چهارشنبه 12 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انسان‌دوستی به شرط چاقو! يا: چرا غزه می‌تواند مساله ما باشد اما دارفور نه؟ محمود فرجامی

محمود فرجامی
آن‌چه در ماجرای اخير ديده‌می‌شود نه فقط صادقانه نيست و حکايت از مستمسک قراردادن محرومان ساکن در نوار غزه دارد بلکه نشانه‌ای از سواستفاده از مسائل بشردوستانه و صلح‌طلبانه در مقياس جهانی است. در اين ميان به‌ويژه ديدن پشتيبانی از تعصبات دينی ساده‌لوحانه‌ی جمعی خشونت‌طلب که در پشت نقاب انسان‌دوستی پنهان شده‌اند از سوی "روشنفکران دينی" و نخبه‌گان مسلمان تاسف را عميق‌تر می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


يکی از دوستان که می توان او را – آنگونه که خودشان اين اصطلاح را دوست دارند- “روشنفکر دينی مسلمان” ناميد در وبلاگش يادداشتی نوشته است در مورد حادثه‌ حمله نيروهای اسرائيلی به کشتی های حامل کمک‌های بشردوستانه که راهی غزه بوده اند و در آن ضمن پرهيز دادن از خلط چنين مباحثی با مواضع و ژست‌های تبليغی دولت ايران نوشته است: غزه مساله ماست چون آدمی مساله ماست.

با اين سخن او بسيار موافقم و گمان می‌کنم به همين خاطر است که می‌توان اين حادثه را فارق از مساله اسلام و يهوديت و عرب و اسرائيلی موشکافی کرد. پيش از هر چيز البته بايد خاطرنشان ساخت که زورگويی و سخت‌گيری نيروهای اسرائيلی عليه فسلطينيان و به ويژه ساکنان نوار غزه محکوم است و اين رژيم بايد در مجامع بی‌طرف بين‌المللی برای اتهاماتی که به آن در مورد اقدامات ضدانسانی‌اش وارد است پاسخگو باشد و در صورت لزوم مجازات نيز بشود.

در مورد ماجرای اخير هم طرف اسرائيلی به خاطر هلی برد نيرو به کشتی هايی که در آبهای آزاد قرار داشته اند و درگيری های خونين پس از آن مقصر است و اين اقدامش قابل رسيدگی در مجامع حقوقی بين المللی.

اما هرچند آغازگر اين ماجرا اسرائيلی ها بوده اند، نبايد از نقش پررنگ طرف مقابل در به خونين شدن آن اتفاق چشم پوشی کرد. آنگونه که در فيلم‌های منتشر شده ديده می‌شود در ابتدا نيروهای نظامی اسرائيلی –پس از اخطارهای علنی- صرفا بر روی کشتی پياده می‌شوند اما بر روی کسی آتش نمی‌گشايند و اين افراد مستقر در کشتی هستند که با چماق و ميل‌گرد به سوی آنها حمله می‌کنند. اگر اينگونه باشد بايد دانست که حمله به نيروهای مسلح تحت هر شرايطی و در هر کشوری و به هر دليلی پاسخی جز آتش ندارد. (سهل ست در برخی کشورها حتی حضور يافتن‌ شهروندان در فاصله چند صد متری اطراف آنها و يا تماشا کردن از بالکن هم پاسخش شليک مستقيم است!) به عنوان مثل در ايالات متحده آمريکا وقتی پليس در جاده و به خصوص در شب، به هر دليلی به سرنشينان اتوموبيلی مشکوک شود از راننده می‌خواهد که در گوشه‌ای پارک کرده و بدون پياده شدن و يا برداشتن چيزی از داشبورد و ساير اعمال مشابه به سوالات او –که معمولا با انداختن نور چراغ قوه به صورت راننده همراه است- پاسخ دهد. در چنين حالتی، حتی اگر تخلف يک سرعت غيرمجاز ساده باشد، پليس مجاز است در صورت هرگونه اعمال خشونت و يا حتی قصد اعمال خشونت از طرف مقابل، مستقيما به مخاطب شليک کند. فراموش نکنيم که تخلف نيروهای اسرائلی در بازرسی يک کشتی “عازم” به آبهای اسرائيل يک مساله است و آتش گشودن بر روی افرادی که با اسلحه سرد به نظاميان حمله می آورد مساله ای ديگر.

خوانندگان می‌توانند خود را بجای سرباز مسلمسل بدستی بگذارند که زير ضربات چماق و ميله‌گرد عده‌ای “بشردوست”ِ “غير مسلح” قرار گرفته است و يا شاهد زخمی شدن همقطارش است.

