دوشنبه 23 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه سرگشوده محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی ايران، وبلاگ محمد نوری زاد

به نام خالق زيبايی ها

محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ايران - حضرت آيت الله خامنه ای

من هميشه ، چه در نوشته هايم و چه در گفتگوی حضوری ، شما را با واژگانی چون : آقا جان ، مولای من ، خامنه ای ما ، مخاطب قرار داده ام . اما دراين رقعه ، مصرم که حضرتعالی را " پدر" خطاب کنم . علتش را نمی دانم . شايد بخاطر اين که با اين واژه ، الفت عاطفی فراوانتری برقرار می کنم . اگرچه واژگان پيشين ، بلحاظ معرفتی کاربرد ويژه ای طلب می کنند . من در نوشته هايم به ياد ندارم : مقام معظم رهبری ، يا : مقام عظمای ولايت ، آورده باشم . دراين دو واژه اخير ، رسميت و تشخصی می بينم که شما را بسيار دورتر از مردم می نشاند . و حال آنکه ما دوست داريم شما را درکنار خود ببينيم .

پدرگرامی ،

من شايد بيش از هرنويسنده و فيلمسازی ، در سالهای رهبری شما ، درجانبداری از شما مطلب نوشته ام و فيلم های مستند ساخته ام . وآنچنان غليظ و ناگشودنی با شما و جايگاه شما گره خورده بودم که احساس می کردم : ياوری امام زمان ، نسبت موکد و انفکاک ناپذيری با ياوری شخص شما دارد . احساس می کردم شما تمثيل و نماينده ای از همه غربت های تشيع محضيد . احساس و باورم به اين بود که شما ، تنها فرصت تشيع برای به تجلی درآوردن معارف خفيه شيعه هستيد . معارفی که می بايست يک به يک به صحنه آورده می شدند و امکان جولان می يافتند .

من و دوستان همفکرمن ، همه آرزوها و آرمانهای متعالی شيعه را در برافراختن و هويت بخشی انسان زخم خورده و تکيده از انديشه ها و رويه های ناسالم بشری ، و اين همه را در کلام شما و سيره شما و مواضع شما می جستيم . وقتی به آمريکا نهيب می زديد و او را از عواقب جهانخواری اش برحذر می داشتيد ، ما غرق شعف می شديم . چرا که سالهای سال ، در دوران ستمشاهی ، حسرت يک مرگ برآمريکا به دلمان مانده بود .

وقتی از فقر و فساد و تبعيض می فرموديد ، در پوست نمی گنجيديم . چرا که بخود نويد می داديم از پی اين خروش های فهيمانه ، حتما افق های مبارکی درجهت زدودن اين رذيله های اجتماعی در پيش خواهد بود . وقتی فراتر از چارچوب های ديپلماسی ، برسر طراحان دادگاه ميکونوس فرياد برآورديد و بساط خدعه و نيرنگشان را برسرخودشان آوار کرديد ، ما به همديگر تبريک می گفتيم .

بعد از واقعه هولناک يازده سپتامبر ، آنجا که برجستگان سياسی ما - آنان که درادعای برتر بينی شان ترديدی تحمل نمی کردند – با شنيدن عربده های خشمناک بوش به حاشيه های سکوت و ترس پناه بردند ، شما يک تنه سربرآورديد و آوار ديگری از شهامت و حق طلبی را برسر هيات حاکمه آمريکا فرو ريختيد ، ما قامت راست کرديم و به خود باليديم .

وقتی به زندگی شخصی شما نگاه می کرديم که چگونه فرزندان خود را از ورود به کارهای اقتصادی و مسئوليت های درشت و ريز نهی فرموده ايد و همگان خود را از اشرافيت متداول مسئولين کنار زده ايد و به بهره مندی از يک زندگی بسيار ساده بسنده کرده ايد ، سرافرازی می کرديم و به خدای خوب خود سپاس می گفتيم .

با هر ادله و احتجاج شما ، برج بلند "چرا" های ما فرو می ريخت . طوری که تحقيق و مجادله را شايسته تداوم سخن شما نمی ديديم . از اين که گذشته و سابقه سالم و پاک و آکنده از رنج و مقاومت داشته ايد ، و در سالهای پس از انقلاب نيز در کنار ساير مردم ايران عزيز ، به مقابله با دشمن شتافتيد و عرصه دفاع مقدس را باحضور وهمراهی خود سامان داديد ، شما را بيواسطه از جنس خود می ديديم و با شما و سخن و سيره شما همذات پنداری می کرديم .

بعد از امام عزيز ، آنگاه که ستون محکم عاطفی و احساسی و بينشی ما لرزيد ، به زير سايه شما خزيديم و کاستی های فردی و اجتماعی خود را به يمن روزهايی که شما نويد بهبود می داديد ، در خيال ، ترميم می کرديم .

