گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
29 آذر» مورخان و آیت الله منتظری تاریخ ساز، اکبر گنجی28 آذر» جنبش سبز، دیدار و گفتگو با اکبر گنجی در پاریس - شنبه 19 دسامبر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آیت الله خمینی؛ بی گناه یا ... اکبر گنجی (قسمت دوم)"هنگامی که این خبر به امام خمینی رسید، به طور صریح مخالفت خود را با این مسأله اعلام کردند...تأسیس این موسسه موجب بروز اختلاف میان امام خمینی و آیت الله شریعتمداری گشته بود...اختلاف میان علما در آن زمان به صورت یک مسأله ی حادی درآمده بود،تا جایی که علامه ی طباطبایی میان امام خمینی و آیت الله شریعتمداری وساطت کرده بود،ولی متأسفانه وساطت ایشان به نتیجه ی مطلوبی نرسید...[در مجلس ختم آقای اثنی عشری]درگیری میان آن ها[علاقمندان امام]وطرفداران آقای شریعتمداری[ایجاد]گردید، و حتی کتک کاری نیز صورت گرفت"[22]. مسأله این است که در دوران پیش از انقلاب، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله جعفر سبحانی، که اینک از مراجع تقلید به شمار می روند، در دارالتبلیغ و مجله ی مکتب اسلام کار می کردند. بر این مبنا، آندو و بسیاری از علمای کنونی، در آن دوران در حال همکاری با ساواک بودند.پیروزی انقلاب 1357 این فرصت را فراهم آورد تا آیت الله خمینی ناواقعی پاریس جای خود را به آیت الله خمینی واقعی بسپارد.یعنی،ولی فقیهی که سرنوشت هر کس در دست اوست. چه کسی جز آیت الله خمینی در پشت آن نوع رفتارهای غیر قابل دفاع با آیت الله شریعتمداری قرار داشت؟ مگر بدون اذن او کسی جرئت چنان رفتاری را با یک مرجع تقلید می توانست به تصور درآورد؟ آیت الله منتظری در این خصوص گفته است: "روزی آقای حاج احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای سید هادی نیز حضور داشت به نحو تهدیدآمیز گفت:"امشب قطب زاده در تلویزیون مطالبی را راجع به آقای شریعتمداری می گوید، شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید". بعدً شب مصاحبه آقای قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند، و من از صحت و سقم قضایا بی اطلاع بوده و هستم. بعداً شنیدم آقای حاج احمد آقا در زندان سراغ آقای قطب زاده رفته و به او گفته است:شما مصلحتاً این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما را عفو می کند، ولی بالاخره او را اعدام کردند. و باز بعدها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام به کلی جعلی است و واقعیت نداشته است و منظور فقط پرونده سازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است"[23]. مگر محمد محمدی ری شهری،حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی ارتش در سال 58 و وزیر اطلاعات و رئیس دادگاه ویژه ی روحانیت بعدی، می توانست بدون اذن آیت الله خمینی بر صورت آیت الله شریعتمداری سیلی بزند و آن مرحوم را مجبور سازد در پشت تلویزیون به آنچه آنها می خواستند اعتراف کند؟ علی محمد بشارتی در این خصوص گفته است: "ما[سپاه پاسدران] در ملاقاتی که اواسط سال 58 با امام خمینی داشتیم، گزارشی از فعالیت های آقای شریعتمداری را خدمت ایشان ارائه کردیم و ایشان نیز تذکرات و توصیه هایی مبنی بر پی گیری این مسأله به ما دادند. از آن موقع به طور جدی مسأله را پی گیری کردیم....