آقای خامنه ای، خوف يا خذلان!؟ در حاشيه دردنامه سرگشاده پسری ناخلف (!) به ناپدری (!) نظام، علی ايزدی
[email protected]
آقای محمد نوری زاد، کيهانی ديروز و هنرمند امروز که از ۲۹ آذر ماه به جرم نگارش نامه ای به پدرش (!) خامنه ای ، مقام رهبری ، در اعتراض به نتايج انتخابات به حبس گرفتار آمده تاکنون مبادرت به نشر سه نامه ديگر از زندان به آیة الله نمود، غافل از اينکه از سوی نظام کسی شنوای سوگنامه اش نخواهد بود. اگر چه آقای نوری زاد نيز بسيار دير به اين نتيجه رسيده که بنياد حاکميت بر انکار آن چيزی است که به درستی حق اش می ناميم.
بقول دکتر شريعتی : « در جامعه ای که فقط دولت و سران مملکت حق صحبت داشته باشند، هيچ حرفی را باور نکنيد!»
بنابر اين در هر شرايطی حق با پدر نظام آقای خامنه ای است و اين پسر ناخلف که تا ديروز از وفادار ترين به اين پدر بوده ره به جايی نخواهد برد!
اما در اين مجال ، روی سخن با شماست، آقای خامنه ای، بهانه ای برا ی گپی با مقام رهبری،با اين تفاوت که راقم اين سطور بر خلاف آقای نوری زاد نمی تواند شما را پدر خطاب کند ولی سعی می کند با اشاره به فراز هايی از نامه های آن پسر مظلوم شما ، محمد نوری زاد که احتمالاً ناخوانده ايدش ؟ ، وسيله ای شود تا پسر تنی تان آقا مجتبی اندکی شهامت به خرج دهد و شما را از دايره تنگ تحمل تان در مقابل هر گونه انتقادی خارج نمايد.
و اينک اصول و عباراتی از نامه آقای نوری زاد:
۱- تملق و تقليد طوطی وارعده ای« احساس می کردم که شما تمثيل و نماينده ای از همه غربت های تشيع مخضيد... تنها فرصت تشيع برای به تجلی در آوردن معارف خفيه شيعه هستيد.»
پيش از آن نيز آقای نوری زاد در مقدمه ای از نامه ای آورده بودند که همواره از بکارگيری عناوين " مقام معظم رهبری " و " مقام عظمای ولايت " در مورد شما اجتناب می ورزيدند چرا که به زعم ايشان باعث رسميت دادن به شما و ايجاد فاصله بيشتر با مردم تان می شود.
اما شايد آن فرزند در بندتان هنوز هم در اين خوش باوری بسر می برد و نميداند که اين عناوين و القاب پر طمطراق در ذات نظام جمهوری اسلامی برای بالاترين مقامات آن عجين شده ، القای فرهنگ تملق و توحيد زدايی تلويحی ، در شکل مورد خظاب قرار دادن رهبران نظام، درد امروز ما نيست ، در زمان آیةالله خمينی چه شعارهايی که کسانی به عنوان جان بر کفان در رسای آن مرحوم سر می دادند و خيل خلق هم تقليد می کردند که شايد کمترين شان " روح منی خمينی ، بت شکنی خمينی" بود ، اين در حالی است که در فرهنگ شيعه ودر نهج البلاغه امام علی به صراحت به کسانی که او را با عناوين و القاب اغراق آميز و تحسين طوطی وار خطاب قرار ميدهند می فرمايد :
« من کوچکتر از آنم که بر زبان داريد و بزرگتر از آن که در دل!»
اين پيام امام معصوم شيعه است که با هيچ پيروش تعارف ندارد و استثناء هم طبعاٌ بی معنی !
آقای خامنه ای ، اما نمی دانم اين فرزند بيچاره و در بندتان چرا اين گونه دير به اين نتيجه تلخ نائل آمده که از اول هم يکی از مشکلات، فرهنگ چاپلوسی و اقتدار پروری کاذب بود و ميوه اين منش منحصر به مسئولان نظام ، يک ديکتاتوری ، که در راس آن شما به عنوان ولی فقيه و رهبر بلا منازع ، مجاری ای برای داشتن گوش شنوايی نخواهيد يافت.
۲ - قربانی کردن فرزندان انقلاب
ايشان در بخشی از نامه اشاره کرده اند : « شريعتی برای بر پايی اين نظام سوخت، اما اين نظام او را به خاطر روحانی نبودنش و تفکرات تازه اش سوزاند!....می بينم برای فلان روحانی دور تاريخ و گاه جا مانده در تاريخ ، مراسم ياد بود به پا می کنند اما سالگرد وفات و شهادت شريعتی بايد با ترس و لرز برگزار شود.
