گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شکنجه در خدمت ايجاد فضای رعب و وحشت در جامعه! اشرف دهقانی"از دلايل مشخص شکنجه يکی هم آن است که قربانی و ديگر مخالفان بالقوه دولت را چنان بترساند که ديگر درگير فعاليت های سياسی نشوند" امروز شکنجه های قرون وسطائی و بيشرمانه زندانيان سياسی در فضای جديدی که توده های مبارز و قهرمان ايران با خيزش ميليونی خود در جامعه بوجود آورده اند، به يک موضوع حاد تبديل گشته و در ابعاد توده ای مطرح شده است. از جمله زندان کهريزک که با فجايع ننگين خود در حق عزيزان مردم در واقع به مثابه يک نمونه، سمبل فجايع سی ساله اين رژيم در سياه چال هايش می باشد، چنان رسوائی بزرگی برای رژيم جمهوری اسلامی ببار آورد که به ناچار حکم به تعطيلی آن دادند. اما، مسلم است که اين تنها کهريزک نبوده و نيست که در آنجا زندانيان سياسی توسط عوامل جمهوری اسلامی مورد وحشيانه ترين شکنجه ها قرار داشته اند. کما اين که امروز خبر شکنجه و به خصوص تجاوز به زندانيان سياسی به عنوان يکی از شنيع ترين شکنجه ها از همه طرف و به خصوص از جانب نيروهائی که در دشمنی آنها با مردم هيچگونه ترديدی نمی توان داشت، مرتب پخش می شود. اين واقعيتی است که نه تعطيلی يک شکنجه گاه و نه حتی مجازات عاملين و آمرين جنايات يک محل نمی تواند باعث توقف شکنجه در ايران بشود، و تنها با نابودی رژيم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات جنايتکارش می توان نقطه پايانی بر همه جنايات جمهوری اسلامی در زندان ها گذاشت. اما، نکته ای که در اينجا توجه به آن حائز اهميت است، سوء استفاده جناح اصلاح طلب و سرسپردگان ريز و درشت اين جناح و به طور کلی عوامل راست، از موضوع شکنجه زندانيان سياسی به نفع پيشبرد سياست های خودشان است. اصلاح طلبان به مثابه يک بخش از رژيم ضد خلقی جمهوری اسلامی که دستانشان تا مرفق به خون آزاديخواهان ايران آغشته است و در طی سی سال حاکميت اين رژيم شريک و همدست جناح های ديگر در ارتکاب به فجيع ترين شکنجه ها در زندان ها بوده اند، امروز به طور فعال ظاهراً دست به "افشاگری" درمورد شکنجه در زندان های کنونی زده و به خصوص با حرارت سعی می کنند که شکنجه تجاوز را به مثابه يک امر وحشتناک، ظاهراً برای افشای جناح ديگر با جزئيات هر چه بيشتری تشريح نمايند. در اين راه آنها حتی دست به "فداکاری" (!!) های بزرگی هم می زنند. مثلاً فرصت می يابند که از "مخفيگاه" با رسانه های امپرياليستی در خارج از کشور تماس گرفته و موضوع شکنجه و تجاوز در زندان ها را به گوش مردمی که پيش از شنيدن آن شکنجه ها هم وجودشان تماماً آکنده از خشم و نفرت از جمهوری اسلامی است، برسانند!! اما مثال دم خروس از زير عبا پيدا است، با وضعيت اينها انطباق دارد. در شرايطی که مسأله اساسی اينان "جمهوری اسلامی نه يک کلام کمتر و نه يک کلام بيشتر" می باشد، واضح است که اينان با کوشش در حفظ رژيم دارو شکنجه جمهوری اسلامی، در حقيقت در جهت تداوم شکنجه و فجايع ننگين در درون زندان های اين رژيم حرکت می کنند. بنابراين، نمی توان ترديد داشت که اينها به خاطر دلسوزی و پايان دادن به شکنجه و تجاوز در زندان نيست که به اصطلاح