آيا جنبش آزاديخواهی در درون نظام ولايت فقيه تحقق می يابد؟ جهانگير گلزار
تنها تغييرهای ساختاری در نظام سراسر خشونت ولايت فقيه امکان حيات در خور را برای ايرانيان بوجود می آورند. اصلاح در اين نظام غير ممکن است. ذهنيت خشونت طلب اين نظام از دين نيز امکان اصلاح در برداشت های خشونت طلب از دين را نمی دهد
متن سخنرانی در شهر ماگدبورگ آلمان
چه زمان جنبش بوجود می آيد؟
بسياری ادعا دارند که انقلاب سال ۵۷ در ايران دستوری بود از طرف قدرتهای جهانی و چون آنها اين خواست را داشتند ، شاه رفت و خمينی آمد . در صورتی که انقلاب يک تحول جهانی است . بدين معنی که تمام عوامل داخلی و خارجی اجتماعی يک کشور بايد فراهم گردد تا جنبش و يا انقلابی صورت پذيرد .
سالهاست که تلويزيونهای وابسته به پولهای آمريکا انواع تبليغات را می کنند ، شايد مردم زبان اعتراض بگشايند و مخصوصا ، آنها را مورد تاييد قرار بدهند . اين عمل جواب عکس داده است . يکی از عوامل به تاخير افتادن جنبش در ايران نوع ديد اين رسانه ها به مردم و به تغيير قدرت در ايران است . بيان اين رسانه ها اکثرا تغيير قدرت را نشانه می رود و کمتر مدافع حقوق شهروندان می باشد . در واقع آنها از همان ابزاری که رژيم در دست دارد يعنی قدرت می خواهند استفاده کنند و بر عليه آنها مردم را به تغيير بخوانند . اين اولين بار نيست که اين نظريه مردم را سرخورده کرده است . آنها يی هم که تصور می کردند با پول و اسلحه صدام می توانند به تهران بروند نيز بر خلاف فرهنگ ايرانی عمل کردند و تجربه نشان داد که با دشمن رستم زمين نمی شود هم پيمان شد و از مردم دعوت به پشتيبانی نمود . بوی قدرت و قدرت طلبی بيشتر از آن بود که مردم پشتيبان چنين تفکری بشوند .
آيا جنبش اجتناب ناپذير است؟
در جنبش مردم ايران که در ارتباط با تقلب در انتخابات و اعتراض مردم شروع شد نيز از مدتها قبل ايرانيان شهادت می دادند که جامعه کاملا ناراضی است و هر روز امکان دارد که همه به خيابانها بريزند و از نو انقلاب کنند . عبارت "انقلاب کنند" را به اين منظور انتخاب می کردند که ديگر تحمل اين همه خشونت ، گرانی ، تبعيض ، فساد ، و بی آيندگی را ندارند . جامعه کاملا کزکردگی از خود نشان می داد . گلوی حيات ايران را سالها بود که نظام ولايت فقيه می فشرد . اين احساس خفگی را در داخل و خارج می شد حس کرد . جامعه در قشرهای مختلف در بزنگاههای مختلف اعتراضات خود را ابراز می کرد . زمان و تعدد اين اعتراضات آنقدر به هم نزديکتر و تعدد آنها آنقدر بيشتر شده بود که امکان همه گير شدن آن را می شد حس کرد . زمانش معلوم نبود ولی وقوع اعتراض عمومی،احساس عمومی شده بود . از طرف ديگر عوامل خارجی که دخالت سلطه گران در مسئله استقلال ايران باشد از بعد از بر سرقدرت امدن شخصی مانند اوباما در آمريکا و سياست عدم دخالت وی زمينه تحول از داخل را بيشتر فراهم نموده بود . چرا که ترس از حمله قدرت خارجی ديگر در اذهان عمومی مردم ايران را به خود مشغول نميداشت.
تا قبل از انتخابات بسياری مردم را تشويق می کردند که در انتخابات بايد شرکت کرد و به کانديدای اصلاح طلبان رای داد. اين افراد و تشکلها چه در داخل و چه در خارج از کشور بر اين تصور بودند که در محدود نظام و قدرت حاکم می شود مانور سياسی داد و در محدود اختيارات رهبر می شود تغييری بوجود آورد . اختيار حق کانديدا شدن و کانديدا کردن را از خود سلب می کردند . در نبود حقی تصور می کردند که می شود به بخشی از حق دستيافت . غافل از اينکه هر کس چنين کند ، نتيجه آن اين می شود که همه حق را از دست می دهد .