آقای شریعتمداری واقعاً می خواست انقلاب را شکست بدهد و مجدداً رژیم سلطنتی برقرار شود. او دنبال یک انقلاب لیبرالیستی بود که در آن شاه بماند و سلطنت کند. آخوندها هم به هیچ وجه نمی بایست به صحنه بیایند. مهم ترین عنصر آقای شریعتمداری، بازرگان بود. بازرگان که از ترک های تبریز بود، خیلی به ایشان علاقه مند بود. این ها می خواستند فقط تغییر روبنایی در کشور به وجود آورند. به طوری که روابط با آمریکا و اسرائیل برقرار و مردم هم به کار و زندگی خودشان مشغول باشند. تبعات این تفکر قطعاً از بازگشتن شاه بدتر بود...در تلویزیون هم از امام خمینی تقاضای عفو کرد، اما زرنگی کرد و از روی نوشته خواند. هر چه آقای ری شهری از او می پرسید ایشان جواب مکتوب می داد و در پایان هم گفت از حضرت آیت الله خمینی تقاضای عفو می کنم؛ بدون آن که القاب "امام" یا "عظمی" را به کار ببرد. با این حال امام خمینی او را عفو کردند"[24]. آیت الله محمد یزدی هم در این خصوص گفته است: "امام در مقام دفع فتنه ی شریعتمداری برخوردی هوشمندانه کردند. امام به من ابراز کردند که وضع ایشان(شریعتمداری) بدتر از آن است که آقایان فکر می کنند. این جمله احساس باطنی امام را در مورد شخصی که همدوره ی ایشان محسوب می شده و با هم بزرگ شده بودند، روشن می کند...یک روز صبح مرحوم حاج احمد آقا روزنامه ای را آوردند که در آن راجع به خلق مسلمان مطالبی امده بود. بعد به من گفت:"وقتی این روزنامه را به امام نشان دادیم، امام از توطئه هایی که آقای شریعتمداری در تدارک آن است، عصبانی شدند و گفتند:این چه بساطی است راه انداخته اند و چرا آقای شریعتمداری این گونه می کند؟" حاج احمد آقا این کلام امام را به گونه ای برای من نقل کرد که گویی معنایش این بود که چرا کسی جواب این توطئه ها را نمی دهد؟...به احمد آقا گفتم:"اگر برای شما مسئله ای نیست، من ظرف همین امروز و فردا برنامه ای می چینم و در محله ی ترک نشین قم که در آنسوی پل قرار دارد، با این جماعت جلسه می گذارم تا ببینیم حرف حسابشان چیست؟خوشبختانه همه ی قمی ها با ما هستند و می توانم به نتیجه ی این نشست مطمئن باشم". حاج احمد آقا از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد و گفت:"بسیار فکر خوبی است و حتی نیازی هم نیست که من این امر را با امام در میان بگذارم. شما می توانید کارتان را شروع کنید".بعد از این که از حاج احد آقا جدا شدیم، بنده کاملاً برایم مسلم شده بود که در آن مقطع باید برای جلب رضایت باطنی امام وارد عمل شوم و در دفع فتنه ی خلق مسلمان بکوشم...در آن روز، بنده سخنرانی مفصلی را علیه حزب خلق مسلمان و آقای شریعتمداری ایراد کردم که ارزش ثبت تاریخی دارد"[25]. بعد از اعتراف تلویزیونی آیت الله شریعتمداری،او را تا پایان عمر در منزلش زندانی کردند.درگذشت آیت الله شریعتمداری هم تغییری در نحوه ی برخورد آیت الله خمینی با او ایجاد نکرد. آیت الله منتظری معتقد بود که باید برای او مراسم رسمی گرفته شود و این نظر را به وزیر اطلاعات وقت(ری شهری) گفته بود. می گوید ری شهری: "یک
روز آمده بود اینجا گفت:"من الان منزل آقای گلپایگانی بوده ام، این مطلب را به آقای گلپایگانی گفته ام به شما هم می گویم، آقای شریعتمداری همین دو سه روزه رفتنی است، مبادا عکس العملی از خودتان نشان دهید". در حقیقت آمده بود تهدید کند، من به او
