پنجشنبه 28 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وقتی که قهرمان ديکتاتور می شود، عنکبوت گويا

آيا می دانيم قهرمان چيست و ديکتاتور کيست؟

با خود می گويم بالاخره از ميان اين ملغمه ی ِ جنبش سبز ، چه بر خواهد خواست؟ دمکراسی؟ پايان فقر، انتهای اعتياد و خودفروشی؟ برآورده شدن خواسته های ديگر ِ ملت؟

يک بار در ماه به خيابان می ريزيم و شعار می دهيم برای زائيدن قهرمانی دگر که ديکتاتور آينده ما خواهد بود؟ اين ذهنيت اسلامی که در ما وجود دارد باعث تداوم و پايداری اسلام ِ دولتی خواهد بود. من مخالف هيچ مذهبی برای هيچ کس نيستم. اين که هر ايرانی، آزادی انتخاب دين و باور خود را داشته باشد جزو شروط پيروزی آينده ماست. اما سران دينی و شعارهای دينی برای يک ايران دمکراتيک دلم را می لرزاند. اين که مردم ما همگی در هر تظاهراتی بيرون نمی ريزند از چيست؟ من می گويم از روی ترس نيست، مرگ تدريجی آن ها جای ترسيدن باقی نگذاشته است. اما اگر همه در عمل يکسان نيستند از اين روست که هماهنگی فکری ندارند. جامعه را بايد به سوی کمال انديشه هدايت کرد نه دوباره به سوی اسلام. ملت ديگر اين سيستم را نمی خواهد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اين جنبش هر چند با حضور مردم، مردمی و سبز شده است اما سوال اين است که چرا عده ای بيرون نمی آيند؟ حتمأ با خود می گويند خامنه ای برود کروبی يا امثال او بيايند؟ آقای کروبی زحمت می کشند که از اين همه بی عدالتی دفاع می کنند. اما ايشان تا اين جا با حضورشان در تجمعات تنها عمامه اشان را از دست داده اند و کتک خورده اند. و يا آقای ميرحسين موسوی که تا به حال جز اعلاميه های مدنی حرکتی برنده از ايشان نديده ايم. اين زورشنويی و خرافات اسلامی است که فرزندان بی گناه و آزادی خواه ما را به زندان و اعدام کشانده و دولت ما را به شکنجه به تجاوز و دفن پنهانی عادت داده است.

شعار يا حسين ميرحسين چيست؟ از چه کسی فرياد کمک می خواهيم؟ از دامان چه کسی به کی پناه می بريم؟ هدف چيست؟ يا حسين، ميرحسين را به ما پس بده!؟ چون حق اش را خورده اند؟ باز هم قهرمانان اسلامی بيايند و حق ما را پس بگيرند؟ مگر فرقی هم با شعار «روح منی خمينی« می کند؟ اين همان آش است و همان کاسه... هردوی آن ها هم از بيخ و بن اسلامی اند، هر چند با کمی تفاوت. حقيقت اين است که اين ها هم پرچم اسلام را حمل می کنند که خريداری ندارد. اسلام را هرچند بار هم ختنه کنيم ديگر مرد نخواهد شد.

هر کس که می خواهد کانديد هدايت و رهبری کشور ما شود بايستی بداند که در لباسی بدون علامت جلو بيايد. ديگر ما برده افکار نبايد بشويم. روی من به تمام کسانی است که در صورت احتمال پيروزی اين جنبش برای حکومت ايران دندان تيز کرده اند. ايرانيان ديگر جان شان از هر چه آرم، دين، کمونيست، توده، مجاهد خلق و سلطنت دائم است به لب آمده و ديگر حاضر به شنيدن هيچ کدام از اين کلمات که باز مملکت بی گناه و بی پناه ما را به مخاطره بيندازد نيستند.

پس تا اين دولت نفس های آخرش را می کشد، وقت را تلف نکنيم و به تغيير اساسی فکری و فرهنگی در خود بپردازيم تا هنگام فرارسيدن روز موعد بدانيم که چه می خواهيم و جلوی چه کسانی را بايد بگيريم.

