جمعه 13 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تند رو باشیم یا کندرو ما را ذبح می کنند، فريبا داوودی مهاجر‏

اما آن روزها تند روی ها چه بود؟ تند رو بودیم چون از حقوق انسانی آیت الله منتظری دفاع می کردیم. تند رو بودیم چون وقتی یک ملی مذهبی یا طرفدار نهضت آزادی دستگیر می شد دفاع می کردیم. تند رو بودیم چون برای طرح مطالباتمان تجمع میکردیم. تند رو بودیم چون درباره قانون اساسی حرف می زدیم. تند رو بودیم چون در جلسات تفسیر قران منزل شما یا آقای لطف الله میثمی شرکت می کردیم. آن روزها به این دلایل تند رو بودیم. سوال امروز من این است. کسانی که امروز تند رو خوانده می شوند چرا تند رو هستند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


همواره با شدت گرفتن حرکت های مردمی در عرصه عمومی و طرح مطالبات اقشار مختلف ملت ایران بخصوص خواسته هایی که ریشه در ساختار ناکارآمد و تبعیض آمیز قانون اساسی ایران دارد . شاهد عکس العمل و اظهارنظرهایی در مخالفت با این شعارها و مطالبات هستیم .مخالفت هایی که عمدتا به نام مخالفت با رادیکالسیم صورت می گیرد ولی در واقع مخالفت با آن دسته مطالباتی است که قانون اساسی جمهوری اسلامی و ساختار نظام را زیرسوال میبرد و منشا مصائب کنونی ملت ایران راساختاری میداند که دین و دولت را یکی کرده و به نام دین حکومت میکند.

دوستان وافرادو گروههایی که هیچ نمونه و تعریفی از شعارهای رادیکال ارائه نمی دهندومعمولا ضمن تائید جنبش عمومی ملت ایران با حداکثری دانستن مطالبات ،طرح این شعارها را به نفع اقتدارگرایان وبی تناسب با جنبش سیاسی،اجتماعی کنونی می دانند .

در همین راستا چندی پیش مهندس محمد توسلی در گفت وگو با سایت خبری ایرنا به نقش ایرانیان خارج از کشور در رادیکال شدن این جنبش اشاره فرموده و حتی در بیانیه اخیر نهضت آزادی ایران آنها را فاقد درک واقع بینانه از شرایط درونی خطاب کردند . ایرانیانی که با شبکه های اجتماعی داخلی ایران هیچگونه ارتباطی ندارند.

آقای مهندس توسلی در این گفت و گو این قبیل شعارهارا انحرافی خوانده و آن را مترادف با خشونت آمیز شدن جنبش برشمردند در حالی که لزومارادیکال بودن

به معنای خشونت ورزی نیست .به عنوان نمونه زنان در 22 خرداد به شکل جدی به قانون اساسی اعتراض کردند که مطالبه ایی حداکثری بود و به تعبیر بسیاری از دوستان رادیکال ولی نه تنها خشونت امیز نبود بلکه حاملان این درخواست با تکیه بر مبارزات مسالمت آمیز وارد عرصه عمومی شده بودند و مایل بودند زنان و مردان جامعه را از ریشه مشکلات زنان با خبر کنند . از سوی دیگرباید تاکید کرد شعارهایی که تاکنون به وسیله مردم در تظاهرات مختلف داده شده است از سوی مردم داخل ایران طراحی شده واساسا طرح این موضوع که ایرانیان خارج از کشور در رادیکال شدن شعارها نقش دارندنه تنها صحت نداشته بلکه فعالان داخل کشور را بیش از گذشته تحت خطر قرار داده و تیغ اتهام را علیه آنها تیز تر و فشار بازجویی را سنگین تر می نماید که از خارج از ایران دستور می گیرند .در حالی که حرکت کنونی مردم ایران حرکتی درون زاست که بر اساس شکافها ،تبعیضها و مشکلات بعد از انقلاب شکل گرفته و هیچ ربطی به فشار خارجی ندارد .

