چهارشنبه 25 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بياييد با هم همراه شويم! بيانيه جمعی از بازماندگان قربانيان دهه ۶۰

سی و يک سال پيش، جنبش آزاديخواهی، برابری طلبی و عدالت جويی مردم ايران با حضور همه مردم و همچنين تمامی سازمانها و تشکل های سياسی، اجتماعی و آزادی خواه، چه مذهبی و چه غيرمذهبی در کنار يکديگر با حکومت به مبارزه پرداختند و آن را به زير کشيده و خواهان تغيير حکومت از پادشاهی به جمهوری شدند. ولی اين جنبش با سوءاستفاده از اعتقادات مذهبی مردم از طرف رهبران مذهبی مصادره شد و با يک رأی گيری "آری يا نه" به جمهوری اسلامی تبديل شد. خمينی که رهبری جنبش را به دست گرفته بود قبل از ورود به ايران در سخنرانی های خود در نوفل لوشاتو شاه را به دليل سلب آزادی بيان و تبعيض های فراوان در بين اقشار و طبقات مختلف مردم محکوم کرده و ادعا می کرد که دولتی دموکراتيک ايجاد خواهد کرد. او صحبت از آزادی بيان و عقيده حتی برای کمونيست ها می کرد، صحبت از تساوی حقوق زنان و مردان می کرد، صحبت از راديو و تلويزيون آزاد می کرد، او مدعی بود که در ايران اسلامی علما خودشان حکومت نخواهند کرد و اعلام داشت که خود من از همان ابتدا به حجره تدريس خود در قم برخواهم گشت.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نتيجه اين اعتماد و هم صدايی چه شد!
از همان روزهای آغازين انقلاب، تمامی وعده و وعيدها فراموش شد و حکومت تازه به دوران رسيده به سرکوب و کشتار مخالفين و منتقدين پرداخت. اخراج زنان "بدحجاب" از ادارات آغاز شد و زنان را در خيابانها به جرم بدحجابی دستگير می کردند، به صورتشان اسيد می پاشيدند و روسری های اجباری را به سرشان پونز می زدند. يا روسری بود، يا توسری. به بهانه انقلاب فرهنگی درب دانشگاه ها بسته شد، بساط نيروهای آزادی خواه در جلوی دانشگاه‌ها به خاک و خون کشيده شد، تسويه حساب در محل های کار شروع شد، تمامی مبارزان راه آزادی يکی پس از ديگری دستگير شدند و تمامی جناح های حکومتی در اين راه هم قسم و همراه بودند.
جنگ خانمانسوزی را که برايشان «برکت» بود شروع کردند. جوانان اين مرز و بوم را به جنگ فرستادند و تعداد بسيار زيادی از مردم را به کشتن دادند. فقر و فلاکت گريبان مردم را گرفت. در زندان ها انواع و اقسام شکنجه ها را به زندانيان روا داشتند: سلول های انفرادی، نداشتن اجازه ملاقات، تخريب شخصيتی، تجاوز جنسی، شلاق، آويزان کردن از پا، گذاشتن در تابوت، نگاه داشتن مدت طولانی به صورت ايستاده، بی خوابی، حبس های طولانی، فشارهای روحی و روانی، محروميت از غذا و فضای مناسب، پرونده سازی با اعتراف های تحت فشار، برگزاری شوهای تلويزيونی و تواب سازی، تماشای اعدام همرزمان و در نهايت اعدام بسياری از زندانيان سياسی نصيب کسانی شد که وعده و وعيدهای خمينی را جدی گرفته بودند.
پس از جنگ نيز با شعار سازندگی رفسنجانی، تصميم به تسويه حساب با نيروهای انقلابی گرفتند. زندانيان سياسی را که هر کدام به جرمی واهی دستگير شده و حکم داشتند و برخی نيز زمان آزاديشان به سر رسيده بود به دستور مستقيم آيتالله خمينی، در دادگاه هايی چند دقيقه ای دوباره «محاکمه» کردند و آنانی را که حاضر به توبه نبودند به مرگ محکوم کرده و به صورت دسته جمعی به دار آويختند يا تيرباران کردند و در گورهای دسته جمعی بدون مراسم خاک سپاری مدفون کردند.
ما خانواده های زندانيان سياسی نيز بی نصيب نمانديم. از ادامه تحصيل محروم مان کردند. از کار اخراجمان کردند. خانواده های برخی از ما پاشيده شد و از يک زندگی عادی و سالم محروم شدند. در ميان ما کسانی سکته کردند و يا ديوانه شدند. عده زيادی مجبور به مهاجرت از مملکت خود شدند و در غربت دچار افسردگی، فقر و بيماری شدند. ما را از ملاقات عزيزانمان در زندان محروم می کردند، در بسياری از موارد از زندانی خود بی خبر بوديم، زمان ملاقات را به حداقل می رساندند، توهين می کردند، ملاقات حضوری کمتر داشتيم، امکان گرفتن وکيل برای زندانيمان را نداشتيم، علت محکوميت آنها