چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وقتی تظاهرات افغان‌ها شورش‌گری است؛ آدم‌کشی حکومت ايران چيست؟ فرهاد پاييز، روزنامه افغانی ۸ صبح

تظاهرات افغان ها در برابر سفارت ايران در کابل به دليل بدرفتاری با افغان و اعدام زندانيان افغان در ايران، موجی از توهين، هتک حرمت و هزيان گويی عليه افغان ها رابرانگيخته است. هرچند اين گونه واکنش ها از سوی يک دولت متعصب و خودبرتربين، به دور از انتظار نيست، و خود بيانگر عمق فاجعه ای است که مهاجرين افغان در ايران، با آن رو به رو اند.

وقتی به دليل رفتن يک دختر ايرانی (با رضايت خودش) با يک افغان، پسر افغان با پنج – شش عضو خانواده اش به صورت بی رحمانه تکه تکه می شوند، وقتی خانه های مسکونی مهاجرين افغان در ايران با بلدوزر ويران می شوند و يا سوختانده می شوند، و ساکنين آن يا در محل تلف می شوند يا با مرگ تدريجی قرار می گيرند، برای افغان ها اعدام بيشتر از ۴۵ افغان در دو شبانه روز، نمی تواند غيرقابل تصور باشد.
سايت "عصر ايران" در مطلبی راهپيمايی افغان ها در مقابل سفارت ايران در کابل را "نمک نشناسی به سبک افاغنه" خوانده و آن را "شورشگری" افغانستان عنوان کرده است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اين موضع فاشيستی احمدی نژادی در قبال افغانستان، بيانگر بی احترامی به ملت افغانستان، ناديده انگاشتن استقلال دولت افغانستان و به هيچ گرفتن فيصله شورای امنيت ملل متحد است. اين را هم مردم افغانستان و هم جامعه جهانی می دانند که حضور نيروهای خارجی در افغانستان، هم مورد رضايت مردم افغانستان است و هم در شرايط کنونی، ثبات نسبی و تداوم دست آوردهای چند سال گذشته، نياز به حمايت های جامعه جهانی دارد.
دولت و حلقه های دولتی ايران، به دليل اين که حضور خارجی ها در افغانستان را در تضاد با منافع "نامشروع" خود در افغانستان و منطقه می دانند، حاضر به راه اندازی هرگونه توطيه، از "اشغالگر" خواندن تا هتک حرمت به افغان ها اند. چنانچه "عصر ايران" با کمال بی شرمی و بی حرمتی می نويسد: "افغانستان که اکنون در يوغ اشغالگران قرار دارد و ده ها هزار نظامی خارجی در اين کشور ، زن و ناموس مردم افغانستان را زير چکمه های خود می کوبند به جای اعتراض به اشغالگران نسبت به ايرانی معترض هستند که بيشترين مهمان نوازی را در حق آنان روا داشته است".
برای من مفهوم نيست که سايت عصر ايران، با چه منطق و براساس کدام معيار خبرنگاری، زن و ناموس افغان ها را زير چکمه های نظاميان خارجی قرار می دهد و بدون اين که کوچکترين تاملی در شيوه نوشتاری خود داشته باشد، ديدگاه وقيحانه خود را به شکل مفتضح آن، نشر می کند.
وقتی منطق و عقل نويسنده "عصر ايران" راهپيمايی مسالمت آميز افغان ها در کشور خودشان را برنمی تابد و آن را "شورش" می خواند، سوال اين است که با چه جرات و منطقی به صورت واهی از زير چکمه رفتن ناموس افغان ها صحبت می کند؟
وقتی حرمت قلم می شکند، وقتی انسانيت از ذهن و قلب انسان ها رخت بر می بندد، وقتی بی منطقی به منطق معمول تبديل می شود، بدترين شيوه معمول برای دگم انديشان فاشيست، توسل جستن به توطيه هايی از منظر دينی يا ناموسی است.