از سوی دیگر ایرانیانی که اکنون در خارج از ایران فعال هستند و حرکت های اعتراضی را سازماندهی میکنند اغلب از دوستانی هستند که از میان کوران حوادث و زندان ها و باز جویی ها به خارج از کشور عزیمت کرده اندو نه تنها از اتفاقات داخل ایران با خبر هستند بلکه با شبکه های ارتیاطی داخل ایران در تماس هستد و خبرها و اتفاقات را لحظه به لحظه پیگیری میکنند و دیگر دوستانی هم که سال هاست به خارج از ایران رانده شده اند به دلیل گسترش ارتباطات و تکنولوژی از ایران نه تنها بی خبر نیستند بلکه نقش به سزایی در حمایت از زندانیان وارتباط با نهادهای حقوق بشری دارند و شبکه های داخل ایران را به شبکه فعالان حقوق بشر در خارج وصل میکنندوالبته ما نمی توانیم نه تنها نقش آنها را در پشتیبانی از مردم ایران نادیده بگیریم بلکه نمی توانیم به دلیل اینکه در خارج زندگی میکنند حق سیاست ورزی را بار دیگر و به بهانه ایی دیگر از آنها باز بستانیم واتفاقا سطح شعارهای این افراد به مراتب از شعارهای داخل ایران پایین تر است چرا که نمی خواهند خطری برای فعالان داخل ایران ایجاد کنند و یا مورد اتهام های این چنینی قرار بگیرند . بطور مثال با انکه شعار مرگ بر دیکتاتور به یک شعار روزمره در ایران تبدیل شده . بسیاری ازاین دوستان به دلایل تجارب گذشته مرگ را برای هیچکس نمی خواهند و از دادن شعار مرگ خودداری میکنند.

و اصولا سطح مطالبات مردم در داخل ایران به مراتب رادیکال تر از بسیاری از گروه هایی است که در خارج فعالیت میکنند.به گونه ای که در بسیاری از موارد موجب تعجب من به عنوان فردی می شود که به تازگی از ایران خارج شده و درایران به دلیل تبلیغات حکومت باور دیگری از ایرانیان خارج از کشور داشتم .

همچنین در بیانیه نهضت آزادی و در فحوای کلام جناب مهندس توسلی آمده است که چه بسا بسیاری از این شعارهای تند از سوی حکومت و به منظور برخورد خشن تر با مردم پخش می شود .چنانچه در سالهای 1320 نیز این اتفاق افتاده است .اما فی الواقع اگر یک اتفاقی در یک سالی رخ داده است به این معنی است که ممکن است همیشه این اتفاق بیافتد . قطعا اینگونه نخواهد بود چرا که نه مردم و نه حکومت ونه شرایط اجتماعی و جهانی هیچکدام شرایط سایه آن دوران نیستند . همانگونه که شعار تند مرگ بر شاه را شاه درست نکرد از نظر من شعار خامنه ای قاتله ولایتش باطله را نیز خامنه ایی نساخته است . آنهم شعار هایی که حتی طرح یک بار آن مشروعیت یک رهبر سیاسی را زیر سوال برده و پرده های تقدس این رهبران را پاره میکند به گونه ای که هیچوقت ترمیم نخواهد شد. و برخورد شدید حکومت هم در حال حاضر به دلیل این شعارهای رادیکال نیست . چرا که بدترین برخورد با مردم در روزهایی انجام گرفت که کلیه شعارهای مردم و در فردای کودتای انتخاباتی حول محور رای من کجاست می گشت و اولین افرادی که بازداشت شدند و تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفتند از جمله افرادی بودند که همواره با استراتژی آرامش فعال و حضور در قدرت و کار در چارچوب همین نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکردند. یعنی نظام جمهوری اسلامی تیغ بر روی افرادی کشید که به نظام جمهوری اسلامی معتقد بودند وچه بسا درشکل گیری آن نقش داشتند وهمچنان مایل بودند که در چارچوب همین نظام کنونی فعالیت کنند.

