سه شنبه 22 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرايی خشونت‌گريزی نسل جوان ايران در گفتگو با رضا کاظم‌‌زاده، روان شناس، دويچه وله

تحولات ايران نشانگر تمايل جوانان به دوری از خشونت دارد. ايران انقلاب، جنگ، درگيری‌های خيابانی، برخورد با پوشش دختران و پسران و رفتار خشن پليس با بزهکاران را تجربه کرده است. چگونه امروز از دل اين پيشينه، پرهيز از خشونت سر بر آورده است؟

رضا کاظم‌زاده، روانشناس و روان‌درمانگر مقيم بلژيک، به پرسش‌های دويچه‌وله در خصوص انواع خشونت‌، چگونگی نهادينه شدن آن در جامعه و دلايل خشونت‌گريزی نسل جوان کنونی ايران پاسخ داده است.

***

دويچه‌وله: آقای کاظم‌‌زاده، آيا شما با اين نظر که خشونت اکتسابی است و نحو‌ه‌ی بروز خشونت از محيط اطراف آموخته می‌شود موافقيد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مسلما. احساس خشم در انسان امری کاملا طبيعی و فردی است. ولی نحوه‌ی بروز خشم در دنيای بيرون که به رابطه‌ی ميان انسان‌ها مربوط می‌شود کاملا آموزشی است و به محيط فرد و تربيتش و فرهنگی که در آن زندگی می‌کند بستگی دارد.

خيلی‌ها وقتی صحبت از خشونت می‌شود ياد خشونت بدنی می‌افتند، اما آيا خشونت تنها همين يک شکل را دارد؟
خشونت بدنی چون افراد را شوکه ‌می‌کند قابل شناسايی‌‌تر است. ولی در کنار خشونت فيزيکی، خشونت روانی وجود دارد. مثل خشونت دولتی. شکنجه‌های بدنی بعد از دستگيری، شکنجه‌های روانی و سفيد که بعد از جنگ جهانی دوم به‌وجود آمد که سعی می‌کنند شخصيت فرد را بشکنند و به زانو درش بياورند، با فشاری که بر روی سيستم ادارک او می‌گذارند و نحوه‌ی ارتباط حواسش را با دنيای بيرون را مختل می‌کنند تا او را تحت نفوذ خود در بياورند. فشارهای روحی ديگری هم هست که در سطح جامعه می‌بينيد، فقط هم دولتی نيست. معمولا اين فشارها را در روابطی می‌بينيم که در آن قدرت به طور نامساوی بين انسان‌ها تقسيم شده و معمولا کسانی که دست بالا را دارد می‌توانند از آن استفاده بکنند و روی ديگران تأثير بگذارند.

چگونه خشونت در جامعه‌‌ای نهادينه می‌شود؟
خشونت برای نهادينه شدن بايد توليد معنا بکند. يعنی يک سری ارزش‌ها يا هنجارهای اجتماعی را به وجود بياورد يا از آن حمايت بکند. مثلا دينی که بخصوص پس از انقلاب به طور رسمی ترويج شد، بخش عمده‌ی آن توجيه خشونت بود. دو مفهوم مهم و کليدی جهاد و شهادت را اگر از زاويه‌ی غير دينی نگاه کنيد، جهاد در حقيقت يک نوع خشونت دگرآزارانه است که هم توجيه و هم ترغيب می‌شود و مسئله‌ی شهادت يک نوع خشونت خودآزارانه است. برای اينکه کسی خشونت را به خودش برگردانده و آن را بپذيرد، فقط با دادن چنين معنايی به لحاط دينی است که امکان‌پذير می‌شود.
در نظام تربيتی بچه‌ها هم اين عمل می‌کند. تنبيه بدنی همچنان بخشی از سيستم تربيتی در جامعه‌ی ما است. در اينجا هم خشونت به نوعی دارد توليد معنا می‌کند. شما با کودک‌آزاری اين احساس را داريد که داريد او را برای آينده آماده می‌کنيد. تا وقتی که اين دو در سيستم تربيتی ما پيوندشان را با هم حفط کنند مسلما مبارزه با کودک‌آزاری چندان موفق نخواهد بود.
در رابطه بين زن و مرد هم باز يک سری معناها هست که از خشونت‌های مردانه حمايت می‌کند. مثل مفهوم ناموس. اين مفهوم مثلا زمانی که زن به شوهرش خيانت کرده اين حق را به مرد می‌دهد که از خشونت استفاده کند.
ما در جامعه‌ی‌ ايران در کنار اينها خشونت دولتی را هم داريم. در دور اول رياست جمهوری آقای احمدی‌نژاد تا حد زيادی از گفتمان ايدئولوژيک فاصله گرفتند و وارد گفتمان بسيار سياسی‌تر شدند. از زمان روی کار آمدن ايشان در حقيقت در پهنه‌ی سياست رسمی دولت ايران خشونت به دو نوع توليد معنا کرد، يکی از طريق پيوند با مسئله‌ی امنيت، مثل خشونت گفت‌وگوی ديپلماتيک مثلا بر سر مسئله‌ی هسته‌ای، خشونت در خيابان به اسم مبارزه با به اصطلاح اراذل و اوباش و خشونت عليه دگرانديشان.
و ديگری عدالت. وقتی مادری که فرزندش را کشته‌اند را می‌آورند تا صندلی را از زير قاتل بکشد اين پيوند و معنا دادن به احساس نفرتی است که در حقيقت به آن لباس اجرای عدالت می‌پوشانند، يا اعدام‌های علنی‌شان.
اينها عواملی است که به نوعی خشونت را نهادينه می‌کند. بزرگترين اتفاقی که در جامعه‌ی غرب افتاد بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اين بود که به تدريج تمامی اين معناها را در حوزه‌های مختلف خشونت گرفتند. اين به لحاط فرهنگی و اجتماعی از کارهای مهمی است تا خشونت از حالت نهادينه‌ی خود خارج شود.