حلقه ها و دستگاه های متحجر و فاشيست ايران که با توطيه چينی، مفاهيم "دين" و "ناموس" را وسيله ای برای کنترول و اغفال مردم خود قرار داده اند، وقتی حرکت های مدنی و حق خواهانه مردم خود را ياغی گری خوانده و به اراذل و اوباش نسبت می دهند و در ظرف چند ماه محدود هزاران نفر را به زندان می اندازند و بعد سلسله اعدام ها را راه می اندازند، هيچ بعيد نيست که راهپيمايی مدنی افغان ها را "شورشگری" بخوانند، اما منطق متعصبانه باعث می شود، فراموش کنند که افغانستان، با وجود تمام مشکلاتی که به مثابه کشوری پس از جنگ تحمل می کند، دارای قوانينی است که مردم و اعتراض های مدنی مردم را محترم می شمارد.
دولت های شروری که شرارت و توطيه چينی را عامل بقای خود می دانند، نه تنها در داخل، بلکه در برخورد با همسايه ها و کشورهای جهان، با همان منطق استبدادمنشانه رويه می کنند. برای من به عنوان يک خبرنگار، مفهوم نيست که براساس کدام معيار و اصول رسانه ای، حتا ژورناليزم حکومتی، می توان به اعتراض های مردمی "شورش" گفت؛ و آن گاه، اظهارات سراسر کينه توزانه و نفاق افگنانه احمدی نژاد را چه می توان عنوان کرد؟ قضيه حمايت از طالبان، سر جای خودش.
نويسنده "عصر ايران" در ادامه افغان ها را باعث معتاد شدن بسياری افغان ها دانسته و اعتراض مردم عليه عمل ضدبشری ايران را حمايت از قاچاقبران مواد مخدر دانسته است. همه می دانند که کشت مواد مخدر در افغانستان پديده شومی است که بيشتر از زمان طالبان به اين طرف دامنگير مردم ما شده است، اما هستند مهاجرينی که حدود پانزده، بيست سال قبل در ايران معتاد شده اند. هرچند افغانستان اين بدبختی را با خود حمل می کند که نود درصد ترياک جهان را توليد می کند، اما مشهود است که معتادين ناشی از کاروبار مواد مخدر، به مراتب کمتر از آن تعداد معتادينی است که از ايران به کشور بازگشته اند. نمی خواهم با منطقی چون "عصر ايران" معتاد شدن افغان ها را به ايرانی ها نسبت دهم، اما معتاد شدن افغان ها ناشی از شرايطی ناگواری است که افغان ها در ايران با آن درگير اند. اين را هيچ کسی انکار کرده نمی تواند.
براساس تحقيقات وزارت مبارزه با مواد مخدر، حدود يک و نيم ميليون نفر در کشور معتاد اند و بيشترين اين رقم، مهاجرينی بوده اند که از ايران برگشته اند.
وقتی "عصر ايران" دليل معتاد شدن ايرانی ها را کشت ترياک در افغانستان می داند، پس با اين منطق بايد مسووليت کشتارهای هيروشما و ناگازاکی را هم به سازنده بمب اتوم نسبت داد و اگر معترضان ايران توسط گلوله های کلاشينکوف حکومت مستبد و خودکامه ايران کشته می شوند، بايد مسووليت را به ميخاييل کلاشينکوف، سازنده کلاشينکوف نسبت داد. همه می دانند که مافيای مواد مخدر، خاص يک کشور نيست و شبکه ای جهانی است. پس اين اتهام های واهی، هيچ بنيه و اساسی جز توطيه چينی مغرضانه نمی تواند داشته باشد.
در تازه ترين مورد، وزارت امور خارجه ايران تظاهرات افغان ها در اعتراض به اعدام افغان ها در ايران را، به حاميان عبدالمالک ريگی، رهبر گروه جندالله نسبت داده است. بنابراين، از ديدگاه دولت ايران هر آن کسانی –چه در داخل و چه در خارج از ايران- که در برابر سياست ها و اعمال ايران اعتراض کنند، "غير" پنداشته می شوند و "غير" را "دشمن" می تراشند. زيرا دشمن تراشی، عامل اصلی بقای دولت های ديکتاتور است و از طريق توطيه ها و دشمن تراشی های واهی، اعتراض های داخلی و حق خواهی های به جای مردم را، سرکوب می کنند. از اين منظر، آن تعداد از مردمان افغانستان که سرسپرده سياست ها و اعمال حاکمان مستبد ايران نيستند و به گفته تندوران ايرانی "ولايت فقيه شان ضعيف است"، حاميان جندالله و عاملان استکبار دانسته می شوند.