همچنین انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری به شکلی فیصله بخش ثابت نمود که اتخاذ مواضع محافظه کارانه و سیاست های معتدل و مرزبندی با تند روی نه تنها باعث جذب اعتماد حکومت و باز شدن فضا نشد بلکه حکومت هم تندرو و هم کند رو ها را با یک چوب راند. به عبارت دیگر مرزبندی بین تندروی و کند روی فقط سیاست حذف و سرکوب حکومت را تسهیل کرد تا توسط سرانی از نیروهای مخالف که مشی محافظه کار داشتند نیروهای تند رو را به حاشیه برانند. برای ساختار قدرت تمامیت خواه هر نیرویی که توازن قوا و حاکمیت انحصاری ان را بر هم بزند یک خطر محسوب می شود. بنابراین فرقی نمی کند چه میر حسین موسوی باشد چه اکبر گنجی و یا تاج زاده و عبدالله نوری همه چون مزاحم قدرت شده اند لذا از مسیر انقلاب منحرف شده اند و باید به دلیل عدم تبعیت از اوامر ولایت فقیه مجازات شوند. دوستان حتما به خاطر می آورند این جمله اسدالله لاجوردی را که میگفت مجاهدین انقلاب اسلامی از مجاهدین خلق بدتر هستند چرا که پیچیده تر عمل میکنند و بارها وبارها من در زندان از بازجو می شنیدم که به تاج زاده و بهزاد نبوی اهانت میکرد و می گفت اینها برای ما خطرناک تر هستند .انهم ایامی که اگر یک نفربه زندان می افتاد این دوستان به دلیا تحلیل های درون سازمانی اشان و به دلیل آنکه می خواستند بتوانند از طریق فانئنی در قدرت باقی بمانند از حمایت نه ما که از حمایت دوستان هم گروهی خود که به زندان می افتادند دریغ می کردند و حاضر به دادن یک بیانیه نبودند . چه رسد به آنکه در یک تظاهرات یا یک حرکت اجتماعی شرکت کنند و دیدید که با همه تساهلی که با محافظه کاران نمودند اما حکومت انها را تاب نیاورده و به زیر بازجویی و فشار و اعتراف گیری کشید و همان اتهام هایی را به آنها زد که به من و شما و دیگر فعالان سیاسی زد .


استاد بزرگوار جناب مهندس توسلی برای اثبات ادعای بنده ، خود بهترین گواه و شاهد هستند . چرا که در 30 سال گذشته و با وجود آنکه ایشان با روش هایی کاملا قانونی و مسالمت جویانه به اندیشه اصلاح ایران بودند بیشترین صدمات ،سختی ها و شکنجه ها تحمل کردندو چه بسیار روزهای سخت زندان و انفرادی و اتهام را گذراندند. اما آنچه ما باید باور کنیم این است که ما برای سردمداران جمهوری اسلامی همگی دشمن هستیم . آنها فقط ما را در زمانهای مختلف و با روشها و بهانه های مختلف ذبح میکنند . برای آنها ما بهتر و بدتر نداریم .انها یکسره تمامی ما را خائن و دشمن و جاسوس می خوانند تا بتوانند خاک این کشور را به توبره بکشند و ثروت و منافع ملی کشور را تاراج کنند . آنها با ما برخورد نمیکنند چون شعارهای ما رادیکال است یا اصلاح طلبانه یا مرم سالارانه . آنها با هر صدایی غیر از صدای خودشان برخورد می کنند . ماهیت و ساخت جمهوری اسلامی بر اساس تک صدای ولایت فقیه ساخته شده و به همین دلیل حفظ نظام را از نماز که ستون دین است واجب تر می دانند و برای آن دست به هر جنایتی می زنند .آنها همه قدرت را می خواهند و حاضر به تقسیم ویا چرخش و دست به دست شدن قدرت نیستند . ثروت و قدرت زیر دندان آنها مزه کرده و حاضر نیستند ان را به ملت یا هر گروه دیگری غیر از خودشان وا گذار کنند و چنانچه ما ذره ای در شناخت حریفمان اهمال کنیم ، ذره ای آنها را دست کم بگیریم . یا تصور کنیم که با کوتاه امدن به ملت ایران رحم خواهند کرد به خطا رفته ایم . و با کمترین خطای تاکتیکی ، فرصت را از ملت ایران گرفته و شرافت ما که همانا سرفرازی و آبادی ملت ایران است به همراهی همه دلسوزان این آب و خاک نابود خواهند کرد . ما باید باور کنیم که حریف ما حتی دوستانش را چنانچه تاریخ مصرفی نداشته باشند به قتلگاه میبرد و انها را به بدترین روش ها حذف میکند .