هرچه برحجم کاستی ها و بدکاری ها و تلخ گويی ها و عقب ماندگی های کشورمان افزوده می شد ، به يک سخن و نهيب شما ، همه را بحساب دشمن بدکردار می گذارديم . دشمنی که در سخن شما ، درهمين نزديکی ها بود و جزبه نابودی ما راضی نمی شد و لحظه ای درنگ را نيز درحذف ما جايز نمی دانست . که در جای خود ، تشخيص درستی نيز بود . رفتار هزار فتنه آمريکايی ها و تجربه های خود انقلاب ، برهمين تيز بينی تاکيد می ورزيد .

با اشاره و تاييد و نصب جنابعالی ، شيفتگان و سربازان و اطرافيان و ماموران شما برمنصب های فراوان کشور قرار گرفتند تا اين کشتی طوفان زده را به ساحل امن و آسايش و رشد برسانند . از شورای نگهبان تا قوه قضاييه . از فرماندهان سپاه تا فرماندهان ارتش . از امامان جمعه تا مجمع تشخيص مصلحت . از شورای انقلاب فرهنگی تا صداو سيما . هيچ منصب کليدی ای نبود که منتصبين شما در آن حضور نداشته باشند . حتی نمايندگان مجلس خبرگان که به صورت ظاهر از جانب مردم انتخاب می شوند ، پيشاپيش از فيلتر شورای نگهبان شما گذر می کردند .

اين همه حضور حضرتعالی در مواقف چند و چون نظام ، ما را به درک و لمس يک مدينه فاضله اين زمانی بشارت می داد . مرتب خود را به پايکوبی و تناول لذت حضور درآن مدينه قشنگ اميد می داديم . اگر امسال رونقی در نمی يافتيم ، به سال ديگر چنگ می برديم .

ما با شما آنچنان آميخته بوديم که خود را نمی ديديم . به خود می نگريستيم که غبار آلود از جنگ و کار و زحمت آمده بوديم . به شما می نگريستيم که مرتب برتاييد و تقدير ازمسئولين اصرار می ورزيد . به زيرک هايی می نگريستيم که در زير چتر امن نظام – فارغ از درد و داغ مردم – به تکميل سفره سيری ناپذير خويش همت می کردند . و می ديديم : هيچ روزنامه ای و هيچ برنامه تلويزيونی و هيچ خبری و هيچ محکمه ای ، از نابکاری آنانی که به اسم مسئول ، کيسه بهره مندی خود و اقوامشان را پرکرده بودند و رسوا نيز شده بودند ، اجازه نشت يک "چرا" نمی يافت .

در طول ساليان دراز ، ما هرگز لذت يک روزنامه مستقل و صداوسيمای مردمی را که بی واهمه دربرابر کاستی ها و زد وبندها و مراودات پشت پرده افشاگری کند و سلامت جامعه را با اين رويه درست تضمين کند نچشيديم . به شوق بساط علوی و مهدوی ، و افق های روشنی که شما نشانمان می داديد ، و بخاطر دشمنی که صدای زنگ خطرش از داخل و خارج قطع نمی شد ، از مطالبات امروزمان می گذشتيم و به فردا موکولش می کرديم .

و شما ، پدرگرامی ، مرتب بر شعله های درون ما آب می افشانديد و التهاب و گداختگی ما را فرو می نشانديد . که : مبادا دشمن شاد شويد . مباد آب به آسياب دشمن بريزيد . مبادا زبان وقلمتان به تضعيف نظام منجر شود . مبادا همانی را بگوييد و بنويسيد که دشمنان می خواهند . دشمن شناس باشيد . موجبات اغتشاش فکری مردم را فراهم نکنيد . مشکلات داخلی ما يک امر خانوادگی است ، به همسايگان مربوط نيست . مبادا بار ديگرپای اجنبی بميان آيد .

با مديريت و خواست شما ، روحانيان برتمامی مقدرات محوری ما حاکم شدند . ازنهادها و نمايندگی های ولی فقيه ، تا ادارات عقيدتی و سياسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی . چه درداخل و چه درخارج . و ما تا می آمديم به اين همه حضور و سرک کشيدن روحانيان در زيروبالای کشور بيانديشيم ، خود را سراسيمه با خواست شما مجاب می کرديم . که يعنی : لابد اين درايتی است ازجانب شما و ما از تبعات آن غافليم .