افغان های ايرانی
از دولت ايران که مانند همسايه جنوبی، به افغانستان هميشه به عنوان برادر کوچکتر ديده و وقيحانه ترين رفتار را با افغان ها روا داشته، گلايه ای نيست؛ زيرا، تجربه نشان داده که انتظاری غير از اين، از حلقه های دگم انديش و حکومتی ايران که بی رحمانه ترين رفتار را با مردم خود دارند و در برخورد با افغانستان "اخوت اسلامی" و "همسايگی" را به بازی گرفته اند، بيجا و به دور از واقعيت است.
اما، برای من، موضع گيری افغان هايی نظير حسينی مزاری که ايرانی گرايی اش برای ايرانی ها هم مايه خنده است، جالب می نمايد.
خبرگزاری "صدای افغان" (که البته صدای ايران است)، به نقل از حسينی مزاری (که البته گفته هايش چنين می نمايد که ايشان هم بيشتر به يزدی هايی می مانند که خانه های افغان ها را می سوزانند تا يک افغان) نوشته است: " آتش زدن عکس رهبر انقلاب اسلامی به هيچوجه پذيرفتنی نيست و از نظر ما محکوم است".
ايشان ادعا کرده اند که محاکمه افغان ها در ايران، عادلانه بوده است. آقای حسينی مزاری مگر وکيل زندانيان بوده است تا چنين حکمی صادر می کند يا اين که به نمايندگی از دولت ايران، از اعدام ها دفاع می نمايد؟ يا مگر وزارت خارجه افغانستان يا کميشنری سازمان ملل در امور پناهندگان چنين چيزی را تاييد کرده اند؟ وقتی رژيم ايران به شهروندان خود در زندان تجاوز نمايد، از اعدام غيرعادلانه افغان ها چه باکی می توانند داشته باشند.
چنانچه مير حسين موسوی با توجه به اعدام های اخير در ايران گفته است: "اين است آن عدل علوی که دنبالش بوديم؟"
برای آقای مزاری حيات ده ها انسانی که به صورت بی رحمانه و بدون دسترسی به وکيل مدافع و بدون اطلاع دولت متبوع شان حلق آويز می شوند، قابل اين را ندارد که محکوم شود بلکه تحسين برانگيز نيز است، اما وقتی عکس احمدی نژاد و خامنه ای در اعتراض به سياست های شوم شان سوختانده می شود، می گويد "از نظر ما محکوم است"؛ کسی هم نمی پرسد که شما کی هستيد که نظر تان باشد و محکوميت تان! زيرا برای افغان ها، عوامل و جواسيس بيگانه ها، ارج و ارزشی ندارند چه عوامل و جواسيس ايران باشند يا از انگليس و امريکا و اسراييل و يا هر کشور ديگر.
مجرم، مجرم است و هيچ کسی از او حمايت نمی کند. قاچاق مواد مخدر، همان اندازه که به ايران صدمه می رساند، باعث تباهی افغان ها نيز شده است. تشريک مساعی در مبارزه با قاچاق مواد مخدر، کاری است که ايران به عنوان کشور همسايه افغانستان بايد در آن سهم داشته باشد. اما اعتراض افغان ها نه به اين دليل است که ايران با مجرمان برخورد می کند، بلکه به اين دليل است که ايران بدون درنظرگيری معيارهای بين المللی و ارزش های حقوق بشری، دست به راه اندازی اعدام ها می زند. در محاکمه زندانيان افغان در ايران، نه نماينده دولت افغانستان حضور داشته، نه وکيل مدافعی برای آن ها وجود داشته و نه به دولت افغانستان از قبل اطلاع داده شده است. وقتی اعدام شهروندان ايرانی در کشور شان به صورت گسترده نقض حقوق بشر پنداشته شود، در مورد افغان ها قضيه آشکار است که چگونه می تواند باشد.