گفتم"بالاخره آقای شریعتمداری یک مرجع است که تعداد زیادی از ترکها به ایشان علاقه دارند، من اگر جای امام بودم در صورتی که آقای شریعتمداری فوت می شد در مسجد اعظم یک فاتحه برای او می گذاشتم، با این کار مردم خوشحال می شدند و احساس می کردند که مسائل شخصی در کار نیست، به نظر من فاتحه گرفتن برای ایشان یک کار عقلایی است". گفت:"این نظر شما را به بالا بگویم؟" گفتم:"بگو". این قضیه تمام شد، آقای ری شهری رفت، بعد هم آقای شریعتمداری از دنیا رفت، جنازه ی او را که شبانه آورده بودند آقای حاج رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند نگذاشته بودند، بعد از چند روز من رفتم جماران دیدم آقای شیخ حسن صانعی
و احمد آقا این مطلب را دست گرفته اند که بله، منتظری می گوید امام برای شریعتمداری فاتحه بگذارد، و این کار را مسخره می کردند. تا این که یک شب که ما با امام جلسه داشتیم، در آن جلسه همه ی مسئولین،آقای هاشمی، آقای
خامنه ای،آقای موسوی اردبیلی، آقای موسوی نخست وزیر و احمد آقا هم بودند، در ضمن صحبتها من این مطلب را به امام گفتم که: "چه اشکال داشت طبق وصیت آقای شریعتمداری که به آقای [آیت الله سید رضا]صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نیمه شب اجازه می دادند آقای صدر بر آقای شریعتمداری نماز بخواند؟
این به کجای انقلاب لطمه می زد؟ ولی حالا که نگذاشته ان آقای صدر همه ی این جریانات و جریان بازداشتش را در یک جزوه ی هفتاد هشتاد صفحه ای نوشته است،خیلی هم محترمانه نوشته، به کسی هم توهین نکرده است، اما این نوشته در تاریخ می ماند و بعد آینده حضرتعالی را محکوم می کنند، می گویند آقای خمینی نگذاشت به یک نفر مرجعی که رقیبش بود نماز بخوانند". وقتی من این حرف را زدم امام ناراحت شدند و جمله ی تندی راجع به آقای شریعتمداری گفتند که من خیلی تعجب کردم و حکایت از این داشت که ذهن ایشان را نسبت به آقای شریعتمداری خیلی مشوب کرده اند،گفتم بالاخره ایشان وصیت کرده بودند که این شخص بر او نماز میت بخواند و مانع شدند.مرحوم آیت الله گلپایگانی نیز راجع به جلوگیری از تشییع و احترامات لازمه نسبت به جنازه ی آن مرحوم اعتراض کردند"[ هاشمی رفسنجانی هم در این خصوص در خاطرات روزانه ی خود(جمعه 15/1/1365) نوشته است: "آقای[سید کاظم]شریعتمداری دیشب در بیمارستان مهرداد[تهران]فوت کرده اند و بنا به تصمیم جامعه ی روحانیت مبارز، جنازه ی ایشان را بدون سر و صدا با حضور خانواده در قبرستان ابوحسین[قم]دفن کرده اند.خبرگزاری های بین المللی این خبر را با وسعت مخابره کرده اند. آقای ری شهری[وزیر اطلاعات] عصر اطلاع داد که در قم جمعی از طرفداران ایشان تظاهرات به راه انداخته اند.درباره ی کیفیت برخورد با آنها مشورت کرد. گفتم با دیگران هم مشورت کنید"[27]. هاشمی در 25/1/ 1365 نوشته است: "احمد آقا آمد. اطلاع داد که آقای منتظری به زیارت امام آمده اند...[گفت]آقای سید رضا صدر را در جریان درگذشت مرحوم شریعتمداری به اطلاعات احضار و چند ساعتی معطل کرده اند و آقای منتظری به این کار اعتراض داشته اند. آقای منتظری نظرشان این بوده که بهتر بود مراسم تشییع و فاتحه برای آقای شریعتمداری برگزار می شد"[28]. 6- آیت الله خمینی و آیت الله سید صادق روحانی: آیت الله سید محمد روحانی به وسیله ی آیت الله خمینی از سال 1364 تا 1376- زمان درگذشت - در منزلش زندانی شد.آیت الله سید محمد صادق روحانی،برادر کوچکتر او، نیز به مدت 15 سال در منزلش زندانی شد.