پنجشنبه 28 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از دست خامنه‌ای تا دست‌های مردم، آرش جودکی

آرش جودکی
رويارويی دو گونه دست، دو دستگی: دست‌های مسلحی که به خشونت دست می‌زنند و با دستپاچگی می‌خواهند از مردم سر و دست بشکنند، دست‌های خالی که نه می‌زنند و نه می‌خواهند که بشکنند؛ دست‌هايی با دستبند برای بگير و ببند، دست‌هايی خسته از بند؛ دست‌های دست نشانده که تردستی‌شان تنها در دست بزن داشتن است، دست‌هايی دست‌گزارِ هم که می‌دانند يک دست بی صدا ست و... دست آخر و در يک کلام: اينسو دست‌های به خون شسته، آنسو دست‌های در خون نشسته

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


از اصطلاح «دست چدنی در زير دستکش مخمل» که خامنه‌ای برای توصيف ماهيت درخواست آمريکا برای مذاکره با ايران به کار برد تا اعلام آمادگی رئيس پليس آگاهی نيروی انتظامی برای انجام مجازات شرعی قطع دست سارقان، اين فکر پا می‌گيرد که حاکمان ايران دست‌ها را از تن جدا می‌شمرند و آنها را بی جان و بی روح می‌خواهند. واکنشی شايد ناخودآگاه در برابر اينهمه دست‌های زنده و خروشانی که در چند ماه گذشته افراشته در آسمان به نشانه‌ی پيروزی يا اعتراض، زبان گويای مردم شده‌اند. و آنها که دست را از تن جدا می‌کنند و آن را ادامه‌ی دهانی که آخر به گفتنِ حرفِ مگو گشوده شده نمی‌دانند، برای آنکه حرف ميليون‌ها دست که حرف ميليون‌ها دهان است را به گوش نگيرند سخت به دست و پا افتاده اند تا باز هم دست دشمن را در کار ببينند: ورد هزار بار دستمالی شده‌ی هميشگی که اينبار دستاويزِ دست‌يازی به جان و ناموس مردم هم شده است. رويارويی دو گونه دست، دو دستگی: دست‌های مسلحی که به خشونت دست می‌زنند و با دستپاچگی می‌خواهند از مردم سر و دست بشکنند، دست‌های خالی که نه می‌زنند و نه می‌خواهند که بشکنند؛ دست‌هايی با دستبند برای بگير و ببند، دست‌هايی خسته از بند؛ دست‌های دست نشانده که تردستی‌شان تنها در دست بزن داشتن است، دست‌هايی دست‌گزارِ هم که می‌دانند يک دست بی صدا ست و در آمفی تئاترها و سالن‌های دانشگاه به همدستی با دست زدن‌های پی در پی صدای قدرتِ دست‌نشينان را خاموش کرده، دست به سرشان می‌کنند تا ديگر نپندارند که دست پيش را دارند. دست آخر و در يک کلام: اينسو دست‌های به خون شسته، آنسو دست‌های در خون نشسته.

اين ميان اصطلاحی که خامنه‌ای آن را چون کشفی زبانی به کار گرفت، اصطلاح مستعملی در زبان‌های اروپايی است که يا مشاورانش برايش بد ترجمه کرده بودند يا خودش آن را با گذاشتن چدن بجای آهن دستکاری کرده است تا دلخوش به شکنندگی چدن، وقتی که دست‌اندرکار اصلی ماجراهای اخير را آمريکا می‌پندارد، برپيچيدن دستِ مردمی که ناگزير بايد با آنان دست و پنجه‌ نرم کند را نا محتمل ندانسته و پيروزی خود را هم دور از دسترس نپندارد. از عبارات عاميانه‌ی خمينی تا گرته برداریِ خامنه‌ای، بکارگيریِ اصطلاحات دستخوش همان تحولی شده است که بکارگيریِ دست افزارهای نيروهای سرکوبگر : باتوم‌های زرادخانه‌های مدرنيزه به جای چماق‌های نتراشيده نخراشيده‌ی کارگاه‌های خراطی سنتی. اما اختلاف‌های ميان دو رهبر، ميان آنکه اصل ولايت فقيه دست‌پخت خودش بود و ديگری که دست‌بافت اولی را به تن کرد، تنها اختلاف‌هايی از اين دست نيست. کاريزمای خمينی طبيعی خودش بود وساخته‌ی دست خودش به طوريکه دستبوسی‌اش عادی می‌نمود. برعکس، هنوز بعد از بيست سال دست و پا زدن و به ضرب و زور تهديد و تطميع جايگاهی چنان برايش دست و پا کردن تا دست فلک هم به او نرسد، به دست و پای خامنه‌ای افتادن و بر آنها بوسه زدن دستمايه‌ی دست انداختنِ دست به سينه‌گان درگاهش می‌شود. وجودِ خمينی به تنهايی ضامن بقایِ يکدستی رژيم بود و وقتی که خامنه‌ای، دست به گريبان با مشکل مشروعيت از نخستين روز، به مسند ولايت فقيه‌ای دست يافت، آنچه از او انتظار می‌رفت ايجاد و حفظِ توازن قوا ميان جناح‌های مختلفِ تشکيل دهنده‌ی نظام بود. يعنی رفسنجانی، معمار اصلیِ بنای نظام بعد از مرگ خمينی، که به دست خودش امکان دستيابی به اين مقام را برای او فراهم کرد، ريش گرو گذاشت تا به او که هنوز ريشش سياه بود نقش ريش سپيدی محول شود. و درست در زمانی که ديگر ريش خامنه‌ای به طور طبيعی اينبار يکدست سپيد شد، از ايفای نقش ريش سپيدی دست کشيد و موازنه‌ی نظام را به نفعِ جناح‌هایِ جديد بر هم زد و دست‌ جناح‌های اصلاح طلب را از اهرم‌های قدرت کوتاه کرد. به طوريکه سپاه پاسداران که تا امروز، مثل هر ارتش ديگری، بازوی مسلح دولت بود، دست افشان تبديل شد به خودِ دولت و همگام با بخش ديگری که وجه مشخصه‌اش تعلق نداشتنش به نسل‌های نخستينِ حاکم در نظام بود ، دست بالا را گرفتند و به تسويه حساب با اصلاح طلبان دست زدند . و اين رودست خوردگیِ ديگر دسته‌جات همان چيزی است که نام کودتا گرفت که دستبرد در انتخابات بود. و لقب کودتا نمی‌گرفت اگر مردم دست روی دست می‌گذاشتند.

