گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از دست خامنهای تا دستهای مردم، آرش جودکیرويارويی دو گونه دست، دو دستگی: دستهای مسلحی که به خشونت دست میزنند و با دستپاچگی میخواهند از مردم سر و دست بشکنند، دستهای خالی که نه میزنند و نه میخواهند که بشکنند؛ دستهايی با دستبند برای بگير و ببند، دستهايی خسته از بند؛ دستهای دست نشانده که تردستیشان تنها در دست بزن داشتن است، دستهايی دستگزارِ هم که میدانند يک دست بی صدا ست و... دست آخر و در يک کلام: اينسو دستهای به خون شسته، آنسو دستهای در خون نشسته
از اصطلاح «دست چدنی در زير دستکش مخمل» که خامنهای برای توصيف ماهيت درخواست آمريکا برای مذاکره با ايران به کار برد تا اعلام آمادگی رئيس پليس آگاهی نيروی انتظامی برای انجام مجازات شرعی قطع دست سارقان، اين فکر پا میگيرد که حاکمان ايران دستها را از تن جدا میشمرند و آنها را بی جان و بی روح میخواهند. واکنشی شايد ناخودآگاه در برابر اينهمه دستهای زنده و خروشانی که در چند ماه گذشته افراشته در آسمان به نشانهی پيروزی يا اعتراض، زبان گويای مردم شدهاند. و آنها که دست را از تن جدا میکنند و آن را ادامهی دهانی که آخر به گفتنِ حرفِ مگو گشوده شده نمیدانند، برای آنکه حرف ميليونها دست که حرف ميليونها دهان است را به گوش نگيرند سخت به دست و پا افتاده اند تا باز هم دست دشمن را در کار ببينند: ورد هزار بار دستمالی شدهی هميشگی که اينبار دستاويزِ دستيازی به جان و ناموس مردم هم شده است. رويارويی دو گونه دست، دو دستگی: دستهای مسلحی که به خشونت دست میزنند و با دستپاچگی میخواهند از مردم سر و دست بشکنند، دستهای خالی که نه میزنند و نه میخواهند که بشکنند؛ دستهايی با دستبند برای بگير و ببند، دستهايی خسته از بند؛ دستهای دست نشانده که تردستیشان تنها در دست بزن داشتن است، دستهايی دستگزارِ هم که میدانند يک دست بی صدا ست و در آمفی تئاترها و سالنهای دانشگاه به همدستی با دست زدنهای پی در پی صدای قدرتِ دستنشينان را خاموش کرده، دست به سرشان میکنند تا ديگر نپندارند که دست پيش را دارند. دست آخر و در يک کلام: اينسو دستهای به خون شسته، آنسو دستهای در خون نشسته. از زاويهای ديگر، کاربُرد اصطلاحِ «دست چدنی در زير دستکش مخمل» توسط خامنهای را ميتوان ناظر به حساسيت پنهان او به دست معيوب تصور کرد. او که پيشترها سعی در پنهان داشتن دست از کار افتادهاش داشت اين روزها از آشکارا در معرض ديد گذاشتنش ابايی ندارد و به گونهای حتی به آن اصرار دارد. درست در اولين نماز جمعهی پس از انتخابات، همانجا که از سياسيون خواست که از افراطیگری دست بردارند و مردم را تهديد کرد که مبادا دست از پا خطا کنند، از جسم ناقصش نيز گفت. پيش کشيدن حرف نقص عضو، دست در پوستين او کردن نيست، چرا که خودش آن را از آستين بيرون آورده است. مضحکی اين لابهگری به شيوهی گدايان که کفچه کردن دست را با نمايش عضو عليل همراه میکنند اينجاست که از جانب کسی بيان میشود که دست بر ثروت اين کشور گذاشته است و با دستلاف دادنهای گزاف به روحانيون آنها را دستآموز خود کرده است و امروز هم با حمايت از طرح هدفمند کردن يارانهها تلاش دارد تا بخشهای تنگدست جامعه را با چربدستی جيره خوار و وابستهی خود و حکومتش گرداند. انگار که حق اين مردم دستمزد بندگیشان بايد باشد و نه محصول دسترنجشان . اما در پسِ علم کردنِ وقيحانهی دست بیجان، انگيزههای ديگری هم، چه بسا ناخودآگاه، دست دارد. در ادامهی تحقيقات کانتُرُويچ Kantorowicz ، بسيارند انديشمندان و فيلسوفانی همچون کلود لوفُر Claude Lefort که آغاز دورهی نوين سياست را مديون از دست شدن افسانهیِ ميستيکِ تنِ دوگانهی شاه ـ که به سياق مسيح تنی آسمانی و تنی خاکی را در خود گرد آورده است ـ میدانند و پديدهی توتاليتاريسم را با توجه به بازگشت اين افسانه در شکلی اينجهانی شده (سکولاريزه) چنين توضيح میدهند که پيشوا يا پدر خلقها تجسم و تجسد بنيان قدرت، دانش و حقوق میشود. مشابه ايدهی تن دوگانهی شهريار در گذشتهی خود ما هم در دسترس است. فرهی ايزدی که شاهان را به آن آرسته میپنداشتهايم در واقع ناظر بر حضور عنصر آنجهانی است در اين جهان، حضوری که به شهرياری مشروعيت میبخشيد. وجود فرهی ايزدی به واسطهی نشانههايی دست میداد. سنت شيعی و عرفانی در ادامهی همين پيشينه اما به گونهای خاص در آن دست میبرد. و امروز چنين مینمايد که دستِ حضرت عباس را به دست علی دوختهاند تا از آن امام حسين به دست دهند، هرچند که بعيد مینمايد که حنای اين دست هنوز رنگی داشته باشد. آرش جودکی Copyright: gooya.com 2016
|