البته دعوت کنندگان به شرکت در انتخابات تصور می کردند که اگر موسوی برنده بشود شايد بتوان نرم نرمک به قدرت و اختيارات رياست جمهوری افزود و از اختيارات رهبری بکاهد . البته اين ذهنيت هيچگونه ضمانتی نميتواند به مردم بدهدکه رئيس جمهور اگر اختياراتش بيشتر شود و از قدرت بيشتری برخوردار گردد بالتبع مدافع حقوق مردم نيز بگردد . سرنوشت انتخابات بر خلاف نظر آنها و کسانی که به موسوی رای داده بودند با خواست رهبر تغيير کرد و احمدی نژاد بنا بر خواست رهبر از صندوقها برنده خارج شد !
در چهار چوب قدرت اگر کسی بخواهد وارد بازی شود ، همانگونه که از اسمش پيداست ، آن کس که بيشتر قدرت دارد قواعد را تعيين می کند . در بازی انتخابات ،رهبر که قدرت مافوق می باشد و بنا بر نظريه ولايت مطلقه بر جان و مال و ناموس مردم هم سيطره دارد ، دستور داد احمدی نژاد را که می تواند منافع مافيای ولی فقيه را و نظام مدافع آنها را بهتر پشتيبان باشد، برنده انتخابات معرفی شود !
از فردای شمشير کشيدن از سوی خامنه ای به طرف مردم و تهديدهای وی در نماز جمعه بعد از انتخابات ، آنها که انتخابات را تحريم کرده بودند و آنها که به رايشان خيانت شده بود در صحنه مخالفت وارد جنبش اعتراضی شدند .
تصور اکثريت مردم در اجتماعات اعتراضی بر اين بود که می شود احمدی نژاد را پس زد و تو دهنی محکمی به رهبر زد و موسوی را به قدرت رساند . شعارها بيانگر اين خواست بودند .
مردمی که وارد صحنه شدند و اعتراضات خيابانی را به جهان نمايش دادند بر خلاف نظريه اصلاح طلبی عمل کردند . آنها انقلابی عمل کردند . و در طول مدت اعتراضات از نظام بيشتر فاصله گرفته اند .
در طول ۳ دهه رژيم ملاتاريا از حاکميت روحانيت به حاکميت مافياهای نظامی - مالی، تحول نموده است . (که در ميان انها اليبته شماری از روحانيون نيز وجود دارند)
در طول اين ۳ دهه افراد جديد نخست روحانيان بانی رژيم را و سپس روحانيان در خدمت رژيم را، از مقامهای کليدی بيرون کرده اند. در اين انتخابات، بخش غير دولتی روحانيت شامل مراجع تقليد از آقای موسوی حمايت کردند. بخشی از تقلب بزرگ به اين معنی بود که پايان نقش آنها در رژيم رسيده است .
ساخت قدرت در ايران از باستان تا به امروز، بر سه پايه داخلی و يک پايه خارجی بنا گرديده است : سه پايه داخلی عبارت بودند از سلطنت و روحانيت و بازار در شهرها وبزرگ مالکی در روستاها. پايه بزرگ مالکی را پهلوی ها از ميان برداشتند. رژيم شاه در کار از ميان برداشتن پايه روحانيت نيز بود اما انقلاب ايران به او اين زمان را نداد بلکه پايه سلطنت از ميان رفت. از انقلاب به بعد نخست ملاتاريا و سپس مافياهای نظامی – مالی کوشيده اند با بحرانهای پی در پی ، رژيم را بر يک پايه داخلی روحانيت و وابسته به قدرتهای خارجی نگاه دارند . پايه پشتيبانی خارجی ديگر شکل قديم را ندارد و نمی تواند برای ملاهای حاکم نقش تعيين کننده ای را ايفا کند . بی دليل نيست که يکی از ترسهايی که به جامعه القا می شود ، ترس از به قدرت رسيدن نيروهای نظامی است . ترسها از اين بابت به مردم القا می شود که در چهارچوب نظام مردم مطيع و بی عمل بمانند و به فرمان رهبر رای بدهند و منتظر بمانند شايد فرجی بشود . بايد روزگار بگذرانند . نان و آب و شکر و چای که به راه است . از کدام محل تامين می شود مهم نيست . مهم آن است که وارد می شود و مصرف می گردد . ترسها هنوز تکرار می شوند .