به عنوان نمونه ، در وزارت جهاد کشاورزی ، نماينده ولی فقيه حضورداشته ودارد وصاحب نفوذ است . جايی که تناسبی با حضور يک روحانی ندارد و اين حضور کم تناسب ، مقدرات خاصی را بربدنه اين وزارتخانه بار می کند . اين روحانيان ، درکل ، ودرطول اين ساليان هدرشده ، به دليل نداشتن سواد و آگاهی درباره بدنه ای که درآن حضورداشته اند و گاه برسرآن نيز ايستاده اند ، مخاطرات فراوانی را برساحت های متعدد کشور تحميل کرده اند . هم بجهت دخالت های گاه و بی گاهشان ، وهم بخاطر تحميل آدمهای همجوارشان .

اين روحانيان ، ظاهرا حضورداشته اند تا چشم شما باشند در بدنه کشور . اما نه که هرکدام مختصاتی و علائقی خاص بخود داشته و دارند ، به رد يابی همان تعلقات مشغولند و مرتب از نام و وجهه ونفوذ شما بهره برده اند و سنگی از پيش پای نظام نيز برنداشته اند .

به عنوان مثالی ديگر : ما دکترعلی شريعتی و تفکرات او را می ستوديم ، اما نظام ، او را بخاطر اين که روحانی نبود و فراتر از چارچوب های حوزه می انديشيد ، کنار گذارد تا مبادا دربرابر روحانی ، يک غيرروحانی سربرآورد و در حوزه دين ، ابراز وجود کند و سخنانش پراکنده شود و مردم را از اطراف روحانيان و منابرشان متفرق کند . شريعتی ، برای برپايی اين نظام سوخت ، اما اين نظام او را بخاطر روحانی نبودنش و تفکرات تازه اش سوزاند و حق او را در نهضتی که بوجود آورده بود ادا نکرد . اين روزها ، می بينيم برای فلان روحانی دورتاريخ و گاه جامانده درتاريخ مراسم ياد بود بپا می کنند اما سالگرد وفات و شهادت شريعتی بايد با ترس و لرز برگزار شود .

تبعات اين حضور همه جانبه شما و روحانيان برمقدرات محوری کشور ، و دوختن همه مخاطرات به هيمنه نظام ، اين شد که از هر سخن مخالف بهراسيم و از هرنوشته و اشاره مخالف بلرزيم . که نکند خوابی برای واژگونی نظام ديده باشند . که نکند چشم ديدن ما را نداشته باشند .

بر صداو سيما و مطبوعات سخت گرفتيم و هيچ لحنی ونقدی را به کيان کشور تحمل نکرديم . در يک وعده ، دهها نشريه را به جرم نقد خودمان بستيم و آدمهای منتقد را به محفظه زندان درانداختيم . از اين می ترسيديم که نقد از ما ، به کاسته شدن محبوبيت نظام و کيان آن منجر شود . و ما به اين محبوبيت هميشگی نياز داشتيم .

وما ، عزيز گرامی ، درتمامی اين سالها ، از شما و حضور همه جانبه شما درترسيم مقدرات کشور ، حمايت کرديم و نوشتيم و نوشتيم و سخن گفتيم و مخاطبين خود را به همراهی با شما و نظام فراخوانديم . و گاه دراين فراخوانی بزرگ ، عبوس نيز شديم و اهل خود را به رنج انداختيم و دوستان خود را از دست داديم و حلقه نظام را تنگ تر و تنگ تر ديديم .

يک سئوال . ما برای چه دراطراف شما گرد آمده بوديم ؟ که نفعی و سفره ای نصيبمان شود ؟ آنهم با شهدايی که داده بوديم و دوستانی که جلوی چشم ما پرپر زده بودند ؟ که اگر اين گونه بود ، ما کاسبکاران خفيفی بوديم که . ما برای اين در پشت سر شما صف بسته بوديم که از جانب شما ، نسيم علوی برما وزيده بود و دوست داشتيم مردمان ما و جهان از اين فرصت تاريخی بهره مند شوند .

به همه می گفتيم صبرکنيد تا عدالت علوی را درمحاکم قضايی کشور نشانتان بدهيم . تا خوب انديشيدن و خوب بودن را ، و جهانی شدن و جهانی بودن را نشانتان دهيم . هرمعترضی را به روزهای عنقريبی از خوبی ها وعده می داديم و هرمنتقد را به ديدن چيزی دلنشين درآينده متقاعد می کرديم . اما زمان که می گذشت ، ديديم از آن مدينه فاضله که خبری نيست ، از ابتدائيات يک رشد متداول نيز جا مانده ايم .



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ديگران ، کشورهای همجوارما ، فارغ از چند و چونی که ما گرفتارش بوديم ، با شتاب به راه خود رفتند و بجايی رسيدند که ما امروز به التماس از آنان تخصص و تکنولوژی و برنامه و مديريت خريد می کنيم . و ما ، با همان تاروپودی که برخود تنيده بوديم ، جامانديم . چرا ؟ چون از سنت های الهی دور افتاديم .