اتفاقا من برعکس نظر دوستانی که رادیکال شدن شعار ها را همردیف خشونت ورزی تحلیل میکنند و معتقد هستند که این شعارها موجب انحراف جنبش سیاسی ،اجتماعی مردم ایران خواهد شد . معتقدم هر گونه مماشات و عدول از خواست واقعی مردم ایران مسیر حرکت را برای انحصار طلبان تسطیح خواهد کرد . نباید به آنها امکان داد تا تصور کنند که با بازی های تبلیغاتی و جنگ روانی و. ایجاد انواع و اقسام خطوط قرمز می توانند جنبش اجتماعی مردم ایران را کنترل کنند . ما باید بر سر مرزها و چارچوب و اصول خود که همانا استقرار حکومتی دموکراتیک و در چارچوب اصول حقوق بشر است بیاستیم و باور کنیم که تنها چنین حکومتی است که از فروپاشی ایران جلوگیری و تمامیت ارضی ملت ایران با حفظ حقوق همه اقشار و مذاهب را حفظ می نماید . چانه زنی با حکومتی که بر سر میز گفت و گو ننشسته است گفت وگو با دیوار است .

به هر حال اعتقاد جدی من آن است که اصلاحات شکست نخورد چون عده ای شعار تند می دادند. که اساسا خواست مردم برای اندکی آزادی تند نیست .

اصلاحات شکست خوردچون از مطالبتش کوتاه آمد . چون به وعده هایش به مردم عمل نکرد. چون شعارهایش را از محتوا خالی کرد .چون به جای تکیه به مردم به جستجوی قدرت در نظامی مسدود پرداخت که هیچ فرصتی برای حرکت گام به گام و تدیجی نمی داد .و مردم این عقب نشینی را اگر چه با توجیه و هنر مندانه صورت گرفت درک کردند و در کمال تاسف افرادی که این عقب نشینی خطرناک را تئوریزه کرده بودند و آن را به انجام رساندند برای فرار از مسئولیت رفتار و عمل سیاسی خود نعل وارونه زده و آن را به گردن تند رو ها انداختند و هنوز هم به جای اعتراف صادقانه به استراتژی اشتباه که مثل یک عملیات انتحاری عمل نمود هنوز بر طبل اشتباه خود میکوبند و آن را به گردن تند روها و مردم می اندازند .

اما آن روزها تند روی ها چه بود؟

تند رو بودیم چون از حقوق انسانی آیت الله منتظری دفاع می کردیم. تند رو بودیم چون وقتی یک ملی مذهبی یا طرفدار نهضت آزادی دستگیر می شد دفاع می کردیم. تند رو بودیم چون برای طرح مطالباتمان تجمع میکردیم. تند رو بودیم چون درباره قانون اساسی حرف می زدیم. تند رو بودیم چون میگفتیم رهبری که فرا قانونی عمل کند از رهبری ساقط است. چون در باره مسلمات قران مانند ارث نابرابر و دهها نابرابری دیگر حرف می زدیم. تند رو بودیم چون از رسانه های دنیا برای رساندن صدایمان استفاده می کردیم و انگ آمریکایی بودن می خوردیم. تند رو بودیم چون در حمایت از اکبر گنجی که اعتصاب غذا کرده بود مقابل بیمارستان جمع می شدیم و از مانیفست جمهوری خواهی حرف می زدیم. تند رو بودیم چون در جلسات تفسیر قران منزل شما یا آقای لطف الله میثمی شرکت می کردیم. تندرو بودیم چون در اعتراض به بسته شدن روزنامه بیانیه می نوشتیم. آن روزها به این دلایل تند رو بودیم.