تجربه ۳ دهه به ما نشان داد که يا بايد همچون بنی صدر عمل کرد و نماد مقاومت در مقابل استبداد دينی شد و استوار نظريه آزادی را رها نکرد و به افشای مافياهای حاکم پرداخت و يا همچون خاتمی در دوران اصلاحات مطيع نظام و ولايت فقيه به قصد تحقق تنها بخشی از حقوق . که نتيجه ای بجز از دست دادن تمام حقوق را ندارد.
در چنبره قدرت استبدادی آنهم از نوع دينيش که بسيار سخت قابل تصحيح و اصلاح می باشد، هر گونه تغييری به نفع استبداد تمام می شود . اين حرفها در سال ۵۹ و ۶۰ ضد امامی و ضد انقلابی بشمار می رفتند! امروز بعد از ۳۰ سال تجربه، حقانيت نظرها روشن شده است . تنها تغييرهای ساختاری در نظام سراسر خشونت ولايت فقيه امکان حيات در خور را برای ايرانيان بوجود می آورند . اصلاح در اين نظام غير ممکن است . ذهنيت خشونت طلب اين نظام از دين نيز امکان اصلاح در برداشتهای خشونت طلب از دين را نمی دهد . بايد اول تحول در ديد انسان به دينش رخ دهد. دينی که موافق برخورداری از حقوق انسانها باشد .
کدام جنبش را می توان در اين نظام تصور کرد ؟
جنبش آزادی خواهی قابل تصور نيست . زيرا اين جنبش بر ضد تمام اصول و پايه های اين نظام است .
جنبش بايد در ايران و خارج از اين نظام خواستار تحول اساسی باشد . خواستار تغيير نظام ولايت فقيه به نظام مردم سالار باشد . خواهان برقراری حقوق شهروندان ، يعنی آزاديها باشد . جنبش بايستی مدافع حقوق اجتماعی يعنی استقلال کشور باشد .
کسانی که همراه جنبش فعال هستند بايستی به مسئله استقلال بسيار بها بدهند . نمی شود در درون ايران خواهان تحول بود ، ولی از بيرون به دنبال کمک از قدرتها خارجی يعنی گروها و سازمانهايی که در قدرتها نقش دارند و عمل می کنند، گشت. اين عمل در تناقض آشکار با اصل متحول کردن جامعه بسوی يک جمهوری مستقل است . تجربه گاندی و مصدق در استقلال طلبی ، جزو تجربه های موفق جهان ما هستند . و تجربه کودتا بر ضد بنی صدر نيز تجربه دو ديدگاه استقلال طلب و زدوبند چی با خارجيان به قيمت فروش منابع کشور و ماندن در جنگ ۸ ساله بود .
شعارهای جنبش در روز قدس بيانگر آن است که جنبش از نظام به مقدار زياد فاصله گرفته است . شعارها بايد بيانگر حقوقی باشند که تمامی مردم ايران از آنها بر خوردار شوند . در اين شعارها بايستی به حقوق زنان و کارگران و ديگر اقشار و برابری و عدالت خواهی پرداخته شود . به جمهوريت و جدايی دين از دولت پرداخته شود . مسئله استقلال را فراموش نبايد کرد . خطوط استقلال طلبی وجدان جامعه را آماده تحولهای اساسی در سطح بين المللی خواهد کرد .
کسانی که از طرف مردم مخاطبند و چشم اميدی به آنها بسته شده است ،متاسفانه هنوز نتوانسته اند از رژيم ولايت فقيه ، گذشته خود ، و خمينی بگذرند .
شهامت اقرار به اشتباه ، به آدمی بزرگی می دهد . وقت آنست که اطلاعات مخفی شده از طرف آنها برای مردم بيان شود . شما که ساليان سال بر مسند قدرت بوده ايد ، از اسرار زيادی مطلع هستيد که حق مردم دانستن کمال و تمام آنها است. از جنگ ۸ ساله تا کودتا بر عليه اولين منتخب مردم و اعدامها و زندانهای سال ۶۰ و بعد از آن و زدو بند ايارنگبيت و اکتبر سورپرايز و ... اعدامهای سال ۶۷ و شکنجه های بی حد و واردات و قرضه ها و ... وقت بيان اين حقايق حد اقل حالاست . زمانی که مردم از خود تحول را بدست گرفته و مردم سالاری و ولايت مردم برقرار کردند برای بيان اينگونه حقايق ديگر دير است .
