سه شنبه 15 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


در همين زمينه
8 آبان» پيام تسليت به اسد مذنبی
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برگ جديدی از کتاب خاطرات من و آقا (جلد دوم)، طنزنوشته های اسد مذنبی

سه شنبه ۸ دی ماه ۸۸
آقا فرمودند مگر يزيد هنوز زنده است که در روز عاشورا در خيابان ها شعار می دادند " مرگ بر يزيد" !؟
نمی دانستم چه جوابی بدهم، قدری من من کردم و گفتم لابد زنده است که هنوز هم در روز عاشورا و در جلو چشم ميليون ها نفر اينطورآدم می کشد! آقا با عصبانيت گفتند کجاست؟ پس چرا دستگيرش نمی کنند؟! پاسخ دادم اطلاعی ندارم! بازفرمودند: نمی دانی بپرس و داد زدند: از سازمان های اطلاعاتی بپرس! فورا زنگ زدم به هماهنگ کننده دستگاههای اطلاعاتی و امنيتی. بعرض رساندم که آنها نيز اطلاعی ندارند. آقا فرمودند دستگاههای اطلاعاتی ما هم شده دوغ ليلی، ماستش کم آبش خيلی! و اضافه کردند به وزارت اطلاعات دستور بدهيد در اطلاعيه ای از مردم بخواهد هر کسی فيلمی يا عکس و نشانی از يزيد دارد بفرستد به آدرس بيت ما و مژدگانی دريافت کند! با اينکه می دانستم دودش به چشم خودمان می رود مع الوصف دستور آقا را نمی شد ناديده گرفت.
چند روز پس از اطلاعيه وزارت اطلاعات صدها وسيله نقليه جلو بيت آقا صف کشيدند. آقا از بالکن نگاهی به صف های طولانی کاميون ها و تريلی ها انداختند و پرسيدند اينها چرا اينجا پارک کرده اند؟ عرض کردم مردم به لبيک مقام شامخ ولايت لبيک گفته اند و عکس ها و نشانی های خود از يزيد را به آدرس بيت رهبری فرستاده اند! آقا دست هايشان را از خوشحالی بهم ماليدند و گفتند ماشاالله به مردم که می دانند يزيد کجاست و خاک بر سر دستگاههای اطلاعاتی ما که به اندازه مردم معمولی هم درايت ندارند!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چهارشنبه ۹ دی ماه ۸۸
"شرف" ياب هستم! امروز حضرت امام ( آقای سابق) خيلی هول کرده بودند چون جمله اصولگرايان از هول حليم "عاشورا" توی ديگ افتاده وبا وحشت از وحدت " هول" ولايت فقيه داد سخن می دادند و هشدار که اگر همه نيروها هول آقا متحد نشوند شيرازه نظام از هم می پاشد. آقا با ترس و لرز پرسيدند "هول" ما کجاست؟ هرچه فکر کردم عقلم بجايی نرسيد. دستور دادم چند متخصص آقا را معاينه کرده و هول مقام شامخ ولايت را پيدا کنند. آنها نيز کاری از پيش نبردند. با جمبوجت اختصاصی آقا فرستادم دنبال متخصصين خارجی. دو متخصص طب بالينی و بيولوژی سه شب و سه روز روی آقای کارکردند اما نتيجه پاتولوژی مايوس کننده بود. ناگهان بخاطرم رسيد که چند سال قبل يک طبيب چينی بداد آقا رسيده بود.فرستادم دنبالش. طرف اينقدر انفيه و عود و عنبر دود کرد که همه به سرفه افتاديم. داد زدم آی عمو، مگه ميخوای ماهی دودی درست کنی و اضافه کردم که آقا بقدرکافی با دود سروکار دارند! آقا فرياد کشيدند: خفه شو بذار به کارش برسه! متخصص چينی پس از چند ساعت که آقا رابه تنهايی در اتاق بغلی معاينه علاينه کردند با دو تکه پارچه که مثل کيسه بود بهمراه آقا از اتاق بيرون آمدند و گفتند "هول" آقا را يافتم. خوب که دقت کردم متوجه شدم که طبيب چينی، جيب های قبای آقا را بريده . آقا با اشاره به جيب مبارکشان فرمودند به همه نشان بدهيد تا بدانند "حول" ما کجاست!

پنجشنبه ۱۰دی ماه ۸۸
تحت تدابير شديد امنيتی دشمن مخفيانه "شرف" ياب شد! بدستور آقا منهم بايد در "شرف" يابی حضور پيدا می کردم. باترس ولرز وارد بيت شدم. به محض ورودم از مشاهده آنچه می ديدم نزديک بود سکته کنم. دشمن و آقا روبروی هم کف اتاق روی مخده نشسته بودند. معمولا هنگام "شرف" يابی روسای خارجی و يا داخلی، من با حفظ فاصله بغل دست آقا می نشستم تا عنداللزوم نکاتی را يادداشت کنم و يا توضيحاتی ارايه نمايم اما در "شرف" يابی امروز گيج شده بودم کجا بنشينم چون تشخيص آقا و دشمن را محال يافتم، شباهت عجيبی با همديگر داشتند! علاوه برقيافه و لباس، حرف زدن و حرکاتشان نيز بسيار شبيه بهم بود.هرچه در داخل بيت جستجو کردم دوستی نيافتم تاجای دوست و دشمن را نشانم دهد! و جالب تر آنکه هردو آنها به اندازه هم درباره من می دانستند و گهگاهی مرا به نام کوچکم علمدار صدا می زدند. ناچارا وسط آن دو قرار گرفتم تا به محض دريافت علائمی دال بر تشخيص آقا از دشمن به آن سو بچرخم. مذاکرات دشمن و خودش در فضايی بسيار دوستانه صورت گرفت! موقع خداحافظی پريشان بودم که آقا بيت را ترک کرده اند يا دشمن! می خواستم بدانم از اين پس درکنار دوست ايستاده ام يا دشمن؟! خدايا مرابکش چون اگر همينطور پيش برود ديوانه خواهم شد. فکر کردم شايد بهتر باشد خالی يا علامتی روی آقا بگذارم تا تشخيص ايشان از دشمن راحت شود ولی افسوس که خيلی دير شده!

