یکشنبه 19 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بالا بلندان ایران زمین همیشه در اوج اند - حتی بر سر دار، علی کلائی

علی کلائی
فرزاد اما معلم بود . معلم کودکان کوچک کرد در محروم ترین مناطق ایران که هنوز نمی دانند آیا کردیتشان عامل محرومیتشان است یا امری دیگر ؟ هنوز نمی دانند و کاش ندانند کودکان کامیارانی که عمو فرزادشان برای همیشه از این زمین پست رخت بر بسته است ؟ کاش دلهای کوچکشان را نشکنند و به ایشان نگویند که عمو فرزادشان را بر سر دار کردند تا باز پاکبازی و راست بازی بر اوج قرار گیرد. بر اوج عزت و شرف و نه مانند قاتلان در ذلت و جهالت

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در آغاز نازی‌ها سراغ کمونیستها را گرفتند تا با خود ببرند و سر به نیست کنند. من سکوت کردم و لام تا کام حرف نزدم چون کمونیست نبودم. بعد (از کمونیستها) در نخ اتحادیه‌های کارگری رفتند اما چون در شمار آنان نیز، نبودم سکوت کردم. یهودی‌ها را که هدف گرفتند بازهم واکنشی نشان ندادم چون یهودی نبودم. تا اینکه سر وقت خودم آمدند...وقتی خودم را دستگیر کردند... دیگر کسی نبود تا صدایی به اعتراض برآرد.

دیوارهای سلول 44 بند 209 زندان اوین مردی را به خاطر دارند که در ماه چهار یا پنج از سال 86 هجری خورشیدی بر دیوار سلولش شعر بالا را نگاشت. شعر را نگاشت و زیرش را امضا کرد . فرزاد کمانگر

از شعرهایش بر روی دیوارهای بند 209 جز ایران خواهی و برابری طلبی چیزی بر نمی آمد . نامردان بی مروت اعلام کردند که تروریست است . بمب گذار است و می خواهد بکشد . کینه ورزان اما همه را چون خود می بینند . چون اهل قتال اند و کشتن، دیگران را به ترور و خشونت و قتل متهم می کنند . اما معلم کامیارانی قصه ما اینگونه نبود.

از قلمش نمی گویم که جستجویی کوچک در موتورهای جستجوی مختلف قلم خیر اندیش و انسانی اش را حتی پس از سالی و دو سالی و سه سالی و از پس دیوارهای بلند زندان را بر هر منصفی آشکار می کند . از آنچه می گویم که همه دیده اند . از نوشته هایش بر دیوارهای سبز کمرنگ سلول 44 بند 209 زندان اوین . از سال 86 و سلولی که ماهها مردی از دیار مردستان، کردستان در آن ساکن بود.

قلم فرزاد در زندان هم جز آزادیخواهی و برابری طلبی برای همه ایرانیان به امر دیگری نمی اندیشید. زبان فرزاد در زندان هم نه از جنس خشونت و جنایت که از جنس شعر بود و عشق . شعر که زبان گویای انسانیت انسانی است و عشق که جوهره وجودی این بلندمرتبه ترین مخلوقات یگانه قادر متعال. این انسانی که می تواند به جایی برسد که به جز خدا نبیند و همچنین می تواند به جایی برسد که از چهارپایان پست تر شود . انسان صحنه خیر است و شر. انسانی برابری طلب و آزادیخواه چون فرزاد به اوج انسانیت می رسد و به عزت جانبازی در راه عقیده و ایمان نائل می شود و کوردلانی که به قتل او دست زدند خود می دانند که در کجای معادله ارزشگذاری انسانی قرار دارند.

فرزاد اما معلم بود . معلم کودکان کوچک کرد در محروم ترین مناطق ایران که هنوز نمی دانند آیا کردیتشان عامل محرومیتشان است یا امری دیگر ؟ هنوز نمی دانند و کاش ندانند کودکان کامیارانی که عمو فرزادشان برای همیشه از این زمین پست رخت بر بسته است ؟ کاش دلهای کوچکشان را نشکنند و به ایشان نگویند که عمو فرزادشان را بر سر دار کردند تا باز پاکبازی و راست بازی بر اوج قرار گیرد. بر اوج عزت و شرف و نه مانند قاتلان در ذلت و جهالت.