گفتم : از سنت های الهی دورافتاديم و به روزی درافتاديم که امروز برفرصت های هدررفته خويش افسوس می خوريم . ببخشيد از اين که وارد حوزه ای شدم که درتخصص شماست . بله ، سنت های الهی ! چيزی که شما خود مرتب به آن تاکيد داشته ايد . مرتب .

شما درهر سخنرانی ، همه را به يکی از اين سنت ها فرا خوانده ايد . عمده سخنان شما دراين سالها ، يا نقد بوده يا ارشاد . که البته اين رويه درستی نيز هست . اما يک غفلت دراين ميان خود می نماياند . پوزش مرا بپذيريد که ناگزيرم از اينجای سخن ، به محاکاتی بپردازم که مستقيم به خود شما مربوط است . و اين مستقيم گويی ، نه که تمرين ما دراين سالها نبوده ، چه بسا برای حضرت شما و همطريقان ديرين من بسی نامتحمل باشد و برمن سخت بگيرند که : تو کی هستی که برای ولی فقيه ما تعيين تکليف می کنی و اساسا چرا می پرسی : چرا ؟

عزيز ما ، درهمه اين سالها ، من نديدم يا نشنيدم که شما ، درمقام شخص اول اين کشورپرمخاطره و پرآوازه ، يک بار ، حتی يک بار ، مسئوليت يک خطا و خبط و عقب ماندگی و درجا زدن را شخصا بپذيريد . اميد دارم بسيار بوده باشد اما من که يکی از آحاد اين مردمم ، شخصا نديده يا نشنيده ام .

هميشه درمقام نقد ، جانب مردم را گرفته ايد و حتی به مسئولين پرخاش کرده ايد ، اما نبوده که به مردم بفرماييد : ای مردم ، تا اينجای عقب ماندگی های کشور متعلق به ديگران است و اين مختصر متعلق به خطاهای انسانی من رهبر است . هميشه خود را برکنار از آسيب ها ديده ايد و همراه و همصدا با مردم ، بر مسئولين و مجريان برافروخته ايد که : چرا فقر و فساد و تبعيض ؟ چرا بدکاری ؟ چرا بی برنامگی ؟ چرا عقب ماندگی ؟ چرا بی کياستی و بی مديرتی و بی خردی ؟

وحال آنکه شايد پسنديده اين بود به همان روحانيان منصوب خودتان نيزمی نگريستيد و خرابکاری و نقش احتمالی آنان را در اين چراهای تمام نشدنی رصد می فرموديد . باز به عنوان نمونه ، به امام جمعه بندرعباس که مثل امام جمعه تهران – آقای سيداحمد خاتمی – وامام جمعه مشهد – آقای علم الهدی ، چهره ای عبوس و زبانی تلخ دارد اشاره می کنم که به زور ، بله به زور زمينی از دانشگاه علوم پزشکی را برای ساخت مصلای بندرعباس تصاحب کرد و آنگاه که رييس اين دانشگاه اعتراض کرد که : اين يک تصاحب است ، اينجا بايد دانشگاه می شد ، اين غيرشرعی است ، از تريبون نمازجمعه پرخاش می کند : تو برو آمپولت را بزن . ما خودمان شرعی وغيرشرعی بودنش را حل می کنيم .

پدرگرامی

هرکجا از سخن من دل آزرده شديد ، با يادآوری اين نکته خود را مجاب کنيد که گوينده اين سخنان ، کسی است که دوست بودنش نه برهمگان ، که برخود شما ثابت است . پس ، سخن دوست را بايد تاب آورد و از او نرنجيد . شايد برخی از دوستان من بگويند : ای منافق بريده ، اگر سخنی هم با رهبر داشته ای و داری ، آن را خصوصی برای خود ايشان می فرستادی . نه اين که آن را دربوق کنی و جار بزنی . که می گويم : هرآنچه من با استناد به آنها سخن می گويم ، ازواضحات وامور آشکار کشورمان است . من مسئله ای محرمانه را که برملا نکرده ام . درضمن ، تاثير و بردی که يک نامه آشکار دارد ، هرگز يک نوشته محرمانه ندارد . وباز اين که : روح اين نوشته ، نه از جانب يک دشمن تابلودار و منافق درکمين ، که خيرخواهی کسی است که هنوز چشم به اصلاح امور دارد و همان مدينه فاضله را از جانب اين نظام طالب است .

