جمعه 7 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نقدی بر نامه آقای مهدی جلالی به دکتر سروش، حميده رياحی

نامه آقای جلالی به دکتر سروش رادر سايت گويا نيوز می خواندم که در آن توصيه هايی چند صورت گرفته بود.
يکی اينکه: «پيش از هرچيز لازم است قبول کنيم برای گذار به دموکراسی ما نيازمند همراهی و توليد اعتماد در روحانيت هستيم. نهاد روحانيت ريشه ای چند صد ساله دارد و مخالف خوانی با آن، چه از سر شفقت و چه از سر اتمام حجت، ما را به هيچ هدف سازنده ای نمی رساند.» روی هم رفته توصيه ايشان به دکتر سروش اين بود که اين روحانيت هستند که بايد کاری کنند اما دکتر سروش می بايست به طور انفرادی به آنها نامه می نوشت ونه اينطور بطور عام.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اماچرا ايشان گمان می کنند که ما برای گذار به دمکراسی به اعتماد روحانيون نياز داريم؟ آن قدرتی که زمانی در نهاد روحانيت وجود داشت اينک وجود ندارد. خدا بيامرزد آن روزگار ناصرالدين شاه را که عالمی دينی فتوای تحريم تنباکو را داد وحتی در حرمسراهای شاه نيز قليانها را شکتند ومنع استفاده تنباکو نمودند. آن قدرت زمانش گذشت. جمهوری اسلامی قدرت روحانيون را گرفت. سلاح آنها را ازدستشان گرفت. شايد اگر زمان پهلوی ها بود نگارنده چنين حرفی را نميزد اما حالا در اين شرايط ميتواند به جرات ادعا کند که روحانيت آن قدرت گذشته را ندارند وجامعه امروز ايران برای گذار به دمکراسی اصلا نيازمند اعتماد وهمراهی روحانيون نمی باشد. نگاه کنيد که اين روحانيون چقدر منع عشق می کنند (بقول حافظ) و چقدر از حجاب و چادر دم می زنند و خود حکومت چقدر طرحهای ضد بی حجابی اجرا می کند؟ فکر می کنيد اين بی حجابی زنان و دختران، قدرت روحانيون را می رساند؟ ميزان گرايش به تحصيلات حوزوی را نگاه کنيد. هر سال کلی تبليغات راه می اندازند وکلی وعده وعيد می دهند که اگر در حوزه تحصيل کنيد حقوق وشهريه ماهيانه می گيريد، امکانات جانبی می گيريد و...اما باز هم با اقبال چندانی مواجه نمی شوند. فکر می کنيد اين عدم استقبال از تحصيلات حوزوی، قدرت نهاد روحانيت را می رساند؟ به تحصيل کردگان حوزه نگاه کنيد. اغلب آنها که مدرک دانشگاهی دارند در اسم وعنوان خود فقط مدرک دانشگاهی خود را ذکر ميکنند ونه عنوان حوزوی خود را. حتی در نشريات حوزوی نيز اين روند به چشم می خورد. بطور مثال فلان مجله حوزه را می خوانی ومی بينی که قبل از اسامی اغلب آنها از عناوين حجه الاسلام و.. خبری نيست وهرچه هست عنوان دکتر است. در تلويزيون نگاه کنيد. غالب روحانيونی که اسمشان را زيرنويس می کنند با عنوان دکتر ويا استاد دانشگاه نام می برند ونه حجه الاسلام. فکر می کنيد اين رواج اسامی والقاب دانشگاهی از قدرت نهاد روحانيت است؟ به نهاد حکومت نگاه کنيد. چندی قبل رهبر ايران از گسترش ورواج فرهنگ غربی در دانشگاهها گله مند وبوده واز اسلامی کردن دانشگاهها نام بردند. اما مگر دانشگاههای ما اسلامی نيستند؟ آيا فکر می کنيد اگر دانشگاهای ما مطابق نظر آيات عظام بودند از اين وضعيت گله مند بودند؟ جديدتر وبعد از انتخابات دور دهم رياست جمهوری نيز رهبر ايران از اسلامی نبودن علوم انسانی گله کردند. وآيا باز هم فکر می کنيد اين گله از اسلامی نبودن علوم انسانی نشان از قدرت نهاد رحانيت در جامعه امروز ايران دارد؟ خير عزيز من. آن قدرتی که شما سراغ داشتيد تمام شد. آن نسلی هم شما سراغ داشتيد تمام شد. نسلی را که روشنفکرش همپا وهمراه خمينی ها راه افتادند وعکس او را در ماه ديدند و برايش شعرها سرودند وغزل ها خواندند و ترانه ها گفتند؛ آن نسل تمام شد. نسلی که سيمين دانشورش به محضر خمينی رفت. نسلی که دکتر شريعتی هايش (با اينکه عاشقانه او را دوست دارم) همراه روحانيونی چون مطهری ها شدند و در حسينيه ارشادها، اين نسل را به سوی قربانگاهی بنام حکومت دينی سوق دادند. نسلی که بقول نادره افشاری عزيزاين غول چراغ جادو را از شيشه اش رها ساخت و ما مانديم و اين غولی که قدرتش را حد ومرزی نبود. «ديگر آن ديوار کاهگلی ای که علی شريعتی و جلال ال احمد با خاک تفتيده ی تربت کربلا و کاه مارکسيسم/ لنينيسم/ استالينيسم/ مائوئيسم/ کاسترويسم، و لجن ناآگاهی مان بر بالا و پايين، برعرض و طول و ارتفاع اين تاريخ و جغرافی جان هامان ساخته بودند،»[۱] فرو ريخت.
