سه شنبه 8 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مادر سيدعلی موسوی: در مورد ظهر عاشورا از من هيچ نپرسيد، جرس

گزارش و مصاحبه از مسيح علی نژاد

"من هيچ فرقی با مادرهای ديگری که عزيزان شان را از دست داده اند، ندارم. برای همين اگرچه خيلی حرف ها در دلم مانده است اما خودمان خواسته ايم بعد از شهادت علی، سکوت کنيم. دلم نمی خواهد حوادث ظهر عاشورا و نحوه به شهادت رسيدن پسرم را بازگو کنم. همه رنجی که بعد از به شهادت رسيدن علی کشيده ايم را به خدا واگذار کرده ايم و می دانم حق پيروز خواهد شد.”

اين جمله های کوتاه و بريده بريده «خديجه موسوی خامنه»، مادر شهيد علی موسوی است که حتی نسبت خانوادگی او با ميرحسين موسوی نيز موجب نشد تا او در جايگاهی ويژه به عنوان خواهر يکی از سران جنبش سبز، با رسانه ها مصاحبه کند و از رنج خانواده خود بگويد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خواهرزاده ۴۲ ساله مهندس موسوی ظهر روز عاشورای سال گذشته در ميدان انقلاب از ناحيه قلب هدف گلوله قرار گرفت و بعد از انتقال به بيمارستان ابن سينا واقع در فلکه دوم صادقيه به شهادت رسيد.

مردم سبز و سوگوار تهران با تجمع در برابر بيمارستان ابن سينا که خواهر زاده مهندس موسوی به آنجا منتقل شده بود، شعار “ميرحسين ميرحسين تسليت تسليت” سرمی دادند اما دقايقی بعد گزارشی رسيد که حکايت می کرد؛ نيروهای لباس شخصی و يگان ويژه با حمله به مردم آنها را پراکنده کرده و نيروهای امنيتی و نظامی نيز نگران از برگزاری تشييع گسترده پيکر شهيد “علی موسوی ” پيکر او را از بيمارستان به جای نامعلومی منتقل کرده بودند.

يکی از بستگان شهيد علی موسوی به خبرنگار جرس گفته است: سال گذشته، خانواده شهيد موسوی برای تحويل گرفتن جسد بی جان فرزند خود به ستوه آمده بودند. تا آنجا که پدر شهيد موسوی با اندوه خطاب به برخی از نيروهای امنيتی می گفت از خير جسم بی جان پسرم هم گذشتم . ضجه های مادر و پی گيری های مداوم آنها موجب شد تا در نهايت پيکر اين شهيد را به خانواده تحويل دهند.

گفته می شود در مراسم امنيتی که برای برگزار کردن مراسم تشيع شهيد موسوی برگزار شده بود، حتی اجازه ديدن صورت اين شهيد را به برخی از اقوام و بستگان نمی دادند و هنگام مراسم خاک سپاری هم با محدوديت ها و مراقبت های ويژه، اجازه ندادند نزديکان شهيد موسوی وداعی آرام با عزيز از دست رفته خود داشته باشند.

بارها برای مصاحبه با خانواده شهيد موسوی تلاش کرديم اما هر بار تاکيد می کردند که هيچ فرقی ميان آنها با خانواده شهدايی که نام آنها به اندازه نام شهيد موسوی شناخته شده نيست، وجود ندارد و ترجيح می دهند سکوت کنند.

مادر شهيد علی موسوی که صدايش همانند همه مادران داغ ديده ديگر پر از بغض است، می گويد در مورد ظهر عاشورا از من هيچ نپرسيد. به او قول می دهم چيزی در مورد روز عاشورا، نحوه به شهادت رسيدن فرزندش و حوادث پس از آن نپرسم و ننويسم و اين آغازی شد برای يک گفتگوی تلفنی کوتاه که در پی می آيد:

خانم موسوی، شش ماه نبودن شهيد علی موسوی بر شما، پدر علی و خانواده ايشان چگونه گذشت؟
چه بگويم،سخت گذشت، مثل همه خانواده های داغ ديده ديگر به ما هم سخت گذشت. علی دوست و تکيه گاه خانواده اش بود، با پدرش کار می کرد. با رفتن او فشار زيادی به پدرش وارد شد. هيچ کس برای يک بچه هفت ساله پدر نمی شود. تنهايی و دردی که خانواده علی تحمل کرده اند را هيچ کسی جز خدا نمی داند .