يک اشتباه ديگر نيزمرتکب شديم . هم ما هم شما . شايد اين اشتباه به دليل انباشت معارف شيعی دردرون تک تک ما صورت پذيرفت . و شايد از اين جهت که از انقلابی که کرده بوديم زيادی خرسند بوديم و اجرش راهم فورا به حساب خودمان واريز کرديم و بلافاصله هم دريافتش کرديم . اجراين که ما و انقلابمان ، ادامه خواست و تمايل پيامبراعظم (ص) و ائمه معصومين(ع) است . که يعنی رهبران ما همانانند و جانشينان همانان و مردم هم لابد مردم و مخاطبين همانان .

اين مهم را مرتب از سخنان شما و ساير مسئولان نيوشيديم و پذيرفتيم که می توانيم تاريخ اين روزگارخود را با تاريخ دوران امام علی و امام حسين (ع) مشابهت دهيم . و اصلا دراين مشابهت سازی به سراغ سايرامامان نرفتيم . مثلا امام باقر و امام صادق و امام رضا و امام جواد(ع) . شايد بيشتر به اين دليل که ازميان همه امامان ، امام علی (ع) فرصت حکومت يافته بود و کربلای امام حسين هم بيشتربا درون ما همراهی داشت . و مثلا به سيره و نحوه مدارای شخص پيامبراکرم (ص) با مخالفين هيچ توجهی نکرديم . و حتی نحوه مدارای حضرت علی با مخالفينشان . خودمان دراين وسط يک فرمولی برای جمهوری اسلامی خلق کرديم که هر سمتش را بشود به امامی مربوط کرد . شعار : مااهل کوفه نيستيم علی تنها بماند ، ياشعار : خامنه ای خمينی ديگر است ، ولايتش ولايت حيدراست ، و شعارهايی از اين دست ، محصول اين نگرش تطبيقی است .

آنقدر در تشبيه و تطبيق انقلاب و حادثه های آن ، با حکومت حضرت اميروحادثه های آن افراط ورزيديم که خودمان درتحليل هر ماجرای انقلاب ، حتی مراودات اجتماعی اش ، با شتاب ، حضرت شما را درجايگاه حضرت اميرمی نشانديم و دوستان ومخالفين شما و نظام را با دوستان و مخالفين حضرت امير می سنجيديم .

اين افراط ، کار را به جاهای باريک کشاند . به جايی که مثلا خود شما بحث مفصلی از نقش خواص و عوام را درظهور ماجرای کربلا به ميان آورديد و عبرت تاريخ را به دوستان و دشمنان هشدار داديد . غافل از اين نکته که : اين عبرت تاريخی ، از همان ابتدا ، فرضيه ای تثبيت شده با خود داشت و نيازی به اثبات نداشت . اين که دراين عبرت : حسين ، ما هستيم ،و انقلاب می تواند با خيانت خواص و پيروی عوام ، به کربلايی درجهت حذف حسين ومرام حسين که ماهستيم منجر شود .

وباز غافل از اين که ما تنها به يک دليل وشرط ، وتنها به يک دليل وشرط می توانستيم خود را و نظام و مسئولين نظام را با علی و اولاد او ، و نظاممان را با ولايت و حکومت آنان بسنجيم که : شيوه مردمداری و حکومت ما ، و رفتار شخصی ما ، همانند آنان باشد يا متاثراز آنان .

نمی شود که ما دربسياری از امور مخالف آنان رفتار کنيم اما همچنان جايگاه آنان را برای خود بلوکه کنيم و به هرمخالفی و منتقدی بگوييم : حواست باشد که چه کسی و چه نظام و حکومتی را داری نقد می کنی .

وقتی امام علی ، مرگ را بر خود و ياران خود روا می داند آنگاه که خبر ربوده شدن يک خلخال از پای يک زن يهودی را می شنود ، چگونه است که علی دوستان امروز ما ، از شنيدن خبر کشته شدن مردم ، بله ، مردم ، به دست عوامل حکومت ، مرگ را از خدا تقاضا نمی کنند ؟ ما اگر از خبرتجاوز به يک دختر ، مثل علی گريبان چاک زديم و زمين وزمان را متوجه اين رفتار شوم خودی ها کرديم ، می توانيم از خواص و عوام انتظار مشابهت رفتاری داشته باشيم . يا اگر مثل علی ، دست منتسبين خود را از بيت المال کوتاه کرديم – وحال آنکه درکشور ما اين مسئله بيشتربه يک شوخی می ماند – می توانستيم به مردم بگوييم : ما نيزعلوی هستيم .

