گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
13 شهریور» اسامی و مشخصات دقيق ۷۲ شهيد جنبش سبز، نوروز12 شهریور» دستيابی سايت نوروز به اطلاعات تازه ای در مورد سعيده پورآقايی 12 شهریور» مراسم چهلم شهيد امير جوادی فر امشب برگزار می شود، اميرکبير 11 شهریور» عليرضا بهشتی: سه نام ديگر به ليست جان باختگان حوادث اخير اضافه شده است، آمار جانباختگان ۷۲ نفر شد، کلمه 11 شهریور» ديدار خانواده يکی از شهدای حوادث اخير با کروبی به منظور شرح ماجرای کشته شدن، سحام نيوز
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارشی از مراسم چهلم شهيد امير جوادیفر، موج سبز آزادیکمی صميمی باشيم، نه روزنامه نگارانه می نويسم و نه گزارشوار روايت میکنم. دلم برای آن روزهای با هم بودن، دود سيگار در چشم ديگری فوت کردن، مجروحی را کشان کشان از معرکه بيرون بردن تنگ شدهبود، روزهايی که ما ايرانی ها بعد از سالها انزوا و غرقه شدن در فرديت منزوی خود همدلی و يکپارچگی را میآزموديم. اما مراسم چهلم شهيد جوادیفر لنگرودی اين حس عجيب با ديگران همسان و همدل بودن را برای تک تک ما حاضران در اين مراسم احيا کرد. مراسمی که به جان حاضران در جلسه، که همگی دستبند سبز داشتند و گاه گاه دست ها را با علامت پيروزی بالا میگرفتند، آتش انداخت. بغض بود، فضايی سنگين، چشم که می گرداندی زن و مرد و جوان و پير هريک گوشه ای می گريست، گاهی صدای هق هقی بلند می شد و زنجير افکار و ماتم حاضران را پاره می کرد. پرده ی نمايشی هم بود که عکس های امير را نشان می داد، جوانی به غايت سرزنده، عاشق تنوع در پوشش، هر جا و هر زمانی بی خيال، خوش، خندان، عکسی زيبا هم داشت با موهای بلند و ريشی پرپشت، ليوانی به دست و خنده بر لب، عکسی ديگر با پيراهن سبز، نشسته بر زمين، لبخنده ای بر لب، عکسی ديگر کنار دريا، با محبوبه اش، و ديگر اعضای خانواده اش، همه جا شاد، سرخوش، سرشار از حس زيستن، طلب حيات، و اميد. برخی شعر خواندند، از اعضای ادوار تحکيم وحدت هم کسی آمد و شعری خواند، از خود امير هم که معلوم شد در داستان و ترانه دستی داشته است داستانکی خوانده شده که قشنگ بود و نويد استعدادی شکوفنده را می داد که امروز ديگر نيست! جز شعرخوانی، حرف هايی هم زده شد: پدر او هم از دردهايی گفت که برای بزرگ کردن و برکشاندن امير کشيده است، به ويژه در اين شش سال اخير که امير مادرش را هم از دست داده بوده است، و پيرمرد چنان ساده و چنان شمرده از فاجعه ی از دست دادن فرزندش سخن راند که اشک و هق هق گريستن در چشم و گلوی همه نشست. پيرمرد گفت "پسری که سال ها زحمتش را کشيدم، ديگر ميان نيست، فقط خوشحالم که نامش خواهد ماند و قهرمانی به ايران داده ام، ايران سبز." پيام شهيار قنبری پخش شد که در مصاحبه با صدای آمريکا مرگ امير را فاجعهای می دانست که هرگز از يادش نخواهد رفت، چراکه امير از همراهان هميشگی برنامه های او و ترانه هايش بوده است. در همين برنامه ی ضبط شده ی صدای آمريکا که در مراسم پخش شد آن عکس شوم امير هم نشان داده شد، عکسی که در تضادی ژرف با ساير آن عکس ها که ذکرش رفت، با آن همه شادابی و سرزندگی، با آن همه بی خيالی و سرشاری، دل آدمی را به لرزه در می آورد؛ آن عکسی که نشان می دهد در کهريزک(ها) با جوانان وطن چه کرده اند؛ عکسی هولناک که گردنی بسته، چهره ای بی رمق، پيراهنی خونين، و اندامی تکيده و پر از زخم بر آن نقش بسته بود؛ عکسی که مثل زخمی بدخيم و هميشگی در ياد تک تک شاهدان آن نشسته است. امير در بيمارستان و در وضعيتی که گويی او را از قفس حيوانی درنده بيرونش کشيده باشند پيش از آنکه ديگربار به همان قفس ببرندش و دست آخر هم جنازه اش را تحويل پدرش بدهند؛ و من نمی دانم آدمخواران کودتا تا کجاها در تطاول و تجاوز پيش رفته اند که از چنين جوانی چنين تصويری به دست می آيد! عکس که به نمايش در آمد صدای گريه حاضران بلند شد، اين لحظه را هيچ نوشته ای نمی تواند وصف کند. فقط داغداران و عزيز از دست دادگان می دانند چنين عکسی از کسی که عمری با او زيسته اند چه شکنجه ی روحی بی رحمانه ای است. بی جهت نيست که مادر ندا آقاسلطان گفته است هنوز آن فيلم را (خونبارترين فيلم هزاره ی سوم را، يعنی جان دادن ندا را) نديده ام. شعر «ابراهيم در آتش» احمد شاملو، با صدای گرم شاعر، موسيقی هايی از مجموعه ی "آفتابکاران" (يادآور قربانيان دهه ی شصت)، ترانه هايی از شهيار قنبری، و "سر اومد زمستون" - آهنگ انتخاباتی ميرحسين - که با همسرائی و دست های افراشته ی حاضران به نشان پيروزی، با انبوهی از روبان های سبز، همراهی می شد از ديگر بخش های اين مراسم بود. بانوی داغدار شهيد جوادی فر هم در سوگ "مرد رؤياهايش" که "ديگر رفته است و کلی ای کاش و حسرت بر جای گذاشته است" متنی را فراهم کرده بود که لا به لای خشم و عصيان و بغضش برای حضار خواند و با تشويق و کف زدن آنها مواجه شد. و در انتها، ضيافت شام که چه عرض کنم، سوگ نشينی حاضران و صرف غذا انجام پذيرفت. اينگونه بود مراسم يکپارچه سبز شهيد امير جوادیفر عضوی از راه سبز اميد (رسا) Copyright: gooya.com 2016
|