سه شنبه 3 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انتخاب برای اتمام زندگی فريادی از تنهايی است! در باره مرگ تکان دهنده منصور خاکسار، مهناز تميزی

خبر خودکشی منصور خاکسار آنهم در سنی نزديک به ۷۰، بسيار تکان دهنده است. اما تکان دهنده تر از آن پيام های تسليتی است که صفحا ت الکترونيکی را پر کرده و خواهد کرد. اگر منصور ميدانست که با درگذشتش اينهمه دوست و مديحه سرا پيدا خواهد کرد، آيا هر گز به زندگی خود خاتمه ميداد؟ خودکشی دو پيام دارد، يکی اينکه ديگر اميدی نيست، ياوری و باوری نيست، تحملی هم نيست، بگذار بروم! اما ديگری در عين حال فرياد آخری برای توجه است، فريادی جگر خراش برای آنان که نميشنوند يا آنکه نميخواهند بشنوند!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


هنوز از متن وصيت نامه منصور خاکسار بيخبريم و نزديکانش هم همينطور. اما آنچه مرا وادار به نوشتن کرد برخورد غير انسانی و مشمئز کننده برخی به اصطلا ح حاميان او بود. يکی از آن اظهار تاسفها برای مرگ انتخابی منصور خاکسار ، متنی باعنوان " درگذشت منصور يک طرف با غم نسيم چه بايد کرد؟ " درج شده در سايت عصر نو بود. ديشب در محلی که جشن عيد برگزار ميشد بحث بر سر منصور خاکسار بود و البته همين متن آزار دهنده. من فکر ميکردم اشتباه ديده اند اما نه، سايت عصر نو را که باز کردم، صفحه مونيتور به تمامی از شرم مرطوب شد!

در اين متن که به اختصار از منصور خاکسار ياد شده بود( ياد که نه، بلکه کلمات تشبيهی بی مفهوم که با تغيير اسم فرد به خود متن لطمه ای نميزند ) با نگاه اخلاقی ، انتخاب شخصی منصور برای خاتمه به زندگی رابا آوردن يک جمله : "به جان آمده را هيچ تقصيری نيست..." منصور خاکسار خسته را از يک طرف بخشيده و طرف ديگر نسيم خاکسار را دلداری می دهند!

منصور خاکسار در طول زندگی هنری خود بيشتر در سايه نسيم خاکسار محو ميشد و امضا کننده گان اين متن حتی در مر گ او مجالی برای ديدن او بدون مراجعه به نسيم نميدهند. چرا منصور خودکشی نکند؟ خود اين متن نشاندهنده تنهايی اوست، خستگی او از باندبازی ها و مديحه سرايی ها و بی هويتی هاست! نسيم عزيز اميدوارم که تو بعنوان يک همکار، برادر، رفيق ودوست او به قلب خود مراجعه کنی و غم منصور را در صفحات اينترنتی تسکين ندهی، به کودکی برگردی وبه لحظات زيبا و يا دردناک تو و منصورت در کنار ساير افراد خانواده ات فکر کنی. ميدانم که همه اين بازی هارا ميشناسی وميدانی که ديری نخواهد گذشت که اسامی يکی يکی همه ما و متون تسليتها صفحات اينتر نت را پر خواهند کرد. خوب است که در زمان حيات تعيين کنيم که چگونه از ما ياد شود. کاش به زنده ها فکر ميکرديم و اينهمه جسد هارا نمی آزرديم، شرم تاريخ برهمه جغدان بی اعتبار باد! ميدانم که بسياری بدون خواندن متنها آنرا امضا ميکنند و دوست دارند که اسمشان در کنار اسم ديگری باشد، ديگری می گويد و آنها خط خطی ميکنند. اما تنها تعجب من از آقای اسماعيل خويی بود، چرا نسيم؟ نسيم ، منصور را بسيار دوست ميداشت و خواهد داشت، هرچه از منصور ميگفتيد، غم نسيم را کمتر ميکرديد. امضا کنندگان حتا حاضر نشدند که مرگ منصور خاکسار را و هويت فرهنگی او را بدون بندهای خانوادگی او ببينند ، يا جامعه فرهنگی را مخاطب خود قرار دهند که در اين مرگ نيز همانند زندگی او، او را در پيوند خانوادگی قرار ميدهند و می گويند،" به جان آمده" ولی نمی گويند ، چرا به جان آمده گی؟ بله با غم نسيم اينگونه بايد کرد، زنده نگاهداشتن ياد و خاطرات برادرش، رفيقش، همکارش و همکارتان که حتی حاضر نشديد بعنوان همکار از او ياد کنيد. ای غول سفيد شما چرا؟ از کهنسالی سن نيست که اينگونه مينوسيد و امضا ميکنيد، بلکه فراموشی جوشش عشق در قلب است، جدا شدن از خود و مهربانی هاست. ياد منصور خاکسار وساير سايه های مهربان گرامی باد!

مهناز تميزی. استکهلم
[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016