دوشنبه 11 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مبارزه برای برای افشای حقيقت همچنان ادامه خواهد يافت، اعلاميه شماره ۵ جمعی از خانواده های جان باختگان دهه ۶۰

يکی از فوايد بحران های بزرگ سياسی اينست که بسياری از ناگفته ها را بروی صحنه آورده و در معرض ديد و قضاوت همگان قرار می دهد. مسائلی که تا پيش از آن در زير پوست جامعه و يا در ذهن اقليتی از مردم حضور داشته اما مناسبات قدرت ميان مردم و حکومت و تناسب اين قدرت به نفع حکومت، امکان و زمينه برای طرح گسترده ی آن را با موانع زيادی روبرو می کرده است.
مطرح شدن فاجعه فراموش نشدنی و نابخشودنی کشتار هزاران زندانی سياسی در دهه ۶۰ و نقطه ی اوج آن قتل عام سال ۶۷ از جمله اين ناگفته هاست. سالها تلاش بازماندگان اين جان‌باختگان، تسليم نشدن، خاوران رفتن، مراسم گرفتن و تلاش برای زنده نگهداشتن آمال و آرزوهای اين عزيزان، به رغم هر تهديد و ارعابی، در تداخل با بحران بزرگی که جامعه را فرا گرفته، سرانجام پای حکومتيان امروز و ديروز را گرفته و آنان را مجبور به سخن گفتن کرده است. تابو ها فرو می‌پاشند و حقيقت بالاخره عيان می شود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اکنون برای نخستين بار ابراز نظر در مورد اين فاجعه به رسانه های جمهوری اسلامی کشيده شده و نغمه‌های شوم "کی بود کی بود من نبودم" بگوش می رسد. پرونده ی مربوط به اين کشتارها برای همه‌ی جناح های جمهوری اسلامی همواره خط قرمز بوده و نبايد رونمايی می شده است. اما اکنون نوک کوه يخ نمايان شده و طيف های مختلف مدافع جمهوری اسلامی (ديروزی ها و امروزی ها) آغاز به اظهار نظر کرده اند. همه آنانی که به نوعی در آن کشتارها سهيم بودند، تلاش می کنند يا خود را مبری جلوه داده، يا به منظور اهداف سياسی مقطعی و افشاگری عليه حريف، مسئله را رو کنند يا اينکه بگويند: «من نبودم، حکم خمينی بود». (روزنامه اعتماد)
محمد جواد لاريجانی معاون امور بين الملل قوه‌ی قضائيه در نمايشگاه مطبوعات می گويد:
«...بايد بپرسيم که در دوران نخست وزيری آقای موسوی که بسياری در زندان کشته شدند، چرا ايشان حتی يک جيغ بنفش نکشيد...؟». اگرچه مطرح کردن اين موضوع هيچ اعتباری برای اين فرد نمی آورد اما سوال بجايی است! فقط مشکل اينجاست که لاريجانی فرد مناسبی برای طرح اين سوال نمی باشد: يکم: اين سوال هزاران بار توسط نيروها و افراد مترقی و عدالتخواه اين جامعه بيان شده و هيچگاه پاسخ نگرفته است؛ دوم: اين افراد خود در جايگاه متهم قرار گرفته و علاوه بر کشتارهای دهه ۶۰ بايد جواب جنايت هايی که در همين چند ماهه ی اخير در کهريزک و ديگر بازداشتگاههای مخفی يا در زندان و خيابان صورت دادند را نيز بدهند؛ سوم: اين قبيل افراد و به نمايندگی از طرف نظام اسلامی، اهداف سياسی خاصی از طرح اين مسئله دارند که به کار "جنگ جناحين" می آيد.
موسوی در پشت خمينی و دفاع از ارزش های اسلامی دهه ی ۶۰ سنگر گرفته و خود را ميراث دار آن می‌داند. همزمان بنا به مصلحت از حق و حقوق مردم و آزادی سخن می گويد. جناح غالب اين پارادوکس را افشا کرده و می خواهد خود را وارث اين ماترک معرفی کرده و بگويد اين موسوی است که از خط خارج شده، و فاجعه‌ی کشتار زندانيان سياسی و تائيد موسوی را به منظور پيشبرد اختلافات شان رو می‌کند. هر دو جناح حاکميت مصرانه يکديگر را متهم به اين می کنند که از ارزش های خمينی و اسلام ناب دور شده‌اند. اين پافشاری هيچ ربطی به خواسته های مردم ندارد و ذره ای عدالت خواهی در آن موجود نيست. اينها بجان هم افتاده اند و هر نمود و نمادی را دستمايه‌ی جنگ درونی شان قرار می دهند.