ماجرا اما -حتی به فرض مظلوميت و عدم خشونت مطلق سرنشينان کشتی‌ها – فراتر از اين است و سوالات هم می‌تواند فراتر برود. در خبرها آمده است که عده‌ای “بشردوست” از آسيای دور، از مالزی هم سوار اين کشتی بوده‌اند. يعنی اگر بشردوستان تُرک(=شهروند ترکيه) چند صد ميال آنطرف‌تر سوار کشتی‌های يونانی شده‌اند تا خود را به مردمان نيازمند غزه برسانند، مسلمانان زرد پوست بشردوست، چند هزار کيلومتر رنج سفر را بر خورد هموار کرده‌اند تا به ترکيه و قبرس برسند. و سوال اينجاست: برای بشردوستی، چه نيازی به طی اين همه طريق؟ اگر حتی اين مسلمانان چشم بادامی با کمبود نيازمند در کشورهای خودشان مواجه بوده‌اند؛ چرا اندکی آنسوتر به بنگلادش نرفتند که بر طبق آمارهای جهانی يکی از فقيرترين کشورهای جهان است و سالانه صدها هزارنفر –يعنی چند برابر کل جمعيت غزه- در آن نواحی بر اثر فقر و کمبود دارو می‌ميرند يا زندگی مشقت‌باری را در خيابان‌ها تحمل می‌کنند؟ حتی اگر حس غيرت و تعصب اسلامی را هم در نظر بگيريم باز هم خوشبختانه يا متاسفانه از اين حيث کمبودی در نواحی بنگال و کشمير و افغانستان مشاهده نمی‌شود.

يافتن پاسخ البته چندان مشکل نيست: چون در اين نواحی مساله مواجهه اسلام و يهوديت –دو دين ابراهيمی بسيار شبيه هم، و به همين دليل رقيب و دشمن ذاتی- وجود ندارد؛ چون نمی‌توان سوار بر کشتی‌های زيبا به کمک گرسنگان کشمير رفت و پس از چند هفته سرخوش و راضی به وطن برگشت، چون دوربين‌ها بر هيچ کجای جهان به اندازه اسرائيل و فلسطين زوم نکرده‌اند،… چون آنجاها محل قدرت‌نمايی و چانه‌زنی‌ نيست.

در دارفور تا سال۲۰۰۸ بر طبق آمارهای سازمان ملل طی سال های گذشته ۳۰۰ هزار نفر در جريان جنگ‌های قومی و مذهبی کشته شده‌اند و حکومت اين کشور رسما در دادگاه لاهه برای آدمکشی مسقيم و يا حمايت از نسل‌کشی‌های گسترده محکوم شده است. اما کودکان سودانی که هزار-هزار بر اثر کمبود مواد غذايی و داروی بسيار ارزان و ابتدايی جان خود را از دست می‌دهند، زنانی که هربار با هر يورشی مورد تجاوز قرار می‌گيرند و انسان‌هايی که سال‌هاست از سرزمين‌های پدری خود آوراه‌اند هرگز با محموله‌های بشردوستانه عده‌ای صلح‌طلب که حتی حاضرند برای به انجام رساندن خيرخواهی‌شان با چماق به نيروهای نظامی حمله برند مواجه نمی‌شوند. سهل است همين بشردوستان مسلمان در مقابل هر گونه “تجاوز خارجی” به کشوری که عمرالبشير مسلمان بر آن حکمرانی می‌کند به شدت مخالفند و حتی اعزام صلحبانان سازمان ملل به آن منطقه را توطئه غرب برای دست اندازی به سرزمين مسلمين می دانند. همانگونه که با براندازی حکومت ملاعمر و بن‌لادن مخالف بودند و با همان عشقی که هنوز عکس شهيد صدام حسين مسلمان را در کيف‌های جيبی خود نگه می‌دارند و با همان حرارتی که از ايرانی‌های معترض به دولت احمدی‌نژاد می‌پرسند: چرا از رئيس جمهور به اين خوبی که در مقابل آمريکا ايستاده و می‌خواهد اسرائيل را نابود کند ناراضی هستيد؟!

شايد به همين دليل است که مادرترازاهای مسلمان به جای آنکه ده‌ها سال در محله‌های فقير نشين هند و بر بالين جزاميان ديده شوند در هيات عبدالقادرها و مِهمِت اسلامبولی‌های ميله‌گرد بدستی ظاهر می‌شوند که در بشر دوستی‌شان بيشتر از آنکه کمک به کودکان بيچاره فلسطينی منظور باشد، روکم‌کنی از اسرائيل و آمريکا در منطقه‌ای که -به گمان آنها- مرز اسلامست هدف است. و اگر در اين نمايش قهرمانانه آسيبی هم ببيند جز با همدردی جهانی و انتقام‌گيری امت واحده، اين بشردوستان صلح طلب آرام نمی‌شوند.

