جمعه 16 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چشم‌های نگران منتظران آزادی! برای زهره و مهین و امید، عفت ماهباز

مادران و پدران دل نگران هر روز پشت در اوین می ایند تا خبری از فرزندانشان بشنوند. برخی پس از گذشت ماهها هنوز امید دارند به انها بگویند فرزند شان انجاست و یا... از صبح تا آخر شب به تعداد جمعیت هر لحظه افزوده می شود، روز اول دوهزار نفر و هر روز بیش از ۶۰۰ نفرمی آیند. سحراز خانه بیرون می زنند به پشت در اوین که می رسند نفسی به راحت می کشند. یارشان و یا جگرگوشه شان آن تو زندانی است. انگار تسلی یافته اند. منتظر تا پاسی از شب از این نگهبان و ان نگهبان پرس جو می کنند. از عزیز دلبندشان می پرسند، بی پاسخ، آخرشب به خانه بازمی گردند. و فردا بازپشت در ایستاده اند. مسئولین زندان هم راه را یافتند، هر روز چند نفری را آزاد می کنند. اما حتما همان روز عده دیگری را دست بسته به داخل برده اند. غم و تشویش در چهره ها پیدا است. همه از خود می پرسند چه میشود کرد و چه باید کرد؟ و این سوال بی جواب در این سر دنیا در زبان و روان ما هم در گردش است. چه کار می توانیم انجام دهیم؟ و چگونه باید انجام داد؟ این روزها، پنجره ها را که بنگرید دو چشم، چشمهای نگران ازادی شما را می نگرند. منتظران ازادی!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