را نمی دانستيم، امکان حضور در دادگاه را نداشتيم، از کيفرخواست آنها بی خبر بوديم، و در بسياری موارد از شکل و زمان و محل اعدام آنها بی خبر بوديم، جنازه آنها را به ما تحويل ندادند، وصيتنامه شان را ندادند، امکان برگزاری مراسم را به زور از ما سلب ميکردند، نمی دانستيم کجا دفنشان کرده اند. پس از پيگيری های فراوان بالاخره اعلام کردند برخی را در خاوران دفن کرده اند. باز هم دست از سر ما بر نداشتند. مدام ما را از رفتن به سر خاک آنها منع می کردند، تهديدمان ميکردند، دستگيرمان ميکردند. تا سنگی روی قبر يکی از جانباختگان می گذاشتيم آن را خرد می کردند، چندين بار بولدوزر انداختند و خاک را زير و رو کردند.
در آن زمان به دليل شرايط به شدت پليسی و رعب و وحشتی که در جامعه ايجاد کرده بودند، و به خاطر سم پاشی های رژيم عليه مخالفين، مردم عادی از زندانی سياسی تصور خاصی داشتند، با خانواده های آنان، يا از سر ترس و يا بواسطه مغزشوئی رژيم، ارتباط نمی گرفتند و از آنان می گريختند و اين نيز دردی ديگر بر دردهای ما اضافه ميکرد. در حالی که بسياری از زندانيان سياسی آن روز هم مثل زندانيان سياسی امروز جانشان را بر سر تفاوت عقيده اشان دادند. برخی را به دلايل بسيار ساده دستگير و به زندانهای طويل المدت محکوم کردند. به دليل داشتن يک اعلاميه، يک نشريه، شرکت در تظاهرات، ديدن يک دوست و يا حتی داشتن يک دو ريالی. حتی جانيان بالفطره هم انسان هستند و حقی انسانی و قانونی دارند. کسی حق ندارد آنان را شکنجه کند، بدون وکيل و در دادگاه های چند دقيقه ای محاکمه کند، و حرمت انسانی او را تحقير کرده و ناديده بگيرد، اينان که جانی نبودند!
ما خانواده ها تمامی اين دردها و بی عدالتيها را به تنهايی به دوش کشيديم. اين تنهايی بسيار آزار دهنده بود ولی تحمل کرديم. اين فشار حکومت و نداشتن زبان مشترک در جامعه، ما خانواده ها را به هم نزديک کرد و تبديل به يک خانواده بزرگ شديم. با هم به سر خاک ميرفتيم، به ديدار هم ميرفتيم، با هم مورد اذيت و آزار قرار ميگرفتيم، با هم اعتراض می کرديم و با هم خاوران را زنده نگاه داشتيم تا زمان دادخواهی فرا رسد.
امسال نيز همانند سال گذشته، در شهريورماه بسياری از خانواده ها را احضار کردند، آنان را از برگزاری مراسم در منازل منع کردند و تهديد کردند که نبايد به خاوران بروند. به رغم تمامی تهديدها تعدادی از خانواده ها به خاوران رفتند. امسال اما به عکس سال گذشته نيروهای امنيتی را به گونه ای چيده بودند که کمتر به نظر بيايند. از گل فروشی خاوران تا درب خاوران مامورينی در کنار جاده روی زمين نشسته بودند و موتورهايشان را روی زمين خوابانده بودند. تجمع نيروها درست در جايی بود که فقط به خاوران منتهی ميشد و نيروهای بسياری را در قبرستان بهائی ها دور از چشم مردم بسيج کرده بودند. امروز ديگر نمی توانند به راحتی حضور خود را توجيه کنند و ديگر قادر نيستند به راحتی مردم را فريب داده و عزيزان ما را ضدانقلاب بخوانند و رفتار وحشيانه و غيرانسانی خود را با آنان توجيه کنند، برای همين از مردم رو پنهان می کنند.
اجازه ندادند مردمی که سر خاک عزيزانشان آمده بودند از ماشين هايشان پياده شوند. نتيجتا در بازگشت مقداری از گل هايشان را روی خاکريزی گذاشتند و به طرف قطعه ٣٣ بهشت زهرا حرکت کردند. خمينی می گفت: «شاه قبرستان ها را آباد کرد»، اما در اين سی سال تمامی قبرستان های ما از خون جوانان اين مرز و بوم رنگين شده، چه آنانی که در جنگ کشته شدند و چه کسانی که اعدام شدند.
شنيديم که در قطعه ٣٣ نيز مامورانشان را منتظر مردم گذاشته بودند. و باز به عکس سال های گذشته تلاش کرده بودند ديده نشوند. مامورانشان بيشتر لباس شخصی بودند و يکی دو نفر از نيروی انتظامی. نيروهای مسلح و باتوم بدستشان را در يک ماشين با شيشه های تيره جا داده بودند که در صورت لزوم بر سر خانواده ها بريزند. اما کار به آنجا نکشيد. تعداد خانواده ها بسيار کم بود و مامورين لباس شخصی بسيار هار. حتی اجازه ندادند گل روی قبرها گذاشته شود.