آن روزها که آیت الله خمینی به او محتاج بود،از او درخواست کمک می کرد، اما وقتی به قدرت رسید،همه ی خوبی ها را تلافی کرد. آیت الله خمینی در 14/5/ 1342 خطاب به آیت الله سید محمد صادق روحانی نوشت: "به عرض عالی می رساند،مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج محترم و تفقد از حقیر بود، موجب تشکر گردید. گر چه ما آزاد نیستیم و دولت به مناسباتی که خودشان می دانند این صحنه را ساخت که ما را آزاد قلمداد کند و سر و صدا راه بیندازد و الآن ما در اختیار آنها هستیم و ابداً از خود اختیاری نداریم و حق ملاقات با کسی نداریم و کسی نمی تواند بی اجازه ما را ملاقات کند و امروز منتقل می شویم به خارج شهر و این تبعید است تا امد غیر معلوم. از این جهت ما از همه ی تکالیف خارج هستیم،،لکن مع ذلک از اظهار لطف جنابعالی و سایر آقایان محترم و علمای اعلام و جمیع مسلمین متشکرم. تلگرافات آقایان نرسید،فقط چهار تلگراف[در]زندان رسید که جواب دادم. از سرکار نرسید. در هر صورت اگر صلاح می دانید، به نحوی این محدودیت را به مسلمین برسانید. از جنابعالی ملتمس دعا هستم"[29]. آقای خمینی وقتی به قدرت رسید،از این تجربه ی کوتاه مدت استفاده کرد و محدودیت هایی بسیار بدتر از آنچه در بالا گذشت،بر مراجع تقلید تحمیل کرد. آیت الله محمد یزدی در این مورد گفته است: "مدتی بعد مرحوم حاج احمد آقا نزد آقای روحانی رفتند و صحبتهایی توأم با اندرز و تهدید با ایشان داشتند.بع از آن،مرحوم حاج احمد آقا به بنده گفت:گشما یک بار به ملاقات آقای روحانی برو و با ایشان صحبت کن"...با اصرار حاج احمد آقا،پذیرفتم که یک بار به ملاقات آقا سید صادق بروم.وقتی به بیت ایشان مراجعه کردم،به استقبال بنده آمد و احترام زیادی قائل شد. بعد وارد بحث شدیم. مدعی بود که بیمار است و قصد دارد برای معالجه به خارج برود، اما امام به او اجازه ی خروج نمی دهد. گفتم:"مگر شما چه کسالتی دارید که در ایران قابل علاج نیست؟ هر دکتری در داخل ایران که مورد نظر شماست، برایتان فراهم می کنیم.خروج شما از کشور باعث می شود که عده ای از افراد گرد شما جمع شوند و شما مرکز ضد انقلاب شوید و این امر نه به مصلحت شماست و نه انقلاب...بعد گفت:"فامیلهای من در خارج هستند و من برای صله ی رحم می خواهم آنها را ببینم". گفتم:"صله ی رحمی که به زیان نظام تمام شود، مشروع نیست"...بنده جوابیه ی مفصلی[در پاسخ به نامه ی آیت الله سید صادق روحانی] برای ایشان نوشتم و ایشان در پاسخ بدان،مجدداً علیه انقلاب و دستگاه قضایی موضع گرفته بود...بعدها برای من مسلم شد که بعضی منتسبین ایشان هم مسئله دار و مسئله ساز بوده اند"[30]. فرض کنید آیت الله صادق روحانی در اعتراض به رژیم جدید قصد هجرت از ایران را داشت. چرا آیت الله خمینی او را از این حق محروم کرد؟ پس از انتخاب آیت الله منتظری به قائم مقام رهبری به وسیله ی مجلس خبرگان،آیت الله صادق روحانی در جلسه ی درس خود به آن انتقاد کردند. سپس کلاس های او را تعطیل کردند و خودش را هم در منزلش محصور نمودند. آیت الله منتظری به شدت به این عمل اعتراض می کند و خطاب به وزیر اطلاعات می گوید: "آقای ری شهری، این کار درست نیست و به ضرر من هم هست، ممکن است آقای سید محمد روحانی فکر کند که این کار از ناحیه ی من صورت گرفته، من با این کار مخالفم".گفت:"آخه ایشان نباید این حرفها را بزند". گفتم:"ایشان یک آدم ملایی است و حق اظهار نظر دارد...این اندازه باید به ایشان حق داد که نظرش را در درسش گوید"...با آقای ری شهری هم سر این قضیه دعوا کردم، منتها او به حرف من گوش نداد"[31]. 