یکشنبه 19 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کروبی در نامه ای به دادستان تهران: چرخ تواب سازی را متوقف کنيد! سحام نيوز

سحام نيوز: مهدی کروبی در نامه ای به دادستان تهران خواستار توقف و رسيدگی به پروژه تخريب عليه خود شد. متن کامل اين نامه بدين شرح است:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


جناب آقای عباس جعفری دولت آبادی
دادستان محترم تهران
با سلام
مدتی بود که اخبار متواتری در باب تحت فشار قرار دادن آقای محمد داوری سردبير سايت سحام نيوز که بيش از هشت ماه است در بازداشت به سر می برد، برای اعتراف گيری عليه اينجانب و پرونده تجاوزهای پس از انتخابات می شنيدم. تا اينکه چند روز پيش در خبرها به نقل از خانم مينا جعفری وکيل آقای داوری نيز خواندم که موکل شان را تحت فشار قرار داده اند تا عليه من اعتراف کند و ماجرای تجاوزهای پس از انتخابات در زندانها را دروغ بخواند و مستندات آن تجاوزها را تکذيب کند بلکه اين ماجرا ختم به خير شود و قبای اقايان که پيشتر هم گفته بودم لای در گير کرده است، آزاد شود و نفسی راحت بکشند. ای عجب از کسانی که می خواهند آن لکه ناپاک را با دروغی پاک کنند؛ وچه خوش خيال که انگار با چنين ترفندها و اعتراف گيری هايی می توان عقل از مردم برد و آفتاب حقيقت را زير خاک کرد.

جناب آقای دادستان!

اعتراف گيری و تواب سازی چه سودی دارد؟ برای اطلاع شما و ديگران اعلام می کنم که مسئوليت تمام اسناد و مدارک و فيلم هايی که من از تجاوزها و شکنجه ها ارائه کرده ام تنها با خودم است و نه آقای داوری و نه هيچ کس ديگری دخيل در اين ماجرا نبوده است که اکنون ضرورتی برای اعتراف گيری از انها وجود داشته باشد؛ و بدين ترتيب اعتراف گيران زحمت خود می برند و بر خستگی خود می افزايند. آيا اين همه سياهکاری که رخ داد کافی نبود که اکنون ماشين ترور شخصيت، همچنان به کار خود ادامه می دهد و به دنبال قربانی کردن افرادی ديگر است، آن هم فردی که تنها يک فيلمبردار بوده است، آن هم در شرايطی که من خود مسئوليت تمام آن مستندات را بر عهده می گيرم. نمی دانم که شما درباره ماجرای تجاوزها از آغاز تا به امروز و مستنداتی که من ارائه کرده ام تا چه حد در اطلاعيد. مقام شما ايجاب می کند که از عمق ماجرا با خبر باشيد. اما باز هم صرفا برای اطلاع جنابعالی و ثبت در تاريخ بازگو می کنم که: بعد از حوادث انتخابات رياست جمهوری و شروع دستگيری ها خبرهايی شنيدم از اشخاص معتبر و شناخته شده درباره شکنجه های هولناک و وحشت آميز در بازداشتگاه ها که بعضا منجر به قتل نيز شده و جنازه های آنها نيز به خانواده هايشان تحويل داده نشده بود. همچنين خبرهايی می شنيدم از تجاوز به برخی بازداشت شدگان که تا چندين شب خواب را از چشمان من ربوده و آرامش را از من برده بود اينچنين بود که نامه ای نوشتم خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی رئيس مجلس خبرگان و اظهار اميدواری کردم که اگر چنين اعمالی توسط برخی نيروهای خطاکار صورت گرفته است مسببين آن مجازات شوند و درصورت کذب بودن، همگی در دفاع از نظام و تکذيب چنين شايعاتی برآييم. از اين نامه دونسخه وجود داشت، يکی نزد من و يکی نزد آقای هاشمی. ابتدا تصور می کردم که ايشان با من تماس می گيرند و جويای حقيقت مطلب می شوند اما ده روز گذشت و هيچ گونه تماس و اقدامی صورت نگرفت. در چنين موقعيتی من نيز راهی نديدم جز انتشار آن نامه. البته بعد از انتشار نامه متوجه شدم که آقای هاشمی رونوشت نامه را پيشتر برای رياست وقت قوه قضا ارسال کرده اند. پس از اين نيز به جای پيگيری ماجرا، آنچه ما ديديم ائمه جمعه ای بودند که به صورتی سازماندهی شده همگی به ميدان آمدند و حملات آغاز کردند احتمالا از آن روی که جای خالی پيگيری قضايی پر شود! حال که می نگرم رجاء واثق دارم که تمام آن هجمه ها برای آن بود که مجرمين مجازات نشوند و تزلزلی ايجاد نشود در اراده مامورانی که وظيفه شان کشتار و سرکوب مردم تعريف شده بود. می خواستند با رعب و وحشت سرپوشی بگذارند بر فاجعه ای که رخ داده بود. اگر من در نامه اول خود صرفا احتمال تجاوزها را مطرح کرده بودم، اينک اما به صورت عقلی و منطقی اطمينان يافتم که اين اعمال پليد صورت گرفته است. تشت رسوايی اما از بام افتاد آنگاهی که هويدا شد چندين نفر در کهريزک زير شکنجه به شهادت رسيده اند. به ياد داريد که ابتدا می خواستند با پوشش منژيت روی اين جنايت را بپوشانند اما خداوند نخواست و آنها نتوانستند. هجمه ها اما مرا مصمم تر کرد بر پيگيری جديتر ماجرا. پای سخن قربانيان نشستم تا عمق جنايت را دريابم؛ که البته عده ای از مراجعان و شاهدان به دليل همان فضای ارعاب بريدند و از ظلمی که بر آنها رفته بود به حکم مصلحت شان گذشتند و راه سکوت را برگزيدند بلکه آسيب بيشتری نبينند. اما افرادی هم مراجعه می کردند و بر سخنان خود می ايستادند که من در همان زمان از آقای داوری سردبير سايت سحام نيوز که فردی جانباز و معلم و دلسوز نيز بود خواستم تا از گفته های شان و شرحی که از مظالم رفته بر خود می دهند – در مقام يک فيلم بردار- فيلمبرداری کند تا اگر زمانی مراجعين توسط نيروهای امنيتی مرعوب شدند اسناد ما موجود باشند. بعدا به صائب بودن تصميم خود پی بردم وقتيکه پيش بينی ام متاسفانه درست از آب درآمد و برخی از قربانيان و شاهدان، از ترس جان خود از کشور گريختند. آری، نقش آقای داوری در آن اسناد و تهيه سی دی ها صرفا در مقام فيلمبردار بود و معرفی شاهدانی که برای شرح مظالم رفته بر خود به حزب اعتماد ملی مراجعه می کردند. پس اعتراف گيری از ايشان چه سودی دارد و چه واقعيتی را تغيير می دهد؟