نظام او را به خاطر اينکه روحانی نبود و فراتر از چار چوب های حوزه می انديشيد کنار گذارد تا مبادا در برابر روحانی ، يک غير روحانی سر بر آورد و در حوزه دين ابراز وجود کند!.»
اينکه اکنون پس از ۳۰ سال اين فرزند ناخلف (!) امروزتان ، برای شريعتی شکوه ميکند شگفت آور است و در عين حال تحسين بر انگيز، اما سوال من اين است آقای خامنه ای، چرا هر کس که خواسته باشد حتی انتقاد کوچکی به شما روا دارد وحتی تا ديروز از مجيز گويان و پرستند گان شما بوده باشد امروز اينگونه بايد در محاق حبس گرفتار آيد، چرا هم بايد حلاج وار قربانی قدرت بلا منازع شما گردند که " جرمش اين بود که اسرار هويدا ميکرد."
راستی گناه مهندس موسوی چيست ؟ آقای کروبی و خانواده اش چرا بايد مدام تهديد به ... شوند و خفقان نظام شما چرا بايد مومنی متين چون محمد خاتمی را هم ممنوع الخروج کند؟!
به قول همين فرزند در بندتان ، شما خامنه ای رهبر فراموش نکنيد که درکسوت رئيس جمهور خامنه ای در سال ۶۳ چه گفتيد:
« مردم اگر متوجه باشند و هشيار ، اگر نشانه های کبر و غرور و خود خواهی را در زمامداران خود ببينند و بشناسند و خير خواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار در صدد رفع اين بيماری نيست در مقابل او تعرض کنند، يقيناً آن بيماری را علاج خواهد کرد.»
تفاوت اينجاست که من نمی توانستم سخنان صرف شعار گونه شما خامنه ای رئيس جمهور وقت را هم در آن زمان باور نمايم، آن گا ه که ولی فقيه آیة الله خمينی بودند و در همان سالها چه سان فرزندان اين مرز و بوم را با رفتار هايتان از منتقد به مخالف و از آنجا به معدوم در خاوران ها سوق ميداديد!
شما از کدام مردم منتقد سخن می گوييد؟ ديروز که رعب تان اجازه تصور نقد شماها را هم بدانها نمی داد و امروز خشونت و ترورتان حتی رهبران اين مردم را در حبس به عجز نشانده است!
آقای خامنه ای ، اگر خام گونه بر نظر فرزندتان نوری زاد صحه بگذاريم و شعار سال ۶۳ تان را به عنوان يک مسئول غير ارشد( نسبت به امروز) صادقانه بپذيريم، اما حال را چگونه توجيه می کنيد که هر ظلمی که بر اين مردم می رود مقبوليت مسئوليت شما بايد بی چون و چرا پاسخگوی آن باشد!
شما خوب می دانيد که اين مردم اهل کوفه نيستند اما نه در راستای تاييدتان به عنوان علی زمان (!) ، با اين وجود آنان بديهی ترين حقوق رعيتی خود را الزام شما به احترام به آراءشان در انتخابات می دانستند.
اما پاسخ قدار گونه شما چه بود؟ در آنجا که ميليتاريسم کور شما ، شکوه های شکفته و به گل رسيده اعتراض را با گلوله پژمرد. آن علی که شما از آن دم می زنيد و توقع اهل کوفه نبودن اين مردم مظلوم را داريد ، درد دريدن خلخال از پای يک زن يهودی را که در ذمه حکومتش می زيست ميخواست از پای در آوردش! اما اکنون دردمندی که از شماست و به قلع و قمع قدرت شما در اعتراض مردمی گلايه کند خود قربانی می شود!
۳ - انتصاب های شما
آقای نوری زاد به دخالت بلا منازع و اتنصابات شما اعتراص نمودند ، مثالی را
آورده اند از درک عميق (!) يکی از ائمه جمعه شما، آقای علم المهدی امام جمعه مشهد، همو که دررد پاسخ به اعتراضات مردمی اخير در تريبون نماز می گويد: « ابن ملجم ها نمی توانند در کشور علی (ع) به دنبال سياست باشند، بعضی از جريان های سياسی که ادعا دارند نخبگانی بايد وارد ساست شوند بدانند که اگر ولايت پذير نباشند ولايت ستيزند و ولايت ستيز يعنی ابن ملجم!»
امثال ايشان به عنوان نماينده دينی و رسمی ولايت مطلقه شما دقيقا همان ادبياتی را به کار می گيرند که ابر قدرت های جهان و به زعم شما جهانخوارانی مثل " بوش" با شعار: " يا با ماييد و يا بی ما !"