می دانم که باهرسخن اين فرزندتان ، از او نا اميدتر و نا اميدتر می شويد . اما سخن فرزند با پدر ، هيچگاه به تلخی و گزندگی سخن يک فرد فحاش و معاند نيست . در سخن يک معاند ، هيچ مفری از اميد نيست اما درسخن اين فرزندتان هنوز اميد هست . خواهم گفت :

حضرت شما ، دراين سالهای رهبری ، آنقدر که به دشمن و دشمن ستيزی بها داديد ، به دوست و دوستی و دوستيابی بها نداديد . شايد از اين باب که باران دشمنی های پی درپی و فراوانی که برسراين نظام می باريد ، عمده نگرانی شما را بدانسو گسيل نمود . و شما و ما ، بيش از آن که به دوست متمايل شويم ، دشمن را درمدار توجه خود قرار داديم . و دراين گردونه دشمن شناسی ، از شناسايی دوست غفلت ورزيديم . و حيف که باز دراين گردونه غفلت ، مرتب با تحريکات و تحرکات و شيوه های مختص به خود ، از شمار دوستان خود کاستيم و برشمار دشمنانمان افزوديم .

يک مثال ديگر : اگر سخنان شما پيش از اين ، نگران دشمن بود ، درنماز جمعه همين هفته گذشته ، ديديم که سخنان شما نگران رفتار بخشی از مردم ، بله : مردم است . واين ، همان دستاوردی است که دراين سی سالگی انقلاب ، ما بدان دست يافته ايم . يعنی سابقا ما برای دشمن خط ونشان می کشيديم ، حالا کارمان بجايی رسيده است که بايد برای بخشی از مردم خودمان خط ونشان بکشيم . قبول می فرماييد که اين روند معکوس ، کاررا بجايی می رساند که درفردای اين نظام ، جز دشمن ، مردمی درکار نباشد .

اردوغان ، چندی پيش وارد مجلس ترکيه شد و با شادمانی گفت : دراين بحران اقتصادی ، کمک از غيب رسيد . شادمانی اش به طلاهای انتقالی ازايران اشاره داشت که درترکيه بارانداخته بود و صاحبی نيز نداشت . هنوز که هنوز است نه فردی ادعای مالکيت آن طلاها را داشته است و نه کشور مبدا که جمهوری اسلامی ايران باشد . اين خبرو اين خنده کنايه آميز اردوغان ، مدتها دستمايه رسانه های ترکيه و جهان بود .

من از اين مثال اين بهره را می برم که ما به دست خود ، بسياری از فرصت ها را مفت از دست داده ايم و برای ديگران فرصت مفت فراهم آورده ايم . ما می توانستيم امروز دوستان فهيم و فراوانی داشته باشيم که ما را درعبوراز بحرانهای درکمين ياری دهند اما اغلب آنان را به شيوه ای و تهمتی و رنجی و آسيبی و خراش عاطفی ای از خود رانده ايم و ناخواسته به صف ناراضيان پيوندشان داده ايم .

اکنون به جامعه ای و کشوری ونظامی دست يافته ايم که بجز استقلال سياسی ، درساير حوزه ها سخت گرفتاراست . رشوه و ريا و رابطه و خاصه پروری و اعتياد و بيماری مصرف و بيماری توليد و بيماری اجتماعی و بيماری فرهنگی و بيماری انتظامی گريبانمان را گرفته . شما با نوشته های من آشناييد . من از ديرباز برسراين امهات آوار بوده ام و هشدار داده ام . بارها گفته ونوشته ام که خدای متعال هرگز رعايت شهدا و زحمت های ما در برپايی اين انقلاب را نخواهد کرد و به راحتی آب خوردن ممکن است با پشت کردن به سنت های الهی فروبپاشيم و از گردونه توجه عالم و خدای عالم به دور افتيم .

پدرگرامی

اگر سی سال پيش از شما و ما می پرسيدند : برای چه می خواهيد انقلاب کنيد ؟ پاسخ می داديم : برای اين که مستقل شويم . برای اين که به سرافرازی اقتصادی و علمی و انسانی و قضايی دست يابيم . برای اين که مردمان دنيا بيايند و خوب بودن و خوب شدن را از ما بياموزند . برای اين که می خواهيم انسان را درکمال انسانيت خود به نمايش بگذاريم . و از اين حرفها .

خوب ، ما برای رسيدن به اين همه خوبی ، زحمت کشيديم و جنگيديم و جوانان و عاطفه های بسياری را از دست داديم . امروز لااقل بايد به بخشی از آنها رسيده باشيم . تماشای دورنما که نه ، يک نمای نزديک از کشورمان و آسيب های اجتماعی و اقتصادی و قضايی و فرهنگی اش ، و مسئولينی که به راحتی نوشيدن يک شربت گوارا دروغ می گويند ، و البته يک استقلال سياسی آشفته – که آمريکا را وانهاده ايم و به دام روسيه و چين افتاده ايم – و دستيابی علمی هسته ای – که اگر زمان شاه بود چه بسا به بيش از اين دست می يافتيم (نيروگاه هسته ای بوشهرو ...) – و کوهی از آزمون و خطاهای انباشته شده و دانشگاههای از دست رفته و مردم پريشان و غمزده ، به ما می گويد که ما نه تنها در رسيدن به آن آرمانهای طلايی شيعی موفق نبوده ايم ، بلکه از دستيابی به مقدمات يک نهضت انسانی نيز عاجز مانده ايم .