اين رقابت خودخوانه البته دوسويه است. جهان غرب هم از سنگرسازی در آن ناحيه حمايت می‌کند. خيل گزارشگرانی که لحظه به لحظه از وقايع ريز و درشت ناحيه اسرائيل-فلسطين گزارش تهيه می‌کنند نشانه‌ای انکار ناشدنی از اين سنگرسازی‌ست. اگر قاعده تمام رسانه‌های آزاد، دنباله‌روی از مولفه‌هايی همچون “اشتياق عمومی، نزديکی، شگفت‌آوری، اهميت زيست‌محيطی…” برای تهيه گزارش و به خصوص زوم کردن بر روی يک موضوع است، مقايسه کوچکی ميان فاجعه‌های انسانی دارفور و غزه به خوبی نشان می دهد که بنگاه‌های خبری بزرگ جهان غرب نيز کاملا مغرضانه با مسائل انسانی برخورد می‌کنند. خواننده اين متن خود قضاوت کند که تا کنون چندبار گزارشی جامع از فاجعه دارفور که بارها و بارها گزارشگران سازمان ملل از آن به عنوان يک فاجعه عظيم انسانی يادکرده‌اند (و تعداد کشته شدگان آن تا سال ۲۰۰۸ سه برابر کل جمعيت غزه بوده است) ديده و خوانده است و چند بار از غزه؟ از ميان اينهمه فجايع انسانی سازمان‌يافته و مدارم که دارفور فقط يکی از آنهاست، حضور اين‌همه گزارشگر در اسرائيل و نواحی خودمختار فلسطينی‌نشين نشانه چيست؟ جز اين است که آنها با زوم کردن بيش از حد بر روی آن منطقه در صدد هستند تا توجه افکار عمومی را به آن منطقه معطوف کنند و بر اهميت بحرانی آن بيفزايند؟ حتی بی‌بی‌سی فارسی که از نظر تعداد گزارشگر با کمبود نيروی شديد مواجه است نه فقط تيم خبری ثابتی در تل‌آويو دارد بلکه به طور منظم و در بيشتر اوقاتی که “خبر” خاصی در آن نواحی نيست، آنتن را در اختيار گزارشگر خود در آن منطقه قرار می‌دهد تا گزارش‌هايی عادی در مورد زندگی يهوديان و مسلمانان عرب و اسرائيلی ارسال کند. و البته اين زمان در مواقع بحرانی چندين برابر افزايش می‌يابد.

تاکيد می‌کنم که با تمام اين اوصاف به هيچ عنوان نمی‌توان سرنوشت مردمان نگون‌بخت آن منطقه را از نظر دور داشت. مردم ستمديده فلسطين و حتی يهوديانی که به اسرائيل کوچ کرده‌اند و زندگی ظاهراراحت‌تری دارند، همگی بازيچه چانه‌زنی قدرت های منطقه‌ای از يک سو و متعصبان رياکار دينی از ديگر سو هستند. والبته بايد اين نکته را در نظر داشت که حتما در اين ميان عده‌ای صلح‌طلب و بشردوست واقعی هم حضور دارند.

اما سخن اين است که آنچه در ماجرای اخير ديده می‌شود نه فقط صادقانه نيست و حکايت از مستمسک قرار دادن محرومان ساکن در نوار غزه دارد بلکه نشانه‌ای از سواستفاده از مسائل بشردوستانه و صلح‌طلبانه در مقياس جهانی است. در اين ميان به ويژه ديدن پشتيبانی از تعصبات دينی ساده‌لوحانه جمعی خشونت‌طلب که در پشت نقاب انسان‌دوستی پنهان شده‌اند از سوی “روشنفکران دينی” و نخبه‌گان مسلمان تاسف را عميق‌تر می‌کند. شايد بهتر باشد دوستان تا هنگام ظهور نخستين مسلمانان بشردوست صلح‌طلب در ميان صدها راهبه‌ای که سال‌هاست شبها با فقرای کلکته می‌خوابند و روزها به مداوای هندوهای بيمار می‌پردازند تامل کنند. و البته اگر از نظر دينمدارانه آنها اين مشرکين بت پرست نجس و مستحق مرگند، سودان و کشمير و بنگلادش هم مورد قبولند چون به قول آن دوست عزيز: “آدمی مساله ماست”. فقط لطفا بدون سر و صدا، بدون چماق، بدون دوربين، بدون کشتی… .

برگرفته از [باران در دهان نيمه باز - وبلاگ محمود فرجامی]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016