتدا از مردم ايران عذرخواهی کنم؛ هم به خاطر چندين ماه اصرار و ابرام برای حضور در انتخابات رياست جمهوری و هم به خاطر همه آن عزيزانی که در اين مدت زحمات زيادی را برای آنها موجب شدم و با لطف و عنايت خود مسير انتخابات را هموار و زمينه ی حضور عظيم و بی سابقه‌ای را فراهم کردند.پيش از همه اذعان می ‌کنم که بسياری از شما پيشتر و دقيق‌تر می‌دانستيد که چه خواهد شد و متوجه شده بوديد، همان گاه که می‌ پرسيديد: چه تضمينی برای آرای ما وجود دارد، يا زمانی که می‌ گفتيد: نتيجه انتخابات معلوم است و شما آب در‌هاون می‌کوبيد".

بيانيه های مهندس موسوی هم نشانگر آنند که تحولی اساسی در بينش اصلاح طلبان نسبت به رژيم موجود پديد آمده است.

۳- مسأله ی ايرانيان مقيم خارج: مشکل و مسأله اين است که حرکت ايرانيان مقيم خارج از کشور،معلول حرکت داخل بود. بيم آن می رود که پس از سرکوب مردم و معترضان توسط رژيم، مجموعه ی خارج از کشور هم تحت تأثير داخل،به خاموشی بگرايد. امروز مردم اسير در "عصر ظلمانی" به شدت به فعاليت های ايرانيان خارج از کشور نيازمند اند. نسل جوان ايرانی در اروپا و آمريکا و کانادا به حرکت در آمد و بدون توجه به نزاع های فرقه ای پيش کسوتان،با مردم ايران هم صدا شد. جوانان؛ برنامه ريزان، سازمان دهندگان،و رهبران اين اجتماعات بودند. اين حرکت عظيم نبايد به خاموشی بگرايد. جوان های غيور و فرهيخته ی ايران زمين می توانند ارتباطی شبکه ای ميان خود، در اروپا و آمريکا و کانادا و ديگر کشورها، ايجاد کنند. امروز مردم ايران به کمک چند ميليون جمعيت مقيم خارج از کشور نياز دارند تا با عمل جمعی و برنامه ريزی شده:

۱-۳- بر رژيم سلطانی فشار وارد آورند تا پروژه ی سرکوب و متهم کردن فعالان به محاربه، براندازی، بغی، و ارتباط با خارج را کنار بگذارد.

۲-۳- بر سلطان فشار وارد آورند تا پروژه ی استالينيستی اعتراف گيری از زندانيان را کنار بگذارد.

۳-۳- از کليه ی بازداشت شدگان، حمايت به عمل آورند. اعتراف کنندگان به جرائم ناکرده ، قربانيان استالينيسم سلطان اند. رژيمی که از چنان روش هايی استفاده می کند، پيشاپيش محکوم است، نه افرادی که تحت بدترين فشارهای فيزيکی- روحی – روانی مجبور به اعترافات کاذب می شوند.

۴-۳- به دولت ها و نهادهای بين المللی فشار آورند تا احمدی نژاد را به عنوان نماينده ی ايران به رسميت نشناسند و با او مذاکره و همکاری نکنند. دولت های غربی، خصوصا دولت آمريکا، به دنبال منافع ملی خود هستند، نه دموکراسی و آزادی ايرانيان. مسأله ی عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين، و مسأله ی پروژه ی اتمی ايران،آمريکا و اروپا به مذاکره ی با رژيم ايران می کشاند. جرج بوش با سياست های ميليتاريستی نادرست خود، مسأله ی پروژه ی هسته ای ايران را به مسأله ی اصلی روابط جهان غرب و ايران تبديل کرد. اوباما هم که گرفتار حل بحران اقتصادی و مسائل آمريکا در خاورميانه است، نمی تواند نقض گسترده و سازمان يافته ی حقوق بشر در ايران را جدی بگيرد.

مبارزه ی مردم ايران در راه دموکراسی و دستيابی به حقوق مشروع سياسی و مدنی در شرايط بين المللی دشواری به اين مرحله ی فعال خود رسيده است. ارثيه ی دوره ی رياست جمهوری جرج بوش، وضع شکننده ی سياسی و امنيتی در افغانستان، پاکستان، عراق و سرزمين های اشغالی فلسطينی و خطر گسترش تسليحات اتمی در منطقه ی خاورميانه، مسائل امنيتی و نظامی را به مشغله ی ذهنی اصلی قدرت های بين المللی و منطقه ای تبديل کرده است. رژيم های ديکتاتوری خاورميانه علاقه ای به انتخابات آزاد و حقوق دموکراتيک مردم ندارند و در تحليل نهايی، حکومتی ضعيف و فاقد مشروعيت را در ايران بر دولتی متکی به آراء مردم و نظام سياسی دموکراتيک ترجيح می دهند. دولت اسرائيل نيز دولت احمدی نژاد را پيش برنده ی منافع سياسی و امنيتی خود در منطقه می داند.