شنبه ۱۲ دی ماه ۸۸
"شرف" ياب هستم! سابقا معيار اصولگرايی دايره دور بيت آقا بود که توسط متخصصان ژاپنی طراحی شده وهمه درآن جا می گرفتند اما امروز با کمال تعجب دريافتم که حلقه دايره دور بيت بقدری تنگ شده که بسياری از اصولگرايان با قيافه های گرفته خارج از حلقه روی زمين نشسته اند! به سختی از دايره عبور کرده و وارد بيت شدم.
آقا فرمودند شنيده ايم که بسياری از اصولگراها از دايره خارج شده اند؟ احتياطا بعرض رساندم که آنها خارج نشده اند، دايره تنگ تر شده. آقا با طعنه گفتند : می شود بيشتر توضيح بدهيد چون زياد توی باغ نيستيم! گفتم عنايت بفرماييد نگاهی به حلقه دور بيت بيندازيد. آقا با اخم و تخم نگاهی به دايره دور بيت انداختند و درحالی که متعجب نشان می دادند پرسيدند چه کسی دايره را اينقدر تنگ کرد!؟ اظهار بی اطلاعی کردم. بدستور آقا قرار شد هيئت تحقيق و تفحص تشکيل بدهم و علت تنگ شدن دايره اصولگرايی را بررسی و نتيجه آنرا بعرض مبارک برسانم. درخاتمه نيز آقا متذکر شدند که عاملين اين توطئه ضد اسلامی رادرهر لباسی به سزای اعمال ننگين شان برسانيد. با اشاره به عبا و عمامه خودم وبا ترس و لزرپرسيدم درهر لباس؟ آقا محکم زدند پس گردنم و گفتند: مرده شور خودت و لباست را ببرند! از ترس زدم بچاک!

يکشنبه ۱۳ دی ماه ۸۸
امروزبرای اولين بار سه قوه دريک جا جمع شده و مشترکا نورافشانی کردند. کارشناسان سه قوه با خوشحالی عکس و تفصيلات اين حرکت انقلابی را درجرايد به چاپ رسانده وقوه ها را همراه گزارش مشروحی فرستادند تا نورافشانی آنها را آقا تاييد کنند.
آقا نگاهی به قوه ها انداختند و گفتند: خوب دقت کن ببين قوه ها چينی نباشند چون عمرشان کوتاه است! به توصيه آقا قوه ها را جهت بررسی به آزمايشگاه فرستادم و هنگامی که نتيجه آزمايشات را به سمع مبارک رساندم، آقا لبخند مليحی زدند که تمام روز بمن انرژی داد. نتيجه آزمايشات تاييد کرده بود که هرسه قوه ساخت کارخانه مقام شامخ ولايت هستند. گفتم بنابراين قوه ها تا هرزمان که آقا اراده نمايند، کار خواهند کرد. آقا چنان خوشحال شدند که چند سند زمين مرغوب بطرفم پرت کردند. به شکرانه اين نعمت دو رکعت نماز ميت خواندم!

دوشنبه ۱۴ دی ماه ۸۸
"شرف" ياب هستم ! حضرت امام (آقای سابق) که اينروزها برخی اصولگرايان به ايشان لقب " ضامن محمود " داده اند، و بلند بلند بنحوی که به گوش مقام ولايت برسد هنگام برخاستن از زمين می گويند" يا ضامن محمود" ، از ديدن فيلم تظاهرات ميليونی امت هميشه درصحنه کره شمالی خاطرمبارکشان مکدر شده بود. عرض کردم خدا مرا بکشد تا شاهد دل نگرانی مقام شامخ ولايت نباشم. آقا فرمودند: صدا و سيما اعلام کرده که ميليونها نفر از مردم کره شمالی بادردست داشتن عکس های مقام شامخ ولايت راهپيمايی کرده و مشت محکمی به دهان استکبار کوبيده اند، پس چرا دراين راهپيمايی باشکوه بجای عکس های ما تصوير آن يارو چينی را نشان می دهند؟ عرض کردم آنها عکس ولی فقيه خودشان را حمل می کردند و آن شخص نيز رهبر کره شمالی است که بجای ولايت فقيه به ولايت "رفيق" اعتقاد دارد! آقا گفتند دستور بدهيد همه جناح ها و جريان ها اطلاعيه بدهند واين بدعت گذاری های خلاف شرع را محکوم کنند و با تحکم پرسيدند مگر ما ولی فقيه جهان نيستيم؟ پاسخ دادم قطعا همينطور است. آقا امريه صادرکردند تا تظاهر کنندگان کره شمالی را بجرم توهين به مقدسات در روز عاشورا در پيونگ يانگ و حمل عکس سران فتنه در آن کشور، دستگير کرده و به کهريزک اعزام نمايند!
درحالی که به نان خوردن خودم لعنت می فرستادم به رئيس صدا و سيما زنگ زدم و دستور دادم عکس های کيم ايل سونگ درفيلم تظاهرات کره ايها را با عکس های مقام شامخ ولايت مونتاژ کنند. رئيس صداوسيما گفت با زنان بی حجاب چه خاکی بسرمان بريزيم؟ گفتم مشکلی نيست چون در تظاهرات روز چهارشنبه در ميدان انقلاب نيز کلی بی حجاب عکس های مقام رهبری را حمل می کردند!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016