آقای جعفری دولت آبادی!

آنچه اما بر سر آن اسناد رفت و توجهی که به آنها شد خود حديث مفصلی است که شما بايد از آن باخبر باشيد. ابتدا آيت الله دری نجف آبادی دادستان وقت کل کشور توسط آيت الله شاهرودی به عنوان مسئول پيگيری اين ماجرا و بررسی اسناد ما تعيين شد. اگرچه رفتار ايشان در اين سمت بسيار معقولانه و منطقی بود اما با با باز شدن پای دادستان وقت تهران به اين ماجرا اوضاع به کلی متحول شد و حقيقت يابی جای خود را به ارعاب و لاپوشانی داد. چندی بعد، در جلسه ای با حضور هيات سه نفره منصوب آيت الله لاريجانی، من بخشی از سی دی ها و اسناد خود از شکنجه ها و تجاوزها را ارائه دادم. منتظر بررسی اسناد بودم که به يکباره اما با هجوم نيروهای امنيتی به دفتر شخصی و دفتر حزبی خود مواجه شدم و تمام اسناد و مدارک حزبی و وسايل و مدارک شخصی ام را توقيف و ساختمان را نيز پلمپ کردند. طرفه آنکه اگرچه مدت قرارداد اجاره آن ساختمانها پس از گذشت هشت ماه تمام شده اما همچنان مقامات قضايی از تحويل آن ساختمانها به مالکين شان پرهيز می کنند. حال آنکه چنين رويه ای از سوی قوه قضائيه را مطابق هيچ قانون وشرع و عرفی نمی توان توضيح داد. الله اعلم بالذات الامور.

جناب آقای دادستان!