سوال امروز من این است. کسانی که امروز تند رو خوانده می شوند چرا تند رو هستند؟

ملاک تشخیص تند روی و کندروی چیست؟ به خاطر می آورم زمانی که نهضت آزادی در سال 1376 طی بیانیه ایی به تغییر قانون اساسی اشاره کردند از سوی اطلاح طلب ها تند رو خوانده شدند . چه بسا امروز عده ایی مهندس توسلی را با وجود همه توصیه ایی که به حفظ اعتدال دارند رادیکال بخوانند و غیر خودی . واقعا تکلیف با مفاهیم نسبی از این دست که امروز دوستان را به آن متهم میکنیم و آنها را منحرف می خوانیم چیست؟ اقای گنجی در همین روزها عده کثیری را مرتبط با نهاد های آمریکایی میداند و اجازه نمی دهد که یک بیانیه عمومی را امضا کنند از آن سو خودش با شیوه ایی دیگر متهم به آمریکایی بودن می شود . کی جمع می کنیم سفره تفرقه ایی را که جمهوری اسلامی 30 سال است پهن کرده و ما روشنفکران و سیاست مداران بر سر آن نشسته ایم و اجازه میدهیم حکومت به ما بخندد و می خواهیم مردم را هم با خودمان به دام ترفند های حکومت بکشیم .

و اساسا چرا ما به جای استدلال برای اثبات نظراتمان با اتهام تندروی، خشونت طلبی، غربگرایی با یکدیگر برخورد می کنیم.

حرف من این است . بگذاریم ملتی که امروز به پا خواسته است آزادانه مطالباتش را ولو حداکثری مطرح نماید . اگر حکومت دینی نمی خواهدیا اگر آزادی پوشش میخواهد یا می خواهد که سبک زندگی اش را انتخاب کند بگذاریم حرف هایش را بزند .درباره آن گفت وگو کندوبه دست ما سانسور نشود. نگوییم چون حجاب مساله مهمی نیست یا مساله ما نیست یا ما را در خطر قرار می دهد نباید مطرح شود. نگوییم صحبت از آزادی مذهب، یا حقوق مردم کرد یا مخالفت با اعدام بهاییان و یا حتی طرح جمهوری حداکثری است. مردم ما به چنان شعور اجتماعی رسیده اند که بدانند برای رسیدن به آزادی بهترین روش مبارزات غیر خشونت آمیز است و حضورشان تاکنون نشان داده که چگونه هوشمندانه حیله های رقیب را شناسایی و تن به ترفندهای آنها برای خروج حرکت از روشهای مسالمت جویانه نمیدهند .مردم ما اگر چه یک رهبر ندارند ولی تاکنون نشان داده اند که با تکیه به خرد دستجمعی به دستاوردهای بزرگی رسیده اند که هرگز در سایه رهبری فردی تجربه آموختن آن را پیدا نمی کردند.

شاید این روش گذار به دموکراسی هم طولانی تر باشد و هم جدید . شاید افت و خیز زیادی داشته باشد . شاید هنوز هیچ نویسنده و نظریه پردازی در باره آن ننوشته باشد . اما آنچه بدیهی است . آنچه قابل مشاهده است این است که اتفاق افتاده . مردم حضور دارند سبز سبز . سبزی که همه رنگ هایی را که سبز فکر می کنند در خود جا داده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016