اين که در شرايط دشوار ايران مهاجرين افغان را پذيرفته اند، هرچند با سختی و دشواری و گاهی حتا نقض حق حيات شان روبه رو باشند، از ديد افغان ها قابل قدر است. اما نبايد فراموش کرد که ايران نيز مانند ساير کشورها، در نا به سامانی هايی که افغانستان را به اين وضعيت رسانده، بی نقش نيست. با اين وجود استفاده ايران از مهاجرين به عنوان ابزار سياسی، به هيچ وجه و تحت هيچ شرايطی، قابل توجيه نيست. دولت ايران نيز می داند که دولت افغانستان در وضعيت برابر با ايران قرار ندارد و توان هيچ واکنش سختی را نيز دارا نمی باشد. بنابراين، برای هرگونه سياست های فاشيستی و مداخله گرانه خود، سکوت و رضايت دولت افغانستان را شاهد می آورد. دولت فاسد و ناکارآمد افغانستان نيز به حدی در معادلات قبايلی خود گير مانده، که ضعيف تر از آن است تا از شهروندان خود در خارج از کشور محافظت و حمايت کند.
از اين لحاظ است که در شرايط کنونی، حکومت افغانستان و ايران در يک موضع قرار گرفته و برخی نمايندگان مجلس و مردم، در موضع مقابل. برعلاوه اظهارات نمايندگان مجلس، تجربه زندگی در ايران ثابت می سازد که اعدام بيشتر مهاجرين افغان در ايران، خلاف تصور نيست. اما، برای من جالب اين است که حکومت افغانستان و خصوصا وزارت امور خارجه، بدون اين که بتواند روی اين مساله تحقيق جامع انجام دهد، به صورت پيوسته اظهارات نمايندگان پارلمان را مبالغه آميز می خوانند و دولت ايران نيز رسانه های افغانستان را برچسب های حمايت از جندالله و ... می زند.
همچنان در آستانه اظهارات مقام های ايرانی، وزارت اطلاعات و فرهنگ، با نشر يک اعلاميه از رسانه ها خواسته است که با درنظرداشت ميثاق های بين المللی، از اهانت به اديان و مذاهب و اتهام به شخصت ها، خودداری کنند. نمی دانم اعتراض را چگونه می شود اهانت تفسير کرد. چرا حکومت افغانستان از رسانه های ايرانی که نيروهای خارجی در کشور را "اشغالگر" و زن و ناموس افغان ها را زير چکمه های نظاميان خارجی می خوانند، همچنان با نشر خبرهای ساختگی مردم ايران را عليه مهاجرين برمی انگيزانند، در چارچوب ميثاق های بين المللی چنين تقاضايی نمی کند. به جز نشر خبرهای مربوط به اعدام که آن هم از قول نمايندگان مجلس نشر شده، رسانه های افغانستان چه اهانتی را مرتکب شده اند که مقام های ايرانی هشدار می دهند و وزارت اطلاعات و فرهنگ ما به رسانه ها اعلاميه و مکتوب می فرستد.
وقتی نماينده مجلس در جلسه عمومی می گويد که در دو شبانه روز ۴۵ افغان در ايران اعدام شده اند، منبع مسووليت حقوقی دارد و اگر حکومت افغانستان اين رقم را مبالغه آميز و باعث تشويش اذهان عمومی می داند، چرا از منبع که مسووليت حقوقی دارد، نمی خواهد که ادعايش را مستند بسازد، به جای اين که در تقابل با مردم و نمايندگان و رسانه ها قرار می گرد.
اما، بايد گفت که برای ما، برخورد حکومت ايران هر گونه که باشد شهروندان ايران "شورشگر" نيستند و ديد ما به مردم ايران، براساس ارزش های بشری است، نه چنان ديدگاه هايی که حکومت ايران به مردم اش القا می کند. احمدی نژاد و ديکتاتوری رفتنی اند، مهاجرت افغان ها هم پايانی خواهد داشت، اما دو ملت ماندنی اند و برادری شان نيز.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016