با پلمپ دفتر شخصی من، سردبير سايت سحام نيوز جناب آقای محمد داوری را نيز با خود بردند و بنا به اخبار رسيده و مطابق قول وکيل آقای داوری، اکنون ايشان زير فشار برای مصاحبه و اعتراف گيری عليه اينجانب و اظهار ندامت است. اما سوال من اين است که چطور در زمان شاه خائن وقتی ساواک افرادی را زير فشار و شکنجه مجبور به تمجيد از شاه و اظهار ندامت می کرد اين حاکميت بود که مورد تمسخر ما و مردم قرار می گرفت اما حالا خودمان به همان سرنوشت دچار شده ايم و توقع داريم که مردم سخن اعتراف گونه و ندامت خواهانه يک زندانی زير فشار را قبول کنند و اعتراف گيران را مورد تمسخر قرار ندهند؟ زندانيان را برای تمرين اعترافات از چند روز پيش از موعد به محل مقرر می برند و از آنها می خواهند که اعترافات خود در برابر مردم را تمرين کنند مباد که به هنگام نمايش عمومی، خللی در اجرای آن نمايش پيش آيد و آنگاه آنچنان از اعترافات سخن می گويند که انگار خودشان نمی دانند اين اعترافات در چه فرايندی توليد شده اند. افراد را وادار می کنند تا بگويند که در انتخابات تقلبی صورت نگرفته گويی با اعتراف آنها واقعيت تغيير می کند. زندانيان را تحت فشار قرار می دهند تا بگويند که به ولايت فقيه آن هم از نوع مطلقه اش اعتقاد دارند، حال آنکه مشخص نيست که اين چه اعتقادی است که بايد در گذر از زندان و تحمل فشار زندان انفرادی و مصائب ديگر، بر زبان بيايد. ماجرای اين اعترافات شبيه داستان و مثلی طنزآميز است: می گويند که پيرزنی از فرزند خود به هنگام سفر از روستا به شهر خواست برای او کفنی حلال به سوغات بياورد و فرزند که در راه بازگشت پولی برايش نمانده و فرمان مادر را اجابت نکرده بود شيخی را در بيابان ديد و از او خواست که عمامه خود را بدو ببخشد بلکه کفن مادرش باشد؛ آن روحانی از آن رو که درخواست آن پسر را نمی پذيرفت با ضربات چوب و چماق وی مواجه شد که عمامه را طلب می کرد؛ شيخ که اوضاع را چنين ديد، عمامه خود را بخشيد اما اين نيز گويی تکافو نمی کرد چرا که مادر، کفن حلال طلب کرده بود و بنابراين پسر از شيخ خواست که علاوه بر بخشيدن عمامه خود با صدای بلند نيز بگويد حلال است و آن شيخ مال باخته فرياد برآورد: حلال است، حلال است. آن پسر آن عمامه را به هديت و از بابت پارچه کفن برای مادر خود آورد و ضمن شرح ماجرا برای مادر توضيح داد که اين پارچه را چگونه با زور از آن شيخ ستانده و از او حلاليت نيز گرفته است.

وقتی فکر می کنم می بينم که ماجرای اعترافات و تواب سازی های اخير نيز به مانند همين داستان است و به واقع مثلی از اين رساتر در توصيف ماجرای اعترافات اخير به ذهن نمی آورم؛ از خود می پرسم اين چه اراده ای است که قصد بردن آبرو از روحانيت دارد و می خواهد خطی سياه بکشد بر پرونده هزار ساله آنها و رنج فراوان شان برای حفظ معارف اسلامی و بسط فقه محمدی؛ نمی دانم اين چه اراده ای است که می خواهد با چنين اعمالی و برای دو روز حکومت دنيا، آبروی حکومت دينی و ولايت فقيه در اين کشور را که امام بنيانگذار آن بود ، بر باد دهد.

جناب آقای جعفری!

از شما می خواهم که در مقام دادستان تهران يک بار برای هميشه پروژه اعتراف گيری و تواب سازی را پايان بخشيد و بررسی آن اسناد تجاوزها که در اختيار مقامات قضايی قرار گرفته است را در دستور کار خود قرار دهيد و مشخص فرماييد که چرا ماجرای سعيده پورآقايی که هيچ ربطی به اسناد ارائه شده توسط من نداشت آنقدر مورد اشاره دادستان کل کشور و صدا وسيما قرار گرفت اما آن اسنادی که ما داده بوديم در بايگانی ماند و به يکی از ميان انها نيز رسيدگی نشد و کسی سراغی از مجرمان نگرفت؟ بگذريم از اينکه مشخص نيست اين خانم پورآقايی نيز اکنون در چه شرايطی و در کجا به سر می برد! آری، اسنادی که ما ارائه کرده بوديم همگی در بايگانی ماندند و اکنون من از باب نمونه از شما درباره آن خواهر نجيب و محترمی می پرسم که درون اتومبيل ون حوادث تلخی بر او رفته بود و يک نسخه از سی دی اسناد ان مظالم را نيز به هيات سه نفره منصوب رئيس قوه قضائيه ارائه کرده بودم و نسخه ديگر آن هم توسط وزارت اطلاعات پس از يورش به دفتر اينجانب، توقيف شد. آيا می دانيد که او پس از احضار توسط وزارت اطلاعات چه سرنوشتی پيدا کرده است؟ من از شما به عنوان دادستان تهران می خواهم به حکم وظيفه تان پيگيری کنيد و آگاه شويد از رفتارهايی که با ايشان شده است و اقرارهايی که از ايشان خواسته اند بلکه پيش از نمايش احتمالی آن اعترافات، از پشت پرده نيز باخبر باشيد. آيا قبول نداريد که پيگيری چنين پرونده هايی بسی مهم تر و ضروری تر است تا اعتراف گيری و تواب سازی؟

آقای دادستان!

چرخ تواب سازی را متوقف کنيد. از شما می خواهم نه تنها اعتراف گيری از آقای داوری را پايان دهيد بلکه حقوق معوقه و پرداخت نشده ايشان در کسوت معلمی را نيز پرداخت کرده و زمينه آزادی ايشان و بازگشت شان به کار را هم فراهم آوريد و از اتهاماتی که هيچ ارتباطی با ايشان ندارد تبرئه شان کنيد.

والسلام
مهدی کروبی
نوزدهم ارديبهشت ماه ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016