از زاويه‌ای ديگر، کاربُرد اصطلاحِ «دست چدنی در زير دستکش مخمل» توسط خامنه‌ای را ميتوان ناظر به حساسيت پنهان او به دست معيوب تصور کرد. او که پيشترها سعی در پنهان داشتن دست از کار افتاده‌اش داشت اين روزها از آشکارا در معرض ديد گذاشتنش ابايی ندارد و به گونه‌ای حتی به آن اصرار دارد. درست در اولين نماز جمعه‌ی پس از انتخابات، همانجا که از سياسيون خواست که از افراطی‌گری دست بردارند و مردم را تهديد کرد که مبادا دست از پا خطا کنند، از جسم ناقصش نيز گفت. پيش کشيدن حرف نقص عضو، دست در پوستين او کردن نيست، چرا که خودش آن را از آستين بيرون آورده است. مضحکی اين لابه‌گری به شيوه‌ی گدايان که کفچه کردن دست را با نمايش عضو عليل همراه می‌کنند اينجاست که از جانب کسی بيان می‌شود که دست بر ثروت اين کشور گذاشته است و با دست‌لاف دادنهای گزاف به روحانيون آنها را دست‌آموز خود کرده است و امروز هم با حمايت از طرح هدفمند کردن يارانه‌ها تلاش دارد تا بخش‌های تنگدست جامعه را با چربدستی جيره خوار و وابسته‌ی خود و حکومتش گرداند. انگار که حق اين مردم دستمزد بندگی‌شان بايد باشد و نه محصول دسترنج‌شان . اما در پسِ علم کردنِ وقيحانه‌ی دست بی‌جان، انگيزه‌های ديگری هم، چه بسا ناخودآگاه، دست دارد.

در ادامه‌ی تحقيقات کانتُرُويچ Kantorowicz ، بسيارند انديشمندان و فيلسوفانی همچون کلود لوفُر Claude Lefort که آغاز دوره‌ی نوين سياست را مديون از دست شدن افسانه‌یِ ميستيکِ تنِ دوگانه‌ی شاه ـ که به سياق مسيح تنی آسمانی و تنی خاکی را در خود گرد آورده است ـ می‌دانند و پديده‌ی توتاليتاريسم را با توجه به بازگشت اين افسانه در شکلی اينجهانی شده (سکولاريزه) چنين توضيح می‌دهند که پيشوا يا پدر خلق‌ها تجسم و تجسد بنيان قدرت، دانش و حقوق می‌شود. مشابه ايده‌ی تن دوگانه‌ی شهريار در گذشته‌ی خود ما هم در دسترس است. فره‌ی ايزدی که شاهان را به آن آرسته می‌پنداشته‌ايم در واقع ناظر بر حضور عنصر آنجهانی است در اين جهان، حضوری که به شهرياری مشروعيت می‌بخشيد. وجود فره‌ی ايزدی به واسطه‌ی نشانه‌هايی دست می‌داد. سنت شيعی و عرفانی در ادامه‌ی همين پيشينه اما به گونه‌ای خاص در آن دست می‌برد. و امروز چنين می‌نمايد که دستِ حضرت عباس را به دست علی دوخته‌اند تا از آن امام حسين به دست دهند، هرچند که بعيد می‌نمايد که حنای اين دست هنوز رنگی داشته باشد.

با همه اين احوال بايد افزود که نه شاه و نه ولی فقيه بلکه مردمند که تنی دوگانه دارند که از دوگانگی‌ِ ذاتیِ مفهوم مردم به دست می‌آيد. تن دومِ مردم که حاصلِ شمارشِ تن‌های مردمان نيست، تنِ نشمردگان و ناچيز شمردگان است وقتی که می‌خواهند به شمار بيايند و ناگهان به مجموعِ تن‌های شمردنی افزون می‌شوند تا دست رد بزنند به سينه‌ی ستمی که می‌کشند از دستِ بالا‌دست نشستگان. و اين يعنی دست نمودن مردم، يعنی نشان دادن اينکه دست بالای دست بسيار است، يعنی دست‌آزمايیِ امر برابری و اينکه همگانند که در تعيين سرنوشت اجتماعی و سياسی خود دست دارند وبايد که داشته باشند. معنای اين دست‌هایِ گويی زندگی دوباره يافته که حاکمان شکسته وبريده‌شان می‌خواهند، جز اين نيست. و اين امر دستاورد بزرگی ست که تا همين چند ماه پيش دست‌نيافتنی می‌نمود.

آرش جودکی

[برای دريافت نسخه پی دی اف مقاله اين جا کليک کنيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016