می دانم که واگويه کردن اين آسيب ها ، روان شما را می آزارد . اين را از زبان شما بسيار شنيده ام . باور کنيد مردم ما با همه اين غفلت ها و ناکامی ها و عقب ماندگی ها کنار آمده بودند و می خواستند با شما و به رهبری شما سنگ های پيش پای نظام را بردارند . بهمين دليل با شکوهی مثل زدنی درانتخابات اخير شرکت کردند . آنان شرکت نکردند که جامعه را به آشوب بکشند . و يا جامعه را به عقب تر بازگردانند . مسلما تصويرشان از آينده ، تصويری درخشان از جمهوری اسلامی ايران بوده است . هنوز هم هست .

همه ما و همه مردم ، از اين انتخابات اخير چشم اندازی پراز خيرو خوبی آرزو داشتيم . فکر می کرديم اگر نونهال انقلاب در يک يا دوسالگی اش آداب معاشرت نمی دانست و با ترشرويی انس بيشتری داشت ، درسی سالگی اش می داند مردم يعنی چه و نحوه معاشرت با مردم يعنی چه . فکر می کرديم اين حداقل رشد را يافته است .

حوادث بعد از انتخابات ، همه معادلات فکری و انسانی ما را بهم زد . رفتاری که تحت امرحضرتعالی بامردم شد ، رفتار همشان و همطراز زحمت و فهم و همراهی مردم نبود . مردم اگر انتظار داشتند اين رفتار را از ماموران خود سر نظام ببينند ، درعوض ، انتظار اين راهم داشتند که رهبرشان ، بلافاصله به رسم علی علی های مکررش ، همچون علی به مددشان بيايد و دادشان بستاند . نه اين که مرتب روح و رفتار وحشيانه ماموران را تاييد کند و به مردم معترض خودش ، همسنگ اغتشاشگران و براندازان نگاه کند .

به اين سخن امام جمعه منصوب خود درمشهد – آقای علم الهدی – توجه کنيد که درهمين نماز جمعه اخير افاضه فرموده اند : .... ابن ملجم ها نمی توانند در کشورعلی (ع) به دنبال سياست باشند . بعضی از جريان های سياسی که ادعا دارند : نخبگان بايد وارد سياست شوند ، بدانند که اگر ولايت پذير نباشند ولايت ستيزند و ولايت ستيز يعنی ابن ملجم !

اين سخن پوک و مفت و بی خاصيت از آن روی توسط اين روحانی کم سواد زده می شود که نعل بالنعل حکومت فعلی را حکومت علی می داند و فعالان سياسی را ابن ملجم . و دراين تحليل پوک ، اصلا هم به اين اشاره نمی کند که چرا وبه چه دليلی يک رييس جمهور قبل از انتخابات برای يک امام جمعه ، يک ميليارد تومان پول می فرستد . و به اين نيز نمی انديشد که يک چنين فرمولهايی که ما در نظاممان خلق کرده ايم ، ممکن است فرسنگها از رويه علی و اولاد علی دور باشد و حتی در مدار تنفرآنان نيز جای داشته باشد .

اگربگويم يکی از آسيب هايی که شما خورده ايد از ناحيه همين مبلغين کم خردی است که به اسم جانبداری از شما ، وبا رفتار غيراسلامی و غيرانسانی شان ، متاسفانه بذرنفرت از شما را دربين مردم افشاندند ، از فرزند خود خواهيد رنجيد ؟ اگر نمی رنجيد بايد بگويم که حضرت شما درمقام فرماندهی کل قوا ، درحوادث بعد از انتخابات ، با مردم خود ، خوب رفتار نکرديد . ماموران شما ، به سمت مردم تيراندازی کردند و آنان را کشتند و زدند و اموالشان را سوختند وتخريب کردند . متاسفانه سهم شما دراين حوادث قابل اغماض نيست . بخصوص که بعد ها مکرر فرموديد اهل مجامله نيستيد و از مواضع خود عدول نمی کنيد . ما بدنبال همان حنجره خشماگينی بوديم که برسرآمريکا فرياد می زد ، که چه بکند؟ که وارد ميدان شود واز مرگ و خلخال و زن يهودی که نه ، کشته شدن زنان و مردان مسلمان خودش بگويد . نه اين که بدون دلجويی از مردم زخم خورده ، آنان را به تکرار همان رويه های خونين هشدار دهد .