تحولات ايران نشان می‌دهد، جوانانی که امروز به دنبال تحول در جامعه هستند با وجود اينکه سی سال شاهد صحنه‌هايی مثل اعدام و شلاق در ملاء عام، درگيری‌های خيابانی و برخورد با زنان و جوانان بودند، خواستار پرهيز از خشونت‌اند. چطور شده که از دل اين حوادث نسلی بيرون آمده که نمی‌خواهد دست به خشونت بزند؟
من به همراه خيلی‌های ديگر از اين بابت بسيار حيرت‌زده شديم. اينکه مردم بتوانند آرامش خود را حفط کنند و نشان بدهند که به هيچ وجه طالب خشونت نيستند غير منتطره جالب و بسيار مثبت بود.
نسلی که الان در خيابان‌ها هستند فرهنگی را برای خود خلق کرده است. فرهنگی در حاشيه يا ضد فرهنگ و ضد ارزش در رابطه با چيزهايی که حکومت در اين سی سال سعی می‌کرد به نوعی از طريق تربيت و تبليغات به آنها القا کند. در اين فرهنگ حاشيه‌ای و ضد فرهنگی که در مقابل دولت و حکومت شکل گرفت، خيلی از ارزش‌های حکومتی و دولت به طور اتوماتيک به ضد خودش تبديل شد. نسل جوان ما شديدا از دو سرچشمه‌ی مهم توجيه خشونت در دوران بعد از انقلاب يعنی تفکر دينی و تفکر انقلابی فاصله گرفت و اين دو عامل ديگر نمی‌تواند نقشی را که در گذشته در رابطه با توجيه خشونت داشت بازی کند.
مسئله‌ی ديگر وسايل ارتباط جمعی و ارتباط با فرهنگ‌ها‌ی ديگر و فرهنگ‌های غربی است که بخصوص الان شديدا با خشونت به هر شکل آن مقابله می‌کنند.
مسئله‌ی ديگر رشد جامعه‌ی مدنی در اين ۳۰ سال است. نقش انجمن‌های مدنی در ‌آموزش فرد به نحوی که بتواند احساسات نامطلوب را در درون خود کنترل کند و به شکل قابل پذيرش بروز بدهد خيلی مهم است. رشد انجمن‌های مختلف در جامعه‌ی شهری مانند ترمزی عمل می‌کنند تا وقتی افراد با چنين اتفاقات ناگواری مثل تقلب در انتخابات جمع روبرو می‌شوند از کارهای افراطی حاصل خشم کاملا کور دوری بکنند. رشد جنبش‌های سنديکايی، دانشجويی و انجمن‌های زنان به شکل‌های مختلف هر چند که اين جنبش را نه نمايندگی می‌کرد و نه رهبری ولی در اساس، در زيرساخت آن نقش داشت و نبود خشونت در جنبش بخش زيادی را مديون همين مسئله است.

مصاحبه‌کننده: فريبا واليات
تحريريه: مصطفی ملکان


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016