گفته می شود که موسوی از ترسش در اين مورد حرفی نمی‌زند. اين اظهاريه بشدت نادرست است. موسوی پايبند ارزش های اسلامی است که طبق اين ارزش ها مخالفين و کفار مهدورالدم هستند. او هيچگاه فراموش نمی‌کند که در بيانيه های کتبی يا ماهواره ای اش اعتقاد عميق خود را به خمينی (يعنی کسی که بنا بر حکم او فاجعه کشتار زندانيان سياسی صورت گرفت) و به اسلام ناب محمدی اعلام کند. او حتی شعارهای انحرافی ای مانند "جمهوری ايرانی" را بر نمی تابد و يکسره اعلام می‌کند "جمهوری اسلامی نه يک کلام بيش نه يک کلام کم" و مردم را بخاطر طرح شعارهای ديگر مورد انتقاد قرار می دهد. بنابراين آنانی که دچار اين خيالات شده‌اند که سکوت موسوی صرفا از سر ترس است بايد پندارهای واهی را بدور ريخته و از سطح به عمق بروند. در ثانی برخی هواداران سرشناس موسوی (يا موج سبز) در خارج کشور که دليلی برای ترسيدن ندارند چرا جنايت های دهه ۶۰ را با اما و اگر و يا با انتقاد از خودهای آبکی لاپوشانی می کنند؟
عطاالله مهاجرانی می گويد: «همه ما در برابر کشتار جوانان در سال ۱٣۶۷ ساکت مانديم. گمان ميکرديم شرايط جنگ و تهديد خارجی می تواند مجوزی برای چنان جوان کشی باشد، که در تاريخ ما کمتر نظيری برای آن می‌توان يافت...» (برگرفته از مطلبی از مهاجرانی تحت عنوان "ای آتش افروخته در بيشه انديشه ها..."). سوال اينست: مسئوليت شما آقای مهاجرانی در قبال اين "جوان کشی" چيست؟ سکوت و البته تائيد شما و همفکران تان که در دوره هايی بالاترين موقعيت های سياسی و امنيتی را داشتيد به چه معناست؟ به هيچ ترتيبی نمی توان از زير بار اين سوال شانه خالی کرد و خود را به اين دلخوش کرد و يا فريب داد که گويا اعتراض خود را کرده ايد و به اين ترتيب مانند دوره ای که جناح شما در حاکميت بود و قتل های زنجيره ای دگرانديشان را با چند نق و نوق ماستمالی و لوث کرديد اکنون نيز چنين کنيد. حداقل بيش از بيست و خرده ای سال است که بازماندگان کشتار دهه ی ۶۰ به هر طريقی سعی کرده اند تا اين بی عدالتی ها را بگوش مردم برسانند و دادخواهی کنند. خاوران شاهد زنده اين ماجراست بعلاوه ی دهها و دهها گزارش و خاطره‌نويسی که مستندات تکان دهنده ی اين فجايع بوده اند. براستی اين سوال به حقی است که آيا مسئوليت کسانی که عزيزان ما را به دار کشيدند يا فرمان آتش را دادند بيش از کسانی است که در موقعيت های بالای سياسی و امنيتی، آمرين چنين فجايعی بوده اند؟ ما چنين فکر نمی کنيم.
بنابراين هر کسی که می خواهد در اين مورد حرف بزند يا انتقاد از خود کند بايد تا ته داستان برود؛ بايد همه ی مستنداتی که بنا بر موقعيت بالای حکومتی اش می داند و در دست دارد را در اختيار افکار عمومی بگذارد؛ ومسلما هرکس بخواهد تا ته داستان برود چاره ای ندارد بجز اينکه به انکار دولت ايدئولوژيک جمهوری اسلامی و کل حاکميت ضدمردمی آن برسد. چرا که ساختار ايدئولوژيک، سياسی و طبقاتی چنين دولتی مسبب همه ی اين بی عدالتی و حق کشی ها بوده است.
اما از همه منزجر کننده تر اظهارنظر ابن الوقت هايی مانند ابراهيم نبوی است که امروز در نشئه "جنبش سبز" خود را در مقام رهبر مردم ديده و از هيچ دورويی فروگذار نيستند. نبوی در وبلاگ خود چنين اظهار نظر می کند: «آنچه مهم است اين است که موضوعی با اين اهميت در حافظه ملی مردمی که در ايران زندگی می کنند، يا نسلی که امروز در ايران زندگی می کنند، اهميت خودش را از دست داده است... در اين ميان بازی رقابت سياسی بر سر هيچ و پوچ در جريان است.»
اينان زمانی بکلی منکر آگاهی خود از اين کشتار بودند و امروز که ناچار به اعلام موضعند حکم بر "بی‌اهميت" بودن چنين فجايعی می دهند. اينها تاريخ را تحريف می کنند و در واقع خواستار تبرئه ی عاملين و آمرين اين جنايت ها می شوند؛ می دانند که بازگشايی کامل پرونده های مربوط به اين قتل عام پای کليت جمهوری اسلامی را بميان می کشد و و ظيفه ی اينان بعنوان مدافعين همين نظام ممانعت از اين امر است.