جنبش بايد از مديران و مسئولين بخواهند که به مردم بپيوندند . فضای آزاد تحول بايد دستهايش بسوی هر کس که به مردم می پيوندد باز باشد .
فراموش نکنيم که آقای خمينی به سران ارتش و سران رژيم امان داد و وقتی پايش به تهران رسيد قولش را فراموش کرد و آنها را به جوخه های اعدام سپرد . آزاديخواهان با او مخالف بودند و به او قولش را که در پاريس در جلو افکار عمومی جهان ابرازکرده بود ، خاطر نشان کردند . متاسفانه او خشونت را مشروع کرد . در فيلمی که به تازگی در اينترنت پخش شده است خمينی در پايان سال ۵۹ نزديکانش را تشويق به کودتا بر ضد رئيس جمهور منتخب مردم بنی صدر می کند و می گويد بر خلاف نظر آزاديخواهان می بايست مخالفين را از روز اول "خفه " می کرديم .
جامعه ما تا از استبداد شاهنشاهی خلاص نشده گرفتار استبداد فقيه شد . استبداد ماند و تنها شکل عوض کرد . البته به ابعاد استبداد قديم نيز افزوده شد. شبهه دين نيز برای بسياری مانع از بر خورد با استبداد فقيه گرديد . خود سانسوری از يک طرف و از طرف ديگر مصلحت انديشی روشنفکران و گروههای سياسی و اعتقاد به خشونت در نزد بسياری از گروهها برای حل مشکلات ، به آقای خمينی امکان داد که کودتا کند ، دستور اعدام صادر کند ، حاکم شرع مستبد و جنايت پيشه بر مسند قدرت بنشاند و ... و مردم را از حقوق خود دور و غافل کند .
جامعه ای که در استبداد زندگی را تجربه کرده از خود غافل می گردد . منتظر است کسی بيايد برای او آزادی را به ارمغان بياورد .
تا انسانهای يک جامعه تمرين زيست در دمکراسی نکنند نمی توانند بجای استبداد ، مردم سالاری را جانشين کنند.
اگر در جنبش ما نيروها و گروههای سياسی و اجتماعی و فکری اين موقعيت فوق العاده را به فال نيک نگرفته و بيان شفافی از آزاديخواهی و حقوق انسانها چه از نظر شخصی و چه اجتماعی ارائه ندهند و بر سر حقوق به توافقات شايسته يک حرکت پويا نرسند، آينده به ما بسيار خرده خواهد گرفت .
بايد توجه کرد که مصلحت بيرون از حق وجود ندارد . زبان جنبش بايد زبان و عمل به حق باشد .
جنبش همگانی می شود وقتی سانسورها از ميان برداشته می شوند .
جنبش همگانی خود جوش است . بدين بابت رابطه مردم با هم تغيير می کند . دوستی و آشتی اساس می شود . امروز در ايران خوشبختانه شاهد مهربانی بين مردم هستيم. شخصيتها و گروههای سياسی در خدمت حقوق مردم قرار می گيرند .
گروههايی که می خواهند در مديريت آينده ايران نقشی داشته باشند بايد خود را از بند اين نظام و قدرت آزاد کنند . بايد دستيابی و برخورداری از حقوق برنامه عمل آنها بگردد .
زمان نقد تاريخی است . ترک اعتياد قدرت بزرگترين کاری است که هر کس بايد از خود شروع کند . جامعه تحول نمی پذيرد مگر انسانها در تمرين زيست بر حقوق فعال شوند .
جنبش همگانی احتياج به خشونت ندارد . در روز قدس و در روزهای قبل از آن جا بجا می بينيم که مردم از تجربه ضد خشونت پيروی می کنند . خشونت را قدرت استفاده می کند . نمی شود با خشونت حقوق مداری را بوجود آورد . اگر اساس را بر خشونت بگذاريم آنکه بيشتر می تواند خشن باشد مديريت تغيير را در دست می گيرد و می کند آن کار را که آقای خمينی کرد و بسياری در آن روزها با عقايد ضد او برايش دست می زدند .
جنبش ايران بايد سرآغاز تحول بسوی زيست در آزادی باشد .
ترس سران مافيا در ايران را مشاهده کنيد . تا تغيير اساسی زمانی نمانده است .