دست به "افشاگری" در اين مورد می زنند بلکه برعکس اينان رنج و عذاب توده های مبارز ايران را وسيله ای برای خودنمائی، جا باز کردن برای خود در ميان مردم و بطور کلی برای پيشبرد اهداف ضدخلقی خود قرار داده اند. يکی از مسايلی که بايد در مورد اعمال شکنجه بر زندانيان سياسی مورد توجه قرار بگيرد، استفاده از اين موضوع برای ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم است که دقيقاً به منظور بازداشتن آنها از مبارزه بر عليه رژيم حاکم صورت می گيرد. اين امر در تجربه های مبارزاتی جوامع مختلف نشان داده شده است که در شرايطی که حاکمين و سرسپردگانشان خود را با خطر خيزش توده های خشمگين و مبارز مواجه می بينند، حاضر می شوند که حتی پيه رسوائی ارتکاب به شنيع ترين شکنجه ها را به تن خود بمالند ولی با بر ملا کردن چنان جناياتی و حتی تبليغ روی آنها در ميان توده ها، مانع از پيشروی مبارزات آنان گردند. بی شک آينده نشان خواهد داد که اصلاح طلبان کنونی و سرسپردگان ريز و درشت آنان، امروز با ظاهراً افشای شکنجه همپالگی هايشان در زندان ها و تأکيد روی يکی از شنيع ترين آنها، چه اهداف پليدی را در حق مردم مبارز و قهرمان ايران تعقيب می کنند. " تصويری که از زندانها در سالهای دهه ۶۰ از لابلای خاطرات و نوشتههای مختلف زندانيان سياسی باقيمانده از آن دوران در دست است، تصوير بسيار وحشتناکی است. با مقايسه اين وضع با زندانهای رژيم شاه که در آنها "مزد گورگن از آزادی آدمی افزونتر" بود میبينيم که اگر در آن مقطع تاريخی، دژخيمان رژيم شاه با دستی باز هر بلائی که مقدور بود بر سر زندانی وارد میآوردند و حتی او را در زير شکنجه به قتل میرساندند، ولی در هر حال، در کشتن انسانها حساب و کتابی در کار بود. در حاليکه در دهه ۶۰ بر اساس تصميمات اتخاذ شده از بالا، دست دژخيمان زندان چنان در کشتن نيروهای مخالف رژيم باز گذاشته شده بود که ديگر برای آنها مهم نبود که خون چند نفر را بر زمين میريزند و چند نفر در زير شکنجه آنها کشته میشوند! گردانندگان جمهوری اسلامی خود حتی رسماً از شکنجه مبارزين و کشتن آنها در زير شکنجه به عنوان يک دستور ("فتوای امام")، سخن میگفتند و در شرايطی که بسياری از انقلابيون عليرغم همه شکنجهها حاضر نبودند حتی نامشان را به آنها بگويند، علناً بر مبنای "فتوای امام" به تشجيع شکنجهگران پرداخته و اعلام میکردند: که در مورد افراد مقاوم که حتی اسمشان را نمیگويند، " تا پای مرگ بايد تعزيرشوند. اگر زير تعزير جان هم بدهند کسی ضامن نيست" (۱) (همانطور که ديده میشود، در اينجا کلمه عربی تعزير به جای کلمه شکنجه بکار رفته است. جمهوری اسلامی حتی کلمه شکنجه را هم از بی دينی نجات داد!! و حجاب!! "تعزير" را بر تن آن پوشاند.) تنها با در نظر گرفتن چنين واقعياتی است که میتوان تا حدودی چگونگی برخوردهای وحشيانه بازجوها در آن سالها را درک نمود. با چنين فتواهائی مسلماً جای تعجب نيست که ما با اين تصوير از زندانهای جمهوری اسلامی مواجه میشويم که شکنجهگران در ارتکاب به جنايت هيچ محدوديتی ندارند، هيچ حساب و کتابی در کار نيست و جان "آدمی" برای آنها پشيزی ارزش ندارد. دست اندرکاران جمهوری اسلامی، اين دست