راستی ، ترسيم تقسيم بندی به خود و ناخودی ( غير خودی ) که از بيش از سه دهه در اين کشور حکمرانی می کند چه تفاوتی با يک استالينيسم و يا فاشيسم متجلی در موسولينی يا هيتلر دارد؟! آ قای خامنه ای ، شما واقعا فکر می کنيد که پای در جای امام علی گذاشته ايد !؟
و بنابر اين بر اين باور که موسوی ها ، ابن ملجم؟! اگر نه ، چگونه نماينده رسمی شما به خود اجازه ابراز اين کرامات را ميدهد؟!
شما مهر تاييد به رياست جمهوری فردی نهاديد که اولاً شايستگی احقاق اين مقام را از آن رو که نتيجه رويکرد يک رقابت انتخاباتی سالم نبود ، ندارد، و دخالت عجولانه شما در تاييد نتايج انتخابات ، آقای احمدی نژاد را از همان آغاز گستاخ تر نمود.
ثانياٌ، ايشان کفايت لازم برای سکان داری اين مسئوليت خطير را ندارد، شما که با مردم خودتان اينگونه ظالمانه برخورد ميکنيد چگونه خود را متولی مرجع صدور انقلاب به تماما دنيا می خوانيد؟
و اين با چه منطقی قابل دفاع است که رئيس جمهور منصوب شما هر روزه به يک مقام ارشد مسئول در مجامع غربی نامه می نويسد و ناخواسته يک ملت را به سخره ميگيرد؟!
۴- مظالم شما در کشتی نظام
آقای خامنه ای فرزند ظلم ديده شما نوری زاد به حق ، ستم های شما را بر اين مردم به بصوير کشيده است.
آنجا که صراحتاٌ به پدرش نهيب می زند:
« در اين ۳۰ سال فرصت جز خراش و خرابی با ما نبوده ، ما و شما مردم خويش را از دست داده ايم، اگر سکوت و آرامش در آنان می بينيد به ضرب زور اسلحه است. شما امروز رهبر کدام مردميد؟ من مردم فراوانی برای شما نمی بينم، رهبری آن هم برحد اقل مردم که غرور آفرين نيست... امروز شما به کشوری رهبری می کنيد که مردمش از دست رفته است.»
آقای خامنه ای نظام يعنی چه ؟ و کشتی نظام به تعبير زيبای آقای کروبی که ديگر به اندازه قايق تحقير شده! چه کسانی را در بر می گيرد؟ در مکتب امام علی که شما ادعای تاسی از آن را داريد ، نظام در مرحله اول يعنی توده مردم و طبعاً خواص هم جايگاه ويژه خود را دارند و فرعی ترين نهادها نسبت به آنها ، در تعريف يک نظام دينی به سبک امام علی *ع* حکومت ، رهبری و حتی کل هيات حاکمه محسوب می شود ، به بيان ديگر همواره ميزان رای و نظر مردم است.
اما در تعريف عملی و به عبارت ديگر رفتار شما نظام يعنی شخص ولی فقيه و معدود مبلغان و متوليان و مقلدان آن يعنی عوامل صد در صد خودی ، خارج از اين حيطه حقير. غير خودی ها جای ميگيرند و اين کشتی در حرکت نظام همواره بخشی از آن خودی ها را به غير خودی مبدل و يا غرق می کند!
امروز که شما در قايق نظامتان حکمرانی می کنيد ناجی چه کسانی خواهيد بود؟ ايکاش کشتی نظام شما، قدری مشابهت با کشتی نوح می داشت؟!
آن گا ه، شما به قول آقا نوری زاد در اين گردونه باطل ظلم، برای آدم ها تاريخ مصرف تعيين نمی کرديد و بجای دست کشيدن بر سرشان بسان دستمال آلوده حتی با خودی های ديروزتان رفتار نمی کرديد.
نغز کلام محمد نوری زاد آن است که :
« ... دوستانی هم چون آقای شريعتمداری کيهان، که اطمينان دارم آنگاه که همه از اطراف شما پراکنده شدند و شما و او در يک جزيره تنهايی مانديد ، او در جانبداری غليظ از شما به مخالفت با خود شما بر خواهد خواست!!»
آری، جزيره تنهايی رهبر نظام ، قايق نظام با پارو های شکسته!
بنظرم نوری زاد از اولين نامه اش تا امروز که بيش از ۴ ماه است که در بند است و ۶۸ روز آنرا در انفرادی ، اصلا نفس اعتراض ناگهانی اش به نتايج انتخابات حرکتی حّر گونه می نمود، انتخاب و اعتراضی رعدآسا در ميانه حق و باطل و طبعا امروز قربانی باطل !
و چه زيبا، درست امروز، موسوی مظلوم و متين به شما يان خطاب می کند که : « می گويند از کشتی نظام پياده شده ايد ، از کشتی اسلام که پياده نشده ايم!»