ما نمی خواهيم تاريخ را تکرار کنيم و جواز ورود به دنيای مدرن خود را از دست فقيه بگيريم. اين حکم رياست جمهوری ما نيازی به امضای ولی فقيه ندارد. ما نمی گذاريم که شماها دوباره ما رابه همان مسير سوق دهيد. اگر هوس بود همان يکبار بس بود. نسل جديد تجربه سی ساله را پشت سر دارد. اين نسل احتياج به راه روحانيونی چون مطهری شدند و در غزل ها خواندند وترانه ها گفتند. آن س استقيم وولی ندارد. هنوز شماهاييد که به امثال مرحوم منتظری لوح حقوق بشر می داديد. مگر همو نبود که در جريان قتل های سال های اول انقلاب دست داشت؟ مگر همو نبود که سالها استبداد دينی خمينی را ديد ودم نزد؟ شايد حنايش برای شما وامثال شما که باز هم خواب به قدرت رساندن يک قرائت ديگر از اسلام را داريد رنگ داشته باشد اما برای نسلی سوخته که همه دلخوشی اش اين است که بچه ها و نوه هايش زندگی آدم واری داشته باشند ديگر رنگی ندارد. مگر روحانی به مبانی جهان جديد اعتقادی دارد؟ مگر روحانی حقوق بشر رابرسميت می شناسد و مگر برايش کلاه شرعی حقوق بشر اسلامی درست نکرده اند؟ اين روحانيت نميتواند در اين گذار دمکراتيک همراه مردم بوده ويا با اين گذار موافق باشد. چون اصل ومبانی فکر اين صنف با دمکراسی ناسازگار است. دينی که در متن کتاب مقدسش(سوره نساء-آيه ۳۴) دعوت به تنبيه وکتک زدن زنان می کند، دينی که در متن گفته های پيامبرش(به کتاب نهج الفصاحه نگاهی بيندازيد) از خشونت عليه زنان ودگرانديشان تقديس شده وآنرا تئوريزه می کند، مذهبی که در کتاب رهبرش (نگاهی به نهج البلاغه و بخصوص حديث نکوهش زنان بيندازيد) زنان رابه پيروی از کتاب مقدس اين دين موجوداتی ناقص می داند، فکر می کنيد اعتقادی به بحث حقوق بشر وحقوق دگرانديش دارد که روحانيتش بتواند گذار اين مردم به دمکراسی را محقق نمايد؟ زهی خيال باطل. اين قوم روحانی از آزادی حرف می زنند اما غرضشان آزادی خودشان است برای صيغه کردنهای بيشتر. برای گردن زدنهای بيشتر. برای اعتراف گرفتن های بيشتر. وگرنه غرضشان،آزادی دگر انديش يا همجنسگرا نيست. اگر از انتخابات حرف می زنند بقول آن عزيزغرضشان اين است که به قدرت رسيدن خود را توجيهی قرن بيست ويکمی کنند وگرنه وجود اين همه نهاد برای نظارت واستصواب چه دليلی دارد؟ شورای نگهبان يعنی چه ونظارت استصوابی يعنی چه؟ همه اش يعنی اينکه دين بر همه ارکان زندگی اين مردم نظارت داشته باشد. چه بخواهند وچه نخواهند.
نسل ما نسل اعضای نهضت آزادی و ملی مذهبی ها وملی گرايان نيستند که بتوانيد سرشان را کلاههای مدرن بگذاريد. بسياری از نسل ما از نسلی نيست که دل به قرائتهای دگرگونه از اسلام خوش کند ودر پی روشنفکری دينی روان شود.(با همه احترامی که برای روشنفکران دينی قائلم) خود راقم سطور دستپرورده روشنفکرانی مثل شريعتی وسروش است. اما اگر چه خود را خاک پای ايشان ميداند چون به او علم آموخته اند اما در مسائل اجتماعی وسياسی دنباله رو آنها نمی باشد.
اين روحانيت به بنيانهای جهان جديد اعتقادی ندارد. به حقوق بشر و به محق بودن بشر. اين روحانيت، واين دين، انسان را مکلف ميداند. اصلا دين، قائم به تکاليف است. آمده که برای ديگران تکليف مشخص کند. اما روح جهان جديد مبتنی بر حقوق انسانهاست ونه تکاليف انسانها. زمانی يک عده می توانند گذار دمکراتيک مارا محقق کنند که اصلا اعتقادی به دمکراسی داشته باشند نه اين روحانيانی که اصلا اعتقادی به بنيانهای فکری آزادی ودمکراسی ندارند. کمی بهتر نگاه کنيد.

[۱] - رنسانس وارونه- نادره افشاری. ص۲( ماخوذ از وبسايت ايشان)


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016