سه شنبه 22 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گنجی، خاتمی، بشقاب پرنده ها و اصلاح طلبان، اميد حبيبی نيا

[email protected]

دو روز پس از بيانيه هفدهم موسوی (فرمان عقب گرد)، پنج همراه او در بيانيه ای که به «بيانيه پنج روشنفکر دينی» مشهور شد تلاش کردند تا دلسردی عمومی از بيانيه فوق العاده سازشکارانه و مايوس کننده موسوی را کاهش دهند و خواسته هايی کمی اصلاح طلبانه تر را مطالبه کنند. (۱)

جرس که نام اين بيانيه را «خواسته های بهينه جنبش سبز» نهاده مطالبات اصلی اين پنج تن را نيز ذکر کرده است که ما در اينجا مجددا آنها را به اختصار مرور می کنيم:
۱-استعفای محمود احمدی نژاد و «برگزاری مجدد انتخابات»
۲-آزادی کليه زندانيان سياسی و عقيدتی
۳-آزادی کليه رسانه ها
۴-به رسميت شناختن حق فعاليت تشکل ها و احزاب
۵-استقلال دانشگاه ها
۶-محاکمه جنايتکاران
۷-استقلال قوه قضاييه
۸-عدم دخالت نيروهای امنيتی و نظامی در امور سياسی
۹-استقلال روحانيون
۱۰-«انتخابی کردن مسئولان رده اول کشور»
سوال اينجاست که آقايان بازرگان، سروش، کديور، گنجی و مهاجرانی اين خواسته ها را از چه کسی طلب می کنند؟ طبعا از حکومت جمهوری اسلامی و همانگونه که خود بارها تصريح کرده اند به هيچ وجه خواستار الغای نظام جمهوری اسلامی نيستند که هيچ بلکه تصور می کنند تحت لوای اصلاح طلبان حکومت اسلامی استمرار و ثبات خواهد يافت.
وقتی آقايان اصلاح طلب که برخی سوابق اجرايی در زمينه های مختلف نيز داشته اند اولين خواسته خود را «برگزاری مجدد انتخابات» اعلام می کنند به اين معناست که از نظر آنها دولت و نظام جمهوری اسلامی از آن چنان مشروعيتی برخوردار است که می توان بار ديگر از «انتخابات» سخن راند و در اين انتخابات بار ديگر محمود احمدی نژاد قرار است با سه رقيب ديگر به رقابت برخيزد، يعنی رقبايی که صلاحيت شان توسط نهادی انتصابی و فيلترهای متعدد مورد تائيد بوده است.
اين آقايان واقعا تصور می کنند که مردم همچنان به دنبال «برگزاری انتخابات» هستند يا ترجيح می دهند پيکر نيمه جان جمهوری اسلامی را با شوک زنده نگه دارند؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