7- آیت الله خمینی و مرحوم مفتی زاده: بازداشت مفتی زاده هم مورد دیگری بود که آیت الله منتظری به آیت الله خمینی در حضور سران قوا اعتراض کرد و گفت: "او[مفتی زاده] در بین مردم کردستان مورد توجه است و به انقلاب هم خدمت کرده است و زندانی بودن او سوژه ای است که علمای اهل سنت در کشورهای دیگر نیز آن را به رخ ما می کشند و ما را محکوم می نمایند و می گویند:"این چه وحدتی است بین شیعه و سنی که شما آن را مطرح می کنید؟". ایشان[آیت الله خمینی] از صحبت من بسیار عصبانی شدند و جمله ای را نسبت به آقای مفتی زاده فرمودند"[32]. 8- آیت الله خمینی و آیت الله سید حسن طباطبایی قمی:آیت الله سید حسن روحانی عالمی بسیار شجاع و مبارز بود. به عنوان نمونه، وی در 9/1/ 1346 در یک سخنرانی خطاب به شاه گفت: "لازم است در ماه محرم و صفر که به اطراف مسافرت می کنید،حقایق را به مردم بگویید و ترس نداشته باشید. من خود هم از کشته شدن، تبعید و اعدام هراسی ندارم. در این مملکت احکام قرآن و اسلام دارد پایمال می شود، اینها را به مردم بگویید، زمامداران این مملکت را به مردم معرفی کنید.ای زمامدار مملکت!چرا آنقدر خود را به نادانی زده ای؟!چرا قانون دین را هم می شکنی؟ اگر می فهمی و باز برخلاف احکام خدا رفتار می کنی، وای به حال تو؛اگر نمی فهمی چه می کنی، وای بر این ملت که تو زمامدار آنها هستی،اگر دین داری چرا این عمل را می کنی؟...فکر نمی کنی کجا رفت آن کس که پیش از تو بود؟حالا از او خبری نیست. خواست کاری کند که دین را برگرداند، یک مرتبه ریزریز شد...کسانی که از شما بیشتر قدرت داشتند نابود شدند، خدا شما را هم نابود خواهد کرد.من از جان خود گذشته ام...این چنین زمامدار به درد مملکت نمی خورد...من تا وقتی که زنده ام البته به گفتار خود ادامه می دهم، دیگر خون من و زندگانی من از حضرت آیت الله خمینی بهتر نیست،بایستی حق را برسانم"[33]. بعد از این سخنرانی،آیت لله قمی به خاش تبعید شد.آیت الله خمینی از نجف به آیت الله میلانی تلگرامی مخابره کرد و گفت:"حادثه ی آیت الله قمی موجب تأسف است.از سلامت ایشان مستحزم فرمایید"[34].
آری باید زمان می گذشت تا آیت الله خمینی نشان دهد، آن کارهایی را که شاه هم نمی توانست یا نمی خواست علیه مراجع تقلید و علما انجام دهد،او انجام می دهد و آنها را سرجای خودشان می نشاند.فقط "اصلاً این مسأله ی حصر علما و مراجع از بدعتهای جمهوری اسلامی است و قدرت روحانیت و مرجعیت را شکست. من نسبت به حصر آیت الله قمی نیز اعتراض داشتم،از جمله یک شب سران و مسئولین در منزل من بودند، به وسیله ی آقای حاج احمد آقا به مرحوم امام پیغام دادم که حصر آقای قمی و آقای روحانی به ضرر اسلام و انقلاب و نظام است.آقای قمی با این همه مبارزات در حصر باشند به حساب حضرتعالی گذاشته می شود و بد است، احمد آقا هم ظاهراً قبول کرد ولی در عمل کاری صورت نگرفت و حصر ایشان ادامه یافت"[35]. آیت الله قمی مخالف ولایت فقیه و جنگ ایران و عراق بود. او تا پایان عمر تحت فشار شدید از سوی رژیم بود. 9- آیت الله خمینی و آیت الله سید محمد حسینی شیرازی: آیتالله سید محمد حسینی شیرازی(1380-1307) از دیگر آیاتی است که پس از بازداشت آیت الله خمینی در سال 1342، برای آزادی او فعالیت بسیار کرد. وی از سال 1357 به ایران امد و گمان می کرد که ایران بهتر از عراق است.نظراتش با نظرات آیت الله خمینی تفاوت داشت. همین امر برای تحت فشار قرار دادن او کفایت می کرد. 10- آیت الله خمینی و آیت الله منتظری: کل پروژه ای که درباره ی آیت الله منتظری به اجرا در آمد،برنامه ی خود آیت الله خمینی بود. آنچه تاکنون گذشت،زمینه های اختلاف نظر آیت الله خمینی با ایت الله منتظری را بخوبی برملا می کند.