شما و خصوصا همسر، پسر و دختر شهيد علی موسوی بعد از شش ماه، چگونه با اين ماجرا کنار آمده ايد؟
همه فقط به خاطر خدا صبوری می کنيم. بچه های علی فوق العاده به پدرشان وابسته بوده اند، به همسرشان هم سخت می گذرد اما چاره ای جز توکل به خدا نيست. ۲۰ سالی که ازدواج کرده بود ما معمولا هر روز صبح ها کنار هم بوديم و با هم سر يک سفره می نشستيم اما ناگهان از روز عاشورا همه چيز عوض شد. ابراهيم پسر ديگرم وقتی شهيد شد، هيجده سال داشت و علی چهل و دو سال، دو برابر برادرش من با او زندگی کردم و حالا غم سنگينی بعد از رفتن او در دل همه ماست.

بيشتر دلتنگ کدام خصوصيت اخلاقی سيد علی می شويد؟
علی تک بود، نه برای من و فاميل، برای کسانی که در شهرستان با او کار هم می کرده اند، علی آنقدر عزيز بود که هر کسی خبر شهادت او را شنيد، گريه کرد و ناراحت شد. بچه فوق العاده با محبتی بود، آقای مهندس موسوی هم علی را خيلی دوست داشت. اگر به او می گفتند سرت را بايد بدهی ، دريغ نمی کرد. نه برای دايی اش اينطور بود بلکه برای همه مردم از جان مايه می گذاشت. از شانزده سالگی در خانه نبود و شب های عمليات هميشه با مردهای ديگر خانه به جبهه می رفت. گاهی وقت ها که پدرشان هم می رفت جبهه، من که دختری نداشتم تنها در خانه می ماندم تا علی به همراه برادر و پدرش برای دفاع از کشور مبارزه کند. علی مردم را دوست داشت و فکر نمی کنم ميان دوستان و همکاران علی کسی از او رنجيده باشد.

فکر می کنيد چرا او از ميان بستگان مهندس موسوی مورد هدف قرار گرفت؟
کسانی که او را انتخاب کردند، خودشان می دانند چه کردند، آنها خوب می دانستند دارند چه کار می کنند و ما هم واگذار کرده ايم به خدا. می دانيم خدا خودش جای حق نشسته است و کسی که بچه های ما را نشانه رفته را رسوا خواهد کرد. اينطوری باقی نمی ماند و حق هميشه پيروز می شود.

آيا هيچ وقتی پيش آمده است که از آقای موسوی به خاطر ايستادگی و اعتراض او در برابر تقلب انتخاباتی و اتفاقات پس از آن، دلگير شويد؟
هرگز. آقای موسوی خوب می داند که خانواده ما از شهادت نمی ترسد، اين دفعه اول نيست ،پسر ديگر من هم برای دفاع از کشور، در جبهه شهيد شده است، علی هم اگرچه عاشق دايی اش بود اما جانش را برای مردم داد. آقای موسوی هم از حق دفاع کرد، بی عدالتی را تحمل نکرد، اسلام هم نگفته که ما بايد ظلم پذير باشيم. هر کس ديگری جای موسوی از حق دفاع می کرد علی از او حمايت می کرد.

آيا برای شناسايی کسانی که به فرزند شما شليک کرده اند، شکايت و پيگيری قضايی هم کرده ايد؟
اين همه مادران که دارند می سوزند و فرياد می زنند، مگر صدايشان را کسی شنيد؟

می دانم تمايلی نداريد تا ناگفته های مربوط به شهادت فرزندتان را بازگو کنيد اما به عنوان يک مادر سخن آخر تان چيست با کسانی که خودشان می دانند با شما وخانواده های ديگر در يک سال گذشته چه کرده اند؟
اگر بخواهم حرف بزنم، يک سينه حرف ناگفته دارم اما…


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016