مواضع دولت اوباما در طول دو هفته ی پس از اعلام نتايج انتخابات در ايران نيز نشانه ی فقدان سياست مشخص در قبال ايران و اولويت "منافع امنيتی" ايالات متحده بر خواست های جنبش دموکراسی در ايران است. دولت اوباما خواهان دستيابی به توافقی در مورد مسأله ی غنی سازی اورانيوم با ايران و جلب همکاری حکومت ايران در تثبيت اوضاع سياسی و نظامی در عراق و افغانستان است. دولت های روسيه و چين نيز از يک سو علاقه ای به حقوق و آزادی های دموکراتيک مردم- چه در کشورهای خود و چه در ايران- ندارند و از سوی ديگر به روابط خود با حکومت ايران به عنوان اهرمی در معاملات بزرگ با آمريکا و غرب می نگرند. روابط با ايران برای روسيه و چين همچون اهرمی در چانه زنی با غرب بر سر چند و چون رقابت های اقتصادی و نظامی عمل می کند.

وقايع سه هفته ی اخير به خوبی نشان می دهد که دولت ها بيش از هر چيز به حداکثر سازی منافع و قدرت خود می انديشند. نظام سلطانی ايران هم اين ها را خوب می داند و توسل آن به حربه ی دخالت دولت های غربی در "انقلاب مخملی" و حمايت از دموکراسی خواهی، ترفندی برای متحد کردن صفوف حاميان اندک و بيش از پيش مردد خود در دستگاه های امنيتی و نظامی و شبه نظامی و مرتبطان با آنهاست.

متحد واقعی و درازمدت مردم ايران در مبارزه برای دستيابی به حقوق و آزادی های سياسی و مدنی، افکار عمومی جهانی، نهادهای مدنی، احزاب و جنبش های اجتماعی طرفدار دموکراسی و روشنفکران آگاه در سراسر جهان است. وظيفه ی همه ی ايرانيان علاقه مند به سرنوشت مردم و متعهد به حقوق و آزادی های دموکراتيک؛ تلاش برای انتقال خواست های مردم ايران به اين گروه ها و کسب حمايت آنهاست تا اين خواست ها را به پارلمان ها و دولت های خود منتقل کنند و از آن ها بخواهند که خشونت دولت عليه مردم ايران را محکوم کنند و احترام به معيارهای عام حقوق بشر و آزادی های سياسی را خواستار شوند.

مسأله ی اصلی ايران، برای ايرانيان و کل جهان،نظام سلطانی خودکامه ی ناقض حقوق بشر پنهان کار است. اگر مسأله ی اصلی ما ايرانيان، ديکتاتوری و گذار مسالمت آميز به دموکراسی است،بايد اين مسأله را به مسأله ی اصلی همه ی جهان با ايران تبديل کنيم. دولت ايران، دولتی نامشروع است که به طور سيستماتيک حقوق اساسی مردم ايران را نقض می کند. گذار به دموکراسی وظيفه ی ايرانيان است، اما محکوم کردن نقض حقوق بشر، و عدم همکاری با رژيم سرکوبگر، وظيفه ی همه ی دولت ها و مردم جهان است.

۴- انتظارات از داخل: غير اخلاقی ترين رفتار اين است که ما انتظار داشته باشيم که مردم اسير در چنگال سلطان خودکامه به راه بيفتند و رژيم را از طريق حضور در خيابان ها به عقب برانند. ولی ما که در خارج اقامت داريم ، هيچ خطری ما را تهديد نمی کند،و هزينه ای بابت کارهايمان نمی پردازيم،کاری نکنيم. وظايف ملی- اخلاقی حکم می کنند که ايرانيان مقيم خارج، با فعاليت های جمعی از طريق ارتباطات شبکه ای ، نگذارند خون های ريخته شده فراموش شوند،سلطان به سرکوب گسترده ادامه دهد و رعب و وحشت و دهشت را بر جامعه مسلط سازد.

بايد در باره ی کارهايی که می توان صورت داد، گفت و گو کنيم. تمامی قلمروهای زندگی، برساخته های بشری اند. سياست را هم می توان ساخت و بايد ساخت. ناتوان فرض کردن خود و ديگران، برخلاف تاريخ بشری است که آدميان آن را برساخته اند.

اکبر گنجی ۱۰/۴ ۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016