نشاندگان جديد امپرياليستها، اين تازه به قدرت رسيدههای حقير، گاه برای شير فهم کردن مزدورانی که وظيفه شکنجه آزاديخواهان در زندانها به آنان سپرده شده بود، خود را مجبور میديدند که با بيشرمی و دريدگی تمام و با صراحتی که تنها بيانگر درجه وقاحت آنها بود حتی چگونگی شکنجه زندانيان سياسی را نيز علناً و رسماً تشريح کنند: " تعزير بايد پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را در هم بشکند" (۲) به اين ترتيب در سال ۶۰، علناً بی رحمانه ترين و قساوت آميزترين رفتارها از طرف دست اندرکاران رژيم در زندانها بر زندانی سياسی اعمال میگردد و در همان حال دژخيمان، دسته دسته از زندانيان سياسی را به جوخه اعدام می سپارند. در اين مقطع، آنها نه تنها ابائی ندارند که اين قتلها را در جامعه اعلام کنند بلکه حتی اصرار و تأکيد دارند که چنين کنند. ظاهراً، از تودهها نمیترسند اما درست به دليل ترس از تودههاست که میکوشند تا از اين طريق آنها را مرعوب سازند. در اين دوره، رژيم جمهوری اسلامی میخواست اخبار زندانها به گونهای در بيرون منعکس شود که هم، موجبات ترس و وحشت شديد در ميان تودههای مردم را فراهم آورد و هم، چنان تاثيرات منفی در ميان تودههای مبارز به جای گذارد که باعث تضعيف روحيه مبارزه جويانه آنان گردد. پيش از اين (به خصوص در سالهای۴۰)، رژيم شاه برای اينکه بتواند تودهها را در ناآگاهی هر چه بيشتری نگاه داشته و از بیخبری آنان نسبت به جنايات خويش در زندانها، سوء استفاده نمايد، نه فقط وجود شکنجه در زندانهايش را انکار مینمود بلکه در اين زمينه دست به فريبکاری کامل زده و حتی سعی میکرد شخص شاه و يا زن او، "فرح" را در ميان مردم، فردی "رئوف" و مهربان جا بزند (مثلاً يکباره تبليغ میشد که فرح به ميان زنان کشاورز رفته و گردن بند بسيار گران قيمت اش- که البته ديگر گفته نمیشد از کجا آورده است!؟- را به يک زن محروم و بدبخت- که باز گفته نمیشد چه کسانی مسبب محروميت و بدبختی او میباشند!- "بخشيد"). در حاليکه در شرايط جديد، جمهوری اسلامی برای شکستن جوّ مبارزاتی در جامعه و جايگزين کردن آن با فضائی مملو از رعب و وحشت، نيازمند آن بود که اتفاقاً چهرهای نه فقط کاملاً غير رئوف و خشن بلکه بينهايت بی رحم و سفاکی را از خود در مقابل مردم به نمايش بگذارد. از اينرو بود که رژيم جمهوری اسلامی پس از خرداد ۶۰ در حالی که به شديدترين وجهی به سرکوب مبارزات تودهها مشغول بود، به صور گوناگون کوشيد قساوتها و وحشیگریهای خود در زندانها را از طريق رسانههای عمومی و به خصوص تلويزيون در معرض ديد همگان قرار داده و آنها را به نمايش بگذارد. نمونهها برای نشان دادن هر چه عينی تر اين موضوع کم نيستند. يکی از چشمگيرترين آنها نمايش صحنه بسيار مشمئز کننده برخورد يک مادر حزباللهی با گريه و استغاثههای حقارت بار و زجر آور پسرش به عنوان يک زندانی سياسی بود که بسياری از مردم آن را در تلويزيون ديدند (منظور مادر طريق الاسلام است) (۳) با اين نمايش زننده در عين حال کوشيدند تا تصوير يک مادر نمونه مورد پسند جمهوری اسلامی را نيز به مردم بشناسانند؛ تا ديگر مادر شايگانها، مادرغرویها، مادر پنجه شاهیها، مادر شادمانیها (اينها از مادرانی هستند که در دهه ۵۰، خود در کنار فرزندانشان به مبارزه انقلابی مسلحانه برخاستند) و يا مادر ترگلها، مادر حسنپور ها، مادر شکوهیها و مادرانی نظير آنها- به عنوان نمونههائی از مادران مبارز و متعهد و عاشق که به هر طريق از فرزندان انقلابيشان و مبارزات آنان حمايت و پشتيبانی نمودند - مادران نمونه ايرانی نباشند. بيشتر از اين، کارگزاران جمهوری اسلامی با فرهنگ ارتجاعيشان به خود اجازه دادند تا با چنان مادرانی با رذالت و وحشيگری هر چه تمامتری رفتار کنند. با مادرانی چون "مادر نعمتی"، يک زن زحمتکش، يک مادر عاشق که وقتی پاسداران به خانهاش حمله کردند، فرزندانش را از پشت بام فراری داد. (۴) در چنين شرايطی بود که جهت نشان دادن درجه سبعيت جمهوری اسلامی به مردم و خاطر نشان ساختن اين امر که گردانندگان و دست اندرکاران اين رژيم فاقد هر گونه رحم و شفقتی میباشند، محمدی گيلانی حکم به قتل دو پسر خود داده و با قساوت هر چه تمامتر از ريختن خون آنها بر زمين ياد کرد. همچنين حسنی (نماينده خمينی در اروميه و امام جمعه اين شهر) قتل پسرش را همراه با عربدههائی بر عليه تودههای مردم و تهديد آنان، به اطلاع عموم رساند (پسر او به نام رشيد يکی از مبارزين مرتبط با سازمان اقليت بود. از رشيد که يادش گرامی باد پسری به نام بهرنگ به يادگار مانده است) که اين قتلها در همان زمان در رسانههای جمهوری اسلامی با تبليغاتی رسوا منعکس شد. رژيم انجام همه اين اعمال پليد را برای زهر چشم گرفتن از مردم و به عقب راندن آنها لازم میديد. علاوه بر مواردی که در بالا به آنها اشاره شد، پادوهای جمهوری اسلامی از طرق ديگری نيز جنايات انجام شده در زندانها را در بيرون انعکاس داده و پيامهای شوم وحشت خود را با جار زدن در ميان خانوادههای زندانيان سياسی به گوش ديگر تودههای مردم میرساندند. يک نمونه بارز و بسيار برجسته از اقدامات جمهوری اسلامی در اين زمينه که از فرط تبهکارانه و قساوت آميز بودن و کثيفیاش باور کردنی به نظر نمیرسد آن بود که پس از اعدام دختران کم سن و سال، لباسهايشان را با مقدار ناچيزی پول که نشانه "مهريه" بود، به خانوادههای آنها تحويل داده و رسماً مورد تجاوز قرار گرفتن آن دختران مبارز را قبل از اجرای حکم اعدام، به خانوادههايشان ابلاغ مینمودند. دست اندر کاران کثيف و مرتجع جمهوری اسلامی اقدام فوق را به شکل ديگری نيز انجام میدادند. آنها، پاسداری که مرتکب چنان عمل شنيعی شده بود را با يک کله قند به در خانه آن عزيزان میفرستادند و پاسدار با وقاحت موضوع را به خانواده، اطلاع میداد. اينکه توجيه اسلامی برای چنين جنايتی چه بود واقعاً امر درجه دومی است، اصل موضوع، همانا تأثير عملی اين امر در دنيای مادی و در واقعيت زندگی میباشد- هرچند که اتفاقاً خود آن توجيه نيز، نيش زهرآلودی بر قلب مردم ايران بود. توجيه اين بود که از نظر اسلام چون دختر باکره پس از مرگ مستقيماً به بهشت میرود، برای جلوگيری از اين امر، "برادر پاسداری" میبايست وی را يک شب "صيغه" کند، تا درب بهشت به روی آن دختر نو جوان بسته شود!! * * * ۱- "سخنرانی يکی از دژخيمان رژيم"، محمد گيلانی در ۲۹ شهريور۱۳۶۰ Copyright: gooya.com 2016
|