اما همه ی اين تکاپوها و شالارتان بازی ها نشان از آن دارد که چيزی در اين کشور بهم ريخته و پاسخ می طلبد. اگرچه هنوز حتی در طرح صورت مسئله کمبود بسيار است. اينکه چه اتفاقی افتاد، چرا بهترين دختران و پسران اين کشور که آمالشان بجز رهايی مردم نبود به جوخه های مرگ روانه شدند، چرا در عرض چند ثانيه حکم مرگ آنها صادر شد، چرا بسياری از آنان در زير شکنجه جان عزيز خود را از دست دادند، چرا هيچ وکيل شرافتمند و بی طرفی نداشتند تا اقامه ی دعوی کنند، چرا به آنان پيش از مرگ و توسط پاسداران اين نظام تجاوز شد تا روانه "بهشت" نشوند، چرا آنان را در گورهای جمعی يا گورستان های بی نام و نشان دفن کردند و حق بزرگداشت را به خانواده ها ندادند، چرا به مدت سی سال حرف زدن در مورد اين جنايت ها را ممنوع کردند و بيشترين آزار و اذيت را به خانواده ها روا داشتند، چرا سالها جمهوری اسلامی با هر جناح و طيفش اين واقعيت و وجود هزاران زندانی سياسی و شکنجه واعدام آنان را مخفی نگه داشت، چرا حتی درون زندان و انفرادی ها سعی کردند وجود انقلابيون و بلايی که سر آنان آوردند را انکار کنند، چرا در طی اين همه سال خانواده ها را بارها به بازجويی بردند و تحت فشار قرار دادند که به خاوران نروند و اخيرا نيز دوباره آنها را احضار کرده و در مورد فرزندان شان که بيست و خرده ای سال قبل کشته شده اند پرس و جو می کنند؟ و هزاران چرای ديگر.
شکی نداشته باشيد که به مانند تمام سالهای گذشته به هر طريقی که بتوانيم ابعاد اين فاجعه و چرايی آن را به ميان مردم خواهيم برد و آنرا تبديل به آگاهی عمومی خواهيم کرد. مطمئن باشيد وجدان‌های آگاه و بيدار هرگز اجازه تکرار تاريخ را نخواهند داد.
علاوه براين همچنان بر تمامی خواسته‌های قبلی خود پای می‌فشريم و از تمامی مردم آزاده‌ی جهان و ايران، بخصوص خانواده‌هايی که در جريانات اخير مورد ظلم و تعدی جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند می‌خواهيم که با ما همراه شوند تا با هم اين درد مشترک را فرياد کرده و همگام و همراه با هم مطالبات و خواست‌های خود را تا به نتيجه پی‌بگيريم.

۱. پی گرد و محاکمه‌ی مسببين کشتارهای دهه‌ی شصت، به ويژه اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۶۷ و سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوزات حوادث اخير
۲. اعلام اسامی دفن شدگان دهه‌ی شصت در گورستان خاوران و اعلام اسامی کشته‌شدگان و زندانيان وقايع اخير
٣. آزادی بدون قيد و شرط تمامی زندانيان سياسی و عقيدتی
۴. الغای اعدام برای هر جرمی و شکنجه تحت هر عنوانی
۵. دريافت کيفرخواست محکومين سياسی و اعدام شدگان در طی اين سی سال و افشا‌ی علت اعدام آنان
۶. دريافت وصيت‌نامه‌ اعدام شدگان
۷. به رسميت شناختن محل دفن اعدام شدگان سی‌سال حاکميت اسلامی در تهران و شهرستان‌ها و تحويل بدون قيد و شرط کشته شدگان حوادث اخير به خانواده‌ها و اجازه‌ی برگزاری مراسم در منازل و يا سر خاک اين کشته شدگان
٨. اجازه‌ی گذاشتن سنگ بر قبر کشته شدگان
۹. پيگرد و محاکمه‌ی آمرين و عاملين کسانی که اقدام به تخريب خاوران و گورستان‌های مشابه در ساير نقاط ايران کرده و به آزار خانواده‌ها درطی اين سال‌ها پرداخته‌اند،
۱۰. بازگرداندن حقوق شهروندی خانواده‌ها و متوقف کردن هرگونه محدوديت و محروميت اجتماعی، سياسی، فرهنگی واقتصادی در مورد آنان... و
۱۰. پذيرش و حفظ گورستان خاوران و گورستان‌ها و يا قبرهای مشابه در ساير نقاط کشور به عنوان سندی تاريخی از جانب نهادهای محلی و بين‌المللی

۱۰ آبان ۱٣٨٨


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016