ديگر زمان آن رسيده که بياموزيم با کسی تعارف نکنيم، تقليد و القا پذيری، خرافه پرستی و خشک انديشی را در خود از بين ببريم و با پس زدن تمام افکار ثابت، منجمد و عقايد کهنه به يک تفکر تجربی برسيم، به نقد انديشه ها و عملکردهای خود بنشينيم. با فکری روشن و زلال به آينده خود و نسل بعدی بيانديشيم، دفاع از قهرمان را زمين بگذاريم و هدف را پيش بردن ايران و ايرانی قرار دهيم.

ما ديگر آن چه را که بايد از اسلام بياموزيم آموخته ايم، می دانيم چگونه بايد به بهشت رفت و از جهنم پرهيز کرد. تمام احکام و دستورات اسلامی را در اين هزار و چهار صد سال و خصوصا در اين سی سال چنان خوب و با مهارت آموخته ايم که از معلمان خود جلو زده ايم و می دانيم که چگونه بايستی رحم کرد، شکنجه کرد. دستورات قرآن در چه وقت قابل اجراست و چه وقت بايد آن را ناديده گرفت. از اسلام، هر رقم رحم و مروت و انسانيتی که ضرورت ادامه زندگی بود را فراگرفته ايم و ديگر نياز به راهنمايی هيچ مرجع دينی نداريم. آخوندها و ملاها هم می توانند برای ادامه زندگی خود به قم بروند و کاری به کار مردم نداشته باشند و همان جا بمانند و به دعاهای بهشتی خود ادامه دهند.

اسلام با فرهنگ عزا و مرثيه و آئين قربانی و شهادت دادن قرن هاست که توان هر گونه تفکر و تعقل و تعادل روحی را از مردم ما سلب کرده است و به روند تحول اجتماعی ضربه زده است.

مردم ما می دانند چه نمی خواهند. ما شهيد هم داديم، جنگ هم کرديم، نماز هم خوانديم، روضه ها را هم شنيديم. همه رنگی از شما ديده ايم. بس است! امام حسين و اهل بيت اش را تا ابد فراموش نخواهيم کرد. نه آن ها را و نه اين نوجوانان آخری را، که به دست بازماندگان امام حسين کشته شدند.

خصيصه هر ايدئولوژی ای اين است که امکان انديشيدن و فکر کردن را از انسان سلب می کند. زمان آن رسيده است که به دنبال رهايی از قيد و بندهای ايدئولوژيک باشيم و تکيه بر علم و عقلانيت و آزادی انديشه نمائيم. ترس من از ذهنيت افسانه ساز و قهرمان پرور ايرانی است زيرا که با آن بزرگ شده است.

هشيار باشيم. مبادا اين قهرمانان اسلامی را دفن کنيم و سپس قهرمانی جديد به وجود آوريم. داستان و فرهنگ ايرانی ريشه قهرمان سازی دارد و اين بايد زنگ خطری برای مردم باشد.

مردم ايران باهوش و رشد يافته شده اند و چراغ روشنگری و مبارزه در آن ها شعله ور شده است. زنان ما ديگر حاضر به پوشيدن اين پرچم اسلامی به نام روسری نيستند*. ما در حکومت اسلامی با برخورد به صخره واقعيت اسلام نهايت ظلم آگاه را لمس کرده ايم. سنگسار و اعدام زنان را بارها و بارها شاهد بوده ايم.

به امید این که مردم ما دیگر زیر بار هیچ ایدئولوژی ای نروند و هیچ علامت و نشانی را برای صرف پیروزی "یک رهبر" به دوش نکشند.

تمام این مطالب را مطمئنأ همه ی ما در ذهنمان بارها تکرار کرده ایم و اگر تا به امروز بسیاری از ما چیزی نگفته اند، تنها برای سرخورده نکردن مردم بوده است تا آن ها از ادامه جنبش باز نایستند. اما بهتر است که دست از این تعارف ها برداریم و این بار با کارت های روباز بازی کنیم. حرف دل مان را بزنیم. حتی اگر این بذر دویست سال دیگر بروید اما حداقل به درستی رشد خواهد کرد. من نخواهم بود. اما اراده ایرانی این دیار لگد مال شده را از زیر هر چه سنت و فرهنگ کشنده است بیرون خواهد کشید.

عنکبوت گویا

[وبلاگ عنکبوت گويا]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016