دری نجف آبادی در این خصوص گفته است: "انتشار خاطرات آقای منتظری نشان می دهد میان بینش و روش ایشان با سلوک حضرت امام تفاوت اساسی وجود داشت و عزل ایشان عاطفی و یا تحت تأثیر مرحوم حاج احمد آقا نبوده است، بلکه این موضع گیری براساس وظیفه و تشخیص شرعی و قانونی و عقلی بوده است. امام به درستی احساس خطر کردند که رهبری نظام نباید در اختیار آقای منتظری و عوامل ایشان قرار گیرد"[36]. آیت الله خمینی به شدت از انتقادهای دائمی آیت الله منتظری ناراحت می شد.هاشمی رفسنجانی در 23/4/65 نوشته است: "احمد آقا اطلاع داد که آقای منتظری مخالف سخت گیری و شدت عمل نسبت به پزشکان اعتصابی است. امروز جمعی از پزشکان به عنوان اعتراض به لایحه ی نظام پزشکی، دست از کار کشیده بودند ولی امام به آقای منتظری پیغام داده اند که در این امر دخالت نکنند،تا نیروهای امنیتی و قضایی وظیفه ی خود را انجام دهند"[37]. هاشمی در 8/5/65 نوشته است: "شب آقایان خامنه ای، موسوی، احمد آقا و ولایتی مهمان من در مجلس بودند...در مورد اطباء و اعتصاب گذشته ی نظام پزشکی،قرار شد بررسی شود. آیت الله منتظری پیام داده اند که ملاطفت شود"[38]. هاشمی در 25/7/65 نوشته است: "احمد آقا آمد.درباره ی حل مشکل آیت الله منتظری صحبت کردیم. قرار شد از امام تقاضا کنیم که ایشان را به تهران بخواهند و به ایشان محبت نمایند. سپس تلاش شود که خاطر ایشان راضی شود. عصر احمد آقا اطلاع داد که امام دستور داده اند ایشان به تهران بیایند و قرار شد شب در جلسه ی سران قوا هم باشند...شب آیت الله منتظری از قم آمدند. با آقایان خامنه ای و اردبیلی مهمان احمد آقا بودیم. امام هم شرکت کردند. به آقای منتظری خیلی محبت کردند و گفتند وجود شما برای انقلاب ضرورت دارد و حفظ اعتبار شما وظیفه ی همه است و دستور تعقیب گروه سید مهدی هاشمی هم به همین منظور بود که بیت شما مطهر شود. به ایشان دستور دادند که وضع خودشان را عادی کنند و دوباره عفو زندانیان را امضا نمایند. آقای منتظری نمی پذیرفتند ولی امام اصرار کردند. نزدیک بود امام عصبانی شوند که با دخالت ماها وضع بهتر شد. امام خیلی کوتاه آمدند و متأسفانه آقای منتظری نرم نمی شوند. امام یکی دو بار صریحاً گفتند که عمرشان نزدیک به پایان است و شاید چند روز دیگر بیشتر زنده نباشند. دکتر ها گفته اند امام نباید دچار عصبانیت شوند. خیلی متأثر شدیم. ضمناً به مناسبتی فرمودند احمد آقا که اعز اشخاص در دل ایشان اند،اگر خطایی کند، مثل دیگران او را تعقیب می کنند. بالاخره آقای منتظری قبول کردند که ملاقات ها را به طور محدود شروع کنند ولی نپذیرفتند که مثل گذشته صحبت و سخنرانی و دخالت در امور نمایند"[39]. هاشمی رفسنجانی بخوبی دلیل عزل آیت الله منتظری را برملا کرده است. می نویسد: "آیت الله منتظری در اظهارات خودشان، صریحاً از دولت، مجلس، قوه ی قضائیه و جنگ انتقاد می نمودند و رسانه های داخلی و خارجی، مواضع ایشان را بزرگنمایی می کردند؛چیزی که با توجه به شرایط، مورد رضایت شخص امام و مسئولان کشور نبود...امام نظر مساعدی به وضع بیت ایشان و اطرافیان نداشتند و نگرانی خودشان را صریحاً در جلسات ملاقات با سران قوا ابراز می داشتند و از ما می خواستند، برای نجات نظام و شخص آقای منتظری اقدام کنیم و جلسات مکرر ما با ایشان در قم و تهران و مذاکرات مفصل و تکراری هم مشکل را حل نمی کرد. رفته رفته امام به این نتیجه رسیدند که خودشان باید برای حفظ وضع فعلی و آینده ی نظام اقدام کنند و چند بار صریحاً در جمع سران نظرشان را ابراز کردند که از طرف ما با اظهار نگرانی از نتایج آن، عکس العمل داشت. سرانجام قاطعیت امام وارد عمل شد که نتیجه ی آن...