هشيار باشيم دوباره فريب نخوريم!
حال پس از سی سال و آشکار شدن اختلاف های درون جناحی حاکميت، مسأله رأی گيری دوباره عمده شد. مردم برای به دست آوردن آزادی اين بار نيز به رأی گيری اعتماد کردند. مردم می دانستند که شرايط برای يک انتخابات واقعی مهيا نيست و در صورت مشارکت در اين وادی بايستی بين بد و بدتر يکی را انتخاب کنند ولی برای رسيدن به خواسته ها و مطالبات خود به طور وسيع در انتخابات شرکت کردند و باز هم.... ولی ديگر حاضر نشدند که به اين خفت و خواری تن دهند و به صورت همه گير نسبت به وضعيت موجود معترض شده و به خيابان ها ريختند.
حال دوباره مردم هم صدا شده و جنايات رژيم را به چشم خود می بينند. جوانان برای ابتدايی ترين حقوق خود مورد تعرض قرار ميگيرند، به خاک و خون کشيده می شوند، دستگير می شوند، مورد شکنجه قرار می گيرند، مورد آزارهای جنسی قرار می گيرند، به آنها تهمت ضدانقلاب می زنند، آنها را مجبور به اعتراف به جرم ناکرده می کنند، خانواده های آنها را مورد اذيت و آزار قرار می دهند و جنازه های آنها را به خانواده ها تحويل نمی دهند و يا مخفيانه تحويل می دهند و اجازه برگزاری مراسم نمی دهند، علت مرگ آنها را اعلام نمی کنند، شيوه کشتن و محل کشتار را اعلام نمی کنند... شيوه آنها در برخورد با منتقدين و مخالفين نه تنها با دهه شصت تغييری نکرده، بلکه از آنجا که زمين زير پايشان را لرزان حس ميکنند وحشی تر هم شده اند، حتی به خودی ها و افراد خانواده خود هم رحم نمی کنند.
با انفعال، سکوت و بی توجهی امان به آنچه در جريان است اين جنايات دوباره و دوباره تکرار خواهد شد. بياييد با همدلی و حرکت آگاهانه و متشکل اجازه ندهيم تاريخ دوباره تکرار شود.

ما جمعی از خانواده های جان باختگان دهه ۶۰، ضمن محکوم کردن جنايات اخير جمهوری اسلامی، بر اين ايده پای می فشاريم که تمامی اين جنايات سی ساله، جنايت عليه بشريت بوده و عاملين و آمرين آن بايستی در يک دادگاه مردمی محاکمه شوند.
ما هم چنين بر تمامی خواسته های قبلی خود پای می فشاريم و از تمامی مردم آزاده ی جهان و ايران، بخصوص خانواده هايی که در جريانات اخير مورد ظلم و تعدی جمهوری اسلامی قرار گرفته اند می خواهيم که با ما همراه شوند تا با هم اين درد مشترک را فرياد کرده و همگام و همراه با هم مطالبات و خواست های خود را تا به نتيجه پی بگيريم.

۲۲ شهريور ۱٣٨٨


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016