از نظر اين حضرات شش ماه به رگبار بستن مردم و انواع جناياتی که روی رژيم شاه را هم سفيد کرده است ذره ای از مشروعيت اين نظام اسلامی نکاسته است؟
چگونه همچنان می توان از «انتخابات مجدد» سخن گفت در حالی که نفس های رژيم به شماره افتاده است و توان و انگيزه سرکوبگران برای جنايت رو به اتمام است؟
آيا در درون حاکميت فعلی می توان از آزادی رسانه ها، آزادی کليه زندانيان سياسی و عقيدتی يا انتخابی کردن مسئولان رده اول کشور سخن گفت؟ آيا طول و عرض رژيم جمهوری اسلامی با همان تفسيری که موسوی و خاتمی از «ظرفيت های بلااستفاده قانون اساسی» می کنند و موکدا خواستار بازگشت و رعايت آن هستند اصولا دارای چنين انعطافی هست که بتواند چنين رفرم هايی را متحمل شود؟
روشن است که نظام اسلامی در سی و يک سال گذشته در حالی که رسما شانزده سال از اين مدت را در انحصار جناح موسوم به اصلاح طلب بوده است (و از اتفاق در همين دوران نيز اغلب جنايت ها و قتل عام مخالفان صورت گرفته است) نشان داده است که نظامی اصلاح پذير نيست زيرا نظامی مذهبی است که اصول و پايه آن با يک کابل فيبرنوری به آسمان هفتم وصل است.
به دنبال بيانيه «پنج تن» که با استقبال شديد رسانه های رسما اصلاح طلب و رسانه های متصل به اصلاح طلبان مواجه شد، خاتمی نيز احساس وظيفه کرد تا وارد صحنه شود. (۲)
سايت اصلی اصلاح طلبان مستقر در ايالات متحده که تيتر اول ش را به خاتمی اختصاص داده بود، از قول خاتمی نوشت: «(وی) طرح هر شعار ديگری را انحرافی دانسته و گفت: شعار اصلی استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی است». (۳)
بنابراين به اعتقاد خاتمی مردمی که برای اعتراض به حاکميت به خيابانها می آيند بايد به جای شعارهای آزاديخواهانه و دمکراتيک شعار برقراری جمهوری اسلامی را سربدهند و اصولا چه بهتر که از خانه بيرون نيايند!
خاتمی بار ديگر مانند موسوی به امام ش متوصل شده و چنين وانمود کرد که خمينی مظهر دمکرات منشی و اصلاحات در کشور بوده است و بلافاصله می گويد که در جمهوری اسلامی مردم محور هستند، درحالی که لابد به دليل مشغله فراوان صدها سخنرانی خمينی که بارها و بارها تاکيد کرده در جمهوری اسلامی حاکميت جنبه الهی دارد و مشروعيت نظام از خدا می آيد يا اين جلمه مشهورش که «اگر همه بگويند آری من می گويم نه!» را فراموش کرده است!
خاتمی همچنين خود را موظف می داند تا بار ديگر هشدار بدهد که کسی نبايد شعار «ساختارشکنانه» بدهد.
او همچنين برای رفع هرگونه شبهه تاکيد می کند: «هم اصل ولايت فقيه که در قانون اساسی است مورد قبول و احترام ماست و هم فصل سوم قانون اساسی که در باب حقوق ملت است.» به اين ترتيب از نگاه خاتمی اصل ولايت فقيه با حقوق سياسی و اجتماعی ملت در تضاد قرار نمی گيرد.
در حالی که مردم زير رگبار مسلسل فرياد می زنند «مرگ بر اصل ولايت فقيه» حال رئيس جمهور سابق نظام اسلامی پس از هفت ماه تاکيد می کند که اصلاح طلبان همچنان به اين اصل پايه جمهوری اسلامی معتقدند.
خاتمی در ادامه بيانيه موسوی می گويد که تمام خواسته اصلاح طلبان پذيرش بحران است و اصلاح قانون انتخابات برای دوره بعدی!
وی همچنين فتوا می دهد که همه بايد از جمهوری اسلامی دفاع کنند و هشدار می دهد که «خيال نکنيم اگر جمهوری و نظام برود، بناست نظام شسته رفته‌ای که به نفع مردم است به ما داده شود،» يعنی نظام آينده را بايد «کسی به ما بدهد»، مثلا احتمالا بشقاب های پرنده می آيند و به جای مردم تعيين می کنند که نظام آينده چيست و خوب نظامی که اين موجودات فضايی می خواهند به ما بدهند که شسته رفته نيست يحتمل لک دار و نافرم است!
پس از خاتمی هم اکبر گنجی به ميدان آمده و هشدار می دهد: نبايد خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی بشويد، بايد اين نظام را حذف کرد زيرا انقلاب ممکن است به خشونت منتهی شود! (۴)
گنجی سپس برای اينکه ملت را از خشونت انقلاب بترساند از انقلاب شکست خورده سال ۵۷ شاهد مثال می آورد و خشونتی که پس از سرکار آمدن جمهوری اسلامی شاهد آن بوديم.
به اين ترتيب اکبر گنجی نيز مانند سلطنت طلب ها انقلاب را مترادف جمهوری اسلامی به شمار می آورد و همه جنايت هايی که در دوران حکومت جمهوری اسلامی رخ داده است را به انقلاب نسبت می دهد.