عمو فرزاد را بر خلاف تمامی قوانین و اصول مورد تائید بین ملل کشتند . مگر نه این است که اعدام قتلی حکومتی است و ما و حکومت ما از پذیرندگان اعلامیه 30 ماده حقوق بشر ؟ مگر نه این است که آقایان همین چندی پیش قصد پیوستن به شورای حقوق بشر را داشتند ؟ حقوق بشری شدن آیا با اعدام مخالفین سیاسی ممکن است ؟ آیا چشمهای جهانیان چنین قتل حکومتی را نادیده خواهد گرفت ؟ آیا جهانی در خواب است و تنها آقایان مدعی بیدارند و می فهمند ؟ آیا آقایان به زعم خود از حضرت نوح نیز بیشتر می فهمند و آیا برخی معلم همه رئیس جمهورهای جهانند و آیا برخی ولی همه مسلمین ؟ در کجای اندیشه ناب علوی و نبوی چنین جنایت هایی قابل توجیه است ؟ بنات به اعلام روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران در مورد شخص فرزاد کمانگر اینگونه آمده است : فرزاد کمانگر، دبیر هنرستان کار و دانش شهرستان کامیاران در جنوب استان کردستان، عضو انجمن صنفی فرهنگیان و انجمن زیست محیطی ئاسک (آهو) بوده و با نام مستعار "سیامند" در ماهنامه فرهنگی - آموزشی رویان که به اداره آموزش و پرورش کامیاران تعلق دارد قلم می زده است.

وی که در زمینه حقوق قومی و مسائل زنان فعال بوده، در مرداد ۱۳۸۵ (ژوئیه ۲۰۰۶) به تهران سفر کرده بود به همراه دوستش دستگیر می شود.

بنابر اطلاعیه روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، ماموران کلانتری مولوی در مرداد سال ۱۳۸۵ به دو نفر مشکوک می شوند و یک نفر از آنها دستگیر می شود و یک نفر نیز فرار می کند. در خودروی فرد دستگیر شده، پنج کیلوگرم مواد منفجره کشف می شود.

بعد از آن ماموران با مراجعه به منزل فرد دستگیر شده، فرزاد کمانگر را دستگیر می کنند که به بنابر اطلاعیه دادسرای انقلاب، "در بازرسی از اتاق وی(کمانگر) یک عدد باطری و دستگاه ساعت زمان بندی انفجار بمب کشف می شود."

اولا فردی که بنا به ادعای دادستانی پنج کیلو گرم مواد مخدر داشته کس دیگری بوده نه فرزاد. ثانیا به اعتراف دادستانی در منزل مورد ذکر یک عدد باطری و دستگاه ساعت زمان بندی انفجار بمب کشف شده است.

فرض کنیم که سخن دادستانی درست باشد و بر مبنای حقیقت که البته کسانی که گذارشان به دادستانی و دستگاه قضایی ایران افتاده است در این مسئله قطع به یقین شک خواهند کرد. اما بر فرض صحت :

آیا صرفا داشتن آلت جرم مبنی بر انجام جرم و نتیجتا محاربه و اعدام است ؟ به واقع آیا چنین منطقی بر اساس مدعای دادستانی برای اهل خرد (حتی قبل از اهل قانون و حقوق) قابل پذیرش است ؟ آیا در حکومت علوی چنین بوده است ؟ آیا علی مخالفین را تنها به صرف مخالفت و حتی به صرف داشتن شمشیر در خانه شان گردن می زد ؟ آیا و آیا و هزار آیای دیگر که به هیچ وجه با این قتل حکومتی نمی سازد.

در مورد بقیه هم بنا به سنت دستگاه قضایی همین بساط و همین منوال است . شیرین علم هویی فارسی نمی دانست و تازه در زندان و در بند داشت فارسی یاد می گرفت و منظورش را به دوستان همبندش دست و پا شکسته می رساند .

با این قتلها و اعدامها برگی تازه از برگهای اعمال ضد حقوق بشری در ایران دهه 80 رقم می خورد. زندان، شکنجه، تجاوز، اعدام، انفرادی و هزار جنایت پیدا و پنهان پرونده مرتکبین حکومتی آن را سخت سنگین کرده است.

فرزاد کمانگر رفت . شیرین علم هویی هم، علی حیدریان و فرهاد وکیلی هم و مهدس اسلامیان نیز به همچنین. و این پرونده قتلهای حکومتی و اعدامهای ضد حقوق بشری در ایران هر سال و هر سال سنگین تر می شود.

و این بساط ادامه دارد تا جماعتی خود را حق مطلق و دیگران را باطل مطلق می دانند. تا هرگونه مخالفت با خود را مخالفت با خدا می دانند و مدعای هاله نور و ارتباط با عالم قدسی دارند. تا به جای آنکه خود را خادم مردم بدانند خود را ولی مردم و چوپان مردم می دانند و مردم را رعایا و گوسفندان خویش.

ولی به شهادت تاریخ این قصه بر این بساط نخواهد ماند . تاریخ شهادت می دهد آنانی که آمدند و آنانی که رفتند. و به قول آن شاعر پاک سرشت : الا اي خاك خوزستان تو آنستي كه ديدستي/ سكندرها و قيصرها و لشكرهاي جوشانش . و می توان به جای خاک خوزستان گذاشت خاک ایران و بر سکندرها و قیصر ها مغولها و چنگیزها و تیمورها و غرب و شرق کودتاگر را علاوه کرد. قطار تاریخ راه خود را می رود . حتی اگر آقایان نخواهند .

منابع:

1. http://jomhouri.org/php/view.php?objnr=9646
2. http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8902190134


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016