دل نگرانی ها و دل واپسی ها. چه می شود؟ به کجا ختم می گردد؟ مرگ یا زندگی؟ بر سر انسان های بی گناهی که به جرم «رای مان کجاست؟»، درزندانند چه می آید؟ هر روز توطئه تازه ایی در تدارک است تا ارامش را از آنان سلب کند. صبح جنگ را با خود شروع می کنی، به طرف کامپیوتر نرو! انترنت را روشن نکن! خبر را نخوان. خبرها بد است. بسیار بد است. ۲٨ ژانویه سحرگاه، دولت ایران دو جوان مخالف خود رابه نام علی زمانی و آرش رحمانی پور به جرم محاربه با نظام اسلامی به دار آویخته است. ۹ نفر دیگر از مخالفین و شرکت کنندگان در تظاهرات به عنوان محارب به اعدام محکوم شده اند.
در دادگاهای نمایشی استالینی، همه محکومان می ایند خود را محکوم می کنند و پشیمانند و خواستار محاکمه خویشند. و برخی هم می گویند لایق اشد مجازاتند! در روال جدید محاکمات، متهمان نامی ندارند والف میم وب و جیم وس و دال نام انهاست.
متهم شماره سه الف میم را، امید را دورا دور، در کنار خاطره های دور و درد و رنج می شناسم .امید. در اغوش مادر، اولین زندان را تجربه می کند .دوساله نشده بود که پدر را اعدام می کنند. مادر در تمام این سال ها بار سنگین مسئولیت دو کودک خرد خود را به تنهایی به دوش می کشد و با عشق بزرگشان می کند، انگونه که نفرت نورزند و زندگی را دوست داشته باشند. امیدش امید اندیشمندی می شود عاقل و رشته حقوق درس می خواند و دلنگران مادرش مهین است. این دو مهین و امید را به جرم عشق و مهرشان به میهن دستگیر و به نام متهم محاکمه می کنند. امید ومهین را کیهان شریعتمداری منافق محارب می خواند. مهین کارشناس تاریخ و پژوهشگر، مادری که می داند ارزش زنده بودن چیست و این را به فرزندان اموخته. مهین در تمام این سال ها تلاش نمود نان و قلم را در خانه داشته باشد، عضو مادران صلح است. او یار و غم خوار کودکان بمی بود و برای غزه و بمبارانش به خیابان آمد. انها را روز بعد از عاشورا دستگیر می کنند. پرسش این است به کدام جرم و به کدام گناه امید و مادرش مهین در زندانند و باید محاکمه شوند؟
زهره تنکابنی را هم شب بعد ازعاشورا به سراغش رفتند. زهره قرار بود روز بعد برای عمل قلبش راهی بیمارستان شود. سالها در کنار هم و در یکجا نفس کشیدیم و یکجا درد و رنج های بیشمار را تاب آوردیم. به هم شادی دادیم و غم های هم را تیمار نمودیم. امروز او دوباره در ان خراب اباد گرفتار شده. زهره ایی که ۶۲ ساله بیمار قلبی و قندی دارد. زهره را دوباره زندان کردند. او را که فشارهای طاقت سوز را تاب آورده و متنفر و پرخاشجو نشده. برای زهره همیشه ایران و مردمش و ازادی و صلح، حرف اول را می زد.
زهره که با گنجشک های از قفس پریده اوین طرح دوستی داشت و گنجشک های اوین او را می شناختند و گربه هایش نیز، و می دانند نباید سراغ پرنده ها بروند. امروز زهره در کدام سلول گام می زند؟ می تواند آیا گنجشک های اوین، این دوستان قدیمش را دوباره ببیند؟ می تواند دستش را زیر برف و باران بگیرد و به آسمان و قله توچال آنسوتر نگاه کند؟ سیگار لعنتی را دوباره می کشد و فرو می برد غصه را با انها؟ و ایا این بار به زنان سهم سیگار می دهند و زهره سردش نیست؟ ایا دوباره غم چشمانش شادی را اب می کند؟ و ایا روا است او را اینگونه در زندان دوباره اسیر نموده اند؟ زهره بعد از زلزله بم مدت زیادی پیگیر مسایل مردم آنجا بود. زهره بیم و امیدش، زنده ماندن انسان ها است. برای ان تلاش می کرد. با انهایی که علیه ایران حرف می زدند، کمتر سر سازگاری داشت. همین خصوصیات بود که سبب پیوستن زهره به مادران صلح بود و عضو ان شد. ایا رواست زهره دوباره در دنیای ازاد نفس نکشد؟ وکیل نداشته باشد؟ و کسی نداند چرا باید زهره در زندان بماند؟
دلشوره و دلشوره و درد حرف اول را می زند. رویای جوانی ارش در هم می ریزند. او را قبل از محاکمه نمایشی پیر می کنند و با او معامله می کنند و اورا تمام می کنند. اشک دریایی می شود بر گونه مادر ارش و محمد رضا زمانی، مادران پردرد بر زمین و زمان می کوبند.
لعنتی ها. انگار این رسم روزگارما شده. اما این سوی مرز. زندگی ادامه دارد با دلشوره و نگرانی. با مردم باید زیست و باید خندید. اینجا کسی چه میداند در درونت چه می گذرد؟ کسی چه می داند طناب دار چیست و حتی نمی دانند ارش در ۱۷ سالگی مرتکب جرم شده، او را برای اینکه وادار به اعتراف کنند، خواهر حامله اش را به گروگان گرفتند و پدر را تهدید به دستگیری نمودند و در بروی وکیلش بستند تا...
پنجره ها چشمهای نگران ازادی را فریاد می زند. نه نفر را پشت پنجره می بینی چشم و دست بسته به سوی آرش و علی می برند و نود نفر را دورتر نگاهداشته اند تا نظاره کنند عکس العمل ما زنده گان را... زندانیان گروگان حکومتند و حکومتیان انها را مورد معامله قرار می دهند.

عفت ماهباز، لندن

http://efatmahbaz.blogfa.com
[email protected]


ـ مهین فهیمی از اعضای مادران صلح را به همراه پسرش امید منتظری دانشجوی حقوق در ۷ تیرماه در خانه دستگیر نموده اند

ـ زهره تنکابنی از اعضای مادران صلح، زهره تنکابنی یکی دیگر از مادران صلح را روز ۷ دی ماه در خانه خود بازداشت نموده اند.
مادران صلح، جمعی از مادرانی است که برای صلح از سال ها پیش در چهارچوب های قانونی تلاش کرده اند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016