شگفت آور تر اين است که گنجی گويی برای گروهی گيج و منگ سخن می راند از دورانی شاهد می آورد که او و هم ريش هايش (اين اصطلاح اوايل حاکميت در ميان حزب الهی ها بود) خود در مصدر امور بودند، يکی کارمند عالی رتبه وزارت کشور بود، يکی فرمانده سپاه در کردستان، يکی مشاور رئيس جمهور، يکی نخست وزير، يکی دادستان کل انقلاب، ديگری فرمانده کميته، آن يک مجری انقلاب فرهنگی و... ولی بهرحال همه اين جنايات در دوران حکومت بشقاب پرنده ها رخ داده است!
گنجی هم مانند خاتمی وظيفه حمايت از ولی فقيه را احساس می کند و می گويد: «رهبری نظام مانند شاه نيست، تيم فکری و مشاوران تحقيقاتی دارد و آنها همين نکته را به خوبی درک می کنند و دستور همين جنبش ها و سازمانهای مردمی را خواهد داد، کما اينکه داده است.»
بنابراين به اعتقاد گنجی، خامنه ای و مشاورانش می توانند همچنان کشور را اداره کنند و مسئله اصلی تنها بازگشت شرايط به پيش از انتخابات و از آن بهتر بازگشت اصلاح طلبان به قدرت است.
جرس همچنين در پايان گزارش خود از سخنرانی گنجی در لندن تنها به دو پرسش از ميان پرسشهای حضار اشاره می کند که پاسخ گنجی به پرسشی مبنی برآنکه آيا بيانيه موسوی نشانه ضعف نبود و بدموقع منتشر نشد، جالب است. وی می گويد: «اتفاقا خيلی دير هم بود، چرا که آقای خامنه ای نمی تواند حتی يک ماده از آن پنج مورد را بپذيرد.» سوال اينجاست که وقتی ولی فقيه مقبول شما که دارای مشاورانی خبره نيز هست از پذيرش پنج خواسته «مينمال» کانديدای مورد نظر شما هم عاجز است شما چطور انتظار داريد که رفرم به راه خود ادامه بدهد؟
يا معنای رفرم در زبان موجودات غير زمينی چيز ديگری است يا اين پژوهشگر و روشنفکر دينی يک باره معنای تازه ای برای آن اختراع کرده است زيرا ما موجودات زمينی عقل مان از درک اينکه چطور حکومتی که حتی مطالبات پيش پا افتاده و مينمال نخست وزير سابقش را هم نمی تواند بپذيرد قابل رفرم است، قاصر است!
به نظر می رسد که اکنون ديگر بازی باخته اصلاح طلبان ديگر مشتری چندانی ندارد، تمام مشکل اين آقايان آن است که برگردند به سرکار و زندگی سابق شان.
طبعا انقلاب آنها را از کار و زندگی باز می دارد و ممکن است کسی از آنها در باب همان جنايت هايی که بشقاب پرنده ها در دهه شصت کردند بازخواستی بکند يا در باره دارايی ها و ... توضيحی بخواهد!
پس همان بهتر که همين رهبر و حتی همين دولت را نگه داشت و آنها را از انقلاب ترساند و گفت ببينيد ما می توانيم مردم را مهار کنيم و بگذاريم شما همچنان حکومت کنيد پس (ترا به جان امام راحل ره) بگذاريد ما برگرديم سر جای خودمان، باز هم انتخابات برگزار کنيم و همه چيز به خوبی و خوشی به پايان برسد.
اصلاح طلبان آن چنان که از فحوای کلام آنها برمی آيد هنوز برای خود نقشی مهار کننده/ هشداردهنده قائل هستند، می خواهند فرمان ايست و عقب گرد بدهند تا رژيمی را که از ترس انقلاب به خود می لرزد، از سقوط نجات دهند و خود به عنوان ناجيان حکومت الهی شان سکان آن را به دست بگيرند بهرحال «دعوای خانگی» هم در اين صورت به پايان خواهد رسيد، مهم آن است که مشاوران خبره رهبر به او ندا دهند که اوضاع چقدر بحرانی است و اين تنها اصلاح طلبان هستند که می توانند مردم را به خانه شان برگردانند و بار ديگر حاکميت جمهوری اسلامی را تمديد کنند.
صورت مسئله روشن است: جمهوری اسلامی آری يا نه؟ اگر بايد از جمهوری اسلامی به اضافه اصلاح طلبان دفاع کرد که بهتر است به آقايان ملحق شد و اگر نه که بهتر است راه و مسير ديگری که به حاکميت مردم، دمکراسی مستقيم و يک جمهوری متناسب با قرن بييست و يکم و شايستگی های مردم ايران منتهی می شود برگزيد.
پس بگذاريم دولتمردان سابق و فعلی اصلاح طلب در همان احوالات و مراودات خود با بشقاب پرنده ها بمانند زيرا زبان شان ديگر برای مردمی که امروز در خيابان ها شعارهای ديگری می دهند قابل فهم نيست!

پانويس ها:

۱-جرس، ۱۴ دی ماه ۱۳۸۸
۲- در بيش از نود درصد موارد کارشناسان و مصاحبه شوندگان شبکه های تلويزيونی متصل به اصلاح طلبان از ميان اصلاح طلبان شاخص است که از فرط تکرار می توان حدس زد که کارشناس برنامه کيست و چه خواهد گفت!
۳- جرس، ۲۱ دی ماه ۱۳۸۸
۴- جرس، ۲۱ دی ماه ۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016