عزل آیت الله منتظری از منصب قائم مقامی رهبری بود"[40]. علی اکبر ناطق نوری هم در خصوص نقش آیت الله خمینی در داستان برکناری آیت الله منتظری و دیگر مسائل حول و حوش آن گفته است: "ادامه ی ماجرا را آقای ری شهری تعقیب کردند. ایشان مستقیماً از امام دستور می گرفتند و می رفتند به تدریج مکاتبه ی بین امام و آقای منتظری شروع شد. امام گاهی تعبیرهای تندی به ایشان می فرمودند...اعتقاد من این است که در ماجرای آقای منتظری و نامه ی 6/1/1368 بزرگان ما از روی حسن نیت غفلت بسیاری کردند. اگر می گذاشتند آن گونه که امام تشخیص می دادند، عمل می شد،همه چیز حل می شد...امام ایشان را واقعاً خوب می شناختند و اگر به تشخیص ایشان عمل می شد، اکنون کارشکنی ها و کارهای ضد انقلاب نبود.اندازه ای که ایشان(آقای منتظری) با این ماجرا و دروغ پردازی ها و افشای مصالح کاملاً سری نظام، به کشور و انقلاب خیانت کرد، هیچ کس نکرده است و اگر می گذاشتند، این همه ضد انقلاب و وابستگان این ها این قدر جسور نمی شدند. اولاً امام ایشان را خوب شناخته بود و تصمیم گرفته بود که همان نامه ی 6/1/ 1368 از رادیو قرائت شود. آقای هاشمی و بعضی آقایان دیگر و خود مقام معظم رهبری،پیش امام رفتند تا جلوی پخش این نامه را از رسانه ها و رادیو بگیرند؛حتی آقای هاشمی گریه کرده بود که اگر این نامه خوانده شود، خیلی وضع به هم می ریزد و امام را قانع کرده بود. البته حضرت امام به احترام این بزرگان کوتاه آمد والا ایشان قلباً از این کار راضی نبود و معتقد بود که باید افشا بشود. در آن نامه امام عبارتی به این مضمون آورده است که من می بینم جای تو را که اگر این کارها را نکنی، در قعر جهنم هستی؟واقعاً با این کتاب b>خاطرات[آیت الله منتظری] بعضاً دروغ که آقای منتظری نوشتند، من احساس کردم که همان جمله ی امام در مورد ایشان رخ می دهد و این حرف ها قعر جهنمی است"[41]. آیت الله خمینی طرح خود را پیش برد و در پایان،آیت الله منتظری را از رهبری آینده ی نظام عزل کرد. در نامه ی 6/1/1368 در خصوص برکناری آیت الله منتظری از جانشینی خود نوشته است: "از
آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامی عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين می سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبری آينده نظام را از دست دادهايد،شما در اکثر نامه ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین
باید بر کشور حکومت کنند،به قدری مطالبی كه می گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهای برای جواب به آنها نمی ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين،
تعداد بسيار معدودی كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام در یکی از جلسات ستاد انقلاب فرهنگی با آیت الله خمینی که تنها علی شریعتمداری، جلال الدین فارسی، عبدالکریم سروش و حاج احمد خمینی حضور داشته اند،در پایان جلسه، شریعتمداری با احترام کامل از آیت الله خمینی می پرسد مسلم نبودن مصدق مبتنی بر چه مدارکی است؟ آیت الله خمینی می گوید: "مدارک زیاد است. یکی از آنها این است که آیت الله خادمی به منگفت یک روز در مجلسی وقت نماز عصر می رسد، می خواهند نماز بخوانند،مصدق می پرسد نماز عصر چند رکعت است؟ ". یعنی مصدق نمی دانسته نماز عصر چند رکعت است. جلال الدین فارسی به او می گوید: "ولی مصدق وجوه شرعی خود را به مدرسه ی کمال پرداخت می کرد". آیت الله خمینی به بحث پایان می دهد و نکته ی مهمی را گوشزد می کند. می گوید:"در این کشور نباید کسی علم شود". آری، مسأله این بود، در این کشور نباید کسی علم شود.هر کس مطرح می شد،کارش را می ساختند.در دهه ی اول انقلاب، باید، فقط آیت الله خمینی مطرح می گشت، پس از آن هم، باید، تنها ایت الله خامنه ای مطرح شود و دیگران کارشان ساخته بود و هست. نگوئید آیت الله خامنه ای از "خط امام" خارج شده است، او بیش از هر کس دیگر به "خط امام" ملتزم است. مگر "خط امام" جز این است که "حفظ نظام از اوجب واجبات است" و برای حفظ نظام، می توان "کلیه ی احکام اولیه ی اسلام چون نماز و روزه و حج را تعطیل کرد"؟ آیت الله خامنه ای در حال عمل به همین فرامین است.زندان کردن مخالفان، حمله ی اوباش به بیت مراجع تقلید(آیت الله منتظری، آیت الله صانعی و...)،عزل مراجع تقلید از مرجعیت،بی دین و ضد انقلاب و جاسوس خواندن موسوی و کروبی، و... همه، عین "خط امام" است.اگر جای آیت الله منتظری قعرجنهم است،جای موسوی و کروبی و صانعی کجاست؟جای اولی را آقای خمینی تعیین کرد، جای بقیه را خامنه ای تعیین خواهد کرد. آیت الله خمینی نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه را جعل کرد، نه آیت الله خامنه ای. دومی، به نظرات و فرامین اولی عمل می کند. این رژیم، رژیم دروغ و نیرنگ است. دستگاه سلطانی شبانه روز در حال برساختن دروغ های تازه است[44]. وقتی در دهه ی 70 سروش با مشکل روبرو شد، ظریفی به او گفت:"در این کشور نباید کسی علم شود".سعید حجاریان وقتی علم شد،ترور شد. تقدیر آن بود که زنده بماند.به همین دلیل جسم معلول او را زندانی کردند تا از راه نقد نظریه سلطانیسم و علوم انسانی،وی را کاملاً به حاشیه برانند. امروز هم باید همین سخن را با موسوی و کروبی و صانعی گفت:آقایان محترم،"در این کشور نباید کسی علم شود". 12- نتیجه: آیت الله خمینی زمانی گفته بود ولایت فقیه امری است که تصورش موجب تصدیقش می شود. اما حقیقت این است: ولایت فقیه مفهومی است که تصورش موجب تکذیبش می شود. خداباوران و ناخداباوران در یک نقطه به هم متصل می شوند. خداباوران برای حفظ دین و ایمان واقعی نیازمند آنند که دین از سلطه ی دولت آزاد گردد و به دولت آمیخته نشود(میر حسین موسوی گفته است: "مبارزه با استفاده ی ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است")، خداناباوران هم نیازمند آنند که دولت از سلطه ی دین(شریعتی که دینداران به نام دین از طریق دولت اعمال می کنند)آزاد گردد تا تبعیض مرتفع شود و دولت به عنوان جعل آدمیان به طور بشری- عقلایی کار کند. سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت،نه به معنای الحاد و خداناباوری است،و نه به معنای حذف دین از قلمرو عمومی است، که نه ممکن است و نه مطلوب[45]. سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت،شرط لازم فرایند گذار به دموکراسی است. بدون این تفکیک،مردم سالاری ای در کار نخواهد بود. پذیرش این شرط معنایی جز خداحافظی با آیت الله خمینی ندارد.جبش سبز ایران اگر واقعا به دنبال گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است،راهی جز وداع با ایت الله خمینی ندارد.مدعای نوشتار حاضر این نیست که عاملان و حاملان تاریخی گذار به دموکراسی لزوماً انسان های دموکرات بوده اند،تاریخ بشریت سرشار از پیامدهای ناخواسته ی اعمالی است که بازیگران هیچ قصد و تصوری از آنها نداشته اند. Copyright: gooya.com 2016
|