من شما را به يک سخن ديرين خودتان ارجاع می دهم . پيش از آن بگويم : من خود شخصا نوشته هايی دارم که امروز از مراجعه به آنها شرم می کنم . اما نوشته های بسياری نيز دارم که هرچه زمان می گذرد ، برنورانيت محتوايی آنها افزوده می شود . خوشبختانه اين سخن شما نيز اينگونه است که هرچه زمان بگذرد برنورانيت آن افزوده می شود :

"....مردم اگر متوجه باشند و هوشيار باشند اگر نشانه های کبروغرور وخودخواهی را درزمامداران فورا ببينند و بشناسند و خيرخواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار درصدد رفع اين بيماری نيست درمقابل او تعرض کنند ، يقينا آن بيماری علاج خواهد کرد . .." اين سخنان شخص شما ست در سال ۱۳۶۳ . می بينيد درآن سالهای دور انقلاب ، چه سخن نورانی ای از زبان شما جاری شده است ؟ سخنی که هرچه می گذرد ما بدان نياز مفرطی احساس می کنيم . سخنی که در گردونه عمل ، مطلقا به آن مراجعه نشد .

شما درآن سالها ، مسئوليت چندانی نداشتيد اما در اين سالهای رهبری ، کدام مسئوليت است که بدون تاييد شما مقبوليت داشته باشد ؟ و چرا اين سخن ، به جان جامعه درنيفتاد ؟ و چرا جامعه از نورانيت آن بهره مند نشد ؟ پاسخم را خود می دانم : درقرآن نيز سراسرنورهست اما آيا به چه ميزان در طريقت ما سهم دارد ؟ درباره همان سخنان ديرين شما ، بگويم که ما هرگز شخص شما را به آن آفات مورد اشاره متهم نمی کنيم اما شما هم درخيرخواهی ما شک نکنيد .

يادم هست که برای تلويزيون ، مجموعه ای می ساختم به اسم " حماسه خمينی" . وناگزير بايد همه آرشيو تصويری ملاقات های مردم با حضرت امام را مرور می کردم . خودم اين مجموعه را طراحی کرده بودم . بسيارنيز خوب بود و تاثيرگزار . دريکی از نوارها به ملاقات امام عزيزمان برخوردم با اهالی گنبد . اگر اشتباه نکرده باشم . زمان اين ملاقات هم مربوط می شود به سال های ۶۰-۶۱ . يعنی چند سال پس از پيروزی انقلاب ؟ دراين ملاقات که مکتوب آن درصحيفه نورهم هست ، امام عزيز رسما از مردم ، به دليل اين که نتوانسته اند با برپايی اين نظام به وعده های خود عمل کنند ، عذرخواهی می کنند . اين سخنان درشلوغی آن سالها گم شد و کسی از مسئولين به آن مراجعه نکرد .

من می خواهم دراين بخش از نامه ام شما را "مالک اشتر" خطاب کنم . تجسم اين که شما دربرابر حضرت علی ايستاده ايد و ايشان شما را مالک اشترخود خطاب می کنند چقدر شورانگيزاست ؟ حضرت ، نامه خود را که قرار است والی و حاکم مصر شويد به دست شما می دهند . به راه می افتيد . درگوشه ای خلوت ، نامه را می گشاييد و آن را با دقت مطالعه می کنيد :

"....... اگر مردم برتو به ستمگری گمان بردند ، عذرخود را علنا با آنان درميان بگذار . وبا اين عذرخواهی ، از بدگمانی مردم کم کن . اگر چنين کردی ، خود را به عدالت پرورانده ای و با مردم مدارا کرده ای . دليل و عذری که می آوری ، باعث می شود تو به مقصود خودت برسی و مردم هم به حق خودشان دست پيدا کنند ..."

مردم ما هنوز اقتدار نظام را طالبند و هيچ گزندی را بر جمال او برنمی تابند . اين عذرخواهی شما می تواند آتش خشم مردم را سرد کند . به آنان اميد بدهد . آب رفته را به جوی باز گرداند . اما اگر اين نشود ، و همانگونه که درنماز جمعه اخير فرموديد ، کار به تنگناهای انتظامی بکشد ، ما رفته رفته ، اين باقيمانده مردم را نيز از دست خواهيم داد . و شما نيک تراز همه ما می دانيد : نظامی که مردم نداشته باشد ، چه دارد ؟ والسلام .

فرزند کوچک شما : محمد نوری زاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016