من از اين فراتر می روم گيرم که امثال موسوی از کشتی اسلام هم پياده شده باشند، اما هماره انسان باقی خواهند ماند چون تعريف امام شهيد کربلا، برای انسانيت ، دينداری آنهم نه صرفا مسلمان بودن و يا دست کم آزادگی داشتن است بس ! اما خادمان شما وحتی خود شما امثال ايشان را هم بواسطه بيان سخن حقی که در راستای احقاق حقوق حقّه مردم بود ، مورد غضب قرار داديد ، آقای نوری زاد امروز، چه به حق فجايع حاکميت شما را به تصوير می کشد در آنجا که می گويد: « حضرت در مقام فرماندهی کل قوا، در حوادث بعد از انتخابات، با مردم خود خوب رفتار نکرديد ، ماموران شما به سمت مردم تير اندازی کردند و آنان را کشتند... متاستانه سهم شما در اين حوادث قابل اغماض نيست، بخصوص که بعدها مکرر فرموديد که اهل مجامله نيستيد و از مواضع خود عدول نمی کنيد.»
اما نوری زاد شايد هنوز به خامنه ای خويش ، خوش بين است که عنوان " مردم خود " را برای احساس شما نسبت به ملت فهيم ما بر می گزيند، اما من معتقد نيستم که اينان از نظر گاه شما " مردمتان " اند ! بلکه آنان غير خودی هايی از کشتی وا مانده ای هستند که شايد به خيال باطل باور به حق انتقاد و اعتراض به عنوان رعيت، نسبت به والی در حکومت اسلامی داشتند!
آقای خامنه ای در پايان به عنوان يک فرد از آحاد اين ملت از شما می خواهم که تا گريبانگير سرنوشت تلخ " کشتی شکستگان " اين " باد شرطه "
نشده ايد ، اگر ميتوانيد کرجی خويش را تغيير دهيد ، و گرنه دست کم مسير آن را ،آنگاه شايد بتوان به اميدی طرفه بست و چه بسا که در پس اين چرخش و صلح و راستی طلبی شما در بازگشت برای احترام به آراء مردم ، دل عبرت بينتان ناجی تان گردد! البته اگرامروز در حد کم ترين وظيفه خود عزيزانی را که تنها در نقد شما کوشيده اند از زندان های ظلم خويش رهايی بخشيد و از آنان طلب عفو نمائيد ! چه :
هان ای دل عبرت بين از ديده نظر کن هان ايوان مدائن را آئينه عبرت دان!
و واپسين کلام با آقای نوری زاد عزيز، که شايد فيلمساز بودنش صرف نظر از کار روزنامه نگاری ،او را به قدرت تخيل و خوش باوری يا خوش بينی بالايی سوق داده در آنجا که انتظار عيادت از خانواده خويش را از طرف پدر خود در ذهن می پروراند ، حتی اگر چنين توقع از آقای
خامنه ای درحد يک طعنه پردازی باشد، زهی خيال باطل خواهد بود که رهبر انقلاب ، خامنه ای از اريکه قدرت تا حضيض هم صحبتی با خانواده يک زندانی سابق عزيز در بندش نزول کند و با آنان جلوس، حتی در حد يک مانور متظاهرانه!
درآنجا که آقای نوری زاد ، فيلم ساز حماسه خمينی آرزومند است که :
« اما بسيار دوست می داشتم خود شما نيز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم به ديدار خانواده ام قدم رنجه می فرموديد و به آنان می فرموديد که : فلانی درست در روزهای بحرانی ، با برناما های تلويزيونی اش ، با نوشته هايش برای من رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی اين و آن قرار گرفته بودم به ميان آمد و از من سخت جانبداری کرد ، امروز او در زندان است بخاطر انتقاد از من ! او بايد ادب شود!»
اما آقای نوری زاد عزيز در سخن قبلی خويش ترديد نکنيد که تاريخ مصرف در نظام ولايتی آقای خامنه ای حرف اول را می زند و واقعاً بقول شما نظامی که مردم نداشته باشد ، چه دارد؟ و من بر اين نظرتان اين گونه صحه می گذارم که نظام اصلاً يعنی مردم و بقيه در سطوح قرار می گيرند! و وقتی مردم غايب اند اساساً نظامی وجود ندارد!
در عين حال آرزو می کنم که نور ايمان تان شما را که حّروار بين حق و باطل راه احقاق حقوق مردم را برگزيديد ، ياری نمايد.
گرچه ذوب شدگان در ولايت و آقای خامنه ای به اين ملت پوز خند زنند و بی خوف از خدا راه خذلان پيشه کنند اما:
بر ديده من خنديد که اينجا ز چه می گريد؟
گويند بر آن ديده که اينجا نشود گريان!